تنظیمات
اندازه فونت :
چاپ خبر
گروه : h133
حوزه : ۱۰ خبر اول, اخبار, برگزیده ترین ها, مشروح خبرها, مهم ترین خبر صفحه اول, یادداشت ها
شماره : 41725
تاریخ : ۱۱ خرداد, ۱۴۰۴ :: ۱۵:۲۳
مجتبی قادری، پژوهشگر مرکز رشد دانشگاه امام صادق (ع)، در یادداشتی مطرح کرد؛ حیات مکتب وابسته به روایت آن از انسان است / چرا علوم اجتماعی ما به فکرپردازی اجتماعی نیاز دارد؟ یکی از مسائل اساسی ناظر به جایگاه حوزه و دانشگاه در خصوص تولید روایت‌ کلان از انسان و جاری کردن آن در عرصه اجتماعی است. حوزه و دانشگاه به‌عنوان اصلی‌ترین نهاد‌هایی که بایست مسئولیت این پردازش معرفتی را در جامعه به عهده بگیرند نقش خود را به‌خوبی ایفا نمی‌کنند. زمانی که از تحول در علم و شکل‌دادن به یک برنامه علمی خصوصاً در فضای علوم‌انسانی صحبت کنیم باید بدانیم که فارغ از محتوا، این برنامه علمی باید بتواند خودش را به‌عنوان یک گفتمان در عرصه اجتماعی وارد کند.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی، به نقل از روزنامه فرهیختگان؛ مجتبی قادری، پژوهشگر مرکز رشد دانشگاه امام صادق (ع)، در یادداشتی مطرح کرد؛ «شهردار گفت: بله، قبل از اینکه اینجا شهری شکل بگیرد ما میمون‌ها در آن زندگی می‌کردیم» «هر مکتب شناسنامه‌ای برای انسان صادر می‌کند، مسئله مهم امروز ما این است که این پردازش معرفتی ناظر به هویت انسان متولی ندارد و نهاد‌هایی که باید متولی آن باشند؛ یعنی حوزه و دانشگاه درست عمل نمی‌کنند، متخصص علوم اجتماعی ما نمی‌تواند پدیده‌های اختصاصی جامعه خود مثل هیئت‌های مذهبی را تحلیل کند...» بعد از گفت‌وگو با دکتر، فکر می‌کردم که این حرف‌ها چه درد عمیقی از فضای علوم اجتماعی کشور را نشانه رفته است. این اولین گفت‌وگوی ما درباره «فکرپردازی اجتماعی» بود.

چرا «فکرپردازی اجتماعی»؟

وقتی از منظر علامه طباطبایی به تحلیل اجتماع و مسائل مختلف آن می‌پردازیم، برخی موضوعات جنبه زیربنایی و اساسی پیدا می‌کند. در نگاه مرحوم علامه، آن چیزی که شالوده یک تغییر اجتماعی را رقم می‌زند در لایه فکر و باور آن جامعه رقم می‌خورد. هم‌زیستی با آراء و افکار مرحوم علامه طباطبایی برای ما -پژوهشگران هسته منظومه فکری علامه طباطبایی مرکز رشد دانشگاه امام صادق (ع)- نگاهی ساخته که بر اساس آن به مسائل اجتماع نظر می‌کنیم و تلاش می‌کنیم که از این منظر به تحلیل و تجویز مسائل بپردازیم. شکل‌دادن به مسیر فکر در عرصه اجتماعی از دل تعامل با نخبگان و استادانی گذر می‌کند که هر یک از وجهی با مسیر ما مرتبطند. مسیر ما گوشه‌وکنار‌های متعددی دارد که به اقتضای آن به دنبال آن بودیم تا در تعامل با استادان، صاحب‌نظران یا... ابعاد مختلف مسیر خود را تکمیل کنیم. ما در «فکرپردازی اجتماعی» به دنبال آنیم که نهر‌های اندیشه و عمل را در بستر یک گفت‌وگوی جمعی به یکدیگر متصل کنیم و از دل آن، گذشته و حال خود در عرصه «فکر اجتماعی» را دقیق‌تر بشناسیم و نهایتاً مسیر جدیدی را در حوزه علوم اجتماعی بگشاییم.

