پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه؛ اخلاق نگرشی نظاممند و معقول بر اساس پایه و اصولی معین است که درباره آنچه باید انجام شود و همچنین هنجارها و ارزش ها سخنی به میان می آورد. اخلاق رسانه یک زمینه ارزش گذار است که به رسانه کمک می کند تا اصول و قواعد حاکم بر رفتارهای مطلوب رسانه ای را معین و عمل نماید.
در این راستا بررسی نظرات اندیشمندان به ویژه شخصیت های حوزوی برای تبیین ابعاد دینی و فقهی این موضوع خطیر ضروری به نظر می رسد. برای این امر گفتوگویی با حجتالاسلام والمسلمین سعید بهمنی، استاد حوزه و دانشگاه و عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی صورت گرفته است که ابعاد مهمی از موضوع اخلاق و رسانه مورد بررسی قرار گرفت.
* به نظر شما چگونه می توان نسبت میان رسانه های نوین که مبتنی بر تکنولوی روز ارتباطات فعالیت می کنند با معارف دینی را تعریف و برقرار کرد؟
اگر بخواهیم مبدأ تصوری خود را با رسانه روشن کنیم، فرقی جوهری میان رسانههای قدیم و جدید نیست؛ در این مباحث از اساس رسانه یک ابزار انتقال پیام است؛ در این ابزار بین جدید و قدیم فرقی نیست؛ این ابزار در خدمت هر کسی که پیامی دارد باشد، حال دین باشد یا چیز دیگری؛ بنابر این ما نسبت میان یک پیام یا دارای پیام و یک ابزار میدانیم که میتواند این پیام را در گستره بسیار وسیع منتشر کند.
من بر کارکرد فقه دین، اسم نسخههای اخلاقی نمیگذارم، به صورتی کلی معتقد هستم که وظیفه اصلی فقه دین بینات است؛ رسالت قرآن این است که بینات را برای انسان بیاورد؛ شاید در بینات آن رئوس اساسی هدفگذاری، گزارههای جهانشمول یا نظریه و الگوهای فراتر از نظریهها است که بیشتر به پارادایمها تعبیر میشود.
در گام نخست، فقه دین اینها را تأمین میکند، یعنی یک عامل رسانهای که از فقه دین برخوردار است، هدفی دارد و با بینات همراه است؛ هیچ جایی نقطه کور در معرفت و احکام و اخلاقش ندارد، و هدفهای روشنی دارد؛ این هدفها را در قالب نظریههایی دنبال میکند و این نظریههایش در قالب الگوهای بزرگتری که شاید بشود نام آن را پارادایمها گذاشت.
دین اینها را تأمین میکند؛ اگر ما با این قالب سخن نگفتیم، ممکن است که از تنبلی ما باشد؛ البته ممکن است از شلوغی وضع رسانه باشد که به گوشها اساساً نمیرسد.
* فقه برای رسانههای نوین و قدیمی چه نسخههای اخلاقی دارد؟ آیا منفعل عمل میکند یا دستورالعمل خاصی دارد؟
فقه یک مقوله معنایی است، معنا از خود حرکتی ندارد، وقتی شما میفرمایید که فقه در تعامل با رسانهها اعم از نوین و قدیم منفعلانه یا فعال عمل میکند، فقه را به عنوان معنای مقوله علمی در نظر نمیگیرید، شما ظاهراً نظام فقه یا به بیان دقیقتر متولیان فقه را که عالمان حوزههای علمیه باشند در نظر میگیرید.
نخست اینکه فقه در معنای فقه احکام نقشآفرینی محدودی دارد در قالب فقهی که در رسالههای عملیه هست؛ آن به طور طبیعی نمیتواند در گستره وسیعی نقش آفرینی کند؛ فقهی که بنده مراد میکنم فقه دین است، فقه همه دین است؛ اعم از گزارههای معرفتشناختی یا مجموعه معرفتی که شامل هستیشناسی و نظام احکام و آداب و همه معارف دینی باشد.
اگر ما فقه را فقه دین بدانیم و عالمان را تمام متولیان این دین بدانیم که طرح کلی دین را از حیث معرفتی راهبری میکنند و پیش میبرند، به طبع تمام جوانب رسانه را با قوه خود پوشش خواهد داد.
