تنظیمات
اندازه فونت :
چاپ خبر
دکتر سمیه حاجی اسماعیلی، مدیر گروه مطالعات زنان جامعةالزهرا، در گفتگویی اختصاصی با پایگاه خبری-تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی مطرح کرد؛ تأثیر جنگ و بحران بر خانواده / لزوم سیاست‌گذاری پایدار و چندلایه برای حمایت از زنان در شرایط بحران تجربه زیسته زنان، به‌ویژه در نقش‌هایی نظیر مادری، پرستاری، داوطلبی و مراقبت، به آن‌ها ظرفیت ویژه‌ای در بازسازی روابط انسانی می‌بخشد. زنان نقش مهمی در ترمیم زخم‌های روانی و بازگرداندن انسجام اجتماعی ایفا می‌کنند. به‌طور طبیعی، آنان در بحران‌ها به عامل پیوند اجتماعی تبدیل می‌شوند؛ از طریق مراقبت‌های خانوادگی، مشارکت در فعالیت‌های جمعی در محله‌ها یا اردوگاه‌ها، نقشی اساسی در حفظ شبکه‌های اجتماعی ایفا می‌نمایند.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی، با توجه به نقش محوری زنان در خانواده و جامعه، بررسی نقش آن‌ها در شرایط جنگ کنونی از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. در چنین شرایطی، زنان نه تنها به عنوان قربانیان مستقیم و غیرمستقیم بحران‌ها و جنگ‌ها آسیب می‌بینند، بلکه به عنوان نیروهای فعال و مؤثر در مدیریت بحران، حمایت از خانواده، بازسازی اجتماعی و حفظ هویت فرهنگی ایفای نقش می‌کنند. از همین رو سرکار خانم دکتر سمیه حاجی اسماعیلی، مدیر گروه مطالعات زنان جامعةالزهرا، در گفتگویی اختصاصی با پایگاه خبری-تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی به ابعاد مختلف این نقش و چالش‌ها و فرصت‌های پیش روی زنان در شرایط بحرانی می‌پردازد:

1. به نظر شما مهم‌ترین نقش‌های اجتماعی زنان در شرایط بحران و جنگ کدامند؟ آیا این نقش‌ها با نقش‌های آن‌ها در شرایط عادی تفاوت دارند؟ به چه میزان؟

پاسخ: در شرایط بحرانی، به‌ویژه در دوران جنگ، زنان مسئولیت‌ها و نقش‌های متعددی را بر عهده می‌گیرند که گاه از اهمیت بیشتری نسبت به وضعیت‌های عادی برخوردارند. این نقش‌ها را می‌توان در چند محور اصلی مورد بررسی قرار داد:

1. نقش پشتیبانی و مدیریت خانواده: یکی از مهم‌ترین این نقش‌ها، نقش پشتیبانی و مدیریت خانواده است. در شرایط جنگی، مردان خانواده ممکن است به‌دلیل حضور در میدان نبرد یا سایر عوامل، از چرخه‌ زندگی خانوادگی خارج شوند. در نتیجه، بار اصلی اداره‌ خانواده، از جمله تأمین معیشت، تربیت فرزندان، مراقبت از سالمندان و سایر مسئولیت‌ها، بر دوش زنان قرار می‌گیرد. این وضعیت فشار روانی قابل‌توجهی را به زنان تحمیل می‌کند و مستلزم آن است که آنان مهارت‌هایی را فرابگیرند که در شرایط عادی معمولاً انتظار آن نمی‌رود.

2. نقش اجتماعی و کنشگری مدنی: نقش دیگر زنان در این دوران، حضور فعال در عرصه‌های اجتماعی و کنشگری مدنی است. در موقعیت‌های بحرانی، زنان به کنشگرانی مؤثر در حوزه‌های مدنی و امدادی بدل می‌شوند و در فعالیت‌هایی همچون عضویت در سازمان‌های داوطلبانه، حضور در خط مقدم ارائه خدمات پزشکی، روانی و حتی فعالیت‌های رسانه‌ای مشارکت می‌ورزند.

