یک محقق قرآنی با تبیین مبانی قرآنشناختی علوم انسانی تاکید کرد: رایجترین تلقیاى که از «علم دینى» مانند روانشناسى، جامعهشناسى، اقتصاد و … در جامعه ما وجود دارد، این است که مسلمانان با مراجعه به متون معتبر دینى (کتاب و سنت) از نو به تولید علم همت گمارند اما حقیقت این است که تقریباً هیچ یک از مدعیان و طرفداران اصلى «علم دینى» چنین سخنى بر زبان نراندهاند.
به گزارش روابط عمومی دبیرخانه مفتاح_اندیشه به نقل از ایکنا؛ سیدیوسف موسوی در مقالهای از سلسله مقالات همایش قرآن و علوم انسانی که توسط مدرسه عالی قرآن و حدیث جامعه المصطفی برگزار شد پیرامون مبانی قرآنشناختی علوم انسانی آورده است: در جهان مسیحیت با ظهور عصر روشنگرى و ظهور و بسط نحلههاى فلسفى تجربهگرا، علم به مفهوم جدید آن به تدریج جاى تعالیم دینى را گرفت و دین به طور کلى از صحنه مباحث علمى کنار گذاشته شد و فرایند قداستزدایى از علوم و معارف شروع شد (ر. ک: نصر، ۱۳۸۶: ۳۸؛ همو، ۱۳۸۲: ۲۵). علم جدید ویژگىهاى منحصر به فردى داشت که آن را از علوم و معارف پیشینى- دینى، فلسفى و غیره، متمایز مىساخت و مهمترین ویژگى آن منحصر نمودن روش شناخت در حس و تجربه و نفى روشهاى دیگر بود. با وجود این، امروزه بر همگان آشکار گردیده که علوم متجددانه و غیر دینى دچار برخى محدودیتها و کاستىهاى نظرى و نیز پیامدهاى منفى عملىاند؛ از این رو چندى است که در جهان غرب در راستاى رفع این نواقص، مساله «الهى کردن علم» و یا «علم خداباورانه» مطرح شده است و به طور روزافزون، دانشمندان و متخصصان علوم تجربى به سوى دین و معنویت گرایش پیدا کردهاند. در ۲۰ سال گذشته چند کنفرانس در این خصوص برگزار شده است و آخرین آنها «کنفرانس علم در یک زمینه خداباورانه» بود که در تابستان سال ۱۹۹۸ در کانادا برگزار شد.
وی در بخش دیگری از این مقاله آورده است که رایجترین تلقیاى که از «علم دینى» مانند روانشناسى، جامعهشناسى، اقتصاد و … در جامعه ما وجود دارد، و «مخالفان و منتقدان علم دینى» غالباً این معناى علم دینى را مورد بحث و نقد قرار میدهند (ملکیان، ۱۳۸۱)، این است که مسلمانان با مراجعه به متون معتبر دینى (کتاب و سنت) از نو به تولید علم همت گمارند و فقط با تکیه بر آموزههاى نقلى، علم جدیدى پدیدآورند اما حقیقت این است که تقریباً هیچ یک از مدعیان و طرفداران اصلى «علم دینى» (مثلًا: گلشنى، ۱۳۸۰؛ باقرى، ۱۳۸۲؛ نصر، ۱۳۸۱؛ و جوادى آملى، ۱۳۸۶) و حتى پیروان فرهنگستان علوم اسلامى (مثلًا: میرباقرى، ۱۳۸۷ و جعفرزاده، ۱۳۸۵)، چنین سخنى بر زبان نراندهاند. مساله اصلى این است که بین عقلانیت کنونى بشرى و درک متعارف انسانها از آموزههاى وحیانى ناسازگارى پدید آمده و بحث از علم دینى در واقع، بحث بر سر این است که آیا میتوان «علم» ى داشت که «هم عقلانیت بشرى» را جدى بگیرد و «هم توجه جدى و عمیقى به آموزههاى وحیانى» داشته باشد؟ حتى در میان کسانى که شدیدترین موضعگیریها را علیه علوم جدید دارند (گنون، ۱۳۷۸؛ همو، ۱۳۶۵؛ نصر، ۱۳۷۷؛ همو، ۱۳۸۱، فصل ۱۰)، و یا اصلاح و تکمیل علوم موجود را ناصواب دانسته و سخن از روش تأسیسى در تولید علم دینى به میان آوردهاند (باقرى، ۱۳۸۲: ۲۵۰- ۲۴۳) سخنانى میتوان یافت که نشان میدهد منظور آنها کنار گذاشتن کامل علوم نوین نیست، بلکه ایشان نیز در پى تحولآفرینیاى در این علوم هستند تا علمى حاصل آید که هماهنگ با دین و نگاه دینى باشد. به طور خلاصه مىتوان علم دینى را اینگونه تعریف کرد: ۱. بر مبادى تصورى و تصدیقى صحیح (که على القاعده مورد قبول دین هم هست) تکیه کند؛ ۲. محتوایش از منابع معرفتى مورد قبول اسلام (هم نقل و هم دستاوردهاى معتبر معرفتى بشر) تغذیه کند؛ و ۳. در راستاى غایات مورد انتظار دین باشد.