یعنی دین، بویژه دین خاتم که تا ابد برای انسان برنامهریزی شده است، هیچ چیزی را فروگذار نکرده است، منتها این دستگاه عالمان است که باید دین را کشف کنند و مطابق با هر عصر و نسلی آن را عرضه کنند؛ اصول بر فروعات ثابت هستند و به تناسب موضوعات انطباق داده میشوند. این تعابیری که به کار میبرم دقیق است؛ به این معنا نیست که در هر عصر و نسلی احکام تغییر کنند؛ احکام، آداب، جهانبینی یا نگرشهای اساسی دین از آغاز تا قیامت یکسان هستند، اما آنچه تغییر میکند موضوعات احکام است که دستخوش تغییر میشوند و به تناسب آن تغییرات احکام از تحت یک عنوان خارج میشوند و تحت عنوان دیگری در میآیند؛ این به رسانه هم ارتباط ندارد؛ در هر عرصه موضوعی و واقعی خارجی فقه دین اینگونه نقشآفرینی میکند.
بنابراین فقه دین بدهکار همه موضوعات قدیم یا روز آمد یا آینده است، نه فقه احکام. اگر از چنبره و محدودیت فقه احکام که در جای خود بسیار گرامی است، بیرون بیاییم و فقه را فقه دین بگیریم، آن وقت هیچ حیطهای نمیماند که این فقه باید درباره آن نقش آفرینی کند.
حالا دستگاه فقه دین در مقابل رسانهها در وضعیت فعلی چکار کرده است، من اطلاعات میدانی دقیقی ندارم؛ اگر کسی بخواهد که نظر کارشناسی بدهد، نیازمند این است که مطالعات پیمایشی انجام شده باشد و اینها را در جامعه آماری مناسبی بررسی کرده باشد.
اما اگر میخواهید به عنوان کسی که در این فضا حضور دارد، نه با تکیه بر مطالعات پیمایشی دقیق سخن بگویم؛ بنده معتقدم همین که عالمان دینی در مجموع از همه اینها از این فضا استقبال کردهاند و آن را پس نزدند، نشان میدهد که این دستگاه، این ابزار را در هاضمه خود پذیرفته است.
البته در سطوحی که اصلاً ممکن است دل در گرو آموزههای دین نداشته باشند و میخواهند از این ابزار در سطوح و فضای دیگری استفاده کنند، آنقدر رشد درجه یکی ندارد؛ در بسیاری از موارد به طور کامل مشهود است که از فقر فنی، تخصصی و از همه مهمتر نوعی فقر راهبردشناسی برخوردار هستیم.
نمونه آشکار این است که در جامعه اسلامی از آنهایی که مبالاتی به دین ندارند، شاید انتظاری نباشد، هرچند از آنها هم یک نوع انتظار ملی هست، اما از آنها که متدین هستند انتظار نمیرفت که وقتی به آنها هشدار میدهید که نرمافزارها و سامانههای رسانهای که خاستگاهشان سرزمین رقیب و دشمن است پرهیز کنند، هیچ احساس احتراز و پرهیزی در آنها شکل نگیرد.
این نشان میدهد که ما به یک نقص راهبردی دچار هستیم و هجمه رقیب در بسیاری از نیروهای نخبه ما هم اثر کرده است. به گونهای که حتی در آنها نسبت به سامانههای رسانهای ما نوعی واگرایی و استکراه شکل گرفته است و به سامانههای رسانهای رقیب، حتی دشمن، نوعی همگرایی و علاقه وجود دارد؛ این دیدگاه انسانهایی است که آنها را افراد فرهیخته و مذهبی میشناسیم، اما در این مقوله خاص دچار آسیب هستیم.
البته باید تحلیل شود که از کجا شروع شده است؟ چگونه زمینهسازی شده است؟ عوامل زیرساختی آن چیست؟ علایق چه هستند؟ چرا این نوع اطمینان؟ چرا این نوع پرهیز؟ اما بالاخره چنین چیزی مشاهده میشود.
فقه احکام عهدهدار اخلاقی شدن نیست، اگر مُرّ فقه احکام که یجوز و لایجوز یا حرام و حلال است، آن فقط بیان میکند که حکم چیست.
