به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی به نقل از مدرسه تخصصی فقه نظام؛ حجتالاسلام والمسلمین سید محسن حسینی فقیه در درس خارج فقه حکومتی بیان داشت: از جمله مهمترین سوال که در بحث فقه حکومتی مطرح میباشد، این است که آیا تعالیم اسلام منحصر در مسائل فردی و رابطه انسان با خدا است یا اینکه به تمام امور بشریت مانند مسئله حکومت، اداره جامعه و روابط انسانها نیز پرداخته است؛ به بیان دیگر آیا دین اسلام انزوا طلب میباشد و کاری به اجتماع و مسائل اجتماعی، سیاسی ندارد یا اینکه به دو بعد مادی و معنوی انسان در امورات فردی و اجتماعی ورود کرده و برای آنها برنامه و دستوراتی دارد. قبل از پرداختن به پاسخ این سوال، نیازمند بیان مقدمهای طولانی هستی. حکومت دارای مفهوم و معنایی است که باید از جهت لغوی، علوم سیاسی، علوم اجتماعی و فقهی مورد بررسی قرار بگیرد.
وی در تشریح معنای لغوی و اصطلاحی حکومت اظهار داشت: حکومت در لغت به معنای منع و بازداشتن، کار محکم و استوار، داوری کردن، فیصله دادن و فرمانروایی کردن و … آمده است. واژه حکومت از حکم گرفته شده. حکم به معنای حکومت، فرمانروایی کردن، قاطعیت و درنگ میباشد. در اصطلاح علوم سیاسی و اجتماعی گفته شده است که حکومت و حکم به معنای فن کشورداری، تدبیر، اندیشه و تنظیم امور داخلی و خارجی یک کشور است. در اصطلاح فقه و آموزه های دینی، حکومت دارای معنای فراتری میباشد. حکومت در آموزه های قرآنی و دینی به معنای خلافت و ولایت از سوی خداوند برای هدایت و به کمال رسیدن بشر معنا شده است.
این استاد درس خارج حوزه علمیه مشهد در بیان ضرورت حکومت عنوان کرد: حکومت با تاریخ بشریت گره خورده و از ضروریات حیات انسان محسوب میشود. در هر ملت، افرادی مشاهده میشود که با لقبهایی از قبیل رئیس قبیله، سلطان، حاکم، رئیس جمهور، پیشرو، رهبر و … نامیده میشدند که تدبیر و تنظیم امور جامعه و حاکمیت سیاسی اجتماعی مردم را در اختیار داشتند و در محدوده خودشان به حاکمیت می پرداختند. نوع بشر، تشکیل حکومت را برای اداره اجتماع یک امری ضروری میداند. علماء بزرگی چون خواجه نصیرالدین طوسی، ارسطو، افلاطون، ابنسینا، ابن خلدون، علامه طباطبایی مفسر بزرگ قرآن و حضرت امام به آن تصریح کردهاند.
وی افزود: علامه طباطبایی میفرماید: «قرآن مجید انسانها را به تاسیس حکومت دعوت نکرده بلکه تشکیل حکومت یک امر ضروری برای جامعه است. این نیاز به دعوت یا ترغیب و توصیه ندارد و مردم خودشان به دنبال تشکیل حکومت بوده و خواهند بود و آنچه که قرآن مردم را بدان دعوت کرده است، دعوت به اتفاق و اجماع بر محور دین و عمل به دین است»[۱]. بنابراین مقوله تشکیل حکومت یک بحث است و اینکه اسلام جامعه را دعوت به تشکیل حکومت کرده، بحث دیگری است که علامه نیز میان این دو تفکیک قائل شده است. هر چند وظیفه حکومت در گام اول ایجاد امنیت، نظم و اجرای عدالت است اما مقصد عالی از آن فراهم کردن زمینه دست یابی انسان به سعادت ابدی میباشد.