3. حفظ هویت فرهنگی و انتقال ارزش‌ها: از دیگر نقش‌های حیاتی زنان در بحران‌ها، حفظ هویت فرهنگی و انتقال ارزش‌هاست. زنان، حافظان و حاملان ارزش‌های فرهنگی، دینی و ملی‌اند و نقش مهمی در تداوم سنت‌ها، آداب اجتماعی و شکل‌گیری مقاومت فرهنگی ایفا می‌کنند. این نقش در شرایط بحران نه‌تنها تضعیف نمی‌شود، بلکه حیاتی‌تر و اثرگذارتر نیز می‌گردد.

4. تجربه قربانی شدن و تبدیل شدن به مطالبه‌گران عدالت و صلح: در عین حال، زنان نخستین قربانیان بحران‌ها و جنگ‌ها نیز به شمار می‌روند. پدیده‌هایی همچون آوارگی، تجاوز، از دست دادن اعضای خانواده و تجربه‌ انواع خشونت، آسیب‌هایی هستند که زنان بیش از سایر گروه‌ها با آن‌ها مواجه می‌شوند. با این حال، همین تجربه‌های تلخ موجب می‌شود که زنان به مطالبه‌گرانی فعال در زمینه‌ عدالت و صلح بدل شوند و تلاش‌های مؤثری در این حوزه انجام دهند.

در مجموع می‌توان گفت که زنان در شرایط عادی نیز این نقش‌ها را کمابیش بر عهده دارند، اما در وضعیت‌های بحرانی، این مسئولیت‌ها به‌صورت هم‌زمان، فشرده‌تر، مسئولانه‌تر و حتی قهرمانانه‌تر بروز می‌یابند. در چنین شرایطی، زنان ناچار می‌شوند از توان بالقوه‌ خود فراتر روند و ظرفیت‌های پنهان خویش را آشکار سازند؛ ظرفیت‌هایی که شاید در زمان صلح و آرامش مجال بروز نمی‌یابند. به‌بیان دیگر، جنگ‌ها و بحران‌ها می‌توانند عرصه‌ای برای ارزیابی ظرفیت‌های اجتماعی و هویتی زنان باشند.

2. به نظر شما بحران و جنگ چه تأثیراتی بر ساختار خانواده و روابط خانوادگی دارد؟ زنان چگونه می‌توانند در حفظ انسجام و پایداری خانواده در این شرایط نقش ایفا کنند؟

پاسخ: بحران‌ها و جنگ‌ها ساختار خانواده را به‌طور جدی تحت تأثیر قرار می‌دهند. خانواده، به‌عنوان نخستین نهاد اجتماعی، از یک‌سو بیشترین آسیب را در جریان بحران متحمل می‌شود و از سوی دیگر، بیشترین ظرفیت را برای بازسازی اجتماعی پس از بحران داراست.

تأثیرات جنگ و بحران بر خانواده را می‌توان در چند محور اساسی برشمرد:

  1. از دست رفتن اعضای خانواده یا جدایی و دوری اجباری آن‌ها: این وضعیت، تجربه‌هایی نظیر سوگواری، ترس و ناامنی را به همراه دارد و انسجام عاطفی خانواده را به‌شدت تهدید می‌کند.
  2. فشارهای اقتصادی و ناپایداری معیشتی: نیز از دیگر پیامدهای مهم بحران هستند. جنگ‌ها معمولاً موجب تضعیف منابع مالی خانواده، افزایش بیکاری، مهاجرت‌های اجباری و فروپاشی نظام‌های حمایتی می‌شوند که همه این موارد، خانواده را در شرایط دشواری قرار می‌دهد.

  3. تغییر در ساختار قدرت درون خانواده: غیبت مردان در اثر حضور در جبهه یا دیگر پیامدهای جنگ، موجب تغییر در مناسبات قدرت می‌شود و زنان به‌ناچار مسئولیت‌های اقتصادی و تصمیم‌گیری‌های اساسی خانواده را برعهده می‌گیرند. این تغییرات، خود می‌تواند تبعات اجتماعی و روانی خاصی به‌دنبال داشته باشد.

