به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی؛ دکتر تینا امین، پژوهشگر مطالعات رسانه و مدرس دانشگاه گفتوگویی با ماهنامه رویش اندیشه داشته که در ادامه متن آن را ملاحظه میکنید؛
سوال: بازنمایی زنان در سریالهای تلویزیونی چگونه است؟
پاسخ: در پاسخ به سؤال بازنمایی زنان در تلویزیون ابتدا باید به مفهوم بازنمایی توجه کنیم. در فرایند بازنمایی میتوان تغییراتی را به هویت حقیقی افراد وارد کرد؛ حتی میتوان این تغییرات را به هویتهای گروههای اجتماعی نیز وارد کرد. سؤال اینجاست که مگر هویت اینقدر ثابت نیست که تحتتأثیر بازنماییها تغییر کند؟ خیر! هویت، سیالیتی دارد که تجربۀ زیستۀ جمعی و تاریخی، بخشی از هویت را میسازد. تجربۀ زیستۀ فردیِ زمان حال و روندی که دچار شده و مسیری که در آن قرار گرفتهایم نیز بخش دیگری از هویت را میسازد. بنابراین این سیالیت هویت بین تجربۀ زیست جمعی و فردی ما در زمان و مکانی که زندگی میکنیم، باعث میشود بتوانیم الگوهای مختلفی را در آنِ واحد کسب کنیم و در انتخاب این الگوهای مختلف میتوانیم اختیاری عمل کنیم. حال، الگوهایی که به ما عرضه میشود، هر چقدر الگوهای قویتری باشند یا تکثّر بازنمایی و قدرت اقناع بیشتری داشته باشند و بیشتر در معرض آن قرار بگیریم، در ناخودآگاه ما بیشتر و قویتر صورت میگیرد. بااینحال آیا این بازنمایی و الگودهی بهدرستی انجام میشود یا نه؟ پس در اینکه این بازنماییها میتواند بر شکلدهی هویت و مسیر هویت فرهنگی افراد در جامعه تأثیر مستقیمی داشته باشد و در تغییر الگوی آن نیز مؤثر باشد، مناقشهای نداریم.
کاری که رسانهها انجام میدهند، بین معانی موجود در جامعه و آن چیزی که میخواهند به افراد نشان بدهند، مثل حلقۀ واسطی عمل میکنند و انگار همۀ معانی موجود را از این واسطه عبور میدهند. سلیقهها و قوانین موجود نیز بر این حلقۀ واسط دخیل هستند؛ یعنی افراد فقط چیزهایی را که میخواهند به جامعه تزریق کنند، در آن حلقۀ واسط نمایان میکنند. همۀ اینها باعث میشود نوعی تغییرات از پیش تعیینشده معنای جدیدی را به افراد نشان دهد. درواقع این حلقۀ واسطِ رسانهها، حلقۀ خنثی و بیطرفی نیست که کارکردی مثل آینه داشته باشد؛ بلکه به سلیقۀ شخصی خودش آن را تنظیم کرده و معنای جدیدی را از آنچه در متن جامعه است، نشان میدهد. بنابراین زمانی که شخصیت زن از ساختار رسانه بررسی میشود، نباید فراموش کرد که اینها شخصیت و هویت زن موجود در جامعۀ ما نیست؛ بلکه چیزی است که رسانه بهخاطر سیاستگذاری خاص خود، تمایل دارد آن را بازنمایی کند. یا این معنایی است که دلش میخواهد خودش را به آن آرمان برساند. حالا اینکه چقدر در این قضیه موفق بوده است، محل بحث است یا آن سلیقۀ شخصی که در سیاستگذاریها دخیل میشود، آیا با متن واقعی جامعه منطبق است یا خیر، درخور تأمل است.
