محمدرضا قائمینیک، عضو هیئت علمی دانشگاه رضوی مشهد، در یادداشتی مطرح کرد؛
میرزای نائینی (از نجف تا مشهد)، آرمان فلسطین و پیمانهای ابراهیم در منطقه
عضو هیئت علمی دانشگاه رضوی مشهد: فهم لحظات تاریخی، بهمصداق روایت «العالِمُ بِزَمانِهِ، لا تَهجُمُ علَیهِ اللَّوابِسُ»، از اقتضائات علماست و با نظر به وجوه تاریخیِ انسان، از دشوارترین امور است. اینکه انسانی درگیر اقتضائات زندگیِ تاریخی بتواند از آن فاصله بگیرد و به درکِ چیزی نائل آید که هر روزه با آن درگیر است، نیازمند تهذیب نفس است. 
به گزارش خبرنگار پایگاه خبری علوم انسانی مفتاح، به نقل از شبکه اجتهاد؛ محمدرضا قائمینیک، عضو هیئت علمی دانشگاه رضوی مشهد، در یادداشتی مطرح کرد؛ اختتامیۀ کنگرۀ بین المللی «میرزای نائینی، استوانۀ فقاهت، معنویت و سیاست»، سوم آبان ۱۴۰۴ به میزبانی حوزۀ علمیۀ خراسان برگزار شد. این کنگره با مشارکت حوزۀ علمیۀ قم و حوزۀ علمیۀ نجف برگزار شده است و در دیداری که اعضاء شورای علمی این کنگره به مقام معظم رهبری داشتهاند، ایشان در کنار اشاره به موضوعات مختلف، بر اهمیت کتاب تنبیه الامه و تنزیه المله تاکید داشتهاند. تنبیهالامه و تنزیه المله که در ۱۳۲۷ قمری منتشر شد، معمولاً به دلیل توجه میرزای نائینی به مشروطیت و دفاع از آن در مقابل استبداد شهره است. با اینحال یکی از وجوه کمتر مورد توجه این کتاب، مقدمۀ آغازین آن با ایدۀ «علل ترقی اروپاییان و اسارت مسلمانان» است. مفهوم مهم ترقی که معادل progress است نه تنها در کتاب میرزای نائینی، بلکه در اغلب «رسائل مشروطیت» در مرکز مباحث این دوره قرار دارد. از این منظر، مفاهیمی مانند قانون، مشروطیت، مبارزه با استبداد و دیگر مفاهیم سیاسی رایج در منازعات دورۀ مشروطه، همگی تابعی از مترقی یا عقبمانده تلقیکردنِ آنها است. ایدۀ ترقی که موضوع بحث نظریهپردازان غربی سدههای هجده و نوزده است، مهمترین مفهوم فلسفههای تاریخ مدرنیته و تجددِ غربی است. اگرچه این ایده، روایتهای مختلفی داشته، اما مفهوم مشترکِ این ایده در این دوره، دلالت بر این دارد که جهان دینی، دورهای متعلق به دورۀ ابتدایی و بدویِ بشر است و بشر، در یک سیر تکاملی، هرچه به پیش آمده و تکامل یافته است، از دین و معارف وحیانی فاصله گرفته و به فهم محسوس و ایندنیایی و سکولار از عالم نزدیکتر شده است. ترقی، همان تکامل از معنویت به سویِ مادیت ایندنیایی است. بشر هر چه متکاملتر شده از سویههای دینی بیشتر فاصله گرفته و حقایق ایندنیا را با نگاه محسوس و مادی بیشتری دریافته است. کنت و هگل و ولتر و نظایر آنها همگی سعی داشتهاند چنین مفهومی را صورتبندی کنند و بنیان آنچه بعدها بهعنوان نظریههای توسعۀ سرمایهداری و سوسیالیسم غربی بود در این نظریات بنا نهاده شد. بر این اساس، ممالک شرقی، اگرچه از حیث زمانی ظاهری، همزمان با ملل غربی زندگی میکردند، اما از حیث زمان توسعه و ترقی، متعلق به ادوار گذشتۀ تاریخ بودند. بر اساس صورتبندیِ ایدۀ ترقی از زمان، ملل و ممالک اروپایی، در نوک پیکان حرکت تاریخ بشر قرار داشتند؛ آنها توسعه یافته بودند و ملل دیگر، توسعه نیافته یا در حال توسعه قلمداد میشدند.