تنظیمات
اندازه فونت :
چاپ خبر
گروه : h133
حوزه : ۱۰ خبر اول, اخبار, برگزیده ترین ها, عرصه فرهنگ و تربیت, علوم تربيتي, گزارش, مشروح خبرها, معرفی اساتید
شماره : 42192
تاریخ : ۱۷ تیر, ۱۴۰۴ :: ۱۷:۴۵
گزارش خبرنگار پایگاه خبری علوم انسانی مفتاح از وبینار «مقاومت تربیتی و نقش حلقه‌های میانی تربیت» با حضور حجت‌الاسلام والمسلمین سیدنقی موسوی، معاون پژوهشی و فناوری دانشگاه فرهنگیان؛ «حلقه‌های میانی تربیت» راهبردی مردمی برای اصلاح حکمرانی آموزشی / الگوی بازسازی نظام تربیت در برابر تمدن سکولار یکی از ایده‌های کلیدی رهبر معظم انقلاب اسلامی، ایده‌ی حلقه‌های میانی است. مجموعه‌هایی برخاسته از متن ملت با انگیزه، تعهد و درایت که توانایی برنامه‌ریزی، سیاست‌گذاری و پیگیری میدانی دارند و نخبگان باید این مسئولیت را بر دوش بکشند. نتیجه ورود این حلقه‌ها به حکمرانی، ورود نسل جوان متعهد به بدنه مدیریتی کشور و شکل‌گیری مدیران ارشد نظام از میان جوانان حزب‌اللهی و مؤمن خواهد بود.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی،  وبینار کشوری با موضوع «مقاومت تربیتی و نقش حلقه‌های میانی تربیت» با حضور حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر سیدنقی موسوی، معاون پژوهشی و فناوری دانشگاه فرهنگیان، عصر جمعه ۱۳ تیر برگزار شد.

در این نشست مجازی که با همت دفتر هماهنگی کانون‌های استادی بسیج اساتید دانشگاه فرهنگیان برگزار شد، حجت‌الاسلام والمسلمین موسوی ارائه خود را با عنوان «حلقه‌های میانی تربیت و مفهوم مقاومت تربیتی» انجام داد.

شرح کامل بیانات دکتر سیدنقی موسوی در ادامه خواهد آمد:

نکته نخست: دوگانه فرد و جامعه در سیر تحول تربیت

نگاه به تربیت را می‌توان در دو سطح فردی و اجتماعی مورد بررسی قرار داد. در فلسفه‌های تربیتی و آموزش‌وپرورش، دو رویکرد عمده وجود دارد: یکی فردگرایانه و دیگری جمع‌گرایانه یا سازمان‌محور. در سیر تطور تاریخی تعلیم و تربیت، به‌تدریج این حوزه شکلی رسمی و ساختاری به خود گرفت. در دو تا سه قرن اخیر، تربیت به‌صورت فرمال، نهادینه، سازمانی و در ادامه، جهانی و بین‌المللی درآمد. اندیشمندان دریافتند که تربیت، که زمانی صرفاً رابطه‌ای یک‌سویه و از بالا به پایین میان معلم و شاگرد تلقی می‌شد، کارکردهای تمدنی و اجتماعی عمیقی دارد.

نکته دوم: تربیت به‌مثابه کنشی چندعاملی و اجتماعی

پس از آن‌که فیلسوفان و نظریه‌پردازان تربیت متوجه جنبه‌های اجتماعی و جمعی این مقوله شدند، به این نتیجه رسیدند که تربیت، یک کنش چندعاملی است؛ یعنی حاصل برآیند و اثرگذاری متقابل مجموعه‌ای از عاملیت‌های اجتماعی. تربیت دیگر صرفاً انتقال دانش از معلم به متعلم نیست، بلکه رابطه‌ای میان فرد و جامعه، نهاد و کنش‌گر، و حتی میان حاکمیت و مردم است.

