تنظیمات
اندازه فونت :
چاپ خبر
گروه : h133
حوزه : ۱۰ خبر اول, اخبار, برگزیده ترین ها, مشروح خبرها, مهم ترین خبر صفحه اول, یادداشت ها
شماره : 42641
تاریخ : ۱۴ مرداد, ۱۴۰۴ :: ۹:۵۹
دکتر مهدی جمشیدی، عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، در یادداشتی مطرح کرد؛ بیانیۀ نااستادانِ ساده‌ساز و سطحی‌نگر / انسجام اجتماعی امروز، نتیجه بیداری اجتماعی است دکتر جمشیدی: موضع‌گیریِ تلویزیونی من در مقابل بیانیۀ آن نااستادانِ ساده‌ساز و سطحی‌نگر که ایدئولوژی لیبرالی را علم می‌انگارند، ایستادن در برابر ضربۀ آنها به همبستگیِ اجتماعی بود. این بیانیه، اجماعِ اجتماعی را نشانه گرفته بود و در پی ایجاد وسوسه و تردید بود. جامعه، به نقطۀ مشترک دربارۀ مقاومت رسیده، اما اینان به دنبال تولیدِ شکافِ ساختگی میان مردم/نظام، واقعیّت/آرمان، مقاومت/پیشرفت، حقیقت/تکثّر و ... هستند.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری علوم انسانی مفتاح؛ دکتر مهدی جمشیدی، عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، در یادداشتی مطرح کرد؛ جریان سکولار می‌گوید ملّت ایران، معطوف به مطلقِ ایران شده است؛ بی‌هیچ قید و ماهیّتی، چنانکه مکتب و تفکّر و سبک زندگی و ... را حذف و مطلقِ ایران را اراده کرده‌اند. اما حقیقت این است که ایران، ارزش و اعتبار خود را از ماهیّت دینی‌اش می‌گیرد و همین ماهیّت هم ایران را محفوظ نگاه داشته است. در اینجا، بحث دربارۀ اصالت است‌ و روشن است که نگاه دینی، ثنویّت را برنمی‌تابد. در فلسفۀ اخلاق و ارزش‌ها هم بحث شده که ملاک حُسن فاعلی و اتّصال فعل به کمال انسان، صبغۀ الهی آن است و نه هیچ امر دیگری. کشته شدن برای وطن، شهادت نام ندارد، مگر آن وطن، ربط به امر قدسی داشته باشد، از جمله اینکه بستر و محمل تحقّق دین شده باشد. پس اعتبار وطن، تبعی و عَرَضی است. جریان سکولار که من علیه‌شان نوشتم، هیچ‌یک از این گزاره‌ها را برنمی‌تابد، اما کسانی به‌جای همراهی با من، گفتن این حقایق را خلاف تدبیر دانستند. تفاوت من این است که نگاه فرهنگی و هویّتی و حقیقتی دارم و فقط به سیاست نمی‌نگرم. سیاستِ محض، انسان را دچار عمل‌گرایی و عبور از ارزش‌ها می‌کند. در این نگاه، فرهنگ هیچ‌گاه اولویت ندارد: قبل از جنگ، حین جنگ، پس از جنگ. هیچ تردیدی وجود ندارد که ایدۀ ایران به‌عنوان امر محض و مطلق در ذهن امام خمینی، راه نداشت و پذیرفتی نبود، بلکه ایشان آشکارا در برابر آن موضع منفی داشت و اسلام را اصل و اساس و همچون روح حاکم می‌انگاشت. امام به معنا می‌اندیشید نه خاک. معنی برخی نوشته‌ها این است که بر سر همه‌چیز توافق کنیم جز فرهنگ و هویّت و سبک زندگی. حاصل می‌شود یک حاکمیّتِ عادی‌سازی‌شده که حداکثر مانند چپ‌ها، ضداستعماری است و ولیّ‌فقیه هم در آن، فقط کارکرد سیاسی دارد؛ یعنی سکولاریسمِ تعدیل‌شده با طعم ضدّسلطه. در واقع، از جمهوری اسلامی، هویّت‌زدایی می‌شود. و فقط جنبه‌های عام و مادّی و این‌جهانی‌اش می‌ماند. شبیه نظریۀ واتیکانیزه‌کردن ولیّ‌فقیه است. آنقدر به حداقل‌ها تنازل کرده‌اند که دیگر چیز خاصی از ایدئولوژیِ انقلاب باقی نمانده است. از انقلاب اسلامی، یک دولتِ سکولارِ چپ‌گرا ساخته‌اند. یعنی ماهیّتِ ما، سلبی و نفیی است، در برابر دشمن است، ضدّ است، اما اثباتی و ایجابی نیست؛ چون هیچ اشتراکِ معنایی و فکری‌ای در میان نیست. البته نمی‌دانم چرا وقتی رهبر انقلاب می‌گوید کشف حجاب، چالش تحمیلی است و از سوی