به گزارش پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی؛ جهان امروز، جهان تفکیک دانش نظری از تکنیک و دانش کاربردی است. تقریبِ این دو حوزه از دانش به دلیل انباشت مسائل در جوامع، امری بدیهی شده است. اندیشکده ها و موسسات سیاست پژوهی به دلیل پیوندی که میتوانند بین دو حوزه «علم» و «سیاستِ علم» ایجاد کنند، نقش برجسته ای در حل مسائل جامعه و ایستادن در کنار سیاستگذاران و سیاستمداران یافتهاند.
جایگاه اندیشکده ها و مراکز سیاست پژوهی به حدی ضروری شده است که به تدریج نقش دانشگاه ها را به محاق بردهاند و در جهت دهی به سیاست ها و ساخت راهبردها، توجهات را به خود جلب کردهاند.
در ایران نخستین تلاش ها برای تشکیل اندیشکده ها به طور جدی، از سه دهه پیش قابل رصد و بررسی است. موقعیت ژئوپلتیک ایران، گسست سیاسی ۵۷ و نظرداشت غرب به موقعیت ایران در منطقه، کشور را در برابر مسائلی قرار داده است که در دهه چهارمِ ایجاد و نضج اندیشکده ها در ایران، وجود و نقش آفرینیِ موثرِ اندیشکده ها را بیش از پیش مسجل میکند.
در نخستین میزگرد رادیویی «با اندیشه ورزان»، کار مشترک جامعه اندیشکده ها و رادیو اقتصاد، «نقش اندیشکده ها در حل مسائل کشور» را بررسی کردهایم. این برنامه با حضور دکتر حبیب اله ظفریان، مسئول اندیشکده سیاستگذاری امیرکبیر، مهندس مهدی خراتیان، سیاست پژوه و دکتر حمزه امیری، مدیر اندیشکده حکمرانی شریف، در ۲۵ آذر و ۲ دی ۱۴۰۰ پخش شده است. در ادامه گزارشی از این برنامه را میخوانید.
وقتی از حل مسئله در نظام تصمیمگیری کشور توسط اندیشکدهها صحبت میکنیم، از چه صحبت میکنیم؟ درواقع اندیشکدهها چه نوع مسائلی را میتوانند حل کنند؟
خراتیان: هر کشور یا دولت-ملتی، دارای حکمرانانی است که قرار است از طرف جامعه و برای جامعه تصمیم بگیرند؛ بنابراین بحث «سیاست» مطرح میشود. سیاست امری است که میخواهد فرآیندها را تنظیم کند و نظم عمومی را شکل دهد. این عمل پیچیدگی هایی دارد که حکمرانان به تنهایی از پس آن برنمیآیند و بنابراین نیاز است که نهادهای سیاست پژوهی بیرون از دولت و مستقل از دغدغه های سیاسی و جناحی به مسائل روز جامعه فکر کنند و محصولات اندیشه خود را در اختیار حکمرانان بگذارند. اجمالا به این نهادها که حل مسائل سیاستی یک کشور را مد نظر دارند، اندیشکده میگوییم.
اندیشکده ها و دانشگاه ها چه تفاوتی با هم دارند؟
امیری: مشخصا درباره ایران دانشگاه ها به دلایل متعدد از کمک به سیاستگذاران و کارگزاران بازماندهاند. حداقل دو دلیل اصلی را میتوانم در اینجا ذکر کنم؛ نخست اینکه دانشگاه ها اساسا از دانش سیاستگذاری عمومی، سیاستگذاری کلان و حکمرانی جا ماندهاند و مسلط به آخرین یافته های دانشی در این حوزه نیستند. و دوم اینکه به دلیل تجربه ناموفقی که در ارتباط دانشگاه و دولت به معنای عام خودش شکل گرفته، یک نوع بدبینی در کارگزاران نسبت به دانشگاه ایجاد شده است. بنابراین زیاد میشنویم که وقتی مدیران، سیاستگذاران و مجریان امور میخواهند از بیاستفاده بودن و کاربردی نبودنِ یک کار پژوهشی مثال بزنند، گفته میشود که این یک کار دانشگاهی و کتابخانه ای است! این تصور به دلیل تجربه بدی است که شکل گرفته و فاصله ای بین دانشگاه ها و عرصه اجرا و عمل ایجاد کرده است.