  4. افزایش آسیب‌های اجتماعی: مواردی نظیر افسردگی مادران، اضطراب کودکان، و فروپاشی اخلاقی در برخی خانواده‌ها، در دوران بحران شدت می‌یابد.

در چنین شرایطی، زنان نقش حیاتی و تعیین‌کننده‌ای در مدیریت بحران خانوادگی ایفا می‌کنند. آن‌ها با بهره‌گیری از صبر، عاطفه، و توانایی بالای تطبیق‌پذیری، می‌توانند نقش‌های متعددی را بر عهده گرفته و شرایط دشوار را مدیریت کنند.

یکی از نقش‌های مهم زنان، ایفای نقش روانی و تسکینی در خانواده است. آنان می‌توانند با ایجاد فضای عاطفی و حمایت معنوی، فشارهای روانی اعضای خانواده را کاهش داده و به حفظ احساس امنیت و پیوندهای خانوادگی کمک کنند.

یکی از نقش‌های مهم زنان در شرایط بحرانی، مدیریت منابع و تأمین معیشت خانواده است. در بسیاری از جوامع بحران‌زده، زنان با بهره‌گیری از مهارت‌های بومی و خلاقیت‌های فردی، راهکارهایی برای تأمین حداقلی نیازهای خانواده پیدا می‌کنند. این اقدامات در واقع شکل خردی از «اقتصاد مقاومتی» را به نمایش می‌گذارد.

علاوه بر این، نقش تربیتی و مراقبتی زنان نیز در چنین شرایطی بسیار برجسته است. زنان با انتقال ارزش‌ها، تقویت امید و تزریق روحیه مقاومتی به نسل جدید، نقشی اساسی در حفظ پایداری خانواده و جلوگیری از گسست نسلی ایفا می‌کنند. نوع نگاه و مواجهه زنان با بحران‌ها، می‌تواند در ذهن و رفتار فرزندان اثرگذار باشد و الگوی تاب‌آوری را در زندگی روزمره آنان نهادینه کند.

بنابراین، اگرچه بحران‌ها و جنگ‌ها موجب آسیب و تنش در ساختار خانواده می‌شوند، اما زنان با ایفای نقش‌های چندبعدی، می‌توانند پایداری این نهاد حیاتی را حفظ کنند. به همین دلیل، شایسته است که این نقش‌ها توسط سیاست‌گذاران، نهادهای حمایتی و رسانه‌ها به رسمیت شناخته شود و تقویت گردد، تا خانواده‌ها در مواجهه با بحران، امکان بازسازی و احیای خود را داشته باشند.

3. زنان در شرایط بحران و جنگ با چه چالش‌های خاصی در زمینه‌های مختلف (اجتماعی، اقتصادی، روانی و بهداشتی) مواجه می‌شوند؟ راهکارهای مقابله با این چالش‌ها چیست؟

پاسخ: در شرایط جنگ و بحران، زنان با مجموعه‌ای از چالش‌های درهم‌تنیده و پیچیده مواجه می‌شوند که ابعاد گوناگونی از زندگی آنان را تحت تأثیر قرار می‌دهد. این چالش‌ها، جنبه‌های اجتماعی، اقتصادی، روانی و بهداشتی را دربرمی‌گیرند.

در بُعد اجتماعی:

  1. یکی از مهم‌ترین چالش‌ها، افزایش خشونت‌های مبتنی بر جنسیت است. در بسیاری از مناطق بحران‌زده، خشونت خانگی، آزار جنسی و بهره‌کشی از زنان به‌طرز چشمگیری افزایش می‌یابد. به‌ویژه در اردوگاه‌های آوارگان و مناطق جنگی، زنان غالباً از حداقل‌های امنیت اجتماعی و حقوقی نیز محروم‌اند.
  2. از دیگر چالش‌های اجتماعی می‌توان به فروپاشی شبکه‌های حمایت اجتماعی اشاره کرد. بحران‌ها موجب تضعیف پیوندهای خویشاوندی، همسایگی و نهادهای مدنی می‌شوند؛ و در این شرایط، به‌ویژه زنان سرپرست خانوار که بیش از دیگران نیازمند این حمایت‌ها هستند، در معرض آسیب‌پذیری شدیدتری قرار می‌گیرند.