چیزی که از اینجا برمیآید، این است که بین کنشگرانی که در مسیر حلقۀ واسط رسانه کار میکنند، چنددستگی و نبود نظارت مستقیم و بیهدفی وجود دارد؛ چراکه میبینیم سلیقههایی که اعمال میشود، هدفمندی خاصی برای بازنمایی زن نشان میدهد؛ یعنی زن را یا بهعنوان موجودی دستهدوم به معنای واقعی یا موجودی فرعی در تمام فیلمها و سریالها یا بهعنوان شخصی نشان میدهد که فقط میتواند نقش مادری و فرزندآوری داشته باشد. اینکه زن در نقش مادر باید نمایش داده شود یا بهعنوان شیرازۀ نگه دارندۀ خانواده نشان داده شود، بهتنهایی امر بدی نیست؛ اما اینکه چگونه این تصویر را نشان میدهند و به تناسب مادربودن احیاناً ضعف در جامعۀ پدرسالار، دربرابر همسر، نداشتن قدرت تصمیمگیری، نداشتن مدیریت خانواده، شکست عاطفی دربرابر مشکلاتش با همسر، ناتوانی در تربیت فرزند و… را نشان میدهند، دیگر چه کمکی به بازنمایی نقش مادر میکنند؟ با این تصویر، مادری ضعیف در جامعه نشان داده میشود. بنابراین اگر قرار است زن در جایگاه مادر نشان داده شود، اصلاً قوی عمل نشده است. همیشه چنددستگی بین اینها نمایش داده میشود.
سوال: یکی از بازنماییهای زنان در تولیدات رسانهای، وجود تقابل در زندگی سنتی و مدرن است. این موضوع را چگونه ارزیابی میکنید؟
پاسخ: چیزی که در بازنمایی زن در تلویزیون خیلی واضح است، این است که همیشه بین زن سنتی و زن مدرن در سریالها یا فیلمهای تلویزیونی تقابلی وجود دارد. انگار میخواهند نشان دهند زنها هرچقدر پیشرفت کنند و تحصیلات داشته باشند، خیلی خوب و پسندیده است؛ اما به همان نسبت انگار مشکلات بیشتری در خانه و خانواده دارند. با نشاندادن مشارکتنکردن در تربیت فرزند، از همگسستگی خانواده، مشکلاتی که احیاناً شغلشان ایجاد میکند، انتقال آن مشکلات شغلی به خانه، انگار میخواهند نشان دهند اینکه میگفتیم زنها نمیتوانند در موقعیتهای شغلی یا تحصیلی قرار بگیرند، دیگر اینگونه نیست. الآن میتوانند قرار بگیرند؛ اما هرچقدر بیشتر در این موقعیت قرار بگیرند، مشکلاتی که برای خود و خانواده و جامعه ایجاد میکنند، بیشتر است. در واقعیت که اینطور نیست. اصلاً بین زنها و مردها فرقی ندارد. هر چقدر میزان تعاملات بیشتر باشد، به تناسب همان مشکلات ارتباطی و شغلی ممکن است پیچیدگیهای خاص خودش را داشته باشد. اصلاً نمیتوانیم اسم مشکل یا problem را روی آن بگذاریم؛ ولی بازنمایی یکسویۀ اینها ممکن است به این تفکر دامن بزند. میبینیم خیلی از زنها نسبتبه گذشته دیگر در سریالها فقط نقش مادر ندارند یا در آشپزخانه نیستند؛ بلکه از دل آشپزخانه بیرون آمده و در محیطهای کاری و دانشگاهی وارد شده و قابهایی از اینها را در فیلم و سریالها نشان میدهند؛ ولی به همان اندازه میکوشند که در پشتصحنه، مشکلات آنها را نشان دهند. آن هم مشکلات اغراقشده. درواقع میکوشند این کلیشه را جا بیندازند که اگر زن در محیطهای کاری یا تحصیلی به این شکل و در این مرتبه نباشد، این مشکلات را هم نخواهد داشت. این بازهم به همان دیدگاه زن سنتی غیرفعال و منفعل دامن میزند و به پیشرفت مسیر کمکی نمیکند.