نکته سوم: تغییر جایگاه نهادهای مؤثر در تربیت از سنت تا مدرنیته

در جهان سنت، عاملیت تربیت اغلب در اختیار نهاد دین بود. نخستین و اصلی‌ترین متولی تربیت، دین و نهاد دینی تلقی می‌شد. با گسترش علم و نوزایی فکری، نهاد علم نیز به عرصه تربیت ورود کرد؛ چرا که توسعه دانش نیازمند آموزش بود. به‌مرور و با رسمیت یافتن نظام آموزش و پرورش، سایر نهادها نیز عاملیت تربیت را برعهده گرفتند. در گذشته، قدرت عمدتاً در قالب شمشیر، زور یا ثروت معنا می‌یافت، اما در دوران مدرن، نهاد علم و آموزش نیز به ابزار قدرت تبدیل شد و مورد توجه دولت‌ها و حاکمیت‌ها قرار گرفت.

نکته چهارم: ظهور عاملیت‌های جدید در تربیت و افول نهادهای سنتی

در عصر کنونی، با ظهور عاملیت‌های جدید تربیتی، وضعیت به‌شدت دگرگون شده است. امروزه، ضریب نفوذ نهادهای سنتی تربیت مانند خانواده، دین و حتی مدرسه، تحت‌الشعاع عواملی چون رسانه‌ها، شبکه‌های اجتماعی، گروه همسالان و اقلیت‌های مؤثر قرار گرفته است. تکنولوژی‌های نوین ارتباطی (ICT & IT) ساختار عاملیت در تربیت را تغییر داده‌اند و در مواردی، حتی آن را معکوس یا مغلوب کرده‌اند.

نکته پنجم: ظهور عاملیت‌های جدید در تربیت و افول نهادهای سنتی

در تمدن مدرن، نهاد رسانه به‌شدت در خدمت پروژه‌های فرهنگی و تربیتی خاص قرار گرفته است. در این رویکرد، هیچ رودربایستی یا تعارفی با نهاد علم یا نهاد آموزش وجود ندارد. در فلسفه‌های آموزش عالی، برنامه‌ریزی درسی و رویکردهای تربیتی، رسانه نقش ابزاری و راهبردی ایفا می‌کند. نتیجه آن، استیلای نوعی هژمونی فرهنگی تمامیت‌خواه (توتالیتر) است که در عرصه‌های علم، فرهنگ، سیاست‌گذاری فرهنگی و در نهایت تربیت، اثرگذار شده است.

نکته ششم: رسانه؛ بازیگر قدرتمند تربیت در تمدن مدرن

در این فضای هژمونیک و ایدئولوژیک، پدیده‌ای قابل تأمل به نام «مقاومت‌کِشی» (Resilience Extraction) در حال نهادینه شدن است. این مفهوم، گرچه کمتر مورد بحث قرار گرفته، اما به‌نظر می‌رسد ظرفیت تأمل و آزمودن بالایی دارد. در فضای فرهنگی و علمی حاکم، با سازوکارهایی روبه‌رو هستیم که هرگونه مقاومت در برابر گفتمان مسلط را حذف، تضعیف یا بی‌اثر می‌کنند؛ خواه این حذف نرم باشد، خواه سخت. برای نمونه، در حالی‌که مطالعات تطبیقی و تاریخی تشویق می‌شوند، پرداختن به موضوعاتی مانند هولوکاست یا صهیونیسم در آموزش و پرورش ممنوع است و خطوط قرمز جدی و پیامدهای حقوقی دارد.