در بُعد اقتصادی نیز زنان با دشواری‌های مضاعفی روبرو هستند، به‌ویژه زنان طبقات فرودست که دسترسی‌شان به منابع اقتصادی محدودتر است. در شرایط جنگ، بسیاری از مشاغل خدماتی و غیررسمی که سهم بالایی از اشتغال زنان را به خود اختصاص داده‌اند، از بین می‌روند. این در حالی است که زنان در چنین شرایطی هم‌زمان بار تأمین معیشت و مراقبت از خانواده را بر دوش می‌کشند، بدون آن‌که از حمایت‌های نهادی، بیمه‌ای یا دولتی برخوردار باشند.

از منظر روانی نیز، زنان با چالش‌هایی جدی روبرو هستند. اضطراب، افسردگی و فرسودگی روانی از جمله آسیب‌هایی است که در نتیجه‌ تجربه‌های تلخ همچون از دست دادن عزیزان، آوارگی یا مسئولیت‌پذیری سنگین به آنان تحمیل می‌شود. متأسفانه در بسیاری از جوامع، نوعی «سکوت فرهنگی» نسبت به سلامت روان زنان وجود دارد که مانعی جدی در مسیر کمک‌رسانی به آنان در این موقعیت‌های بحرانی به‌شمار می‌رود.

یکی از چالش‌های مهم در شرایط بحرانی، تجربه‌ تنهایی و ازهم‌گسیختگی نقش‌ها در زندگی زنان است. در چنین وضعیت‌هایی، زنان ممکن است دچار تعارض هویتی شوند؛ از یک‌سو از آنان انتظار می‌رود که مقاوم و تاب‌آور باشند، و از سوی دیگر با رنج‌های شخصی، فرسودگی و خستگی شدید مواجه می‌شوند. این فشارهای متضاد، شکاف‌های روانی و هویتی در آنان ایجاد می‌کند.

مسائل بهداشتی و درمانی از دیگر چالش‌های مهم است. در بسیاری از بحران‌ها، دسترسی زنان به خدمات بهداشتی اساسی نظیر مراقبت‌های بارداری، زایمان، بهداشت قاعدگی و تنظیم خانواده به‌شدت محدود می‌شود. این وضعیت منجر به اختلال در ارائه خدمات و افزایش بیماری‌ها و سوءتغذیه می‌گردد. بسیاری از زنان، به‌ویژه مادران، در چنین شرایطی نیازهای شخصی خود را فدای مراقبت از فرزندان و سالمندان می‌کنند و همین امر سلامت جسمی آن‌ها را در معرض تهدید قرار می‌دهد.

برای مقابله با این چالش‌ها، چند راهکار اساسی قابل طرح است:

  1. طراحی سیاست‌های حساس به جنسیت: دولت‌ها و سیاست‌گذاران باید در برنامه‌ریزی‌های مربوط به بحران، نیازهای خاص زنان را در نظر بگیرند و برای آن‌ها راه‌حل‌های مشخص، عملی و کارآمد تدوین کنند.

  2. تقویت شبکه‌های محلی حمایت از زنان: نهادهای اجتماعی و سازمان‌های غیردولتی می‌توانند با ایجاد گروه‌های حمایت روانی، ارائه آموزش‌های کاربردی و کمک‌های معیشتی، نقش مؤثری در پشتیبانی از زنان در شرایط بحرانی ایفا کنند.

  3. آموزش و تاب‌آور‌سازی پیشابحران: باید مهارت‌های ارتباطی، مالی، روانی و مراقبتی زنان پیش از وقوع بحران ارتقاء یابد تا توان آن‌ها برای مدیریت شرایط دشوار افزایش پیدا کند. این اقدامات باید در زمان‌های صلح و ثبات مورد توجه و برنامه‌ریزی قرار گیرد.

