تنظیمات
اندازه فونت :
چاپ خبر
کلثوم باسعید، پژوهشگر حوزه خانواده، در یادداشتی مطرح کرد؛ نقش زنان در پایداری جامعه و خانواده / آسیب‌شناسی سیاست‌های توانمندسازی زنان در عصر جدید در نظام بین‌المللی‌ای که غرب پدید آورد و کوشید بر دنیا تحمیل کند، شعار توانمندسازی زن مطرح شد. این مفهوم در اواخر دهه ۱۹۹۰ میلادی شکل گرفت و در سیاست‌ها و برنامه‌های بسیاری از سازمان‌های غیردولتی به پرکاربردترین اصطلاح تبدیل شد. این دیدگاه بیش از هر چیز، زن را به‌عنوان عاملی فعال در فرایند پیشرفت به رسمیت شناخت و در نتیجه در پی از میان بردن همه جلوه‌های تبعیض علیه زنان برآمد.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی، به نقل از مجله المجمع؛ در جامعه‌های امروزی، نقش زنان در پایداری خانواده و جامعه به‌ویژه در عصر جدید، موضوعی است که نیازمند دقت و تحلیل بیشتر است. با تغییرات و تحولات اجتماعی و فرهنگی در دهه‌های اخیر، سیاست‌های توانمندسازی زنان نیز به عنوان یکی از ارکان اساسی در جهت پیشرفت و عدالت اجتماعی مطرح شده است. این سیاست‌ها که ابتدا در جوامع غربی به‌وجود آمدند، با تأکید بر برابری جنسیتی و نقش زنان در فرایند توسعه، اما گاهی موجب تداخل در اصول بنیادی و طبیعی خانواده و جامعه شده‌اند. کلثوم باسعید، پژوهشگر حوزه خانواده، در یادداشت خود به آسیب‌شناسی این سیاست‌ها پرداخته و چالش‌هایی را که این رویکردها برای هویت و کارکردهای سنتی و پایدار خانواده‌ها به همراه دارند، بررسی می‌کند.

ظاهر تمدن‌ها را مردان می‌سازند، اما زنان در باطن، هسته و پایه آن را حفظ می‌کنند؛ مرد کار و تلاش می‌کند و مسئول تأمین است، و زن پرورش می‌دهد. زن است که مردان را می‌سازد و مردان تمدن‌ها را بنا می‌کنند. هرگونه به‌هم‌ریختگی در این تقسیم وظایف، تعادل تمدن را بر هم می‌زند، جامعه‌ها را منحرف می‌کند و خانواده‌ها را از هم می‌پاشد.

در نظام بین‌المللی‌ای که غرب پدید آورد و کوشید بر دنیا تحمیل کند، شعار توانمندسازی زن مطرح شد. این مفهوم در اواخر دهه ۱۹۹۰ میلادی شکل گرفت و در سیاست‌ها و برنامه‌های بسیاری از سازمان‌های غیردولتی به پرکاربردترین اصطلاح تبدیل شد. این دیدگاه بیش از هر چیز، زن را به‌عنوان عاملی فعال در فرایند پیشرفت به رسمیت شناخت و در نتیجه در پی از میان بردن همه جلوه‌های تبعیض علیه زنان برآمد.

غرب در طول تاریخ همواره نگاه شهوانی به زن داشته، او را کالایی مصرفی می‌دانسته و ارزش انسانی‌اش را پایین می‌آورده است؛ بنابراین باید در برابر این شعارهایی که غرب ترویج می‌کند با تأمل و دقت نگریست.

از نظر اصطلاحی، سازمان ملل «توانمندسازی زنان» را این‌گونه تعریف کرده است: فرایندی که طی آن زنان به آگاهی نسبت به روابط نابرابر قدرت بر پایه جنسیت دست می‌یابند و صدایی پیدا می‌کنند که به آنان امکان می‌دهد با بی‌عدالتی‌های رایج در خانه، محیط کار و جامعه محلی مقابله کنند.

