به گزارش پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه، آنچه پیشروی خوانندگان قرار دارد، مباحثی برگرفته از دروس خارج فقه آیتالله علی اکبر رشاد است که تحت عنوان «فقه القضاء»(و به تعبیر مناسبتر فقه السلطه القضائیه) روزهای فرد در حوزه علمیه امام رضا(ع) تهران ارائه میشود.
نظر به ویژگیهای این سلسله دروس و شامل بودن مباحث آن بر مسائل و موضوعات جدید و کاربردی قضایی انعکاس و انتشار آن میتواند نقش بسزایی در تحقق اهداف تحولگرایانه قوه قضاییه و اشنایی قضات جوان و دیگر عوامل درگیر فرآیند دادرسی با مباحث فقهالقضاء ایفاء کند.
در مباحث گذشته بیان کردیم که فقهالقضاء به عنوان یک دانش مستقل و علمی از علوم فقهی یا به عنوان نظامی از نظامهای فقهی (نظام مربوط به قضاء) قلمداد میشود که در هر دو فرض بررسی موضوع آن از ضرورتهای علمی انگاشته میشود. پیش از آن که به تبیین موضوع فقهالقضاء بپردازیم به اختصار به دو نکته اشاره میکنیم؛
«غایت» به مثابه چهارمین مؤلفه رکنی دانش فقه القضاء
پیش از ورود به بررسی غایت فقه القضاء، لازم است به برخی از نکات مقدماتی اشاره کنیم. این نکات مقدماتی عبارتند از:
یکم آنکه: واژههای «غرض»، «داعی»، «هدف»، «غایت»، «فائده»، «ثمره»، «نتیجه»، «اثر» و امثال آن، از جمله واژگانی هستند که :«اذا اجتمعا افترقا، و إذا افترقا اجتمعا»: آنگاه که با هم و در کنار هم به کار بسته میشوند دارای معانی مختلف میشوند و آنگاه که جداگانه استعمال میشوند، ممکن است در معانی یکسان استعمال شده باشند.
واژههای «غرض» و «داعی»، در زبان فارسی به «چرایی» و «انگیزه»، تعبیر میشود. این واژگان با کلمات «هدف» و «غایت» که خوب است در فارسی به «برایی» و «انگیخته» معنا شوند، از جهات گوناگونی تفاوت دارند:
۱ـ از نظر مفهوم ۲ـ از حیث ماهیت ۳ـ از جهت مصداق ۴ـ جهت دیگر در تفاوت میان این دوگانهها اینکه: دو واژه اول حاکی از حالت و حقیقتیاند که مقدم بر فعل است و دو واژه دوم متاخر از فعلند؛ در نتیجه دو واژه اول بر دو واژه دوم مقدم هستند. ۵ـ از آنجا که دو واژه نخست (غرض و داعی)، به جهت این که مقدم بر فعلند از جمله مبادی اراده به شمار میآیند بر عکس دو واژه دوم («هدف» و «غایت») که در تحقق، متاخر از فعلند این چنین نیستند.
۶- تفاوت دیگر آن است که «داعی» و «غرض» از جمله مفاهیم ذهنی هستند، بر خلاف «هدف» و «غایت» که از مفاهیم خارجی هستند. ۷- با این توضیح، «داعی» و «غرض» را باید در میان علل فعل و همان امری انگاشت که از آن به «علت غایی» تعبیر میشود؛ و حال آنکه «هدف» و «غایت»، این چنین نیستند، بلکه مترتب بر فعل ارادی و متاخر از آنند؛ و از بدیهیات حِکمی غیر قابل تردید آن است که تأخر علت از معلول محال است.
بنابراین: چه بسا در موارد بسیاری شیء تحقق مییابد اما «هدف» و «غایت» محقق نمیشود؛ با این وصف چطور ممکن است که «هدف» و «غایت»، علت تحقق آن شیء قلمداد شود؟
همچنین «هدف» و «غایت» صرفا با برنامهریزی و عمل ارادی محقق میشود و به «شخص» و «فاعل» (انجامدهنده کار) نیز منتسب میشود، نه به اشیاء و افعال انتساب (چون فاعل تنها به مرید عالم اطلاق میشود)؛ در حالی که مفاهیم «فائده»، «ثمره»، «نتیجه» و «اثر» در مواردی بدون برنامه محقق میشود و به فعل و شیء منتسب میشوند و نه فاعل.