از طرف دیگر خیلی هم نیاز نیست به این قضیه آرمانگرایانه نگاه کنیم و زنها را عاری از هر مشکل نشان دهیم. باید مشکلات و مسائل اصلی جامعه شناسایی شود و این مسائل فقط به جنس زن یا جنس مرد معطوف نیست. وقتی مشکلات و مسائل را یکسویه نگاه میکنیم و آنها را به جنس خاصی از افراد جامعه منحصر میکنیم، به جنسیتزدگی و خشونت علیه جنس مقابل دامن میزند. برای مثال اگر فقط مسائل و مشکلات جامعه را معطوف به قشر زنان ببینیم و اینها را اولویت دهیم و فقط به اینها برسیم، این خودش خشونت علیه مردان ایجاد میکند. برعکس، هرچقدر مسائل را مردانه ببینیم و از دریچۀ دید مردان به مسائل نگاه کنیم، خشونت علیه زنان تقویت میشود. ما به نگاهی متعادل در این قضیه نیاز داریم. داشتن نگاه متعادل در این قضیه به حضور زنان و مردان در عرصۀ کارهای تیمی و فکری و سیاستگذاریها ربط دارد. وقتی سیاستگذاریها همیشه یکسویه از سمت مردان صورت گیرد، این مشکلات بهوجود میآید. حتی اگر زنان هم در کانالهای سیاستگذاری شریک شوند، زنانی نیستند که سلیقۀ همۀ افراد را اقناع کرده و بتوانند پوشش دهند. ما دو جا در سیاستگذاریها دچار خطا میشویم. اول، زمانی که نگاه اقلیتمحور داشته باشیم؛ یعنی به اقلیتهای جامعه و مشکلات خاص آنها خیلی بها بدهیم. این باعث میشود از اکثریت جامعه و مشکلات غالب آنها غافل شویم و دودستگی و انشقاق ایجاد شود. دوم، برعکس نگاه اول اگر نگاهی به اکثریت داشته باشیم و مسئلهای را خیلی در عرصۀ عمومی ببینیم، از بازتاب راهحلهای آن مسئله و تأثیراتی که بر اقشار مختلف جامعه میگذارد، غافل میشویم؛ یعنی به هر عنوان همانطور که در نگاههای جنسیتی تعادل نداریم، در مسئلهیابی این دو جنس هم نمیتوانیم یکدستگی را ایجاد کنیم. همین باعث میشود سیاستگذاریهای جنسیتزده و غیرطراز انجام دهیم.
این مسئله به اینجا میرسد که بازنمایی از هویت زنان، باز هم به دیدگاه زن سنتی دامن میزند. وقتی مسائل زنان در جامعه بهدرستی شناسایی شود، میتوان فهمید برای هر دسته از این مشکلات چه نوع کاری باید انجام داد تا ضمن بازنمایی از این مشکلات، افراد جامعه هم بتوانند راهحل مناسبی برای آنها ارائه کنند. وقتی از بازنمایی رسانهای حرف میزنیم، با توجه به اینکه معانی تغییر پیدا کرده است، نباید انتظار داشته باشیم که فقط معنایی تغییریافته را به ما نشان دهد. این را که ما خود در متن جامعه لمس میکنیم، الآن بهنوعی دستخوش تغییر معنایی هم شده است و بازنماییاش را در رسانه میبینیم. حال برای این قضیه چه کنیم؟ وقتی مشکلات را بهدرستی شناسایی کرده باشیم، میدانیم دستهای از مشکلات میتواند خودش را در قالب سریالهای تلویزیونی بهدرستی بازنمایی کند و راهحل ارائه دهد. یکسری دیگر با ارائۀ مستندها. دستهای دیگر با ارائۀ میزگردها و… بنابراین مسئلهکاوی درست به ما کمک میکند تا راهحلهای درستی را هم بیابیم.