اما از اخلاق، شاید آن آیه نفر که میفرماید «و لو لا نفر من کل فرقه طائفه لیتفهوا فی الدین، و لینذروا قومهم»؛ سوال این است که آیا با تفقه در دین، با فقه احکام میتوان کسی را انذار کرد که بگوییم که بترس؟ میگوید که شما گفتید که این کار را بکن، این کار را نکن، این چه ربطی به ترسیدن من دارد؟
انذار یا ترساندن یک کنش عاطفی است و انذارپذیری یا ترسیدن یک واکنش عاطفی است، کنش و واکنشهای عاطفی همواره بر شناخت مبتنی هستند؛ یعنی اگر دوست بسیار محبوبی از شما اینجا باشد و شما از این وجود خبر نداشته باشید، هیچ عاطفهای از شما بر نمیانگیزد؛ اما اگر به شما خبر دهند و یا خود شما اطلاع پیدا کنی، که او در چند قدمی شما است، به طور طبیعی بلافاصله عواطف شما تغییر میکند.
به عکس، اگر یک شیء یا فرد بسیار نامحبوب و نامطلوبی باشد، اما شما نسبت به حضور او آگاهی نداشته باشید، در شما هیچ عاطفهای را بر نمیانگیزد؛ یا آن شخص خیلی مهیب و ترسناک باشد؛ آن شیء خطرناک باشد، در شما هیچ ترسی را بر نمیانگیزد؛ زمانی این اتفاق میافتد که معرفت ایجاد شود.
بنابراین سامانه فقه دین، سامانهای است که معرفتهای هستیشناسانه به مخاطب میدهد؛ تا این معرفت را منتقل نکند، انذار و انذارپذیری شکل نمیگیرد؛ با افعل و لا تفعل، یجوز و لا یجوز انذار شکل نمیگیرد؛ یجوز و لا یجوز زمانی زمینه پذیرش پیدا میکند که قبلاً آن معارف را دریافت کرده باشد.
بنابراین اصلیترین راهکار فقه دین، تربیت است، اما نه تربیت افعل و لا تفعل، بلکه تربیتی که هر سه حیطه شناخت و احساس و رفتار را سرشار میکند؛ اگر تربیت شکل بگیرد، انسان گاهی خودش ابزار است، یعنی لااقل یک سامانههایی در وجود انسان هست که ابزار و رسانه است؛ مثلاً زبان انسان رسانه است؛ اصواتی که در حنجره انسان شکل میگیرد، ابزار رساندن هستند، با قطع نظر از اینکه پیامی که این زبان و این حنجره منتقل میکند چه باشد.
اگر انسانی که از این ابزار برخوردار است تربیت شد؛ تربیتی که میگوییم از زمینههای شناختی برخوردار است، عاطفه آن بر اساس شناخت او شکل گرفته است و عملش هم بر اساس این دو شکل گرفته باشد؛ این تربیت، در سئوالهای بعدی توضیح خواهم داد که اینها چگونه شکل پیدا میکند.
* مهمترین تعهد اخلاقی رسانه به جامعه را چه چیزی می دانید؟
بعضی پیامبران خود را ناصح امین مخاطبان وصف کردهاند؛ ناصح امین یعنی قبل از اینکه اصحاب رسانه پیام را منتقل کنند به محتوای آن متعهد باشند.
در قانون مجازات اسلامی داریم که اگر یک نفر به زبان خارجی به دیگری ناسزا بگوید، مترجم با اینکه وظیفه ترجمه را به عهده دارد، اگر این ناسزا را ترجمه کند مرتکب جرم شد است، استدلال این قانون این است که فرد مترجم قبل از اینکه امین باشد باید ناصح باشد؛ قانونگذار اعتقاد دارد اگر این فرد هیجانی شد و ناسزایی گفت، خیرخواهی به ترجمه این نیست، امانت میگوید که همان را بگو، اما خیرخواهی میگوید که این را نگو چون محیط را آلوده میکند، عصبیت، درگیری و خیلی از ناملایمات را برمیانگیزد.
بنابراین به نظر میرسد قبل از اینکه شخص امین باشد، اصحاب رسانهای که درون و دلسپرده دین هستند، قبل از اینکه امین باشند ناصح هستند؛ این نُصح هم برخاسته از معرفت اصحاب رسانه است؛ یعنی از محکمات برخوردار میشوند، هر کس محکماتی دارد از فرقان برخوردار است، میتواند حق و باطل را از هم جدا و متشابهات را به محکمات رد کند.