این محقق در بخش دیگری از مقاله خویش با اشاره به رویکرد حداکثرى و قلمرو قرآن تصریح کرده است: مبناى مهم و اساسى که مىتوان در اندیشه غالب مفسران و اندیشمندان اسلامى در باب قلمروشناسى قرآن یافت، این است که «هدف و جهتگیرى دعوت انبیا چیست»، و آیا دین براى پاسخگویى به همه نیازها بشر آمده، یا اینکه دین امرى شخصى بوده و صرفاً جوابگوى نیازهاى اخروى و فردى انسان است. مقصود از تحلیل غایت بعثت، پاسخ به این پرسش است که پیامآوران آسمانى، مردم را به سوى چه مقصود یا مقاصدى دعوت مىکنند؟ آیا دعوت انبیا به اهداف آخرتى و سعادت معنوى محدود است یا مصالح معیشتى و سعادت این جهانى را نیز فرا مىگیرد؟ آیا آموزههاى انبیا صرفاً هدایتى به سوى خدا و آخرت است یا افزون بر آن، برنامهاى براى رساندن مردم به رفاه دنیایى نیز هست؟ پیامبران رسالت خویش را در چه قلمروى مىدانند، و افراد بشر، در مواجهه با انبیا چه انتظارى از آنان در دل دارند؟ بحث جهتگیرى دعوت انبیاء به لحاظ عملى نیز اهمیت دارد؛ چرا که انتظار دو جانبه پیامبران و مخاطبان آنان از یکدیگر و ارتباط عملى بین آنها، بر اساس فهم حدّ و مرز رسالت انبیا شکل مىگیرد. بر این مبنا، مفهوم دیندارى، تعیّن مىیابد و دینى بدون جامعه تعریف مىشود؛ بنابراین فهم، جهتگیرى دعوت انبیا، از طرفى تصوّر فرد از نبوّت را ترسیم مىکند و از طرف دیگر، چگونگى مواجهه وى با دعوت انبیا اعمّ از اقبال یا اعراض و تصدیق یا تکذیب را رقم مىزند. از آنجا که تصویر فرد از هدف بعثت، در واقع درک وى از گوهر دین است، ساختار دیندارى شخص بر اساس تصوّر وى از جهتگیرى دعوت انبیا شکل مىگیرد. به طور کلّى، برداشتهای گوناگون از جهتگیرى دعوت انبیا را مىتوان به سه تصویر عمده ارجاع داد: ۱. تصویر دنیاگرایانه: دیدگاهى که هدف رسالت را در امور دنیایى و حیات این جهانى مىجوید. تصویر عقباگرایانه: دیدگاهى که هدف رسالت را در مقوله اخلاق و حیات آخرتى بشر نشان مىدهد. تصویر جامعگرایانه: دیدگاهى که هدف رسالت را جامع هر دو جنبه حیات دنیایى و آخرتى بشر مىداند. تصویرى که برخى از نواندیشان دینى از دعوت انبیا ارائه مىدهند، تصویرى عقباگرایانه و آخرتگرایانه است که بىمعنایى علم دینى را در پى دارد. در مقابل، دیدگاه «جامعگرایانه» هر دو جنبه حیات بشرى را شامل مىشود. متفکرانى که دیدگاه جامعنگر دارند، اهداف دنیوى و اخروى را از طریق غایت بالذات و غایت بالعرض و یا مقصود به قصد اولى و قصد ثانوى جمع کردهاند. آنها معتقدند حقیقت دعوت انبیأ اعراض مردم از دنیا و رساندن آنها به خداوند متعال است. انبیا براى درمان بیماریهاى قلبى و اخلاقى آمدهاند، آنها از جانب خداوند مأمورند تا انسان را از غرق شدن در دنیا نجات دهند اما پیام رهایى و هدایت به سوى بارگاه ربانى که انبیا آوردهاند براى بشر است و انبیا مأمور آسمانى هدایت بشرند. اهداف اخروى، غایت بالذات تعالیم انبیاست اما این غایات در حیات دنیوى بشرى باید محقق بشود.
این محقق تصریح کرده است: با تأمل در قرآن کریم و همچنین احادیث اهل بیت (ع) در مىیابیم که تنوع فراوانى در گزارههاى دینى اسلامى از نظر حوزههایى که گزارهها به آنها تعلق دارند، وجود دارد. متون دینى افزون بر مسائل بىشمارى که در حوزههاى الهیات، اخلاق، عبادت و حقوق بیان کردهاند، از امور این جهانى مانند آفرینش آسمانها و زمین و دریاها، گیاهان و جانوران، قوانین حاکم بر جوامع انسانى، روانشناسى، تغذیه، بهداشت و درمان و غیره نیز فراوان سخن گفته اند، ولى آیا مىتوان گفت قلمرو قرآن شامل تمام حوزههایى است که متون دینى درباره آنها مطالبى گفتهاند؟. روشن است که براى تعیین قلمرو و گستره قرآن در موارد گفته شده، به نظریهاى مستدل نیازمندیم و نمىتوان صرفاً با طبقهبندى گزارههاى دینى بر اساس تعلق داشتن به حوزههاى گوناگون معرفتى به تعیین قلمرو قرآن به گونهاى موجه نایل شد؛ زیرا حداقل در برخى حوزهها با این احتمال روبه رو مىشویم که دین و قرآن کریم به طور استطرادى به مسائل آنها پرداخته باشد و این احتمال تنها با استناد به دلایل نظرى محکم قابل دفع است؛ بنابراین، باید در متون دینى دلایلى را جست وجو کنیم که خود به تعیین و تحدید قلمرو دین پرداخته باشند.