مهمان اول

گام اول «فکرپردازی اجتماعی» را در گفت‌وگو با یکی از استادان باسابقه در حوزه اندیشه علامه طباطبایی برداشتیم. دکتر سپهری سال‌های سال در حوزه نظام فکری و شرح آثار مرحوم علامه سابقه دارند. تدریس دروس تفسیر دانشگاه امام صادق علیه‌السلام را با محوریت سیر انسان‌شناسی علامه طباطبایی و برخی از مهم‌ترین رسائل علامه مانند رسائل الانسان، رسائل توحید، رساله الاعتبارات، رساله الولایه از فعالیت‌هایی است که ایشان دنبال می‌کنند. به‌واسطه همین قرابت و نزدیکی فکری که جمع ما با دکتر دارد محور سؤالات ما از ایشان این بود که «از نظر شما، نظام اندیشه علامه طباطبایی چه خلأ اساسی را در حوزه علوم اجتماعی پر می‌کند؟»

جای خالی «روایت انسان»

جان کلام دکتر در یک مثال بود. جالب بود که ایشان برای بیان ایده خود در تحلیل وضعیت علوم اجتماعی و کارویژه آن از یک مثال ساده و دم‌دستی استفاده کردند. مثال در خصوص یک قصه شب بود که برای فرزندان خودشان گذاشته بودند. داستان در مورد یک شهردار بود. شهرداری که عملکرد بسیار خوبی در اداره شهر داشت و مردم نیز به‌شدت او را دوست داشتند. یک مسئله در مورد این شهردار وجود داشت، او همیشه طوری لباس می‌پوشید که هیچ‌وقت بدنش پیدا نباشد. این موضوع برای مردم عجیب بود؛ اما چون او شهردار موفقی بود کسی دنبال این مسئله را نگرفت. تا اینکه در یکی از مهمانی‌هایی که همه شهر جمع شده بودند لباس شهردار پاره شد و مردم فهمیدند که بدن شهردار پر از مو است. در میان جمعیت یک کودک بلند گفت آقا شما میمون هستید؟ شهردار گفت: بله، قبل از اینکه اینجا شهری شکل بگیرد جنگلی بود و ما میمون‌ها در آن زندگی می‌کردیم. اما کم‌کم اتفاقاتی افتاد و کمیته شهری تشکیل شد و من شهردار شدم؛ اما همیشه این را می‌پوشاندم و صورتم را می‌تراشیدم و بدنم را می‌پوشاندم که کسی متوجه نشود. در این داستان، ظاهراً با یک داستان کودکانه مواجهیم اما در واقع این داستان روایتی از انسان دوران مدرن را ارائه می‌دهد. بسیاری از مفاهیم و مبانی انسان‌شناسی مدرن در این داستان وجود دارد. وجود داروین و بسیاری از دانشمندان دیگر را می‌توان در این داستان حس کرد بدون آن که از آن‌ها اسمی آمده باشد. این داستان و بسیاری از تولیدات فرهنگی مبتنی بر یک نگاه خاص و کلان نسبت به انسان شکل می‌گیرد که تلاش می‌شود در انواع گوناگون تولیدات فرهنگی یک جامعه به‌عنوان روایت غالب زندگی انسان شناخته شود. هر مکتبی برای آن که زنده بماند و برای آن که بتواند در سطوح مختلف زندگی اجتماعی نفوذ کند ناگزیر از آن است که یک روایت مشخص از انسان و به‌اصطلاح یک شناسنامه از انسان ارائه دهد. یعنی نشان دهد که پیشینه و گذشته انسان چیست؟ الان کجاست و باید چه بکند؟ و چه افقی را برای وی در نظر می‌گیرد؟ حیات مکتب به این است که این روایت را در سطوح مختلف اجتماع و به روش‌های گوناگون ترویج کند. با این کار مردم آن جامعه کم‌کم شیوه تفکرشان بر اساس این روایت غالب شکل خواهد گرفت.

حوزه و دانشگاه متولیان «پردازش معرفتی» جامعه

یکی از مسائل اساسی ناظر به جایگاه حوزه و دانشگاه در خصوص تولید روایت‌ کلان از انسان و جاری کردن آن در عرصه اجتماعی است. در حال حاضر معلوم نیست که این روایت کلان از انسان، در جامعه ما در کجا شکل می‌گیرد؟ در نگاه کلان می‌توان گفت که حوزه و دانشگاه به‌عنوان اصلی‌ترین نهاد‌هایی که بایست مسئولیت این پردازش معرفتی را در جامعه به عهده بگیرند نقش خود را به‌خوبی ایفا نمی‌کنند. زمانی که از تحول در علم و شکل‌دادن به یک برنامه علمی خصوصاً در فضای علوم‌انسانی صحبت کنیم باید بدانیم که فارغ از محتوا، این برنامه علمی باید بتواند خودش را به‌عنوان یک گفتمان در عرصه اجتماعی وارد کند. تلاش فعالان عرصه فکر و فرهنگ باید این باشد که آن روایت کلان هر چه بیشتر در سطوح مختلف جامعه جاری شود تا حرکت کلی جامعه در جهت آن فکر و باور محوری باشد.

© 2025 تمام حقوق این سایت برای پایگاه خبری مفتاح انسانی اسلامی محفوظ می باشد.