جایگاه تجربهگرایی در روش علمی اسلامی:
در گفتوگوهای طولانی و مکرر با شماری از متخصصان روانشناسی مدرن، روشن شد که بسیاری از آنها بهسختی میتوانند تصور کنند که چگونه یک روش علمی میتواند همزمان عقل، نقل و حس را در کنار هم بهکار گیرد. بلکه برخی حتی معتقدند این رویکرد، دروازهای است بهسوی خرافات، برداشتهای فردی بدون چارچوب، و ادعاهای غیرقابل راستیآزمایی.
اما واقعیت این است که چنین شبههای ناشی از درکی محدود از تجربهگرایی و این پیشفرض نادرست است که نسخه غربیِ تجربهگرایی در روانشناسی، معیار برتر و نهایی بهشمار میآید و هرگونه فاصلهگیری از آن، به معنای غیرعلمی بودن و غیرعقلانی شدن است. این یک توهم معرفتشناختی بزرگ است؛ چرا که همین نسخه غربی از تجربهگرایی روانشناختی در شکل فعلیاش، نسخهای ناقص و ضعیف است که در عمل منجر به پدید آمدن دانشی با شکافهای فراوان شده، دانشی که توان درک جامع انسان را ندارد و در تبیین بسیاری از پدیدههای روانی ناتوان مانده است.
تجربهگرایی در نگاه اسلامی، مردود نیست، بلکه بخشی از یک روش علمی فراگیر و جامع است که رابطهای منسجم میان عقل، نقل و حس برقرار میسازد. معنای این سخن آن است که ما از تجربهگرایی در جایی استفاده میکنیم که بستر و موضوع آن مناسب باشد و از کاربرد نابجای آن در مواردی که در حوزهاش نمیگنجد، پرهیز میکنیم. چراکه هر چیزی که قابل اندازهگیری نیست، لزوماً باطل نیست؛ و هر چیزی که دیده نمیشود، الزاماً خرافه نیست.
کاربرد صحیح تجربهگرایی آن است که در جایگاهی بهکار گرفته شود که واقعاً بتواند نتایج مفیدی به بار آورد، و آن هم در چارچوب مناسب خود. اما کاربرد نادرست آن، این است که از تجربه و حس بخواهیم برای چیزهایی دلیل بیاورند که اصولاً خارج از قلمرو آنهاست. مانند آنکه کسی بخواهد برای اثبات وجود خداوند، دلیل حسی ارائه شود، در حالی که این مطالبه نه با عقل، نه با فطرت و نه با سنتهای جاری در هستی سازگار است.
نمونهای دیگر از این خطا آن است که کسی بخواهد برای نقش داشتن «قلب» در فرآیندهای روانی، دلیلی حسی و مستقیم مطالبه کند؛ در حالی که این مطالبه از ناآگاهی نسبت به ماهیت پدیده و محدودیت ابزارها ناشی میشود. ما خواهان ارائه دلیل حسی مستقیم بر چیزی نیستیم که اصولاً در قلمرو حس نمیگنجد، بلکه آن را با شواهدی غیرمستقیم که از راه حس بهدست میآیند، اثبات میکنیم؛ مانند مشاهدهی خلأ معرفتی مکرر در تبیین پدیدههای روانی صرفاً بر پایهی مغز. این موضوع، در پژوهشهای مربوط به آگاهی و مقایسهی ذهن انسان با هوش مصنوعی نیز آشکار شده است: اینکه چیزی در کار هست که نمیتوان آن را بهتمامی در قالب پردازش عصبی یا محاسباتی تقلید یا تقلیل داد.