  4. تضمین دسترسی به خدمات سلامت: ضروری است پیش از بروز بحران، اطمینان حاصل شود که در دوران بحرانی، زنان به خدمات بهداشت جسمی و روانی دسترسی کافی دارند.

  5. شنیدن و ثبت روایت‌های زنان از بحران: یکی از ضروری‌ترین اقدامات، شنیدن، ثبت و تحلیل روایت‌های زیسته‌ زنان در دوران بحران است. این تجارب واقعی می‌توانند مبنای دقیق‌تر، انسانی‌تر و مؤثرتری برای طراحی سیاست‌ها و برنامه‌های بازسازی اجتماعی باشند. تکیه صرف بر داده‌های کلان یا آماری نمی‌تواند جایگزین این روایت‌های عینی و انسانی شود.

در نهایت، توجه به این چالش‌ها و روایت‌ها، زمینه‌ساز طراحی سیاست‌هایی خواهد بود که متناسب با واقعیت‌های زندگی زنان در بحران، راهگشا و کارآمد باشند.

4. به نظر شما نقش رسانه‌ها در بازنمایی نقش زنان در شرایط بحران و جنگ چگونه است؟ هرچند به نظر می رسد در قضیه حمله به صداوسیما کمی توازن در این زمینه برقرار شد اما آیا رسانه به میزان کافی ابعاد نقش زنان را پوشش داده است؟

پاسخ: رسانه‌ها تنها ابزار اطلاع‌رسانی نیستند؛ بلکه نقش تعیین‌کننده‌ای در شکل‌دهی به افکار عمومی، برساختن الگوهای هویتی، و برجسته‌سازی یا به حاشیه‌راندن گروه‌های اجتماعی ایفا می‌کنند. این تأثیرگذاری، به‌ویژه در شرایط بحرانی مانند جنگ، اهمیت دوچندانی می‌یابد.

متأسفانه در بسیاری از رسانه‌ها، بازنمایی نقش زنان در جنگ‌ها و بحران‌ها به دو تصویر کلیشه‌ای و تقلیل‌یافته محدود می‌شود: از یک‌سو، زن به‌عنوان «قربانی صرف» به تصویر کشیده می‌شود؛ مادری داغ‌دیده، زنی آواره و مظلوم. از سوی دیگر، تصویر متضادی ارائه می‌شود که زن را در قالب «قهرمان مقاومت» به نمایش می‌گذارد؛ مادری شهیدپرور، پرستاری فداکار یا زنی که از خودگذشتگی می‌کند.

این دوگانه‌ رایج – قربانی یا قهرمان – موجب نادیده‌ گرفتن پیچیدگی‌های نقش‌های واقعی و تجربه‌های زیسته‌ متنوع زنان می‌شود. ضروری است که رسانه‌ها از این دوگانه‌ محدودکننده عبور کرده و ابعاد چندلایه و واقعی زندگی زنان را بازنمایی کنند.

در واقع، زنان در زمان بحران صرفاً کنشگران عاطفی یا خانوادگی نیستند. آنان در حوزه‌هایی نظیر مدیریت امداد، برنامه‌ریزی شهری، رسانه‌نگاری میدانی، و بازسازی اجتماعی نیز نقش‌آفرینی می‌کنند. اما متأسفانه این نقش‌ها اغلب از سوی رسانه‌ها نادیده گرفته شده یا به‌صورت حاشیه‌ای و کم‌اهمیت نمایش داده می‌شوند.

بسیاری از تولیدات رسانه‌ای – چه اخبار، چه مستندها و گزارش‌ها – عمدتاً از منظر مردانه روایت می‌شوند. به همین دلیل، نیاز مبرمی وجود دارد که زاویه‌ دید زنان، نیازهای خاص آنان و صدای واقعی‌شان در رسانه‌های رسمی شنیده شود.

در برخی بحران‌ها، مانند ماجرای حمله به صداوسیما، مشارکت زنان خبرنگار، مجری و تحلیلگر در پوشش اخبار توانست تا حدودی تعادل جدیدی در تصویر رسانه‌ای از زنان ایجاد کند. اگرچه این اتفاق امیدبخش بود، اما نمی‌توان آن را حاصل یک راهبرد برنامه‌ریزی‌شده و پایدار دانست. این حضور بیشتر واکنشی و مقطعی بوده و نه نهادینه، مستمر و هدفمند. به‌عبارت دیگر، حضور رسانه‌ای زنان هنوز تابع شرایط اضطراری یا ملاحظات سیاسی است، نه نتیجه‌ یک سیاست رسانه‌ای بلندمدت و آگاهانه.

در نهایت، با نگاهی انتقادی می‌توان گفت که رسانه‌ها تاکنون نتوانسته‌اند به‌طور شایسته و کافی نقش واقعی زنان در بحران‌ها را پوشش دهند. میان واقعیت میدانی نقش‌آفرینی زنان و تصویر ارائه‌شده در رسانه‌ها فاصله‌ای قابل توجه وجود دارد. این بازنمایی‌ها، در بسیاری موارد ناقص، جهت‌دار و کلیشه‌ای هستند. بنابراین، اصلاح این روند و حرکت به‌سوی نگاهی جامع، متعادل و واقع‌گرایانه به نقش زنان در بحران‌ها، امری ضروری است.

5. چه سیاست‌ها و برنامه‌هایی برای حمایت از زنان در شرایط بحران و جنگ ضروری است؟ این سیاست‌ها و برنامه‌ها باید چه ویژگی‌هایی داشته باشند؟

پاسخ: برای آن‌که حمایت از زنان در شرایط جنگ و بحران مؤثر و اثربخش باشد، سیاست‌ها نباید صرفاً واکنشی و کوتاه‌مدت باشند، بلکه لازم است ساختاری، فراگیر، مستمر و پایدار طراحی شوند. به‌عبارت دیگر، سیاست‌گذاری در این حوزه باید هم به نیازهای فوری زنان در دوران بحران پاسخ دهد و هم در بازسازی و بهبود وضعیت آنان در دوران پسابحران مؤثر واقع شود.

در این چارچوب، می‌توان سیاست‌ها و برنامه‌های حمایتی را در سه سطح دسته‌بندی کرد: سیاست‌های فوری و کوتاه‌مدت، برنامه‌های میان‌مدت و سیاست‌های ساختاری و بلندمدت.

  1. سیاست‌های فوری و کوتاه‌مدت
    این دسته از سیاست‌ها بر تأمین نیازهای اولیه و اضطراری زنان در بحران تمرکز دارد. مهم‌ترین اقدامات در این حوزه عبارتند از:

    • تأمین خدمات بهداشتی و مراقبتی ویژه زنان، به‌ویژه در حوزه سلامت باروری، مراقبت‌های مادر-کودک و درمان آسیب‌های روانی.

    • فراهم‌کردن پناهگاه‌های امن برای زنان آسیب‌دیده از خشونت، به‌ویژه در اردوگاه‌های آوارگان یا مناطقی با فقدان نظم اجتماعی پایدار.

    • ارائه حمایت‌های مالی اضطراری، از جمله پرداخت‌های نقدی و ایجاد فرصت‌های اشتغال کوتاه‌مدت برای زنان سرپرست خانوار، با رعایت کرامت انسانی آنان.

  2. برنامه‌های میان‌مدت برای تاب‌آورسازی زنان
    این دسته از برنامه‌ها با هدف تقویت توانمندی‌های فردی و اجتماعی زنان طراحی می‌شوند تا قدرت سازگاری آنان با شرایط بحرانی افزایش یابد. از جمله این برنامه‌ها می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

    • آموزش مهارت‌های زندگی، روانی و حرفه‌ای برای ارتقای تاب‌آوری، توانایی حل مسئله و بازیابی نقش‌های اجتماعی زنان.

    • توسعه مشاغل انعطاف‌پذیر متناسب با شرایط زنان، مانند مشاغل خانگی، کار از راه دور و سایر مدل‌های کاری مبتنی بر اقتضائات زنان در بحران.