دوم اینکه: غایت قضاء (دادرسی) با غایت فقهالقضاء (بهمثابه علم) دو امر متفاوتند، همانطوری که غایت هر یک از آنها با غایت و هدف تألیف اثر پیرامون آنها متفاوت است. ما در حال حاضر در صدد تبیین غایت قضاء و دادرسی در اسلام هستیم؛ البته ممکن است غایت قضا و دادرسی غایت بعیده فقهالقضاء قلمداد شود.
سوم اینکه: برای آنکه قلمرو بحث و محور آن که ما در حال حاضر در صدد آن هستیم روشن شود به تبیین غایات افعال الهی و احکام آن که مراتب گوناگونی دارد میپردازیم؛ این غایات عبارتند از:
غایت ایجاد عالَم (جهان): آیات متعددی در قرآن کریم بیانگر غایت پدید آمدن جهان است؛ خداوند در سوره انبیاء آیه ۱۶ میفرماید «وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لَاعِبِینَ؛ ما آسمان و زمین، و آنچه را در میان آنهاست از روى بازى نیافریدیم!.» و در آیه دیگری میفرماید: «الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ؛ همانها که خدا را در حال ایستاده و نشسته، و آن گاه که بر پهلو خوابیدهاند، یاد مىکنند؛ و در اسرار آفرینش آسمانها و زمین مىاندیشند؛ (و مىگویند:) بار الها! اینها را بیهوده نیافریدهاى! منزهى تو! ما را از عذاب آتش، نگاه دار!»
همچنین در سوره مبارکه ملک آیه دو میفرماید «الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیاهَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَهُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ؛ آن کس که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک از شما بهتر عمل مىکنید، و او شکستناپذیر و بخشنده است.»
غایت خلق جن و انس: در قرآن کریم غایت خلقت جن و انس، عبادت الهی تصریح شده است. به طوری که میفرماید «وَ ما خَلقتُ الجنَّ وَ الإنسَ الّا لِیَعبُدُونَ؛ من جنّ و انس را نیافریدم جز براى اینکه عبادتم کنند.» از این راه تکامل یابند و به من نزدیک شوند)!
همچنین در کتاب علل الشرایع از امام صادق(ع) چنین روایت شده است که حضرت اباعبدالله الحسین(ع) به سمت یارانشان شتافتند و فرمودند «ایّها النّاسُ إنّ اللَّه جلّ ذکره ما خلق العباد الّا لیعرفوه، فإذا عرفوه عبدوه، و إذا عبدوه استغنَوا بعبادته عن عباده من سواه». فقال له رجل: یا ابن رسول اللَّه بأبی انت و امّی، فما معرفه اللَّه؟ قال: «معرفه اهل کلّ زمان إمامَهم الّذی تجب علیهم طاعته». ای مردمان خدای جلیل الذکر بندگان را خلق نفرمود مگر بدان جهت که او را بشناسند و پس از آن به عبادت او بپردازند و زمانی که او را عبادت کردند به واسطه آن از عبادت غیر او بینیاز شوند. در ادامه شخصی سوال کرد: ای فرزند پیامبر پدر و مادرم به فدای شما: معرفت خدا چیست؟ حضرت فرمودند: معرفت خدا آن است که مردم هر عصری امام خود را که پیروی از او واجب است را بشناسند.
غایت رسالت: خدای سبحان در بیان غایت رسالت میفرماید «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ؛ ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب (آسمانى) و میزان (شناسایى حقّ از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند؛ و آهن را نازل کردیم که در آن نیروى شدید و منافعى براى مردم است، تا خداوند بداند چه کسى او و رسولانش را یارى مىکند بىآنکه او را ببینند؛ خداوند قوىّ و شکستناپذیر است.»