دانشگاه ها با زبان کارگزاران به خوبی آشنا نیستند و این امر شکافی ایجاد کرده است که لزوم وجود نهادهایی مثل اندیشکده ها را بیشتر مشخص میکند. در واقع اینجاست که اندیشکده ها باید سعی کنند بین دولت، عرصه های اجرایی، مسائل میدانی و دانش و دانشگاه ها پل بزنند. اما اینکه چقدر موفق باشند، متغیرهای زیادی دارد.
آیا ارتباط بین علم و اجرا از طریق دانشگاه ها امکان پذیر نیست؟
خراتیان: به طور کلی نهادهای آکادمیک به خاطر اینکه درگیر هنجارهای جامعه آکادمیک هستند، قید و بندهایی در فرآیند سیاست پژوهی دارند که مانع از تفکر فرارشتهای و معطوف به عمل آنها میشود. این در حالی است که تفکر فرارشته ای که اقتضای سیاست پژوهی است، در اندیشکده ها نسبت به دانشگاه ها بسیار سهلتر امکان بروز و ظهور دارد. یک سیاست پژوه برای ارائه راه حل سیاستی باید نگاه فرارشته ای داشته باشد و محدود به دیسیپلین علمی خاصی نباشد. حال اگر به طور خاص در مورد ایران صحبت کنیم باید توجه کنیم که چون نهاد علم در ایران کاملا وارداتی است، صورت مسائل و نحوه حل آنها نیز وارداتی است و در نتیجه دانشگاه های ما در حل مسائل سیاستی به مراتب ناتوانتر از نمونه های متناظر خارجی خود هستند. یعنی مشکل دانشگاه های ما در حل مسائل سیاستی شکلی مضاعف دارد.
مسئله بعدی این است که در یک اندیشکده مخلوطی از افراد از دولتمردان و سیاستمداران تا افراد دانشگاهی در حال فعالیت هستند و این معجون خاص در دانشگاه ها امکان بروز ندارد. مثلا اندیشکده هوور (Hoover Institution) به ریاست کاندولیزا رایس مثالی بسیار خوب از چنین تجمیعی است. در ترکیب اعضای این اندیشکده فردی مثل ژنرال مک مستر که استراتژیست حوزه امنیت ملی امریکاست در کنار آکادمیسین هایی چون نیل فرگوسن (مورخ) و جان کاکرین (اقتصاددان) حضور دارد. اما در دانشگاه ها چنین تلفیقی میان افراد اجرایی و افراد آکادمیک به ندرت اتفاق میافتد.
از تفاوت ها گفتید، اما نسبت دو نهاد دانشگاه و اندیشکده چیست؟
امیری: اندیشکده ها حتما یک پایشان در دانشگاه و عرصه علم است و پای دیگرشان در عرصه میدان و مسئله است. رسالت اصلی اندیشکده ها ترجمه دانش نظری به دانش حکمرانی و حل مسائل پیچیده امروزی برای مجریان و کارگزاران و سیاستگذاران است.
بنابراین اندیشکده بدون تکیه بر دانش و تخصص دانشگاه امکان زیست درست ندارد. اندیشکده نهادی است که دستاورد های علمی را دریافت میکند و آنها را برای حل مسائل در جوامع ترجمه میکند.
این دو نهاد بدون هم نمیتوانند ادامه حیات دهند و وجودشان منافی هم نیست. رسالت دانشگاه تولید علم، شکافتن مرزهای دانش و توسعه دانش بنیادی است. اما چگونگی کاربست این دانش نیاز به نهادی واسطه گر و تسهیل گر دارد که آنها را به نام اندیشکده میشناسیم.
