استاد فرحانی گفت: علوم انسانی ما یک سری از موضوعاتی هستند که در تمدن بشری مورد احتیاج شدهاند و جوامع غربی موضع خود را در برابر آن ابراز کرده و ما میخواهیم نظر اسلام را در مورد اینها بدانیم.
به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه، یکی از دغدغههای مقام معظم رهبری که در سخنرانیهای مختلف بهویژه در چند سال اخیر بر روی آن تأکید ورزیدهاند، مسئله «علوم انسانی و اسلامی سازی آن» میباشد. ایشان بارها گلایه خود را در مورد وضعیت موجود این علوم ابراز داشته و تحول اساسی در محتوای درسی رشتههای مختلف این علوم را لازم شمردهاند. با توجه به اهمیت و لزوم پرداختن به این بحث، گفتوگویی با استاد علی فرحانی، عضو هیئت علمی مدرسه امیرالمؤمنین(ع)، هیئت علمی بنیاد فرهنگ و تمدن اسلامی رصین و استاد سطح عالی حوزه علمیه قم صورت دادیم که در ادامه متن آن را ملاحظه میکنید؛
مفتاح_اندیشه- طبق منویات مقام معظم رهبری، حوزه متکفل تولید علوم انسانی اسلامی است. در طول تاریخ تشیع علوم بسیاری تولید شده و بهواسطه اندیشه علما، مدارس علمی متعددی در تشیع وجود دارد. اولاً آیا میتوان از اینها برای تولید علوم انسانی استفاده کرد؟ و یا نسبت علوم انسانی تولید شده تاکنون با علوم اسلامی چیست؟ اینها چه ظرفیتی برای تولید علوم انسانی دارند؟
ابتدا باید در خصوص عنوان کلمه کار کنیم. امروزه در سطح کشور سؤالی با عنوان ظرفیت شناسی علوم اسلامی برای تولید علوم انسانی اسلامی پدید آمده است. گاهی از این بحث قرائتهای مختلفی برداشت میشود. ابتدا یک مقدمهای برای تفسیر عنوان باید عرض کنم که تلقی این معنا را از آثار مرحوم استاد شهید مطهری داشتهام و خود امام خمینی(ره) نیز مبادی این معنا را در کتاب البیع، مصباح الهدایه و در سخنرانیهای خود در صحیفه فرمودهاند. آن نگاه این است که ما ابتدا نوع دریچه نگاهمان را به علوم اسلامی مشخص کنیم.
آیا منظورمان از علوم اسلامی فقط علومی است که در گستره مکتب حقه شیعه جعفریه و اثنی عشری به وجود آمده است یا منظورمان اسلامی به معنای اعم آن است و مکاتب اربعه اهل سنت را نیز دربرمیگیرد. در مکاتب فقهی و کلامی اهل سنت و فرق مختلف شیعه مثل زیدیها، واقفیها از مباحث فرعی دین یا مباحث اصولی دین مجموعه آثاری مثل آثار اسماعیلیه وجود دارد. اینها از آثار هستی شناسانه و انسان شناسانه و انتولوژیک اسلامی یا آثار شبه عرفانی اسلامیاند.
یک سؤالی که پیش میآید این است که آیا استفاده از کتابهای اسماعیلیه به معنای این است که ما در حال گرایش به جریان اسماعیلیه هستیم؟ آیا گرایش ما به اسماعیلی گری رفتن ما به سمت باطل گرایی است؟ اینها مفاهیم مشابه هم در افواهیات اهل تاریخ، نحلهها، فرق و مذاهب، جریانات علمی تاریخنگاری، جریانات فقهی، کلامی، تفسیری، تاریخی و…هستند. مثلاً ابن خلدون یک شخصیت نام آشنای اسلامی در پهنه علوم اجتماعی حتی برای غربیها محسوب میشود.
اساساً تراث اسلامی که آثار مکتوب علوم اسلامی است، مختص به یک فقه است یا اعم از فقه و کلام و فلسفه است؟ آیا همه اینها فقط شیعی است یا اسلامی؟ اینها باید معلوم شوند. از مرحوم استاد شهید مطهری یک تلقی در ذهن دارم. این مسئله در کتابهای مختلف او وجود دارد که هر کتاب و علمی و هر اثری که به وجود آمده است، مرهون فضای تمدن اسلامی است. البته سیئات از خود اوست و حسنات آن برای تمدن اسلامی است.