در این حوزه معرفتی برگرداندن متشابهات، نه منطوق متشابه، معنای متشابه به محکمات، آنها را از خصلتی برخوردار میکند که ما آن را فرقان نام میگذاریم؛ این خصلت، سامانه بزرگتری به نام نُصح به معنای خیرخواهی محض را در آنان فراهم میکند؛ مثلاً در تعامل محیط کوچک و سادهای ماند خانواده شما هر چه را میدانید به دیگران نمیرسانید، کوشش شما این است که به نوعی در انتقال اطلاعات فیلتر انجام دهید؛ اما در شرایط خاصی که ممکن است همگرایی باعث فسق شود سعی میکنید افراد را از هم جدا کنید، هر چند پدر و پسر باشند.
بر اساس نصح به طور عادی انسان مواردی که در خانواده باعث کاهش هم افزایی میشود را فیلتر میکند؛ اما آنجا که میخواهد شناختی در مخاطب ایجاد کند تا تصمیمات سالم و درستی بگیرد، امانت نقشآفرینی میکند؛ در مواردی که منتقل نکردن پیام به مخاطب باعث اتخاذ تصمیمهای نادرستی میشود، امانتداری بر ناصح بودن مقدم میشود.
وظیفه افراد، بویژه اهالی رسانه بین نصح و امانت در گردش است.
* آیا در منابع فقهی دستوراتی برای بهره گیری از رسانه آمده است؟
بله؛ آموزههای دینی وجود دارد که میتواند بعضی از اصول اولیه را در این باره تأمین کند؛ برای مثال حکم استناد خبر به ناقل آن است یعنی در نقل خبر که شما آن را تلقی نکردهاید باید ناقل آن را همراه خبر ذکر کنید.
در کتاب العشره کافی جلد دوم، در آداب نقل حدیث آمده است که راوی هر چه را میشنود در هنگام نقل، بگویید؛ اگر تحلیلی داشته باشد باید تحلیل را از خبر جدا کند و به آن هم به صراحت اشاره کند؛ اگر همین اصل رعایت شود، ما در اطلاعرسانیها اعم از شکل رسانهای و اشکال دیگر بسیار منضبط میشویم.
* به نظر دین، یک فعال رسانه ای چه ویژگی های اخلاقی را باید در خود ایجاد و تقویت نماید؟
تقوا معنای محوری اخلاق در اسلام است؛ به نقل از امیر المؤمنین در نهجالبلاغه «تقوا رئیس اخلاق است»؛ وقتی رئیس است یعنی بقیه خصوصیات اخلاقی را سرپرستی و مدیریت میکند.
حتی در روایتی که میفرماید «اوصیکم بتقوا الله و نظم امرکم»، این مقدم شدن تقوا بر نظم معنیدار است و تصادفی نیست؛ اینطور نیست که بفرماید اوصیکم بالنظم و التقوا.
بر اساس مطالعات چندین ماهه خود مطالبی را درباره معنیشناسی و هستیشناسی تقوا عرض میکنم؛ تقوا یک کیفیت نفسانی است؛ اگر حیطههای انسان را به سه حیطه شناختی، عاطفی و رفتاری تقسیم کنیم، تقوا در حیطه عاطفی است؛ تقوا «وقایه» است که برخی آن را «خود بانی» معنی میکنند که البته بیاشکال نیست؛ این خودبانی فعل نیست بلکه عامل فعل است.
برخی تقوا را انجام واجبات و ترک محرمات معنی میکنند، این معنی غلط نیست اما دقیق نیست، چون تقوا موجب این حرکت است؛ هر چه که موجب است غیر است؛ تقوا حالتی در انسان است که برآمده از معرفت و موجب عمل است، اما خودش یک عاطفه است، یک تحفظ و یک کیفیت نفسانی است که به نظر میرسد آخرین جزء علت برای منتهی شدن به عمل باشد.
برای همین است که در آیات قرآن برای خود تقوا پاداش قرار دادهاند؛ یعنی این کیفیت نفسانی که در انسان فراهم شد، سبب میشود وجودش هماهنگ و منظم شود، به واجبات اقدام کند و به محرمات ممسک و تارک شود، این خودش یک نظم است و تقوا در سطوح بالاتر دیگر بین حرام و واجب نیست بلکه بین واجب و واجبتر است؛ نظم نتیجه طبیعی تقوا است؛ وقتی ما تقوا میگوییم، تقوای حقیقت شرعیه و الهیه را مراد میکنیم، یعنی در نظام آموزههای الهی متقی باشیم.