هدف از توانمندسازی این است که زنان را به سوی کنترل بیشتر بر زندگی‌شان سوق دهد. توانمندسازی یعنی این‌که زنان و دختران قدرت پیدا کنند و اختیار سرنوشت خود را در دست بگیرند. این فرایند شامل افزایش آگاهی، تقویت اعتماد به نفس، گسترش انتخاب‌ها، دسترسی بهتر به منابع و ابزارها و توانایی مدیریت آن‌هاست؛ برای آن‌که ساختارها و نهادهایی که تبعیض و نابرابری جنسیتی را حفظ می‌کنند، تغییر یابد.

اصل سخن این است که نباید با زن تبعیض‌آمیز رفتار کرد، نباید او را به حاشیه راند و از حقوقش محروم ساخت؛ و در این موضوع، اختلافی وجود ندارد.

برابری جنسیتی

اما ادعای تلاش برای برابری جنسیتی ادعایی نادرست است؛ چراکه حتی مردان در میان خود نیز برابر نیستند. اصل مسئله، قاعده‌ی تکامل و تکمیل میان زن و مرد است، نه مساوات مطلق میان آن‌ها؛ زیرا هر جنس، وظیفه‌ای ویژه دارد که جنس دیگر نمی‌تواند به‌خوبی از عهده‌ی آن برآید. بنابراین، برابری باید در حقوق باشد، نه در نقش‌ها و وظایف.

خدای متعال می‌فرماید:
(أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَةَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِيًّا وَرَحْمَةُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ)

(آیا آنان هستند که رحمت پروردگارت را تقسیم می کنند؟ ما در زندگی دنیا معیشت آنان را میانشان تقسیم کرده ایم، و برخی را از جهت درجات [فکری و مادی] بر برخی برتری داده ایم تا برخی از آنان برخی دیگر را [در امر معیشت و سایر امور] به خدمت گیرند؛ و رحمت پروردگارت از آنچه آنان جمع می کنند، بهتر است.)

(سوره زخرف، آیه ۳۲)

از سوی دیگر، تقویت جایگاه زن از طریق توانمندسازی او در عرصه‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مطرح می‌شود.

توانمندسازی اقتصادی شامل تمام اقداماتی است که به زن کمک می‌کند از چارچوب «زنانه کردن فقر» عبور کند و با اشتغال عادلانه و دریافت دستمزد برابر با مردان، به درآمد مالی دست یابد.
توانمندسازی اقتصادی یعنی فرآیندی که زن بتواند از وضعیت اقتصادی پایین‌تر به جایگاهی بالاتر برسد و استقلال مالی پیدا کند.

توانمندسازی سیاسی یعنی افزایش سهم زنان در مشارکت سیاسی، حضور بیشتر در شوراهای منتخب و مراکز تصمیم‌گیری، و همچنین افزایش عضویت آنان در احزاب سیاسی، سندیکاها و انجمن‌ها.

توانمندسازی اجتماعی نیز به این معناست که زن بتواند تمامی توانمندی‌ها و اختیارات خود را برای ساختن فرهنگی اجتماعی به کار گیرد که سلطه‌ی مردانه را محدود کند.

در مجموع، توانمندسازی زن، صورتی از تقابل و کشمکش میان مردان و زنان است؛ نگاهی رقابتی به این دو جنس، نه نگاهی بر پایه‌ی همکاری و تکامل.

حال باید پرسید: این ادعاهای توانمندسازی زنان که بیش از نیم قرن از آن‌ها می‌گذرد، آیا واقعاً زنان را توانمند کرده یا برعکس، به آنان آسیب زده، آنان را فرسوده و وارد عرصه‌هایی کرده که با سرشت و ساختار طبیعی‌شان بیگانه است؟

مربیگری یک حرفه مقدس است

تربیت یک حرفه مقدس است و بزرگ‌ترین وظیفه زنان به شمار می‌آید. وقتی زن را از خانه‌اش بیرون می‌آورند با این ادعا که می‌خواهند او را در همه زمینه‌های زندگی توانمند کنند و از سلطه مردانه بر او بگریزد، همانطور که ادعا می‌کنند، خانواده‌ها از هم می‌پاشند و نرخ طلاق افزایش می‌یابد.

