به گزارش خبرنگار پایگاه خبری علوم انسانی مفتاح، سید رضا حسینی پژوهشگر حوزهی تحزب و سیاستگذاری حزبی در یادداشتی برای اندیشکده رهیافت نوشت: حجاب و عفاف به یکی از دغدغه های مهم مسئولان نظام جمهوری اسلامی ایران در دهههای اخیر تبدیل شده است. این موضوع در جوامع اسلامی همواره یکی از محورهای اصلی گفتوگو دربارۀ هویت دینی، فرهنگ عمومی و جایگاه زنان بوده است؛ اما در جمهوری اسلامی ایران، این مسئله فراتر از حکمی شرعی یا سنتی فرهنگی، به عنصری هویتساز و نمادین برای نظام سیاسی تبدیل شده است. از نخستین سالهای پس از انقلاب ۱۳۵۷، حجاب نهتنها بهعنوان وظیفهای دینی، بلکه بهمثابه یکی از شاخصهای مرزبندی میان ارزشهای اسلامی و فرهنگ غربی، در گفتمان رسمی جمهوری اسلامی برجسته شد. بهتدریج، این جایگاه نمادین باعث شد که نوع مواجهۀ جامعه با حجاب، بازتابی از نسبت مردم با نظام سیاسی و دینی تلقی شود. در سالهای اخیر، با تغییرات نسلی، گسترش ارتباطات و تحولات فکری در جامعه، نگرش عمومی به الزام حجاب دستخوش دگرگونیهای چشمگیری شده است. بسیاری از زنان جوان، حجاب اجباری را نه بهمثابه امری دینی، بلکه بهعنوان نماد کنترل سیاسی و تحدید آزادیهای فردی درک میکنند. این درک تازه، زمینهساز شکلگیری نوعی تنش عمیق میانبخشی از بدنۀ جامعه و ساختار رسمی حاکمیت شده است؛ تنشی که از عرصۀ فرهنگی فراتر رفته و آثار خود را بر مشروعیت و ثبات سیاسی نیز گذاشته است. نکتۀ درخور توجه این است که برخی اقدامات اشتباه از سوی حاکمیت در کنار سایر عوامل خارجی و دسیسههای دشمن عامل ایجاد چنین درکی در بین زنان شده است. بنابراین میتوان این چنین بیان داشت که طریقۀ اجرای این حکم و رفتارهای اجتماعی مرتبط با آن در برخی مقاطع تاریخی، بهویژه پس از انقلاب، باعث ایجاد چالشهای بزرگ اجتماعی و سیاسی شد. مصوبۀ اخیر حجاب و عفاف مجلس و اصرار برخی نمایندگان و گروهها بر اجرای این مصوبه در این راستا قابل تحلیل است. این یادداشت بر آن است تا با رویکردی تحلیلی، نسبت میان سیاستگذاریهای مربوط به حجاب اجباری و مسئلۀ ثبات سیاسی را واکاوی کرده و بهمنظور اصلاح این رویۀ ناصواب راهکارهایی ایجابی ارائه دهد. ابتدا لازم است به طرح مسئلهای که از سوی مقام معظم رهبری درخصوص حجاب انجام شده است، نگاهی دوباره بیندازیم. ایشان در دیدار با کارگزاران نظام (15/01/1402) چنین فرمودند: «مسئلۀ حجاب محدودیتِ شرعی و قانونی است؛ آنجا محدودیتِ دولتی نیست، قانونی است و شرعی است؛ کشف حجاب، حرام شرعی و حرام سیاسی است؛ هم حرام شرعی است، هم حرام سیاسی است. خیلی از کسانی که کشف حجاب میکنند، نمیدانند این را؛ اگر بدانند که پشت این کاری که اینها دارند میکنند چه کسانی هستند، قطعاً نمیکنند؛ من میدانم. خیلی از اینها کسانی هستند که اهل دیناند، اهل تضرّعاند، اهل ماهرمضاناند، اهل گریه و دعایند، [منتها] توجه ندارند که چه کسی پشت این سیاستِ رفعِ حجاب و مبارزۀ با حجاب است. جاسوسهای دشمن، دستگاههای جاسوسی دشمن، دنبال این قضیه هستند. اگر بدانند، حتماً نمیکنند. به هرحال، این مسئله قطعاً حل خواهد شد. امام در اولین هفتههای انقلاب، مسئلۀ حجاب را الزاماً و قاطعاً بیان کردند؛ جزو کارهای اوایلِ امامِ راحل (رضوان الله علیه) این بود. حالا هم حل خواهد شد انشاءالله. منتها همه توجه داشته باشند که دشمن با نقشه و برنامه وارد این کار شده، ما هم باید با برنامه و نقشه وارد بشویم؛ کارهای بیقاعده و بدون برنامه نباید انجام بگیرد.» پرسش این است که بهراستی اقدام با برنامه و نقشه چیست و چه لوازمی دارد؟ نهی رهبری از انجام کارهای بیقاعده و بدون برنامه به چه معناست؟ آیا در این مسئلۀ فرهنگی که ابعاد امنیتی نیز یافته است، خلأ قانونی وجود دارد که قانون عفاف و حجاب راهکاری برای آن باشد؟ یکی از مسائلی که به ایجاد بحران در این زمینه منجر شد، بدعملی در نحوۀ اجرای این قانون بود. بهجای آنکه رویکردی تدریجی و فرهنگی در پیش گرفته شود، اجبار به رعایت حجاب بهطور ناگهانی موجب شد که این قانون نهتنها بهعنوان دستوری دینی پذیرفته نشود، بلکه بهعنوان ابزار فشار سیاسی و اجتماعی دیده شد. بسیاری از جوانان و نسلهای جدید که در دوران قبل از انقلاب در فضایی با آزادیهای اجتماعی بیشتر رشد کرده بودند، در مواجهه با این قانون احساس اجبار کرده و به نظام بیاعتماد شدند. این وضعیت به مرور زمان به یکی از مسائل مهم سیاسی تبدیل شد که نهتنها در داخل کشور، بلکه در سطح بینالمللی نیز به چالش جدی برای اعتبار نظام اسلامی تبدیل شد. اینگونه بدعملی در عرصۀ حجاب نشان میدهد که تصمیمگیریهای سریع و بدون درنظرگرفتن وضعیت فرهنگی جامعه میتواند آثار منفی بلندمدت به همراه داشته باشد. جامعۀ ایران در زمان انقلاب دچار تغییرات عمیق فرهنگی و اجتماعی بود. به همین دلیل، اجرای قوانین مذهبی و اجتماعی نیازمند فرایندی تدریجی و فرهنگی بود که به تغییر ذهنیت و پذیرش عمومی منجر شود. شاید اگر این قوانین بهصورت تدریجی و همراه با فرهنگسازی و آموزشهای مستمر در جامعه پیادهسازی میشد، آثار منفی آن به مراتب کمتر بود. بااینحال، در بسیاری از موارد، این قوانین بهطور شتابزده و بهصورت اجباری و تحمیلی اعمال شدند و همین امر باعث شد که در جامعه نوعی مقاومت و حتی سرخوردگی دربارۀ این قوانین شکل گیرد. با گذر زمان، مسئلۀ حجاب بهعنوان یکی از ارکان اصلی هویت سیاسی و اجتماعی جمهوری اسلامی ایران مطرح شد. اما در مواجهه با اوضاع اجتماعی مختلف، این موضوع بهتدریج به مسئلهای بحرانساز تبدیل گردید. نگاه و رفتار برخی گروهها و افراد جامعه که براساس ارزشهای سنتی خود به حجاب اهمیت میدادند، در برابر کسانی که این قانون را براساس اصول آزادیخواهی و فردگرایی نقض میکردند، بهنوعی تقابل و تضاد اجتماعی منجر شد. این تضاد بهویژه در نسل جوان و در مناطقی که در آنها فرهنگهای متفاوتتری وجود داشت، به شکافهای عمیقتری تبدیل شد. درنهایت، بهنظر میرسد که حجاب باید از موضوعی سیاسی و اجباری به اصلی فرهنگی و دینی تبدیل شود. برای حل بحرانهای بهوجودآمده، لازم است که در کنار تصویب قوانین مربوط به حجاب، فرهنگسازی و آموزشهای مستمر اجتماعی نیز صورت گیرد. این فرهنگسازی میتواند بهتدریج مردم را با مفهوم حجاب و تأثیرات مثبت آن در جامعه آشنا کند و از این طریق، شکافها و تنشهای اجتماعی را کاهش دهد. بهجای اینکه حجاب بهعنوان ابزار فشار سیاسی یا ابزاری برای تثبیت قدرت نظام دیده شود، باید بهعنوان ارزشی فرهنگی و دینی معرفی شود که برای جامعه مفید و لازم است. در راستای سخنان رهبری که پیشتر به آن اشاره شد، مهمترین نکتهای که باید درنظر گرفت، استفاده از برنامهریزیهای فرهنگی و اجتماعی اصولی است که نهتنها برای حفظ ارزشهای دینی بلکه برای مقابله با سیاستهای دشمنان در عرصۀ فرهنگی انجام شود. مصادیق این کارها را میتوان در چند بخش عمده بررسی کرد: