تنظیمات
اندازه فونت :
چاپ خبر
گروه : h133
حوزه : ۱۰ خبر اول, اخبار, اقتصاد, برگزیده ترین ها, عرصه اقتصاد و تمدن, گفتگو, مشروح خبرها, مهم ترین خبر صفحه اول
شماره : 41485
تاریخ : ۲۸ اردیبهشت, ۱۴۰۴ :: ۹:۳۶
حجت‌الاسلام‌والمسلمین امیرحسین صفاریان، پژوهشگر فقه اقتصاد، مطرح کرد؛ آیا بانکداری بر پایه قرض با اقتصاد اسلامی سازگار است؟ / نگاه اسلام به اقتصاد، ابزاری است ما اگر بخواهید فقه را با نظام برخاسته از آیات و روایات بفهمید، دیگر نمی‌توان آن را به‌صورت تک‌گزاره‌ای قضاوت کرد و مثلاً گفت قرض دادن مستحب است و قرض گرفتن مکروه است؛ چرا که اساساً نظام اقتصادی که براساس قرض گرفتن و قرض دادن رقم خورده، اسلامی نیست و نباید آن را پذیرفت؛ زیرا آیات و روایات، به‌روشنی، انسان‌ها را از تمایل به این نوع روش تأمین مالی برحذر می‌دارند و نمی‌خواهند ارتباط انسان‌ها بر اساس قرض باشد.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی، به نقل از فقه معاصر؛ حجت‌الاسلام‌والمسلمین امیرحسین صفاریان، دانش‌آموخته مجمع حوزوی مشکات است که سال‌هاست در این حوزه علمیه، به تدریس می‌پردازد. او به همراه چند تن از دانش‌آموختگان این مجتمع، چند سالی است که مباحث اقتصاد اسلامی را در گروه اقتصاد و حکمرانی مؤسسه راهبری برهان دنبال می‌کنند. او معتقد است برای ارائه پاسخ‌های کارآمد به پرسش‌های فقه اقتصاد، باید مبانی و رویکردهای اساسی اسلام که نظام اقتصادی اسلام را تشکیل می‌دهد را کشف کرد؛ وگرنه در زمینی بازی می‌کنیم که متعلق به نظام اقتصادی اسلام نیست و هر چه استنباط کنیم نمی‌تواند کمکی به تشکیل جامعه اسلامی مطلوب بنماید. سخنان نو و کمتر گفته‌شدة این پژوهشگر فقه اقتصاد، از نگاه شما می‌گذرد:

سوال: مبانی و پیش‌فرض‌های فقه اقتصاد، چه اموری است؟

در مورد فقه اقتصاد ما متأسفانه یک نگاه بسیار حداقلی به اقتصاد داریم که ما را خیلی محدود کرده است. گاهی برخی از ما، صرفاً چند حکم شرعی که از یک سری عمومات و اطلاقات به دست ما رسیده را بدون توجه به پشتوانه‌های معرفتی اقتصاد و جایگاه اقتصاد اسلامی در هندسه نظام معرفتی اقتصاد، به‌صورت خام و جایابی نشده ارائه می‌کنیم و نتیجه آن این می‌شود که عملاً داخل یکی از نظام‌های اقتصادی مرسوم داریم بازی می‌کنیم، با این تفاوت که نه مثلاً چپ‌چپ حساب می‌شویم و نه راست‌راست، بلکه مخلوط بدون پشتوانه‌ای می‌شویم که هیچ‌کسی نمی‌تواند به آن، نگاهی نظام‌واره داشته باشد. این در حالی است که گزاره‌های تشکیل‌دهندة نظام اقتصادی اسلامی باید با یکدیگر هارمونی و همخوانی  داشته باشند. نکته دیگر اینکه آنچه از آیات و روایات استفاده می‌شود این است که نگاه دین به اقتصاد، نگاهی آلی و ابزاری است درحالی‌که در نظام‌های دیگر اقتصادی، به اقتصاد کاملاً اصالت می‌دهند. شاید بتوان نگاه دین به اقتصاد را این‌گونه توضیح داد که اگر شاخه و ستون اصلی دین را ولایت بدانیم، نظام سیاسی، نظام طولی آن می‌شود و نظام اجتماعی، نظام عرضی آن. آنگاه، آن چیزی که باعث می‌شود انسان‌ها در این نظام، ایفای نقش کنند و نوعی چسبندگی بین افراد اتفاق بیفتد، نظام اقتصادی است.