حتی اگر دولت قوی و دارای نهادهای راسخ باشد، نمی‌تواند جایگزین خانواده در تربیت فرزندان شود.

ادعاهای توانمندسازی زن انرژی او را صرف کار، تلاش، کوشش و مشارکت سیاسی می‌کند و این باعث می‌شود که تربیت به موضوعی ثانوی بدل شود تا او بتواند خود را در بیرون ثابت کند. در نتیجه، ما تربیت را به دیگران سپرده‌ایم، از مهدکودک گرفته تا دانشگاه، و در این میان، خیابان‌ها، گروه‌ها، نهادها و پلتفرم‌های اجتماعی نیز دخالت دارند.

کسی که پسرها را تربیت می‌کند، زن‌ها هستند؛ چرا که قدرت زنان بر مردان بسیار زیاد است. مادری که پسرش را به احترام و قدردانی از زنان تربیت می‌کند، هیچ‌گاه به همسرش ظلم نمی‌کند، ارث خواهرش را نمی‌خورد و در تربیت فرزندانش تفاوتی بین پسران و دختران قائل نمی‌شود.

زن از طریق تربیت و هدایت فرزندانش می‌تواند بر جامعه و دولت تاثیر بگذارد، پس لازم نیست زن خود را در معرض دید قرار دهد تا خود را اثبات کند و بر دیگران حکمفرمایی کند.

انحراف در تربیت از سوی مادر بر روی فرزندانش تأثیر می‌گذارد؛ برخی از زنان را می‌توان "زنان مذکر" نامید؛ زیرا آنها به پسران خود بیشتر از دختران علاقه دارند. در چنین شرایطی، عدالت از بین می‌رود، تبعیض بین جنسیت‌ها به وجود می‌آید و یکی از طرف‌ها بر دیگری تسلط می‌یابد.

زن توانمند است و نیازی به طرف خارجی ندارد که او را به روشی منحرف از وظیفه مقدسش توانمند کند. بنابراین، می‌توان گفت: زن، قربانی زن دیگری است، به این معنا که فساد تربیت مادر برای پسرش - مثلاً - بر رابطه او با همسرش تأثیر می‌گذارد.

عدم آگاهی مادر از وظیفه‌اش در زندگی و آموزش آن به دخترش، بر رابطه‌اش با همسرش تأثیر می‌گذارد و همه اینها باعث می‌شود خانواده در معرض خطر قرار گیرد.

اثبات خود زن در تربیت خوب فرزندانش، کمک به همسرش و حفظ خانواده‌اش است.

آیا یک زن سیاسی که در کارهای حزبی، مجالس نمایندگی و غیره شرکت می‌کند، اگر نتواند فرزندانش را تربیت کند و خانواده‌اش را حفظ کند، می‌توان او را موفق دانست؟

یا اینکه موفقیت و برتری در نشان دادن مهارت‌های او در مراقبت از همسرش، تربیت خوب فرزندانش و موفقیت در کار سیاسی است که به نفع ملت و پیشرفت و رشد آن باشد؟

یکی از بهترین نمونه‌ها در این زمینه، اسماء بنت ابی‌ بکر است؛ آن زن بزرگ که به همسرش کمک کرد و فرزندان او را تربیت نمود، در کنار پسرش عبدالله بن الزبیر ایستاد و او را در هنگام خلافت تقویت کرد و زمانی که حجاج در حرم با او جنگید، به مقابله با ظلم پرداخت و هیچ‌گاه تسلیم نشد.

اگر توانمندسازی به معنای غفلت از خانواده باشد، این ادعا قطعاً اشتباه است، اما اگر هدف از آن رفع ظلم از زن و گرفتن حقوق از دست رفته او باشد، بسیار عالی است.

© 2025 تمام حقوق این سایت برای پایگاه خبری مفتاح انسانی اسلامی محفوظ می باشد.