سوال: رسانه بهعنوان راهحلی در بازنمایی مشکلات و مسائل زنان جامعۀ ما، تا چه حد توانسته است در الگوسازی و ارائۀ راهکار موفق باشد؟
پاسخ: آن دسته از راهحلها که به رسانه و قالب فیلم و تلویزیون مربوط میشود، برای مخاطبان خیلی مؤثرتر است؛ چون مثلاً سریالی در چند ماه میتواند بر مخاطبش تأثیر بگذارد. مخاطبی که در ساعت مشخصی فیلمی را دنبال میکند، یعنی از شخصیتهای آن سریال الهام میگیرد. این شخصیتها ناخودآگاه برای او الگو میشوند. مثلاً همیشه در فیلمها مادر مستأصل و درماندهای که فقط باید به پختوپز و شستوشوی منزل و این قبیل کارها برسد، همهچیز را در صلح و صفا و امنیت میخواهد. همیشه چنین مادری را میبینیم؛ مادری شکستخورده و ناتوان دربرابر همسر و خیانتدیده و زبانبسته. علاوهبرآن شخصیتی تحصیلکرده و شاغل داریم که زندگیاش همیشه تحتتأثیر مشکلات داخلی و بیرونی قرار دارد. در این بین، دختران نوجوانی را هم میبینیم که درگیر مشکلاتی هستند که نه میتوانند با مادر ارتباط برقرار کنند و نه با پدر. به این شیوه با نشاندادن اغراقآمیز مشکلات، انسانها را به این الگو میرسانیم که ما مشکلات زیادی داریم و هیچ راهحلی هم برای آنها نمییابیم. یا مثلاً شخصیتهای منزه و تطهیرشدهای را نشان میدهیم که غالباً در قالب کلیشۀ خاصی از منظر پوششی و حجاب و خانوادگی قرار گرفتهاند و اینها افرادی هستند که در شخصیتهای داستانی سرانجام درستی دارند و میخواهیم به مخاطب خود بگوییم که اگر میخواهید دچار مشکلات نشوید، باید به این الگو برسید.
دستۀ دیگر از بازنماییها، مربوطبه غالب شخصیتهای قهرمان است که اگر قهرمانی هم در فیلمها وجود داشته باشد و اگر آن قهرمان احیاناً زن باشد، باز هم به کلیشۀ خاصی از جامعه تعلق پیدا میکند که این کلیشه مربوط به اقلیت جامعه است و اکثریت جامعه با آن اقلیت نمیتوانند ارتباط برقرار کنند؛ نه از نظر پوششی، نه از منظر هویت ظاهری و… . مثل این است که انگار رسانۀ ملی با بودجهای که دارد، فقط برای شخصیت مورد پسند خودش که در اقلیت است، فیلمسازی میکند و همان را قهرمان داستانش میداند و این وسط هیچ جایگاهی برای اکثریت زنان جامعه قائل نمیشود. ما این چنددستگی را در همهجا میبینیم. کافی است یک بار در شهری مثل تهران به مناطق مختلف شهر برویم. در مقایسۀ مرکز خریدی در منطقۀ بالاشهر و همان مرکز خرید در پایینشهر یا مرکزشهر تفاوت هویت زنان را میبینیم. بعد میبینیم که شخصیت واحد یا کلیشۀ خاصی بهعنوان الگو در رسانۀ ملی به هردوی این زنها معرفی میشود. آن شخصیتی که در بالاشهر بازنمایی میشود، شخصیتی با انواع مشکلات خانوادگی و اخلاقی و… است و شخصیتی که در پایینشهر است، زن سنتی مسجدی است و اینها بازنمایی میشود. این نوع بازنمایی اشتباه باعث میشود افراد زده شوند و اگر زمانی هم فیلم یا سریال خوبی ساخته شود که بتواند مسئلهیابی درستی را نشان بدهد و راهحل درستی را بازنمایی کند، مخاطبی دیگر پای آن ننشسته است. درواقع به علت این بدعهدیهای رسانۀ ملی مخاطب خاص خودش را از دست داده است. اینکه اعتماد مخاطب را جلب کرده تا دوباره آن برنامه را نگاه کند، همت مضاعفی میطلبد.
