به گزارش خبرنگار پایگاه خبری علوم انسانی مفتاح، نفیسه محمدی، پژوهشگر موسسه فرهنگی رسانهای استاد محمدحسین فرج نژاد، در یادداشتی مطرح کرد؛ در جهان عرب و منطقه غرب آسیا، مطالعه گفتمان مقاومت بدون درک نقش زنان، ناقص و یکجانبه خواهد بود. تاریخنگاری مقاومت در این منطقه، بهویژه پس از اشغال فلسطین در سال ۱۹۴۸ و شکلگیری جریانهای مبارزاتی در لبنان، سوریه و یمن، عمدتاً مردسالارانه، ملیگرا و مبتنی بر منطق نظامی بوده است. چنین رویکردی، مردان مبارز را کنشگران اصلی و زنان را پرستار، مادر شهید، پشتیبان یا قربانی معرفی کرده و بهندرت زنان را در جایگاه استراتژیست، رهبر یا روایتگر مقاومت دیدهاست. با اینحال، طی دهههای اخیر، ادبیات مطالعات جنسیت، تاریخ شفاهی و مردمنگاری در نقد این دیدگاه نقش بسزایی داشتهاند. زنان از آغاز شکلگیری جنبشهای مقاومت معاصر، در بسترهای متنوعی کنشگری کردهاند. در فلسطین، از دوره انتفاضه اول تا کنون، زنان در دفاع از اسرا، عملیات سیاسی، تظاهرات و انتقال پیامهای مقاومت نقشآفرینی کردهاند. در لبنان، بهویژه در دوره اشغال جنوب توسط رژیم صهیونیستی (۱۹۸۲–۲۰۰۰)، زنان نهتنها در پشتیبانی از مجاهدین که در عرصه آموزش و رسانه، حتی عملیات مقاومت مشارکت داشتهاند. در یمن نیز زنان بهرغم بافت اجتماعی مردسالار، درزمینه خدمات سلامت، آموزش، دفاع مردمی و حتی تحلیل اطلاعات امنیتی در مقاومت علیه اشغال و تروریسم فعال بودهاند. مطالعه نقش زنان در مقاومت، صرفاً محدود به کنش نظامی نیست؛ بلکه درک عمیقتری از مقاومت بهعنوان فرایندی اجتماعی، فرهنگی و سیاسی را میطلبد. همانگونه که جودیت باتلر تأکید میکند، «مقاومت تنها دربرابر خشونت فیزیکی شکل نمیگیرد، بلکه دربرابر حذف گفتمانی، فراموشی تاریخی و انکار تجربه زیسته نیز مقاومت لازم است. این سخن درباره زنان مقاوم در جوامع جنگزده صدق میکند. زنان هم حافظان حافظهاند و هم معماران صلح، و بیتوجهی به روایتهای آنان، بازتولید سکوت در دل تاریخ است.