وجهه نظر و حرکتی که در روح یک اندیشمند اسلامی پدید میآید و سبب میشود او یکراهی را بپیماید، برگرفته از تعالیم وحی اسلامی است. کسی که تعالیم وحی را ناقص میگیرد، در عین حال بهرهای از نور و فروغ تمدن اسلامی را دارد. اگر کسی اینطور نگاه کرد معتقد میشود که هر آن چه در فضای تمدن اسلامی است، علوم اسلامی میباشد که میتوانند در مقاماتی در کنش و واکنشهای ذهنی در تولیدات به ما کمک کنند.
این نگاه یکبار نگاه برون دینی و یکبار نگاه درون دینی میشود. نگاه درون دینی یکبار نگاه درون دینی اعم و گاهی اخص میشود. لذا این نگاه، نگاه به علوم اسلامی در عرصه تمدنی میباشد. تمدن اسلامی از نور وحی آمده است و یک جا کم فروغتر و در جایی دیگر پرفروغتر بوده است.
مفتاح_اندیشه- چطور میتوانیم علومی که زاییده تمدن مادی و غیر ولایی هستند با گفتمانهای عبادی و دینی جمع کنیم؟
باید ببینیم اسلام چیست. اگر به آن پاسخ درست ندهیم، سبب میشود که ما در علوم اسلامی گم شویم و حتی در کتابهای مادر نیز گم شویم. کتاب «المیزان» اکنون یک ژست علمی است و بسیاری مروج آن در فضای علمی اسلامشناسی جامعه غرب و فضای دانشگاهی و حوزوی هستند. بخش اعظمی از المیزان، مباحث انسانشناسی، نفس شناسی و خداشناسی است.
امام جمله معروفی دارد که اسلام بر همهچیز مقدم است. سپس عدهای میگویند امام یک سیاستمدار بود. میگوییم امام یک عارف فقیه بود. اینها توصیفات خوبی نیست. اسلام یک هویت وحدانی و جامع از همه اینهاست.
بنابراین وقتی علوم اسلامی میگوییم، اسلام آن را باید بفهمیم. اگر اینطور نگاه کردیم، در آن صورت علوم از آنجهت که همه این علوم در فضای تمدن اسلامی رشد پیداکردهاند، به نحو موجبه جزئیه قابلیت بهرهبرداری دارند؛ اما اگر بخواهیم بگوییم عرفان اسلامی چیست، طبعاً همه کسانی که عرفان را غیر از فقه دیدهاند، عرفان اسلامی نگفتهاند. لذا رهبری وقتی قم تشریف آوردند، فرمودند نامههای حسینقلی همدانی و شاگردان وی را ترویج کنید.
هیچوقت نمیگویند فلان عرفان را ترویج کنید. ما عارفانی چون علامه طباطبایی، آیتالله بهجت، امام خمینی(ره) و… داریم. اثر عرفان واقعی در انقلاب بیرون میآید. این مطلب با رژیم منطقی امام در مصباح الهدایه و چهل حدیث منطبق است. امام میگوید علم یقینی در ذهن است و با فکر و عمل و مجاهده شرعی تبدیل به باور میشود. مجاهده شرعی ما این است که اواخر هفته به دستور حضرت به قبرستان رفته و سعی کنیم از مفهوم انتزاعی به عین برسیم.
مجاهده شخص دیگر این بود که سرخاکریز در مقابل دشمن بایستد و شهید شود. با این تحلیل، همه اسلام یک نور است. همین را در فقه میتوان پیدا کرد. پس علوم انسانی را با پسوند اسلامی ببینیم. اسلامیت یک هویت وحدانی دارد.
اساساً اسلام فقط کتاب و سنت نیست، بلکه هر آنچه در وادی اسلام تولید شده است، میتوانیم از آن برداشت اسلامی کنیم. اسلام یک متون فاخره دارد و آن قرآن و عترت هستند و هر کس میخواهد تولیداتش را توزین کند، با قرآن نازل و ساعد توزین میکند.
پس ما میتوانیم یک نگاه تمدنی به اسلام داشته باشیم و تمام زایشهای فضای وحی را بهصورت یک سری از خاکریزها تعبیه کنیم. حالا کسی که بوی کمتری برده است در خاکریز عقبتری است و آن کس که بوی بیشتری برده، در خاکریز جلوتری قرار دارد؛ اما همه اینها موقعی مهم و خوب در حدخاکریز حق هستند که خودشان را فدای اسلام و وحی کنند، چرا که اسلام آن حقیقت وحدانی است.