در این بین میبینیم که شبکههای مکملی مثل vodها وجود دارند که با مخاطبدزدی از رسانۀ ملی، کلیشۀ خاصی را میخواهند نشان بدهند که از نظر آزادی و سبک زندگی مورد پسند اکثریت جامعه است. اما در خلال و متن همان، باز مشکلات را به شیوۀ دیگری برای اکثریت کلیشهبندی میکنند. حتی در تبلیغات تلویزیون هم انتظار دارند که زنها همچنان شیکپوش، خنده برلب و با تعداد فرزندان زیاد باشند. الآن در همۀ تبلیغات تلویزیونی تعداد فرزندان از یکی به سهچهارتا در سنین مختلف رسیده است. میخواهند الگویی برای فرزندآوری ارائه کنند. یا زنی را میبینیم که در آشپزخانه حضور دارد و بالبخند غذا میپزد و اصلاً کلافه نشده است. یا میبینیم که در تبلیغات درسی و کلاس کنکور و… مادر است که دغدغه دارد به درس بچه برسد و با پشتیبان تماس میگیرد. آنهایی که دغدغۀ شستوشوی منزل و نظافت و اینها را دارند، حتماً خانم هستند. در کنارش آزادی مردان به این قضیه است؛ یعنی نوعی کلیشۀ خاص به این روابط بازنمایی میشود. بر محتواسازیها نظارت درستی وجود ندارد و نظارتها صرفاً نظارت ممیزی و سانسوریِ مثلاً پوششی و حجاب است. از شبکهای مثل فیلیمو سریالی نشان داده میشود که محتوا اصلاً مناسب نیست؛ ولی چیزی که واضح است سانسور همرنگ شال برای جلوی موی خانمهاست. این نشان میدهد طبقۀ خاصی که به این نوع مشکلات دچار هستند و این داستان بیخود از دلشان بیرون کشیده شده، طوری هم رفتوآمد میکنند که با همۀ محدودیتها باز مجبور شدند سانسوری روی آن اعمال کنند که این از نظر ظاهری چندان خوشایند نیست. حال در تلویزیون هم آن چیزی که نشان داده میشود، زنی ضعیف است. واقعیت این است که ما همه نوع زنی داریم که در نقشهای مختلف مانند مادری، همسری و حتی فرزندی مشکلات مختلفی دارند. ما فقط به صورت اغراقآمیز این مشکلات را نشان میدهیم و راهحلی هم که ارائه میدهیم، راهحل درستی نیست.
اگر بخواهیم تمام مقالاتی را که از سریالهای تلویزیون جمعآوری شده، بررسی کنیم، میبینیم که همۀ اینها نشانهشناسی کرده و هویت جنسی را تحلیل بازنمایی کردهاند. حال آیا پژوهشی روی این موضوع صورت گرفته است که کدام سریالها در دهۀ اخیر خواسته با زبان خاص خودش راهحلی ارائه بدهد؟ به خاطر دارم که زمانی سریالی مثل خانۀ سبز پخش میشد که در عین اینکه محتوایی داشت و چهارچوب خاصی از زندگی را نشان میداد، تعادل خاصی در شخصیتهای زنان ایجاد کرده بود. در خلال آن سریال چقدر میتوانست بر سواد ارتباطی و عاطفی خوب و مؤثر و با ادبیات خاص بین شخصیتهای داستان این اطلاعات را با اقتضائات زمان و کیفیت خود به مخاطب بدهد؟ یا سریالی مانند همسران که من همیشه احساس میکنم این دو سریال با همۀ ضعف و قوت خود، به نسبت بسیاری از سریالهای الآن در تلویزیون خیلی جلوتر هستند. بهعنوان مثال چیزی که امروزه خانوادۀ ما به آن نیاز دارد، مخصوصاً با عنصر زن، گفتوگو و تعامل است؛ یعنی زنها با ویژگیهای خاصی که دارند بخشی از این سواد ارتباطی را میتوانند با گفتوگو و تعامل و برقراری ارتباط صحیح با همسرانشان قوت ببخشند. گروههای سیاسی از کمبود گفتوگو یا گفتوگوی نادرست رنج میبرند. در ساختار حکومتی و دولتمردان ما نیز همینگونه است. ما به این تعامل و گفتوگو در خانواده نیاز داریم؛ اما کدام سریالهای ما نماد گفتوگوی مشخص و منسجمی را در برخورد با مشکلات خانواده نشان میدهد؟ ما همین شعار را در سریال همسران داشتیم که اگر قهر هم هستی، باید با من حرف بزنی. یا نماد واقعی این بحث در سریال خانۀ ما بهخوبی نشان داده میشد. اینکه چطور وقتی مشکلی داشتند، همۀ اعضای خانواده با گروههای سنی مختلف مینشستند و با هم حرف میزدند.