غرب به ما القا شده، برخی این را جزو مقوّماتِ هویّتِ سلبیِ ما نمی‌شمارند؟! دشمن نسبت به حجاب، بی‌طرف است؟! اگر قرار است به دشمن نه بگوییم، باید به همۀ خواسته‌های او نه بگوییم. افزون بر این، لیبرال‌های ایرانی می‌خواهند بگویند جامعه، نه با رژیم صهیونی است و نه با جمهوری اسلامی. راه جامعه از جمهوری اسلامی هم جداست. جامعه، برای خودش شده و پس از دهۀ شصت، از جمهوری اسلامی بریده است. همبستگی جامعه، از این جهت، مدنی است؛ یعنی سیاسی نیست و یعنی مبتنی بر حمایت از جمهوری اسلامی نیست. جامعه برای خودش احساس خطر می‌کند و نه برای جمهوری اسلامی. جمهوری اسلامی برای جامعه، مهم نیست. جامعه، جمهوری اسلامی را از خودش و با خودش و در کنار خودش نمی‌شمارد. جامعه، تنها شده و از این جهت، فقط خودِ مردم باید به داد مردم برسند و بس. برخی تصوّر کرده‌اند که وحدت به‌طور مطلق، ارزش ذاتی است. چنین نیست؛ وحدت در این برهه، ارزشی تبعی است و باید معطوف به جنگ باشد. ازاین‌رو، هر ائتلاف و سکوتی که جنگ را از معنا، تهی کند و نیروهای اجتماعی را مایل به سوی دیگری کند، اختلال ایجاد خواهد کرد و بدین‌جهت، باید آن را نفی کرد. جریان روشنفکریِ سکولار به بهانۀ جنگ، در پی «گذارِ ایدئولوژیک از اسلام و انقلاب» است و می‌خواهد از این موقعیّت به نفع ایدۀ «ایرانِ سکولار» بهره ببرد. جانبداری رسانه‌ای و هویّتی از این لایۀ اجتماعی، به بهانۀ همراهی آنها با ایدۀ وطن، به معنی عبور از ارزش‌های قطعیِ دینی و نشانگر رویکرد عمل‌گرایانه است که بی‌اعتنا به حقیقت‌های روشی و غایتی، می‌خواهد یک چتر فراگیر و‌ جبهۀ فاقد هویّتِ ارزشی بسازد. دوستانی اما گفتند اکنون زمانۀ این سخن نیست. به مطهری هم در دورۀ نهضت گفتند اکنون وقت مبارزۀ سیاسی است و نباید نسبت به گرایش‌های مبتنی بر ماتریالیسمِ دیالکتیک، حسّاس باشی، اما او اعتنا نکرد. به همین دلیل، رهبر انقلاب گفت مطهری در «حراست از مرزهای ایدئولوژیکِ نهضت»، بی‌نظیر بود. تلاشم این است که قطعاتِ کنش نظری‌ام، مبتنی بر تاریخِ حیاتِ فکریِ علامه مطهری باشد. در برهۀ جنگی، در حد توان، نوشتم و گفتم. تلاشم این بود که از زاویۀ نظریۀ فرهنگی به معرکۀ جنگ بنگرم. و به‌خصوص، احساس کردم که پاره‌ای از کج‌روایت‌ها به خوانش جنگ و جامعه راه یافته و جریان روشنفکریِ سکولار می‌کوشد از وضع جدید، برای بازتولید اعتبار و روایت خودش استفاده کند. ازاین‌رو، بخشی از قلمم را مصروف مواجهه با این خط و خبطِ التقاطی کردم. اینان از هر رویدادی برای جاسازیِ اندیشه‌شان در متن جامعه استفاده می‌کنند؛ یعنی عینیّت بیرونی را به خدمت ذهنیّت خویش می‌گمارند. می‌خواهند در جامعه‌ای که عظیم‌ترین اجتماعات و عمیق‌ترین احساسات و ماندگارترین تفکّرات، برآمده از دین است، دین را از ملّیّت کنار بزنند تا انسجام اجتماعی تولید کنند. معتقدند دین نمی‌تواند هویّت و انگیزه‌های اکثریّت را در میان ایرانیان پوشش بدهد. می‌خواهند سکولاریسمِ تحلیلی خود را بر واقعیّت اجتماعی، تحمیل کنند. در جبهۀ انقلاب، اغلب درنیافتند که چه می‌گذرد و یا ترجیح دادند که حقایقِ معرفتی را قربانی مصلحتِ خیالی کنند؛ حال‌آن‌که در نظر اصحاب معرفت و علم، باید صدق و کذب بر محاسبات سیاسیِ محض و توهمی، ترجیح داشته باشد. امام خمینی گفت: بعضی می‌گویند که چنانچه رژیم بعث عراق به خاک کشور ما آمده بود، ما باید تا فرد آخر جوان‌هامان را می‌دادیم. این آن ملّی‌گرایی است که اسلام، مخالف با آن هست؛ مگر ما اسلام را کمتر از ملّت و کشور خودمان می‌دانیم؟! ما برای اسلام داریم فکر می‌کنیم. ما ملّت عراق را با ملّت خودمان جدا نمی‌دانیم؛ وقتی جدای از هم نیستیم ما بیاییم فکر بکنیم که اگر برای خاک ما بود تا فرد آخرمان کشته می‌شد اشکال نداشت؟! ما برای «دین»مان داریم جنگ می‌کنیم، برای «خاک» جنگ نمی‌کنیم. جنگ ما جنگی است بین اسلام و کفر، نه جنگی است مابین یک کشور و یک کشور.»