یک سؤال اینکه علوم انسانی چیست. من سؤال را با یک حد وسط اعم میکنم. آن حد وسط، فقدان ماست. آن چیزی که امروز نام آن را علوم انسانی میگذاریم و در دورترین نگاه از عقب و فاصله به آن نگاه میکنیم، یک سلسله مسائل و مطالبی است که امروز بشر به آن مبتلا و نیازمند به آنهاست و ما نظر خدا و رسول اکرم(ص) و امام را در مورد این مسئله نمیدانیم. اسم این را علوم انسانی میگذاریم.
اگر این حد وسط را داشته باشیم، ممکن است دایره وسیعتر باشد. بهعلاوه ممکن است امروز فراوردههای زیادی در فضای تمدنی جوامع بشری به وجود آمده باشد که نمیدانیم از آنها ارتزاق کنیم یا خیر. حال نظر اسلام در این خصوص چیست. پس میخواهیم در خصوص اسلامی سازی علوم صحبت کنیم. اینیک نگاه کلی است. در این نگاه کلی، یک بخشی با حوزه مرتبط است.
اگر بخواهیم جغرافیای انسانی حوزه را نگاه کنیم، ما در حوزه، فیزیک و طب و… هم داشتهایم؛ اما اگر بهصورت دیگر بخواهیم نگاه کنیم، در واقع در حوزه مفاهیمی داشتهایم که در واقع مفاهیم انسانی تلقی میشوند و آن هست ها و بایدها است. این همان چیزی است که اسم آن را علوم انسانی میگذارند. لذا دایره آن کوچک به علوم انسانی اسلامی شده است.
پس این علوم انسانی ما یک سری از موضوعاتی هستند که در تمدن بشری مورد احتیاج شدهاند و جوامع غربی موضع خود را در برابر آن ابراز کرده و ما میخواهیم نظر اسلام را در مورد اینها بدانیم.
ما در مورد علوم انسانی اسلامی در این مقطع نمیتوانیم با آن دایره اعم کار کنیم. این دایره اعم، نگاه صفر تا صد ما در دفاع از خاکریز اسلام است؛ اما الآن که میخواهیم نظر خدا و دین را در مورد این پدیده و این مسئله بدانیم، باید کاری که انجام میدهیم هم سبک و هم فرم کار و هم خروجی کار متصف به حجیت شرعی شود تا روز قیامت بتوانیم جواب خدا را بدهیم.
طبعاً ما اینجا شیعه دوازدهامامی خواهیم بود؛ یعنی وقتی ما به بایدها و نبایدها رسیدیم، یکبار دیگر بگوییم آن مطالبی که نویسنده در فلان کتاب عرفانی گفته بود و مطالب عجیبی هم داشت، آنها هم در فضای تمدن اسلامی رشد کردهاند.
وقتی میرسیم به اینکه چه چیزی حجت است، دیگر اینجا نمیتوانیم از دایره اعم استفاده کنیم. بنابراین میتوان گفت که اسلام یک هویت جامع و وحدانی است. این هویت وحدانی را وقتی ما در مواجهه با علوم قرار میدهیم، اسلام هیچکدام از آن علوم نیست، بلکه اسلام، اسلام است. حال این اسلام چه رابطه تأثیر و تأثری نسبت به آن علوم میتواند برقرار کند.
این اسلام سبب شده که در فضای جامعه اسلامی و فرهنگی که پیامبر اکرم(ص) و سایر ائمه(ع) ترویج نمودند و همه مسلمانان در آن تنفس میکردند، یک سری پیشرفتها و کنش گریها توسط اندیشمندان پدید آمده و علومی به وجود آید. این علوم الزاماً اسلام نیست. اسلام، اسلام است و اثر قابلملاحظه و شگرف چه از جهت کمی و چه از جهت کیفی برای علوم اسلامی داشته است.
اگر این معنا درست تلقی شود، اولین اثری که برای ما دارد، این است که وقتی ما نسبت این علوم را با حقیقت اسلام میسنجیم، یک نسبت تأثیر و تأثری، نه نسبت جزئی و کلی در آن میبینیم؛ یعنی نمیگوییم اسلام یک مجموعهای است که یک جزء آن عرفان یا فلسفه یا تاریخ یا فقه است. اینطور نگاه نخواهیم کرد. اکنون در جامعه گاهی اسلام فقط فقه طهارت و دیات تبیین میشود.