غایت شریعت به معنی الاخص: از غایت شریعت به معنی الاخص، به مقاصد شریعت و مقاصد شرعیه یا مقاصد شارع تعبیر میشود و مراد از آن علل و فلسفههای آن است، که خدای متعال به منظور تحقق آن، پیامبر گرامی اسلام را مبعوث و قرآن کریم را نازل فرمود و مردم را نسبت به انجام و ترک اموری مکلف نمود. علمای اهل سنت این امور را تحت عنوان کلیات پنجگانه شرعی محدود نمودند. این کلیات عبارتند از: حفظ دین، حفظ جان، حفظ نسل، حفظ مال. اما به نظر ما این موارد بیش از اینهاست، چراکه مقاصد مهم دیگری همچون ارزش نهادن به آبرو و حفظ آن، یا محترم دانستن جسم و حفظ آن و موارد مشابه دیگری نیز وجود دارد که اشکالی ندارد که به موارد فوق اضافه شوند.
غایت هر بخشی از اقسام تشریع الهی همانند قضاء: ما در این مبحث در صدد تبیین این موضوع هستیم که به زودی بحث تفصیلی آن را ارایه میکنیم. در این خصوص خدای سبحان در قرآن کریم میفرماید «إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاکَ اللّهُ وَلاَ تَکُن لِّلْخَآئِنِینَ خَصِیماً؛ ما این کتاب را بحق بر تو نازل کردیم؛ تا به آنچه خداوند به تو آموخته، در میان مردم قضاوت کنى؛ و از کسانى مباش که از خائنان حمایت نمایى!.»
غایت اختصاصی هر یک از احکام: این موضوعی است که شواهد قرآنی بسیاری دارد که به نمونههایی از مستندات قرآنی برخی احکام اشاره میکنیم:
غایت حکم قصاص «وَ لَکُم فی القِصاصِ حَیاهٌ یا أُولی الأَلبابِ؛ و براى شما در قصاص، حیات و زندگى است، اى صاحبان خِرد! شاید شما تقوا پیشه کنید.»
غایت حکم توزیع غنائم: «مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبَى وَ الْیَتَامَى وَ الْمَسَاکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ کَیْ لایکُونَ دُولهً بینَ الأغنِیاءِ مِنکُم؛ آنچه را خداوند از اهل این آبادیها به رسولش بازگرداند، از آن خدا و رسول و خویشاوندان او، و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان است، تا (این اموال عظیم) در میان ثروتمندان شما دست به دست نگردد!…»
غایت حکم اِنفاق «وَ أنفِقُوا فی سَبیلِ اللهِ وَ لاتُلقُوا بأیدیکُم إلی التَهلُکهِ؛ و در راهِ خدا، انفاق کنید! و (با ترک انفاق،) خود را به دست خود، به هلاکت نیفکنید! و نیکى کنید! که خداوند، نیکوکاران را دوست مىدارد.»
غایت ازدواج و نهاد خانواده «وَمِنْ آَیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَرَحْمَهً إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآَیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ؛ و از نشانههاى او اینکه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید، و در میانتان مودّت و رحمت قرار داد؛ در این نشانههایى است براى گروهى که تفکّر مىکنند!»
درباره غایت ازدواج پیامبر اسلام (ص) با زینب همسر زید پس از طلاق «… فَلمّا قَضی زَیدٌ مِنها وَطَراً زَوَّجناکَها لِکَی لایَکونَ حَرَجٌ فی أزواجِ أدْعِیائِهم إذا قَضَوا مِنهُم وَطَراً …؛ هنگامى که زید نیازش را از آن زن به سرآورد (و از او جدا شد)، ما او را به همسرى تو درآوردیم تا مشکلى براى مؤمنان در ازدواج با همسران پسر خواندههایشان- هنگامى که طلاق گیرند- نباشد.»
انتهای پیام/
منبع: روزنامه حمایت
https://ihkn.ir/?p=14884
نظرات