دستور کار اندیشکدهها از کجا میآید؟
خراتیان: پاسخ شما به نوع اندیشکده ها بستگی دارد. یک نوع از اندیشکده ها که فعالیت مشاوره ای دارند و از طرف حکومت و حکمرانان به مشورت طلبیده میشوند، صورت مسئله و دستور کارشان معمولا از بیرون و از جانب کارفرمایان دولتی تعریف میشود. نوع دیگر اندیشکده نوعی است که مستقیما با حکومت طرف نیستند و مسائل سیاستی و راه حلهای آن را بیشتر از طریق رسانههای جمعی با مردم در میان میگذارند که به آنها اندیشکده های جانب دار گفته میشود. این اندیشکده ها در تعریف دستور کار خود لزوما تابع نظر کارفرمایان دولتی نیستند. اندیشکده های آکادمیک هم که معمولا به بسط پاردایم های سیاستی و مطالعات مبنایی اندیشه سیاسی و… مشغولند، ممکن است تابع نظرات کارفرمایان دولتی عمل کنند یا اینکه خود مستقلا به تعریف پروژه های سیاست پژوهی بپردازند.
میتوانیم در ایران هم این دسته بندی ها را برای اندیشکده ها قائل باشیم؟
خراتیان: ما هنوز در ایران اندیشکده استاندارد و کلاسیک نداریم که بتوانیم دسته بندی های استاندارد را روی آنها پیاده کنیم. ظهور اندیشکده استاندارد و مستقل، نیازمند تحولاتی در نظام سیاسی کشور است و بدون آن زیرساخت توسعه سیاسی اندیشکده ها نمیتوانند تاثیر قوی و مثبتی بر تصمیم مدیران بگذارند. چون مدیران احساس نیاز به اندیشکده ندارند و از عواقب تصمیمات نادرست خود، سقوط حزبی که در آن عضویت دارند یا حملات رسانه ها نگرانی ندارند و تصمیمات اشتباه، عواقبی در پی ندارد. در کشوری که احزاب عملا وجود ندارند یا نهادهای مدنی خیلی ضعیف هستند، نمیتوان انتظار اندیشکده به معنای اصیل آن را داشت. در ایران بیشتر امواج تاسیس و حضور شبه اندیشکده ها را داریم.
این در حالی است که اندیشکده ها در همه جای دنیا جایگاه ویژه ای دارند و زیر مجموعه نظام سیاسی و میانجی بین دولت، رسانه، اقتصاد و جامعه مدنی محسوب میشوند. از اقتضائات این موجود به ظاهر ساده ولی بسیار بسیار پیچیده، مسئله «استقلال» آن است. به طوری که وقتی استقلال اندیشکده با اختلال مواجه میشود، دیگر «سیاست پژوهی» در آن مجموعه به شکلی درست متحقق نمیشود.
در فضای کنونی کشور موسساتی با نام اندیشکده فعالیت میکنند ولی رشدشان طبیعی نیست و به جای سیاست پژوهی، عمدتا در حال توجیه سیاست های موجود هستند. آن معدود موسساتی هم که توان سیاست پژوهی مستقل را دارا هستند، به دلیل نبود «فضای اندیشکده ای» (Think tank Space) نمیتوانند کارکرد اندیشکده ای خود را کاملا بروز دهند.
امیری: با کیفیت فعلی حکمرانی و در وضعیت آشفتگی سیاستی امروز که بر کسی پوشیده نیست، با انصراف از انفعال و استمرار و ثبات، تلاش هایی به بار نشسته است. اگر بخواهم مثال بزنم میتوانم به ناشناختگی «منظر حکمرانی» در سالهای گذشته اشاره کنم، در حالیکه امروزه این مفهوم صرف نظر از تلقی ها، برداشت ها و کاربردهای نادرست آن، به یک مفهوم و منظر شناخته شده و لفظ مشترک تبدیل شده است. به طوری که دانشگاه تهران در صدد ایجاد دانشکده حکمرانی برآمده است یا دانشگاه عالی دفاع ملی به تدریس این دوره میپردازد. در همین فضا و با غفلتهایی که نسبت به معنی اصیل و آکادمیک «حکمرانی» وجود دارد، ما این قدمها را واکنش مثبت جامعه علمی و جامعه سیاستی به تلاشها و خودمان را موثر در این مسیر میبینیم. چراکه شاهدیم بعد از جلسات و حتی بیمحلیهایی که در سطوح مختلف کارگزاران سیاستی و سطوح عالی حکمرانی کشور داشتیم، به تدریج مفهوم، ابعاد و لوازم «حکمرانی» مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.