جزء اصلی و رکن رکین اسلام، فقه است؛ اما اینکه اسلام را فقط فقه تفسیر کنیم صحیح نیست؛ زیرا در آن صورت وقتی در جامعه کسی در جستجوی اخلاق باشد، باید آن را از جای دیگر جستوجو نماید. در صورتی که ائمه(ع) میفرمودند علم و کمال پیش ماست. بعد ما ناخودآگاه انسانها، جوامع، محیط و… را حرکت میدهیم که اگر در جستجوی اخلاق، جامعه و تمدن هستند، باید از جای دیگر بیابند و این درست نیست.
امروز با این سؤال مواجهیم که آیا اصلاً اسلام در مورد تمدن بیان دارد؟ ما رفرنسهای محدود داریم که در آن در مورد تمدن و نگاه تمدنی اسلام صحبت شده باشد. مثلاً مقام معظم رهبری در کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی در قران مطالبی را بیان کردهاند. همچنین آیا اسلام در مورد اقتصاد صحبت دارد؟ میگوییم بله. بعد سؤالات فلسفی، حقوقی، کلامی، فقهی و…در مواجهه اسلام بااخلاق و حقوق و کلام و… ایجاد میشود.
هم اکنون یک شبهه عمومی در جامعه در حال رشد است که سبب میشود روزبهروز اسلام کوچک شود. سپس دائماً سؤالاتی مطرح شود که اسلام نسبت به ساحت اقتصاد، فرهنگ، فلسفه، تاریخ، ریاضی، عرفان و…چه چیزی دارد؛ اما درعینحال ساحتهای مقابل اسلام بزرگ میشود و ما باید دائم در یک عملیات پدافندی در این فضا به جولان بپردازیم و اسلام را نسبت به این ساحتها توجیه ملایم کنیم. این به دلیل این است که اسلام را آنطور که هست نمیشناسیم.
ما در اسلام آن منظومه باید و نباید را فقه با استناد به شارع و جاعل و قانونگذار نامگذاری میکنیم؛ اما در قوانین غربی، مجموعه قوانین ما حق و حقوق میشوند و اینطور وانمود میشود که اصل اول حق من است و قانونگذار باید حق من را به رسمیت بشناسد. حالا باید حق عدهای را کم کنیم تا آنها بتوانند زیست مسالمتآمیزی کنار هم داشته باشند. در این صورت نوع نگاه ما متفاوت خواهد شد. لذا ما این نگاه را رها کرده و میگوییم حقوق داریم و مدعی میشویم که اسلام نسبت به حقوق چه دیدگاهی دارد.
حال یک مرحله بالاتر اینکه آیا اسلام، فلسفه دارد؟ اصلاً آیا میشود فلسفه را به عنوان یک علم دینی طرح کرد؟ رهبری از سال ۸۲ تاکنون این تعبیر را بارها تکرار نموده که این شبهه را بزدایید و فلسفه یک علم اسلامی است؛ اما هنوز این تلقی که فلسفه یک علم اسلامی است هنوز حاصل نشده است. چرا ما نتوانستهایم ریشه اشکال را بخشکانیم؟ چون همیشه روی عوارض و معالیل کار کردهایم.
مفتاح_اندیشه- این علومی که در بستر مسلمین تولید شده است، در دفاع از اسلام میتوانند استفاده شوند؛ اما برای تولید علوم انسانی دیگر نمیتوانیم به اینها استناد کنیم. چون دنبال حکم الله هستیم، به عبارتی دنبال چیزی هستیم که برای ما حجیت داشته باشد. اینها نمیتوانند به ذاته حجیت داشته باشند. نسبت این علوم و تولید علوم انسانی چیست؟
ما نگاهمان یکبار نگاه ارزشگذاری نهایی است؛ یعنی میخواهیم بگوییم این مطلب صحیح و مطابق با واقع است و برای ما حجیت دارد. اینجا حق مشخص است و باید از آن تبعیت کرد. یکبار نگاه درجه دو به مسئله میکنیم. میگوییم کوششها و تلاشهای زیادی در این سالهای متمادی در بستر جامعه اسلامی به وجود آمده است.
حال آیا کوششها در بستر جامعه اسلامی، میمون بوده یا نامیمون؟ اولاً همه این کوششها میمون است و علت محرکه تمام اندیشمندان مسلمان در رفتن به سمت این فضا، قرآن و اسلام بوده است. ما ابداً نمیپذیریم که اینهمه تلاش و کوشش اندیشمندان مسلمان را به دنیای غیر اسلام بفروشیم؛ بنابراین مجموعه علوم اسلامی، خاکریزهای متعددی هستند که در دفاع از حق و حقیقت میتوان از آنها استفاده کرد.
انتهای پیام/
https://ihkn.ir/?p=9111
نظرات