نکته هفتم: مقاومت‌کِشی؛ سازوکار حذف مقاومت در نظام تربیتی غرب

نهاد علم و آموزش در مواجهه با پدیده مقاومت‌کِشی، درگیر یک تناقض بنیادین است؛ از یک‌سو شعار آزاداندیشی و نقد را سر می‌دهد، از سوی دیگر در برابر برخی خطوط قرمز ایدئولوژیک، تمامیت‌خواهانه عمل می‌کند. تمدن مدرن امروز، لیبرال‌دموکراسی را به‌عنوان آخرین و نهایی‌ترین ایدئولوژی معرفی می‌کند و لذا تعلیم و تربیت نیز باید منطبق با آن باشد. اما در سال ۱۹۷۹، انقلابی در جهان رخ داد که گفتمان مقاومت را در ساحت فرهنگ، تمدن، علم و آموزش بازتعریف کرد. این انقلاب، در برابر پروژه مقاومت‌کِشی ایستاد و نوعی تربیت مقاومتی را عرضه کرد که نیازمند بازخوانی جدی است. به‌نظر می‌رسد وجه مقاومت‌کِشیِ انقلاب اسلامی ایران و گفتمان امامین انقلاب، نیازمند بازخوانی و تأملی دوباره است. مقاومت‌کِشی به این معناست که دین، در عصری که پایان ایدئولوژی اعلام شده و دین به‌عنوان «افیون توده‌ها» تحقیر می‌شود، بتواند در دل سرزمینی که تا اعماق آن سکولاریزاسیون پیش رفته (از سیاست و اقتصاد گرفته تا فرهنگ و در نهایت تربیت) بار دیگر قد علم کند و کارکرد خویش را در نهاد علم به نمایش گذارد. نفی کارآمدی دین در اداره جامعه، نفی امکان تسلط دین بر عرصه علم، ناتوان دانستن آن در تبدیل ایده به پدیده، و در نهایت بی‌اعتبار دانستن آن در مدیریت فناوری‌ها و تکنولوژی‌های نوین، همه بخشی از پروژه‌ تمدن سکولار است. در این میان، مقاومت‌کِشیِ انقلاب اسلامی، در پیوند عمیق با «ایرانیت» و «اسلامیت»، در سپهر سیاسی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران رشد کرد و معنا یافت.

نکته هشتم: تربیت مقاومتی در برابر پروژه سکولار مقاومت‌کِشی

یکی از ایده‌های کلیدی رهبر معظم انقلاب اسلامی، حضرت امام خامنه‌ای (که عصای موسوی او در جنگ ۳۳ روزه، افسون تکنولوژیک فرعونیان زمان را باطل ساخت و تجلی اعجازگونه‌ای از فرماندهی فرهنگی و تمدنی رقم زد) ایده‌ی حلقه‌های میانی است. این ایده، ریشه در منطق علمی دارد و قابلیت تنقیح مناط و تعمیم در حوزه‌های مختلف، به‌ویژه تعلیم و تربیت را دارد. رهبر معظم انقلاب در بیانیه گام دوم انقلاب که در سخنرانی اول خرداد ۱۳۹۸ در جمع دانشجویان بدان اشاره فرمودند، چهار نقطه کلیدی را درباره انقلاب اسلامی مطرح کردند: ۱. عظمت وقوع حادثه انقلاب ۲. عظمت مسیر طی‌شده و کارکرد انقلاب ۳. عظمت چشم‌انداز پیشِ‌رو ۴. عظمت نقش نیروی جوان متعهد در تحقق آن چشم‌انداز در ادامه، برای حرکت عمومی انقلاب اسلامی به سوی تمدن نوین اسلامی، چهار عنصر اصلی را برمی‌شمارند: ۱. شناخت درست از صحنه ۲. جهت‌گیری منطقی و معقول ۳. امیدبخشی از طریق ظرفیت‌های ملی ۴. طراحی راهکارهای عملی در هر برهه در توضیح عنصر چهارم، ایشان تأکید دارند که تمرکز، هدایت، و پیگیری پیوسته‌ی این راهکارها، نه برعهده رهبری، دولت یا نهادهای رسمی، بلکه وظیفه جریان‌های حلقه‌های میانی است. این حلقه‌ها، مجموعه‌هایی برخاسته از متن ملت‌اند که با انگیزه، تعهد، و درایت، توانایی برنامه‌ریزی، سیاست‌گذاری، و پیگیری میدانی دارند. نخبه‌ها باید این مسئولیت را بر دوش بکشند. بدین‌ترتیب، نتیجه ورود حلقه‌های میانی به عرصه حکمرانی این خواهد بود که نسل جوان متعهد وارد بدنه مدیریتی کشور شود؛ نسلی که در نهایت، مدیران ارشد نظام را نیز از جوانان حزب‌اللهی و مؤمن تشکیل خواهد داد. از این منظر، ایده‌ی حلقه‌های میانی می‌تواند در حکمرانی جمهوری اسلامی به‌مثابه یک راهبرد کلان عمل کند؛ راهبردی که با کنشگری نخبگان مردمی، مسیر تحقق دولت جوان حزب‌اللهی را هموار می‌سازد. بر این اساس، تعریف حلقه‌های میانی چنین است: «کنشگری واسط نخبگان مردمی برای تحقق دولت جوان حزب‌اللهی» در مقاله‌ای، تلاش کرده‌ام اثبات کنم که ایده‌ی نوآورانه‌ی حلقه‌های میانی، که حرکت عمومی انقلاب اسلامی را تئوریزه می‌کند، قابلیت تعمیم به ادبیات تعلیم و تربیت را نیز دارد. از منظر فلسفی، می‌توان این ایده را تنقیح مناط کرد و به‌عنوان سیاستی بالادستی در تربیت دنبال نمود. در آن مقاله (که مخاطبان می‌توانند با جستجو آن را بیابند)، کوشش شده تا حلقه‌های میانی در تعلیم و تربیت، به‌عنوان گروه‌های نخبه‌ و متخصص مردمی، به‌عنوان واسطه‌ و کنشگر میان رأس و قاعده هرم حکمرانی تربیتی تعریف و تبیین شوند. این جریان می‌تواند نقشی مؤثر در تحقق حکمرانی مردمی در حوزه تربیت ایفا کند.