همین طور در رابطه با موضوع «تنظیم گری» که یکی از مفاهیم حوزه حکمرانی است، توانستیم حتی به نهادسازی برسیم و «ساترا» با همه نقدی که به عملکرد آن وارد است، به عنوان یک نهاد فراگیر تنظیم گر در حوزه صوت و تصویر طراحی و معماری شده است.
حرف من این است که با همه ضعف ها و عدم آمادگیهایی که در لایه های حکمرانی و سیاستی کشور شاهدیم، باید با رویکرد فعال پنجره های اثرگذاری را پیدا کرد و عمل کرد.
با توجه به اینکه که علم و فلسفه درون زا به نحوی که منجر به حل مسائل روزمره شود در کشور تولید نشده است؛ چرا اندیشکده ها وارد لایه های اساسی تر حل مسئله نمیشوند؟ یعنی بر اساس سطوح حل مسئله (هستی شناسانه و فلسفی، روش شناسانه و راهبردی، ابزارشناسانه و تکنیکی)، چرا اندیشکدهها صرفا در سطح آخر با مسائل درگیر میشوند؟
ظفریان: اندیشکده ها در سطوح مختلفی فعالیت دارند و این سطوح شامل همه مواردی که اشاره کردید میشود. یعنی برخی اندیشکده ها در سطوح فلسفی، برخی در سطوح راهبردی و غالبشان در سطوح تکنیکی کار میکنند. منتها فعالیت اندیشکده ها در سطوح بالاتر به دلیل جنس کاری که انجام میشود، مجال ظهور کمتری پیدا میکند. اما آنچه تاکنون فضای غالب اندیشگاهی را رقم زده فعالیت هایی است که در لایه آخر و نزدیک به رویکردهای تکنیکی تر و سیاست گذارانه تر است. بنابراین عموما وقتی درباره فعالیت اندیشکده ها در ایران صحبت میکنیم، این جنس از اندیشکده ها به ذهن متبادر میشود.
امیری: اگر اندیشکده ای بخواهد نقش محوری و رسالت اصلی خود یعنی اتصال بین عرصه علم و دانش حکومت داری را به خوبی محقق کند، باید مکتب فکری خودش را مشخص کند. این مکتب فکری را یا از بیرون میگیرد یا خودش تالیف میکند، اما در نهایت باید یک چارچوب و منظر فکری برای خودش قائل باشد و بر اساس آن فعالیت کند.
من یک تعبیر موازی برای سه سطحی که اشاره شد، استفاده میکنم: سطح معماری، سطح مهندسی و سطح تکنیکی. به نظر من یک اندیشکده و یک سیاست پژوه و اندیشه ورز به عنوان عنصر تشکیل دهنده اندیشکده، باید مدام بین این سه لایه در رفت و آمد باشد. گریزی از این نیست که برای هر مسئله باید به سطوح بالاتر رجوع شود و منظری که از آن قرار است به مسئله نگاه شود، تعیین شود و سپس بررسی مسئله، ارائه راه حل و نهایتاً پیاده سازی و تحلیل اتفاق بیفتد.
اگر این رفت و آمد بین سطوح مختلف وجود نداشته باشد عارضهای که در این جلسه به آن میپردازیم، اتفاق میافتد: مسئله زدگی و از خودبیگانگی اندیشکده ها! اگر این عوارض بر یک اندیشکده مسلط شوند، آن را به موجودی منفعل تبدیل میکنند که نسبت به مسائل و تحولات صرفا واکنش های ثانویه نشان میدهد و نمیتواند نقش ایجابی و سازنده داشته باشد.