سوال: آیا اقتصاد اسلامی، صرفاً چند حکم متمایز با سایر نظام‌های اقتصادی دارد یا آنکه نظام مستقلی را از آنها مطرح می‌سازد؟

اگر نظام اقتصادی‌تان را متناسب با نظام اجتماعی و نظام سیاسی در نظر بگیرید، کاملاً باید به تمایل بیشتر انسان‌ها دررابطه‌با هم بینجامد نه اینکه انسان‌ها از ارتباط با یکدیگر فرار بکنند، کمااینکه الان همچنین اتفاقی می‌افتد. شاید دلیل این وضعیت فعلی این است که نگاه فعلی به اقتصاد، نگاه اصلی است نه ابزاری. نظام سرمایه‌داری که الان نظام حاکم بر اقتصاد دنیاست، کاملاً نگاه اصالی به اقتصاد دارد. نتیجه این می‌شود که اقتصادی که در نگاه اسلامی، برای وصل انسان‌ها و ایجاد محبت و ارتباط بین آنها آمده بود، الان دارد ارتباط آدم‌ها با یکدیگر را تخریب می‌کند و اصطلاحاً انسان‌ها را به جان هم می‌اندازد. اگر کسی به این نکته توجه نکرده و صرفاً به یک سری گزاره‌های فقهی بسنده کند، عملاً خارج از نظام فکری اسلام حرکت کرده است؛ مثلاً بگوید من نظام اقتصادی لیبرالیسم را قبول دارم ولی با یک سری قیوداتی که مثلاً این حرام است یا آن حرام نیست و مانند آن. این نوع نگاه باعث می‌شود که هیچ‌گاه نظام اسلامی، نتوانند خودش را نشان بدهد.

سوال: آیا با رویکرد حداقلی به فقه، اساساً می‌توان باب فقهی تحت عنوان «فقه اقتصاد» یا دانشی تحت عنوان «اقتصاد اسلامی» را ادعا کرد؟