    • اجرای برنامه‌های سواد رسانه‌ای و آگاهی‌بخشی حقوقی با هدف توانمندسازی زنان در دفاع از حقوق خود و پیشگیری از تکرار چرخه خشونت.

  3. سیاست‌های بلندمدت و ساختاری: برای پایداری سیاست‌ها، ضروری است که نهادها و ساختارهای موجود نیز بر اساس رویکرد جنسیتی بازتعریف شوند:
  • گنجاندن رویکرد جنسیتی در سیاست‌گذاری بحران به‌عنوان یک اصل محوری، به‌گونه‌ای که تمام تصمیمات دولتی، امدادی و شهری از منظر تأثیر بر زنان مورد ارزیابی قرار گیرند.

  • مشارکت فعال زنان در فرآیندهای تصمیم‌گیری و بازسازی، از جمله حضور در شوراهای محلی و نهادهای برنامه‌ریزی شهری دوران پسابحران.

  • تدوین نظام آماری مبتنی بر جنسیت جهت جمع‌آوری و تحلیل داده‌های تفکیک‌شده، که در شناسایی آسیب‌پذیری‌ها و طراحی برنامه‌های دقیق‌تر مؤثر خواهد بود.

ویژگی‌های لازم برای سیاست‌ها و برنامه‌ها

سیاست‌ها و برنامه‌های حمایتی مؤثر باید واجد ویژگی‌های زیر باشند:

  1. جامعیت و چندبعدی بودن: این سیاست‌ها باید ابعاد روانی، اجتماعی، اقتصادی و بهداشتی را هم‌زمان در نظر بگیرند.

  2. مشارکت‌محوری: زنان نباید صرفاً دریافت‌کننده خدمات باشند، بلکه باید در طراحی و اجرای برنامه‌ها نیز نقش ایفا کنند.

  3. تنوع‌پذیری: سیاست‌ها باید به تنوع تجربه‌های زنان از نظر سن، طبقه اجتماعی، بارداری، ناتوانی جسمی، وضعیت تأهل و سایر عوامل حساس باشند.

  4. پایداری و تداوم: حمایت‌ها نباید محدود به دوره بحران باشند، بلکه باید استمرار یافته و در ساختارهای اجتماعی نهادینه شوند.

  5. بومی‌سازی: برنامه‌ها باید متناسب با بافت فرهنگی و دینی جوامع محلی طراحی شده و رویکرد آن‌ها مبتنی بر توانمندسازی زنان باشد.

طراحی و اجرای سیاست‌های جنسیت‌محور در شرایط بحرانی، ضرورتی اجتناب‌ناپذیر برای حفظ انسجام اجتماعی و پایداری جامعه است. در صورتی که زنان دیده شوند و نقش فعال‌تری ایفا کنند، نه‌تنها از چرخه آسیب‌پذیری خارج می‌شوند، بلکه می‌توانند به کنشگران کلیدی در مدیریت بحران و بازسازی جامعه تبدیل شوند. زنان، نه صرفاً به‌عنوان گروهی آسیب‌پذیر، بلکه به‌عنوان عاملی مؤثر در سیاست‌گذاری و گذار از بحران باید مورد توجه قرار گیرند.

6. به نظر شما چگونه می‌توان از ویژگی و تجربیات زنانه در شرایط بحران و جنگ برای بازسازی اجتماعی و همچنین جریان سازی اجتماعی استفاده کرد؟

در شرایط بحران و جنگ، زنان در بطن زندگی و بقای اجتماعی قرار می‌گیرند. آنان از یک‌سو نقش مراقب و نگهدارنده خانواده را ایفا می‌کنند و از سوی دیگر به کنشگرانی فرهنگی و سیاسی در سطح جامعه تبدیل می‌شوند. این جایگاه دوگانه، سرمایه‌ای تجربی و منحصر‌به‌فرد برای زنان پدید می‌آورد که در صورت دیده شدن و تحلیل دقیق، می‌تواند منبعی ارزشمند برای بازسازی اجتماعی و جریان‌سازی مدنی باشد.