ظفریان: من به نکته آقای دکتر امیری برمیگردم. در نظر و تئوری حرف درستی است که نهاد اندیشکده یا افراد اندیشه ورز بین سطوح مختلف حل مسئله در رفت و برگشت باشند. یعنی اندیشکده ها هم در سطح مبانی، هم در سطح لایه های میانی تر و هم در سطح تکنیکی و اجرا باید رفت و برگشت داشته باشند و اکوسیستم اندیشگاهی باید به نحوی نظام مند باشد که بتواند همزمان این سطوح را به هم مرتبط کند و مسائل را بین این سطوح گردش دهد. ولی در واقعیت این اتفاق در ایران نیفتاده است.
چرا این اتفاق نیفتاده است؟
ظفریان: اندیشکده ها در دنیا جزئی از نظام سیاسی هستند. یعنی ابتدا نظام سیاسی مشخص میکند چه نیازهایی در سطوح سیاستگذارانه یا تکنیکی و فنی دارد و سپس آنها را از اندیشکده ها که در طرف دیگر نظام سیاسی قرار دارند، تقاضا میکند؛ تا بتواند نقشه عمل خود را در عرصه اجرا به دست آورد. در این زنجیره دانش است که وجود اندیشکده ها در کشورها معنیدار میشود.
در ایران ما از مسیر درست که مسئله تقاضا میشود، نرفتهایم. و مسیر تولد اندیشکده ها خلاف این بوده است. یعنی مبتنی بر تقاضای لایه سیاسی و حکمرانی شکل نگرفته است و اندیشکده ها عرضه محور ایجاد شدهاند، یعنی خودشان مسائل را بررسی میکنند و در تلاش هستند که آن را در حاکمیت پیش ببرند.
بنابراین در صحنه عمل میبینیم که همواره اندیشکده ها در همان سطوح تکنیکی باقی میمانند چون اصلا در سطوح قبلی و مبنایی تر امکان ورود برایشان مهیا نبوده است.
امیری: ناظر به سه سطح معماری، مهندسی و تکنیکی که برای اندیشکده ها برشمردم، در اینجا تفکیک بین «اندیشکده های شناختی و اندیشکده های هنجاری را ضروری میدانم؛ با این توضیح که اندیشکده های شناختی با فعالیت در لایه معماری، در صدد تغییر پارادایم های سیاستی هستند و درواقع کارهای عمیقتری میکنند. اندیشکده های هنجاری در لایه های تکنیکی و مهندسی فعال هستند و به توجیه وضع موجود و سیاستگذاری هایی که توسط دولت و حاکمیت انجام شده، میپردازند.
تاکید من در این بحث این است که بسیاری از مسائل سیاستی ما مزمن شدهاند و حتی فرصت فکر کردن به آنها از دست رفته است. به همین دلیل برای اینکه اصلاحات عمیق سیاستی در کشور اتفاق بیفتد، به اندیشکده های شناختی نیاز داریم. در حالیکه اکنون عمدتا اندیشکده های هنجاری فعال هستند که اشراف و تسلط کافی نسبت به حوزه معماری سیاستی ندارند.
این مداخله سطح سوم و تسلط نگاه تکنیکی، بر اثر چه عواملی ایجاد شده است؟
ظفریان: اینکه چرا غالبا به سطح سوم و تکنیکی ورود میشود به نظر من به نوع مسئله شناسی اندیشکده ها برمیگردد. اندیشکده ها در کشور ما عموما در دهه ۹۰ و در فضای ناکارآمدی دولت رشد کردهاند. در چنین فضایی، یک ساده سازی نسبت به مسائل شکل گرفته است و تصور این است که برای این ناکارآمدی ها با بررسی های اولیه نسبتا ساده میشود نقاط مطلوبی ترسیم کرد و با کمی پیگیری در سطوح مختلف از سطح مسئولین تا سطح رسانه میشود مسائل را حل کرد. عموما فضای اندیشگاهی تحت تاثیر چنین نگاهی رشد کرده است.