نکته نهم: حلقه‌های میانی تربیت؛ راهبردی مردمی برای اصلاح حکمرانی آموزشی

اگر ایده‌ی حلقه‌های میانی را به حوزه پرورش و تربیت و همچنین حرکت‌های نظام‌مند نخبگان مردمی در این حوزه تعمیم دهیم، باید به این پرسش پاسخ دهیم که: این مفهوم، چه دلالت‌هایی در حکمرانی تربیتی جمهوری اسلامی خواهد داشت؟ نخست آن‌که حکمرانی تربیتی در جمهوری اسلامی (همچون هر نظام ساختارمند دیگری) قابل نقد، بازبینی و اصلاح است. حلقه‌های میانی تربیت، نشانه‌ای از تسهیم اقتدار تربیتی از پایین به بالا هستند؛ بدین‌معنا که ظرفیت‌های مردمی را فعال می‌کنند، در برابر تمرکزگرایی ساختاری مقاومت می‌ورزند، و ساختار تهران‌محور سیاست‌گذاری آموزشی را به چالش می‌کشند. دوم آن‌که، بسط و فعال‌سازی حلقه‌های میانی تربیتی (اعم از کنشگران مردمی نخبه در نظام تربیت رسمی مانند مدارس، یا تربیت غیررسمی چون مساجد، رسانه‌ها، شبکه‌های اجتماعی، منابر و...) نسبتی نظری با ایده‌ی «مردمی‌سازی تربیت» دارد. البته، فعلاً نمی‌توان حلقه‌های میانی تربیت را دقیقاً مساوی با مردمی‌سازی آموزش و پرورش دانست، زیرا «مردمی‌سازی» خود روایت‌های گوناگونی داشته است:از خصوصی‌سازی آموزش، تا خصولتی‌سازی؛از واگذاری به مردم، تا کالایی‌سازی آموزش.و این، تجربه‌ای تلخ است که هنوز به روایت مطلوب و پذیرفته‌شده‌ای نینجامیده است. تجربه‌ای تلخ که در حوزه حکمرانی آموزش و پرورش در ایران شاهد آن بودیم، آن است که با شعار خصوصی‌سازی، عملاً نوعی رهاسازی آموزش و پرورش توسط دولت رخ داد. در برخی دولت‌ها، رئیس‌جمهور وقت هنگام تقدیم لایحه بودجه سال جدید، آموزش و پرورش را نه یک فرصت تمدنی، بلکه صرفاً هزینه‌ای سنگین برای دولت معرفی می‌کرد و از «بچه‌ پرخرج بودن آموزش و پرورش» سخن می‌گفت. همین نگاه، ایده خصوصی‌سازی را به معنای واگذاری کامل آموزش به بخش خصوصی دنبال می‌کرد. نکته بعدی در ذیل همین بحث آن است که حلقه‌های میانی تربیت، علی‌رغم هدف خود در پر کردن فاصله میان رأس و قاعده هرم حکمرانی، نباید دچار انحرافی مفهومی شوند که ذیل عنوان‌هایی مانند «حاکمیت‌زدایی از آموزش» مطرح می‌شود. برخی رویکردهای وارداتی می‌کوشند با ساختن بازیگران جعلی مانند