ما در گذشته، سریالهای بهتری داشتیم که با وجود نشاندادن مسائل به اقتضای زمان خود، راهحلهای مناسبی هم ارائه میکردند. الآن متأسفانه چنین چیزی نداریم. با رعایت همۀ نکات کلیدی، مسائل بسیاری حل میشوند؛ یعنی زنان با حضور خود در ساختارهای سیاستگذاری و دیدن مسائل زنان از دریچۀ نگاه خود آنان، بهصورتی که تمام سلایق متفاوت، مشکلات مختلف و در دههها و طبقات مختلف را بتوانند پوشش دهند. به این نگاه نیاز داریم تا بازنمایی بهصورت صحیح صورت بگیرد. واقعاً اطلاعی ندارم که آیا کارگروههای اینچنینی وجود دارد یا نه یا اینکه چقدر سلیقهای است. ولی قطعاً با وجود اینها میتوان تأثیراتش را دید.
اخیراً دربارۀ دختران مذهبی کلیپ کوتاهی منتشر شد و به نوع انتخاب شغل خاص برای همسرشان میپرداخت؛ آن هم دختران مذهبی که در سن خاصی قرار گرفتهاند. من به این کلیپ چنددقیقهای خیلی نقد داشتم. وقتی بودجهریزی میشود و برای اقلیتی از جامعه با مشکلی جزئی برنامه میسازند، یعنی به آنها اولویت میدهند. در این میان اکثریت جامعه از شما چه انتظاری دارند. آیا انتظار میرود آنها فکر کنند چون به فکرشان هستی و برای آنها کار فرهنگی میکنی، بازنمایی درستی از مشکلات آنها داری؟ خیر! بلکه میدانند که اولویت در تیپ خاص و با یکسری مشکلات خاص است. یعنی برای مشکلات خاص آنها حتی تولید فرهنگی هم انجام میشود؛ اما اکثریت را رها کرده و اگر مشکلاتی هم وجود دارد، به شیوۀ خاص رسانهای خودشان بازنمایی میشود. این شیوۀ خاص شاید برآمده از محدودیتهاست. برآمده از اینکه در بازنمایی، احساس محدودیت میکنند. همۀ اینها باعث میشود بین واقعیت موجود در جامعه و خروجی بازنمایی رسانهای شکاف ایجاد شود. راهحل مسائل از دید رسانۀ ما انگار ندیدن و چشمپوشیکردن از آنهاست. در صورتی که ما هر چقدر مسائل و مشکلات را چشمپوشی کنیم، درواقع به مشکلات ناشی از آنها اولویت میدهیم و این در سیاستگذاری رسانهای تا الآن بسیار واضح بوده است. انشاءالله با تغییر روش و منش مدیریتی شاهد این باشیم که امور، خیلی دغدغهمندانهتر و عاری از سلیقۀ شخصی پیش رود.
انتهای پیام/
https://ihkn.ir/?p=29411
نظرات