به میزانی که مسئله، عمیقتر درک شود و با چالش های واقعی، شرایط و اقتضائات صحنه عمل مواجهه بیشتری صورت بگیرد؛ هنگام ارائه راهکار دست به عصاتر حرکت میشود و در نتیجه راهکارها هم دقیق تر میشوند. اما اکنون مسائل غالبا در لایه های تکنیکی دیده و پرداخته میشوند و به لایه های هستی شناسانه و فلسفی و لایه های جامعه شناختی و سیاسی که لایه های بعدی هستند، کمتر توجه میشود.
بنابراین بروز و ظهور اندیشکده ها در فضایی تکنیکی رخ داده است و قاعدتا وقتی فردی از بیرون به اکوسیستم اندیشگاهی نگاه میکند چنین برداشتی به دست میآورد که البته برداشت درستی هم از فضای اندیشگاهی هست.
خراتیان: ما یک اشکال بزرگ در شبکه شبه اندیشکده ای کشور داریم که باید به طور جدی به آن توجه کنیم. انتقاد از نظام حکمرانی مبنی بر عدم احساس نیاز به اندیشکده ها و اندیشه ورزی، نباید ما را از آسیب شناسی عارضه ای که شبه اندیشکده های کشور به آن مبتلا هستند، غافل کند. شبه اندیشکده های ما اصولا از سطح روش ها و ابزارها نمیتوانند فراتر روند و فاقد پشتوانه های جدی فلسفه سیاسی و اقتصادی هستند. همچنین شبه اندیشکده های ما به خودآگاهی پارادایمی در تحلیل مسائل اقتصادی و سیاسی نرسیدهاند و توانایی نقد خود و روش های مورد استفاده خود را ندارند. مثلا اگر یک شبه اندیشکده در حوزه اقتصاد بر مبنای آموزه های مکتب شیکاگو شوک درمانی را تجویز میکند، از انتقاداتی که مارکسیست ها و نهادگرایان به این روش و مکتب تجویز کننده آن کردهاند یا بیخبر است یا به آن اهمیتی نمیدهد. همچنین به رویکردهای فرارشتهای و فراتخصصی نیز کاملا بی اعتناست و نمیتواند مسائل را از منظر علوم سیاسی یا جامعه شناختی نیز بنگرد.
البته این نکات به معنی روش گریزی و روش ستیزی نیست و من از نابود کردن تخصص گرایی به نام «تولید علم بومی» به هیچ وجه دفاع نمیکنم. حرف من این است که ما نه تنها حل مسئله در چارچوب های پارادایم های مشخص علمی و سیاستی را هنوز بلد نیستیم، بلکه صرفا با رویکرد تکنیکی و غیرفرارشتهای به مسائل نگاه میکنیم و نمی توانیم با عنایت به ریشه های فلسفی و تاریخی مکاتب مورد استفاده، به نقد راه حل های سیاستی خود بپردازیم.
پس با توجه به این نکته، میگویید که نمیتوان مسائل سیاستی امروز ایران را حل کرد؟
خراتیان: ناظر به تقلیل گرایی ای که در جایگاه و فعالیت اندیشکده ها در ایران شکل گرفته است، با قاطعیت میگویم که آن چیزی که ما میخواهیم محقق نمیشود و اگر راه حلی هم تولید شود، میتوان گفت مرهم موقتی است و مسائل اساسی ما را حل نمیکند.