ما یک‌وقت به‌صورت فقهی به گزاره‌های اقتصادی  می‌پردازیم، مثلاً یک گزاره‌ای می‌دهیم مبنی بر اینکه قرض گرفتن مکروه است، این یک گزاره فقهی است، یا قرض دادن مستحب است که این هم یک گزاره فقهی است که می‌تواند فارغ از اینکه شما چه نظام اقتصادی را پذیرفتی، جوابگو باشد. اما اگر بخواهید فقه را با نظام برخاسته از آیات و روایات بفهمید، دیگر نمی‌توان آن را به‌صورت تک‌گزاره‌ای قضاوت کرد و مثلاً گفت قرض دادن مستحب است و قرض گرفتن مکروه است؛ چرا که اساساً نظام اقتصادی که براساس قرض گرفتن و قرض دادن رقم خورده، اسلامی نیست و نباید آن را پذیرفت؛ زیرا آیات و روایات، به‌روشنی، انسان‌ها را از تمایل به این نوع روش تأمین مالی برحذر می‌دارند و نمی‌خواهند ارتباط انسان‌ها بر اساس قرض باشد. اگر این رویکرد و نگاه را به اقتصاد اسلامی داشته باشیم اساساً زمین بازی عوض می‌شود و مسئله فراتر از حلیت یا حرمت یک عمل می‌گردد. وقتی این نگاه را داشته باشیم، دیگر نمی‌توانیم نهادی به نام بانک که بر اساس نظام قرض حرکت می‌کند را بپذیریم. این نگاه و رویکرد، فراتر از حکم فقهی حرمت ربا است، بلکه بیانگر این است که اساساً چنین نهادی که بر اساس قرض است، حرکت در زمین دیگری است و منافی با نظام اقتصادی اسلام است. البته بنده الان در مقام بیان حکم شرعی نیستم بلکه دارم فرض‌هایی را مطرح می‌کنم که اگر این فرض‌ها اثبات بشود چقدر بحث اقتصادی اسلامی را متفاوت خواهد کرد. رویکرد سیاسی و اجتماعی نظام، خیلی در شکل‌گیری نظام اقتصادی تأثیرگذار است. به‌عنوان نمونه، ما روایاتی در مورد زمان ظهور حضرت حجت(عج) داریم مبنی بر اینکه در زمان ظهور ایشان، سود مؤمن بر مؤمن حرام است. در این روایت، حضرت تصریح دارند که این مضمون، متعلق به زمان ظهور است نه الآن. خب، اگر این‌چنین است و نظام اقتصادی مطلوب، چنین نظامی است، آیا ما نباید به‌سوی تحقق آن حرکت کنیم؟ برای حرکت به‌سوی این نظام اقتصادی، باید نظام اجتماعی‌مان را نیز تغییر دهیم. اساساً این نظام اقتصادی مطلوب، یک نظام اجتماعی غیر از نظام اجتماعی موجود را می‌طلبد؛ نظام اجتماعی و سیاسی مبتنی بر ولایت را می‌طلبد. اگر مسئله را این‌گونه نگاه کنیم، به نظر می‌رسد کلاً گزاره‌های اقتصادی متفاوت خواهند شد. حتی گزاره‌های حقوقی هم تغییر پیدا خواهند کرد. مثلاً در مباحث مربوط به مالکیت، می‌توانیم حرف‌های جدیدی بزنیم. برای حل نزاع بین طرفین، می‌توانیم صحبت‌های جدیدی را مطرح کنیم. می‌خواهم عرض کنم وقتی زمین بازی شما عوض شد، وقتی آن طراحی عوض شد، وقتی آن نگاه حداکثری به دین را در نظامات مختلف از جمله نظام اقتصادی دخیل کردید، کلاً احکامی که از آن تشریع می‌شود هم متفاوت خواهد بود و دیگر احکام موجود ممکن است لزوماً وجود نداشته باشد؛ لذا فراروی اینکه مبانی نظام اقتصادی مبانی سفت و محکمی است که از توحید نشئت می‌گیرد، فراروی این اصل، کلی بحث دیگر می‌شود داشت، مثل‌اینکه جایگاه اقتصاد در جامعه اسلامی چیست و چه ساز و کار و هدفی را در جامعه مؤمنین دنبال می‌کند؟ چه چیزی باعث شده است که به ربا، تا این حد در قرآن کریم پرداخته شود؟ چه چیزی باعث شده است که به اموال یتیم تا این حد در قرآن کریم اشاره بشود؟ چه چیزی باعث شده است مباحثی مثل زکات یا انفال، در این حد در قرآن مورد پرداخت قرار گیرند؟ وقتی شما یک نظام هندسه حیات از دین اسلام داشته باشید، این‌ها خیلی خوب خودشان را نشان می‌دهند. قاعدتاً شما باید اول آن نظام و چهارچوب اصلی را از قرآن کریم استنباط بکنید؛ مثل‌اینکه قرآن کریم در مباحث نظام اقتصادی روی چه چیزهایی دست می‌گذارد و ما چقدر به آنها می‌پردازیم؟ مثلاً ما واقعاً نسبت به مال یتیم چقدر حساسیت داریم؟ نسبت به مهریه زن چقدر حساسیت داریم و حتی نسبت به خود ربا چقدر حساسیت داریم که بااین‌همه شدت و حدت به آن پرداخته شده؟ یا به بحث اکل مال بالباطل در مصادیق امروزی‌اش، چقدر حساسیت داریم؟ بعد که این نظام شکل گرفت حالا جا دارد برویم سراغ روایات و ببینیم مواردی که روایات مفصلاً به آن پرداختند از جمله خمس، چه جایگاه در این نظام اقتصادی دارند؟ آن تأکیدی که در روایات در مورد خمس وجود دارد ول در قرآن وجود ندارد، به‌خاطر چه بوده است و چه خلئی در جامعه را دارد پر می‌کند؟

© 2025 تمام حقوق این سایت برای پایگاه خبری مفتاح انسانی اسلامی محفوظ می باشد.