موسوی با اشاره به جامعیت قرآن کریم آورده است که جامعیت دین قرآن از مباحث مرتبط به قلمروشناسى دین به شمار مىرود که باید مورد بحث و بررسى قرار گیرد؛ جامعیت قرآن همسو با هدف نزول آن از سوى خداوند است، و هدف نزول هم، همان هدف خلقت انسان است؛ زیرا خداوند که انسان را براى هدفى آفریده، باید دستورالعملها و معارف لازم براى رسیدن به آن هدف را هم به وى ابلاغ کند. خداوند، بخشى از این برنامه را در مقاطع گوناگون به نسبت نیاز انسانها و شایستگى آنها، فرستاده و تمام آن برنامه با نام اسلام، به دست حضرت محمد (ص) و اوصیاى او براى بشر آورده شده است. با توجه به این که هدف از آفرینش انسان، رسیدن تمام افراد بشر به سعادت و کمال مطلوب است و لازمه این امر این است که تمام رفتار بشر با برنامه مشخصى در مسیر رسیدن به آن هدف قرار گیرد، جامعیت اسلام به این است که همه نیازهاى بشر از احکام، دستورالعملها و معارف لازم براى رسیدن به سعادت را دارا باشد. یکى از آیاتى که براى اثبات جامعیت اسلام به آن استدلال شده، آیه ۸۹ سوره نحل است که مىفرماید: «وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فى کُلِّ أُمَّهٍ شَهیداً عَلَیْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِکَ شَهیداً عَلى هؤُلاءِ وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَىءٍ وَ هُدى وَ رَحْمَهً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمینَ». در این آیه، کتاب یعنى قرآن، بیانگر و روشنگر همه چیز معرفى شده است و بنابراین، آیه را دلیل بر جامعیت اسلام دانسته اند. احادیث فراوانى در ذیل این آیه شریفه از اهل بیت نقل شده است که براى نمونه به برخى از آنها اشاره مىکنیم. یونس بن حماد از امام صادق (ع) نقل مىکند که فرمود: هیچ چیزى نیست مگر اینکه در کتاب و سنت وجود دارد (العروسى الحویزى، ۱۳۷۳، ج ۳: ۷۴). امام رضا (ع) نیز درباره جامعیت دین مىفرماید: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یقْبِضْ نَبِیهُ (ص) حَتَّى أَکْمَلَ لَهُ الدِّینَ وَ أَنْزَلَ عَلَیهِ الْقُرْآنَ فِیهِ تِبْیانُ کُلِّ شَىْءٍ بَینَ فِیهِ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامَ وَ الْحُدُودَ وَ الْأَحْکَامَ وَ جَمِیعَ مَا یحْتَاجُ إِلَیهِ النَّاسُ کَمَلًا» (ابنبابویه، ۱۴۱۷: ۹۷)؛ همانا خداوند عز و جل جان پیامبر خود را نگرفت تا دین را براى او کامل کرد و قرآنى به او فرستاد که شرح هر چیز در آن است، حلال و حرام و حدود و احکام و آنچه مردم بدان نیاز دارند همه را در آن بیان کرده است. در ارزیابى این استدلال باید دو مطلب درباره این آیه بررسى شود: ۱. مقصود از «کل شىء» چیست؟ ۲. تبیان بودن قرآن به چه معناست؟
اگر کسى مقصود از «کل شىء» را مدلول ظاهرى آن بداند، یعنى بگوید مقصود از «کل شىء» همه چیز است، اعم از آنچه هدایت انسان به آن وابسته است و آنچه به هدایت انسان ارتباطى ندارد؛ در این صورت به بالاترین حد جامعیت قرآن قائل شده است؛ ولى این ادعا با اشکال رو به رو شده است. علامه طباطبایى در اشکال بر این مطلب اظهار مىدارد که واژه «تبیان» که از ماده «بیان» اشتقاق یافته، به بیانى گفته مىشود که از کلام استفاده مىشود، یعنى از طریق دلالت لفظى، و چون ما نمىتوانیم از الفاظ قرآنى چنین دلالتى را دریابیم، یعنى الفاظ قرآنى به حسب فهم ما بیانگر همه ریز و درشت عالم نیستند، در نتیجه باید «کل شىء» را به معنایى محدودتر ترجمه کنیم و مقصود از «کل شىء» را همه چیزهاى مربوط به نیازهاى انسان در هدایت شدن بدانیم؛ چیزهاى همچون معارف حقیقى درباره مبدا، معاد، اخلاق، احکام شرعى، مواعظ و قصص هدایت کننده (ر. ک: طباطبایى، بىتا، ج ۱۲: ۳۲۵).