این تقلیل گرایی را بیشتر توضیح میدهید؟
خراتیان: ببینید اوایل دهه ۸۰ یک جهش و پاردایم شیفت در گفتمان سیاسی کشور اتفاق افتاد: به دنبال شکست رفتارهای رادیکال سیاسیِ اواخر دهه هفتاد شمسی که مقارن با دوره اصلاحات بود، در اوایل دهه هشتاد اجماعی گفتمانی حول محور رشد اقتصادی و علمی ایران شکل گرفت و گفتمان توسعه اقتصادی ایران به یک گفتمان میانجی میان اصولگرایان و اصلاح طلبان مبدل شد. در این دوره تاسیس سازمان بنیاد ملی نخبگان و معاونت علمی رئیس جمهور، ترسیم چشم انداز ۲۰ ساله و تاسیس ستادهای فناوری مختلف در کشور را شاهد هستیم. در این مقطع یک تلقیای از توسعه در ایران وجود داشت که به موجب آن «فناوری» محرک، راهبر (driver) و لوکوموتیو توسعه کشور است. در این دوره اندیشکده های سیاستگذاری علم و فناوری بسیاری در کشور شکل گرفتند و توسعه فناوری و کلا بحث سیاستگذاری علم و فناوری، به موضوع بورس حوزه سیاستگذاری ایران تبدیل شد. این امر یک تلقی تکنوکراتیک از مفهوم سیاست و به تبع آن اندیشکده را شکل داد که یک تلقی کاملا تقلیل گرایانه نسبت به اندیشکده ها و فرایندهای سیاست پژوهی آنهاست. این تقلیل گرایی از دهه هشتاد به دهه نود نیز امتداد یافت و در نتیجه در موج چهارم شبه اندیشکده ها در ایران که اکنون در آن به سر میبریم، رنگ و بوی تکنوکراتیسم و پوزیتیویسم در تحلیل های سیاستی آنها کاملا پررنگ و قابل استشمام است. شبه اندیشکده هایی که تولد آنها به شکل عمده مدیون اضطرار حکمرانان و انباشت مسائل حل نشده آنهاست، و از فرایندهای طبیعی توسعه سیاسی ناشی نشده است؛ از همین رو نمیتوان از آنها حل مسائل کشور را به صورت بنیادی انتظار داشت.
اکنون چه باید کرد؟ راه حل ایفای نقش اندیشکده ها در حل مسائل کشور چیست؟
امیری: من اگر میگویم میشود کاری کرد، بر اثر خوش بینی مفرط این را نمیگویم. اتفاقا چون ما مسلح و مسلط به مهارت مشاوره سیاستی هستیم بیشتر از سایرین نواقص عمیق، کلان، گسترده و متعدد و مکثر نظام حکمرانی را میبینیم و لمس میکنیم. ولی با همه این آشفتگیهای سیاستی معتقدیم برای حرکت باید مسیر را پیدا کرد.
به نظر من نظام آموزش عالی و نظام اجتماعی توامان باید به یک اهمیت نقش اندیشکده ها برسند. باید در نظر داشته باشیم که جامعه در عرصههای مختلف دچار تحولات شده و در هر عرصه بازیگران جدید پدید آمدهاند. همین که این ادبیات به رسمیت شناخته شود و بازیگران غیردولتی و عمومی مثل اندیشکده ها به رسمیت شناخته شوند، یک مسیر تازه برای حل مسئله باز میشود.
خراتیان: راهکار من این است که بدانیم راه ایجاد «فضای اندیشکده ای»، از ایجاد اندیشکده های آکادمیک میگذرد و باید ابتدا اندیشکده های آکادمیک را با پشتوانه سرمایه های بلندمدتی مثل وقف ایجاد کنیم. اتفاقی که در کشورهایی چون ایالات متحده، بریتانیا و چین هم افتاده است. یعنی ابتدا اندیشکده های آکادمیک باید تاسیس شوند و بر مبنای فلسفه و اندیشه سیاسی مشخص به بسط پارادایم های سیاستی مطلوب بپردازند تا اندیشکده های مشورتی و جانبدار بتوانند به پشتوانه آنها نسبت به توسعه سیاست و راه حل های سیاستی اقدام کنند. در اینجا تاکید میکنم که ما بدون اندیشکده های آکادمیک به هیچ جا نمیرسیم. متاسفانه امروز شبه اندیشکده های ما هنوز نمیدانند تلقی شان از مفاهیم اقتصادی و غیراقتصادی مثل عدالت و آزادی تحت چه چارچوب و مکتب فکری است؟ مزایا و اشکالات آن مکتب فکری برای کشور ما چیست؟ و چگونه میتوان بین راه حل های مختلف انتخاب یا تعادل ایجاد کرد. طبیعتا وقتی اندیشه سیاسی و مکتب فکری غایب باشد، باقی بحث هایی که به دنبال آن و در لایه تکنیک میآید نیز ابتر و ناکارا خواهد بود.
انتهای پیام/
https://ihkn.ir/?p=26677
نظرات