گروه‌های همجنس‌گرا تحت عنوان تنوع و تکثر در نظام تربیت رسمی، مفاهیمی چون ارزش‌های دینی، اخلاقی و هویتی را به حاشیه رانده و مشروعیت‌زدایی کنند. در حالی‌که ایده حلقه‌های میانی، برخاسته از گفتمان انقلاب اسلامی است و هدف آن، حفظ و بسط ارزش‌های انقلاب اسلامی در بستر تربیت است، نه پذیرش نسخه‌های وارداتی پست‌مدرن. این ایده، از خطر سقوط به ورطه سکولاریزاسیون جلوگیری می‌کند. در حقیقت، حلقه‌های میانی به‌دنبال تقویت و احیای بازیگران اصلی تربیت یعنی خانواده، نهاد دین، نخبگان، رسانه و حاکمیت است. در همین چارچوب، ایده حلقه‌های میانی تربیت، دلالتی تجویزی دارد که در راستای مقاومت‌کشی گفتمان انقلاب اسلامی عمل می‌کند. تجربه جهانی آموزش و پرورش نشان داده که نظام‌های آموزشی تمایل ذاتی به تمرکزگرایی، ساختارهای عمودی، و نوعی تصلب بوروکراتیک دارند. نظام مدرسه‌ای اغلب به‌سوی استانداردسازی افراطی، حذف تفاوت‌های فردی، تقلیل نقش عاملیت‌ها، بی‌اعتنایی به مدیران میانی، و تبدیل مدرسه به آزمایشگاه‌های کنترل از راه دور سوق یافته است. ایده حلقه‌های میانی تربیت که بسط نظریه‌ی رهبری معظم انقلاب است، می‌تواند این روندها را اصلاح کرده و به بازسازی سازوکارهای تربیتی بپردازد. بنابراین، همچنان در چارچوب نکته نهم عرض می‌کنم که گروه‌های مردم‌نهاد، چه در وجه رسمی و چه در وجه غیررسمی آموزش، باید احیا شوند؛ همچنان‌که تجربه شیرین مردم‌نهادسازی امنیت و مشارکت مردمی در دفاع مقدس و همچنین در مقاومت ۳۳ روزه، به‌وضوح موفقیت‌آمیز بود، در حوزه آموزش نیز باید الگو گرفته شود. در این میان، توجه ویژه‌ای باید به دو وجه رسمی و غیررسمی تربیت داشت. تأکید بنده این است که هر دو حوزه به یک اندازه اهمیت دارند و باید با دقت و توازن مورد بازخوانی و تقویت قرار گیرند. اگر در بررسی آسیب‌های نظام آموزش و پرورش، از لزوم تقویت مدارس دولتی و رویکرد مدرسه‌محوری سخن می‌گوییم، این دقیقاً نقطه‌ای است که حکمرانی تربیتی می‌تواند نقش ایفا کند. مدرسه، به‌عنوان بستر تحول در محله، دلالت‌هایی در ساحت معلمی، تربیت معلم، سیاست‌گذاری آموزشی و اداره مدرسه دارد و باید در سیاست‌گذاری‌های تربیتی جایگاه خود را بازیابد.