ایشان در ادامه به روایتى اشاره مىنماید که در تفسیر این آیه وارد شده و قرآن را دربردارنده همه علوم راجع به آنچه بوده و هست و خواهد بود، معرفى کرده و مىفرماید: اگر این روایات صحیح باشند باید از ظاهر کلمه تبیان صرفنظر کنیم و مقصود از آن را منحصر به دلالتهاى لفظى ندانیم و بگوییم آنچه از اسرار و رموز است و پیامبر و ائمه (ع) قادر به فهم آنها هستند نیز در قرآن وجود دارد. ایشان در پایان به اقتضاى سیاق آیه، محدود بودن معناى «کل شىء» و حفظ معناى ظاهرى تبیان را بر مىگزیند. حضرات معصومین(ع) دو روایت با استناد به آیه مورد بحث مىفرمایند: علم ایشان به همه چیز از طریق قرآن حاصل آمده است. دشوار به نظر مىرسد که مقصود از «همه چیز» در کلام امام (ع) را به امور مربوط به هدایت انسان منحصر سازیم، از این رو- چنانکه به نقل از علامه طباطبایى گفتیم- در صورتى که این قبیل روایات صحیح باشند، ناگزیر باید از معناى ظاهرى «تبیان» که طبق نظر ایشان اختصاص به دلالتهاى لفظى دارد، صرفنظر کنیم یا ظهور کلمه تبیان در خصوص دلالتهاى لفظى را اساسا منکر شویم، ولى در هر دو صورت اگر معناى ظاهرى «کل شىء» را حفظ کنیم، باز هم به این نتیجه خواهیم رسید که قرآن در متن واقع مشتمل بر همه حقایق است و این بدان معنا نیست که افراد عادى و غیرمعصوم نیز به همه معانى باطنى و ظاهرى قرآن راه داشته باشند. بنابراین با فرض این که آیه و روایات یاد شده، جامعیت به معناى مورد نظر را اثبات کنند، این جامعیت براى غیرمعصوم صرفا جنبه ثبوتى داشته و قابل دستیابى نخواهد بود؛ چرا که علم انبیاء و ائمه از علم خداوند متعال نشأت گرفته است: «ان الانبیاء و الائمه صلوات الله علیهم یوفقهم الله و یؤتیهم من مخزون علمه و حکمه ما لایؤتیه غیرهم، فیکون علمهم فوق علم اهل الزمان» (عطاردى، بىتا، ج ۱: ۱۰۰)؛ یعنى خداوند به انبیاء و اولیاى خود از علم و حکمت خویش عطا کرده و لذا علم آنها فوق علم اهل زمانشان است.
در مجموع به نظر مىرسد ادعاى جامعیت حداکثرى قرآن به دلیل ظهور بخشى از این آیات و روایات در این مطلب، ادعاى است که به سادگى قابل انکار نیست، هر چند اثباتش نیز آسان نیست. این ادعا در نگاه نخست ممکن است بسیار عجیب یا حتى نامعقول بنماید؛ زیرا تصور این مطلب بسیار مشکل است که مجموعهاى متناهى از گزارههاى دینى، دربردارنده علوم و معارف متناهى بشرى باشند؛ اما کسى که به چنین جامعیتى معتقد باشد، مىتواند با برخى تعدیلها یا تاویلها آن را قابل فهمتر کند؛ مثلًا، یک تعدیل ممکن است این باشد که کتاب خدا را شامل اصل و ریشه همه علوم و معارف بدانیم، نه تمام کلیات و جزئیات علوم و این نکتهاى است که برخى روایات به آن اشاره دارند. تعدیل احتمالى دیگر این است که گفته شود اشتمال قرآن بر همه علوم و معارف، اعم از بى واسطه و باواسطه است؛ بدین معنا که قرآن بسیارى از امور را به طور مستقیم بیان کرده، ولى امور بىشمار دیگرى وجود دارند که در قرآن ذکر نشدهاند، اما روشهاى آگاهى یافتن از آنها در قرآن آمده است و مخاطبان اصل وحى یعنى پیامبر و امامان معصوم (ع)، با در اختیار داشتن این روشها بر همه علوم و معارف (به استثناى امور غیبى مختص ذات احدیت) احاطه مىیافتهاند. سرانجام ممکن است به این تاویل تمسک شود که معانى باطنى قرآن بسیار فراتر از معانى ظواهر الفاظ آن است و بر اساس همین نکته که در روایات نیز بر آن تاکید شده، جامعیت حداکثرى قرآن قابل توجیه خواهد شد.
https://ihkn.ir/?p=3176
نظرات