(صحیفۀ امام، ج ۱۸، ص ۳۸۵). رهبر انقلاب نیز گفته‌اند: این جنگ، فقط برای دفاع از خاک وطن نبود؛ مسألۀ این جنگ از این حرف‌ها بالاتر بود؛ دفاع از «اسلام» بود، این جنگ در مسیری قرار داشت که به آن مسیر، در ادبیّات دینی، «جهاد فی سبیل الله» گفته می‌شود(۱۴۰۳/۷/۴). به‌هرحال، ابتکار عمل از آنِ آنان شد و در میانۀ راه، به جان مفاهیم انقلاب و ماهیّت جامعه افتادند و تفاسیر سکولار، ساخته‌وپرداخته کردند. ما حتی در واکنش نیز، چندان مجهز و مصمّم نبودیم. اختلاف‌های ایدئولوژیک، به درون جبهۀ انقلاب راه یافته است؛ چنان‌که در این سو، استدلال‌های سکولار می‌شنویم. آنها خودشان را در این سو، بازتولید کرده‌اند. از متن این موقعیّت اجتماعی، پاره‌ای مسأله‌ها و گره‌های معرفتی زاده شده که محتاج تأمّلات فاخر هستند. فرصت برای کتاب و مقاله در میان نیست، چون جامعه در هر لحظه، تنفّس فکری دارد. ازاین‌رو، به‌آسانی زمان از دست می‌رود و تفکّر معارض، منزلت گفتمانی می‌‎یابد. چنین است که روزانه یادداشت نگاشتم و از منظر معرفت و دریچۀ تفکّر، به صحنۀ جنگِ سخت و حواشی نَرم و معرفتی آن نگریستم. این نخستین تجربۀ کوششِ نظری من در موقعیّت جنگی بود، چون از دفاع مقدّس، فقط خاطراتِ سادۀ کودکی را به یاد دارم و بس. موضع‌گیریِ تلویزیونی من در مقابل بیانیۀ آن نااستادانِ ساده‌ساز و سطحی‌نگر که ایدئولوژی لیبرالی را علم می‌انگارند، ایستادن در برابر ضربۀ آنها به همبستگیِ اجتماعی بود. این بیانیه، اجماعِ اجتماعی را نشانه گرفته بود و در پی ایجاد وسوسه و تردید بود. جامعه، به نقطۀ مشترک دربارۀ مقاومت رسیده، اما اینان به دنبال تولیدِ شکافِ ساختگی میان مردم/نظام، واقعیّت/آرمان، مقاومت/پیشرفت، حقیقت/تکثّر و ... هستند. جامعه در لحظۀ کنونی، چشم توقع از غرب فروبسته و بی‌اعتماد شده و به آرمان‌گراییِ انقلابی که در حوزۀ نظامی، شاهکار آفریده، خوشبین شده، اما اینان می‌خواهند چنین ذهنیّتِ نوپدیدی را منهدم کنند و گذشته را تداوم بدهند. پس حتّی برای وحدت و انسجام نیز باید این بیانیه را نفی و انکار کرد. اکنون جامعه، برانگیخته شده و ماهیّت غرب را شناخته و حقانیّتِ آرمان‌گراییِ انقلابی را در هیبتِ موشک‌های ایرانی دیده و دریافته که میز مذاکره، فریب و اغواست و غرب، فقط‌وفقط، زبان زور را می‌شناسد. حال در این وضع اجتماعیِ شورانگیز و انقلابی، کسانی‌که به جریان روشنفکریِ لیبرال تعلّق دارند، بیانیه‌ای می‌نویسند که در آن، همۀ فتوحات و توفیقات جنگی، مصادره‌به‌مطلوب می‌شود و جمهوری اسلامی، بر جایگاه متهم نشانده می‌شود و هویّت اسلامی و انقلابیِ جامعه و روحِ حماسیِ حسینیِ آن، انکار می‌شود و روایتِ سکولار از جنگ، ساخته‌وپرداخته می‌شود. روشن است که باید بر این کج‌روایت و تفسیربه‌رأی تاخت و مجال نداد که ذهنیّت اجتماعی، دستخوش تلاطم و اعوجاج بشود. بنابراین، نقادی تلویزیونی من، کمک مستقیم به تداوم انسجام اجتماعی بر مدار دین بود.

© 2025 تمام حقوق این سایت برای پایگاه خبری مفتاح انسانی اسلامی محفوظ می باشد.