نکته دهم: مقاومت تربیتی؛ الگوی بازسازی نظام تربیت در برابر تمدن سکولار

ایده مقاومت تربیتی همان‌گونه که اشاره شد، خصلت «مقاومت‌کشی» و «مقاومت‌پایگی» در گفتمان امامین انقلاب، به‌ویژه در سه دهه رهبری مقام معظم رهبری، کاملاً مشهود است. تجربه نشان داده که تجمیع قدرت‌های کوچک، هم‌افزایی و شبکه‌سازی عاملیت‌های تربیت می‌تواند به تولید قدرت تربیتی و تمدنی منجر شود؛ همان‌طور که در عرصه امنیت و دفاع، شاهد آن بودیم. پرتاب موشک‌های هایپرسونیک جمهوری اسلامی ایران، محصولی از همین تربیت انقلابی است: جوانان مظلوم، فارغ‌التحصیلان دانشگاه‌های داخلی، پرورش‌یافتگان مسجد و مدرسه. این موفقیت‌ها، ثمره‌ی گفتمانی است که رهبر معظم انقلاب آن را بنیان نهاده و پی‌گرفته‌اند. مقاومت‌محوری در تربیت، اعم از رسمی و غیررسمی، باید الگو گرفته شود. ایده «مقاومت تربیتی» بر شناسایی، هم‌افزایی و شبکه‌سازی عوامل تربیت از خانواده و مسجد تا رسانه، حکومت، نخبگان و عالمان تأکید دارد. این رویکرد، زمینه‌ای است برای بازطراحی بنیادین نظام تربیت در برابر هجمه تمدن سکولار. در این زمینه نیز، بنده مقالاتی نوشته‌ام که آماده نقد و نظر دوستان است. به باورم، اکنون و پس از تجربه‌ موفقیت‌آمیز جنگ ۳۳ روزه و دستاوردهای شگرف آن، وقت بازگشت به ایده مقاومت تربیتی فرارسیده است. امروزه خانواده در حال هضم شدن در ساختار تربیتی غیررسمی است. رسانه در حال پوست‌اندازی است. چنگال تیز سکولاریزاسیون در شبکه‌های اجتماعی نفوذ کرده، و ضریب نفوذ معلم، به‌شدت کاهش یافته است. معلم به‌سان سربازی بی‌سلاح در جبهه‌ای است که باید با شبکه‌های صهیونیستی مقابله کند؛ در حالی‌که سیاست‌گذاری سایبری جمهوری اسلامی همچنان درک صحیحی از تهدیدها ندارد. برخی مسئولان و سیا ست‌گذاران، هنوز با این تصور نادرست زندگی می‌کنند که تکنولوژی خنثی است، در حالی‌که همواره دانش و تکنولوژی، آمیخته با ارزش‌ها و جهت‌گیری‌های ایدئولوژیک بوده‌اند. واتساپ و شبکه‌های اجتماعی، ابزارهای جنگ نرماند، نه وسایلی بی‌طرف. تمدن مدرن، از تکنولوژی به‌عنوان جنگ‌افزار فرهنگی و تمدنی بهره می‌برد، نه به‌عنوان ابزار صرف. برخلاف آنچه برخی در علوم انسانی مدرن تبلیغ می‌کنند، انتقال دموکراسی با بمب‌های سنگرشکن در عراق، لیبی و افغانستان انجام شده، نه با نظریات هانا آرنت یا آیزایا برلین. ایده‌ها و علوم انسانی غربی، نباید با تقدس نگریسته شوند. ما باید این نظریات را دقیق، نقادانه و از منظر فلسفه اسلامی-ایرانی مورد بازخوانی قرار دهیم. گفتمان انقلاب اسلامی، نه «غرب‌ستیز» است و نه «غرب‌گریز»، بلکه غرب‌شناس و خودباور است. در پایان، با توجه به آنکه آقای دکتر ترنج فرمودند این جلسه از مجموعه هفت جلسه‌ای است، ضمن پوزش از اطاله کلام، جمع‌بندی خود را عرض می‌کنم: ایده حلقه‌های میانی که در سال ۱۳۹۸ توسط رهبر معظم انقلاب مطرح شد، امروز باید در دانشگاه فرهنگیان بسط یابد، دلالت‌های آن در حکمرانی تربیتی تبیین شود و به‌مثابه راه‌حلی ساختاری، بومی و مقاومتی برای بازسازی نظام تربیت به کار گرفته شود. محصول فعال‌سازی کف حلقه‌های میانی تربیتی، شکل‌گیری مقاومت کششی در تربیت است؛ مقاومتی که خانواده، نهاد نخبگان، دانشگاه، رسانه، و حاکمیت را به هم متصل می‌سازد. البته این ایده، نه به معنای «حاکمیت‌زدایی» است و نه «ایدئولوژی‌زدایی»، بلکه به معنای بازآرایی کنش‌گران حقیقی در منظومه حکمرانی تربیتی انقلاب اسلامی است.

© 2025 تمام حقوق این سایت برای پایگاه خبری مفتاح انسانی اسلامی محفوظ می باشد.