وی در ادامه افزود: خداوند به عنوان آفریدگار جهان و انسان است برای اداره امور بشر و جامعه و برای اینکه بشر از علم و دانش و تربیت بهره مند شود، شخصی را از جنس انسان به نام نبی، رسول، وصی، خلیفه در روی زمین انتخاب نموده و آنها را مأمور نموده است که در جامعه حکومت کنند و دستورات الهی را به اجرا بگذارند. امام علی بن موسی الرضا علیه السلام پیرامون این مسئله در کتاب شریف علل الشرایع فرموده است: هرگاه برای مردم حد و مرزی تعیین شود قانونی نهاده شود و مردم مأمور شوند تا برای به دور ماندن از تباهی از آن قانون پا فراتر نگذارد و این ممکن نمیشود مگر با تعیین شخص امین که مردم مرا از تعدی و پای فراتر نهادن از حدود و خط قرمز، باز دارد.[۲] علامه طباطبایی در کتاب ولایت و زعامت این بیان حضرت را به این تعبیر بیان میکند: «نه انسان لحظهای از سودجویی روی بر میتابد و روی میگرداند و نه سودجویی بدون زندگی اجتماعی ممکن است و نه اجتماعی خالی از اختلاف میشود ونه اختلاف بدون قانون قابل حل و نه قانون بدون مجری مورد اعتماد، نقش آفرین است»[۳]
حجتالاسلام والمسلمین حسینی فقیه بخش دیگری از سخنان خود را به سوال ابتدای بحث اختصاص داد و در این خصوص بیان داشت: اما پاسخ به سوالی که در ابتدای بحث مطرح شد که آیا دین به حکومت و سیاست به عنوان یک واقعیت مورد نیاز و ضروری جامعه پرداخته است یا اینکه توجهی به مسائل سیاسی اجتماعی و حکومت نداشته. آیا دین جدای از سیاست است و سیاست جدای از دین است یا اینکه دین آمیخته با سیاست و سیاست آمیخته با دین است. در قرآن مجید به آیاتی مشاهده میشود که دین اسلام را به عنوان جامع ترین و کاملترین دین مطرح کردهاند؛ «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ» در نزد خدای تبارک و تعالی دین حقیقی دین اسلام است. در آیه دیگر به مناسبت روز غدیر و نصب امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیه آمده است: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دینا» این آیه شریفه تصریح دارد که امروز دین را کامل کردیم؛ پس دین اسلام دین حقی میباشد که ناسخ تمام ادیان و کامل ترین آنها است. اگر این دین خاتم ادیان و کاملترین دین معرفی شده، به این معنا می باشد که به تمام نیازهای بشریت پرداخته است. آیا این دین در رابطه با مسائل سیاسی و حکومتی و مسائل ارتباط جمعی و روابط اجتماعی آیا چیزی نفرموده و دخالت نداشته است.
این استاد برجسته حوزه علیمه مشهد در ادامه عنوان کرد: در اینجا ما با دو نظریه مواجه میشویم برخی معتقد هستند که دین فقط به مسائل معنوی و اخلاقی جامعه و مردم پرداخته است و به مسائل اجتماعی و سیاسی، تنظیم روابط اجتماعی، کیفیت اداره جامعه و نحوه سیاست و حکومت نپرداخته است. در برابر برخی دیگر که شامل عقلای عالم و فقهای عالی مقام هستند، میگویند دین آمیخته با سیاست است. دین اسلام در میان تمام ادیان آسمانی،کاملترین دین و ناسخ ادیان پیش از خود میباشد. رسول گرامی در حجه الوداع میفرماید: آنچه که مردم را به خدا نزدیک میکند و آنچه که مردم را از خدا دور میگرداند، آنچه که مردم را به بهشت میبرد و آنچه که مردم را به جهنمی میبرد، آنچه که عامل تقرب به خداست و آنچه که انسان از خدا دور میگرداند؛ خدایا تو شاهد باش که من تمام آنچه که مردم را به تو نزدیک میکند و به سعادت میرساند را برای مردم بیان کردم.
وی در بخش پایانی سخنان خود اظهار داشت: با بررسی متون دینی مشاهده میشود که دین اسلام از پیش از زمان نطفه گذاری انسان تا زمان مرگ و پس از مرگ و آینده، برای انسان برنامه دارد و آنها را دعوت به علم آموزی و آگاهی و بصیرت کرده است. آیا میشود دینی که جامع ترین و کاملترین ادیان است و تمامی زمانهای زندگی بشر و نیازمندی های او را مورد توجه قرار داده است و برای آنها برنامه دارد، درباره حکومت، سیاست، تنظیم روابط اجتماعی و اداره جامعه که یکی از مهمترین نیازهای جامعه و از مسائل ضروری اجتماعی است، دستوری نداده باشد؟ پاسخ این است که اسلام تشکیل و تأسیس حکومت و انتخاب رئیس برای جامعه را امری بدیهی، غریزی و فطری دانسته که عقل به ضرورت آن آگاه است. به دلیل وضوح این مطلب آن را امری مفروغ عنه و بدیهی دانسته و در اصل تشکیل حکومت چیزی بیان نکرده است. علامه طباطبایی در این خصوص میگوید: اینکه دین اسلام در خصوص اصل حکومت بیانی ندارد به دلیل وضوح آن بوده ولی درباره اینکه حاکم چه کسی است، چه کسی می تواند حاکم باشد، حکومت باید چه ویژگی داشته باشد، با چه کیفیتی باید جامعه اداره شود و حقوق مردم بر حاکم و حقوق حاکم بر مردم و حقوق مردم بر مردم چیست، در متون دینی توجه ویژه شده است.
انتهای پیام/
پی نوشت؛
[۱] . تفسیر المیزان، جلد ۳، صفحه ۱۴۱
[۲] . علل الشرایع، جلد ۱، باب ۱۸۲، صفحه ۲۱۳
[۳] .علامه طباطبایی، کتاب ولایت و زعامت، جلد ۲، صفحه ۱۱۱
https://ihkn.ir/?p=27351
نظرات