ظرفیت‌های زنان در بازسازی اجتماعی

زنان از توانمندی‌های متعددی برای ایفای نقش مؤثر در بازسازی اجتماعی برخوردارند که برخی از مهم‌ترین آن‌ها عبارت‌اند از:

  1. مراقبت‌محوری و اخلاق همبستگی: تجربه زیسته زنان، به‌ویژه در نقش‌هایی نظیر مادری، پرستاری، داوطلبی و مراقبت، به آن‌ها ظرفیت ویژه‌ای در بازسازی روابط انسانی می‌بخشد. زنان نقش مهمی در ترمیم زخم‌های روانی و بازگرداندن انسجام اجتماعی ایفا می‌کنند. به‌طور طبیعی، آنان در بحران‌ها به عامل پیوند اجتماعی تبدیل می‌شوند؛ از طریق مراقبت‌های خانوادگی، مشارکت در فعالیت‌های جمعی در محله‌ها یا اردوگاه‌ها، نقشی اساسی در حفظ شبکه‌های اجتماعی ایفا می‌نمایند.
  2. توانایی تطبیق و تاب‌آوری چندلایه: زنان در مواجهه با شرایط دشوار، با تکیه بر خلاقیت و انعطاف‌پذیری، به سازوکارهایی برای تداوم حیات اجتماعی و اقتصادی دست می‌یابند؛ از جمله اشتغال غیررسمی، حمایت‌های شبکه‌ای، و تولیدات خانگی. این اقدامات می‌توانند مبنایی برای فرآیند بازسازی اجتماعی محسوب شوند.
  3. نقش در شبکه‌های غیررسمی و تولید سرمایه اجتماعی: زنان به‌طور فعال در شبکه‌های غیررسمی مشارکت دارند که اگرچه فاقد ساختار رسمی هستند، اما در بازسازی اعتماد اجتماعی، انتقال تجربه، و بازتولید سرمایه اجتماعی بسیار مؤثر عمل می‌کنند. این شبکه‌ها، که گاه در قالب محافل کوچک زنانه یا گروه‌های داوطلب شکل می‌گیرند، به‌ویژه در دوران تضعیف نهادهای رسمی، نقش مهمی در انتقال ارزش‌ها و هنجارهای اجتماعی دارند.
  4. روایت‌گری و جریان‌سازی اجتماعی: زنان توانایی آن را دارند که از طریق روایت‌گری رنج‌ها، مقاومت‌ها و کنش‌های خود، به معنابخشی جدیدی از تجربه‌های جمعی دست یابند. اگر این روایت‌ها از سطح فردی فراتر رفته و به عرصه عمومی منتقل شوند، می‌توانند پایه‌گذار جریان‌های اجتماعی معنادار و مبتنی بر ارزش‌های فرهنگی و اجتماعی جوامع باشند.
  5. پیوند با تجارب جهانی و کنشگری فرامرزی: در صورتی که تجارب زنان در بحران‌ها ثبت و تحلیل شود، می‌تواند با تجارب مشابه در دیگر نقاط جهان پیوند یابد و بستر شکل‌گیری کنش‌های مدنی، رسانه‌ای و حقوقی گسترده‌تری را فراهم آورد. این تجارب می‌توانند به ابزارهایی برای انتقال صدای زنان، مبتنی بر ارزش‌های بومی، دینی و اسلامی، در سطح جهانی تبدیل شوند.

تجارب زنان در بحران‌ها صرفاً محدود به رنج و آسیب‌پذیری نیست، بلکه این تجارب می‌توانند به منابعی برای بازسازی اجتماعی، جریان‌سازی مدنی و احیای سرمایه اجتماعی بدل شوند. سیاست‌گذاران، نهادهای رسانه‌ای و نخبگان فرهنگی باید این ظرفیت‌ها را به رسمیت بشناسند، آن‌ها را برجسته سازند و در راستای تقویت نقش فعال زنان در فرآیندهای بازسازی اجتماعی گام بردارند.

© 2025 تمام حقوق این سایت برای پایگاه خبری مفتاح انسانی اسلامی محفوظ می باشد.