اگر کسی به این مصاحبه وارد شود و شما به او اشاره کنید که وضعیت را مراعات کند، نظامی در او شکل میگیرد، فلان کار را انجام بدهد و فلان کار را انجام ندهد؛ برای مثال ایجاد پارازیت و سر و صدا را به حداقل و نرمش و لطافت را به حداکثر برساند؛ این کار را بکند و آن کار را نکند خودش یک التزام است و در صورتهای خیلی عالی نظم میان اولویتها است؛ لذا تقوا خیلی گرامی است؛ اگر تقوای مبتنی بر معرفت، منتهی به عمل در اهالی رسانه شکل بگیرد آنها را از آسیبها مصون میکند.
در پشتوانه کلامی این بحث باید بگوییم که ، وقتی این کیفیت نفسانی با اراده شخص در وجودش شکل بگیرد در سامانه هستی، کنشها و واکنشهای هستی انتظام ایجاد میکند که طبق وعدههای قرآنی «من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب»؛ چون هماهنگ در هستی است، هستی با آن سازگار است؛ کسی که متقی نیست، با هستی درگیر است؛ چون قوانین الهی، قوانینی هستند که متقی را یاری میکنند، چون هماهنگ با نظام هستی عمل میکند، چه نظام هستی در تکوین و چه درباره انسان.
چون خدا از نظام هستی آگاه است، هم هستی تکوینی و هم هستی انسان و خودش احکامی را با این هستی و با این انسان جعل کرده است، متقی با آن نظام تکوینی و تشریعی هماهنگ است، وقتی که هماهنگ است آن سنن پشتیبان آن هستند؛ انگار متقی با جنود ناپیدایی همراه میشود؛ افزون بر اینکه خود تقوا راهگشا است، متقی به توفیقاتی در هستی دست مییابد که معجزه و کرامت نیست بلکه خود به خود خدا متقی را تکریم میکند، و دارای کرامت الهی میشود؛ انّ اکرمکم عند الله اتقاکم، افزون بر این کرامت، متقی از فرقان هم برخوردار میشود.
برای مثال وقتی من متقی نیستم، در حیطه اطلاع رسانی، خبر و رسانه از من چیزی میپرسید، من در زمانی که علم و قطع ندارم بدون داشتن تقوا یعنی حفاظت نکردن از خودم، خبر ظنی را به شما قطعی منتقل میکنم، این سبب میشود که این نوع از بیانضباطی در من رشد کند، هیچ وقت در دادههایی که برای دیگران دارم و حتی در دریافتهای خود دقت نمیکنم.
اما اگر منضبط شدم و این مراقبت و وقایت عادت من شد که خود را حفظ کنم و اطلاعات را درجهبندی کنم تا جز به یقین حکم نکنم؛ همیشه درنگ کنم تا آنقدر اطلاعات به دست بیاورم تا بتوان درباره آن رأی صادر کرد یا به دیگری به یقین منتقل کرد، این خود به خود مجموعهای از محکمات را در من فراهم میکند، محکمات فرقان هستند، اما اگر فراوان ظنون در آن مخلوط بود، محکمات دیگر جایی ندارند، آنها هم چون مخلوط و مغشوش هستند به ظنون در میآیند.
بنابراین تأکید دارم، به مفاهیم خودمان برگردیم؛ ممکن است که اکنون اگر مسأله تقوا را در رسانه مطرح کنید شما را استهزا کنند، در حالی که پشت این مفاهیم نوعی نظام معرفتی وجود دارد؛ شکل خارجی پیدا کنند همان آرزوهای ما هستند که در خارج محقق میشوند؛ آرزویی هستند که پیامبران برای آن نازل شدهاند.
یکی از مفاهیم اساسی که پیامبران به اقوام خود میگفتند اتق الله بوده است؛ اگر تقوای الهی شکل بگیرد، بلافاصله یک نظام ارزشی شکل میگیرد و شما را در چارچوب این نظام نگه میدارد؛ اگر ما از این نظام فاصله داریم معلوم است که از این تقوا فاصله داریم که این تقوا یک کیفیت نفسانی و عمل آفرین است، و عمل نیست؛ از معرفت بر آمده است و معرفتآفرین است؛ چون محکمات را دستهبندی میکند، بر اساس محکمات در شناخت و عمل ارائه طریق میکند.
حیطه عاطفی همه مسلمانان بویژه اهل رسانه که اثرگذاری خاصی دارند باید از تقوا سرشار شود؛ البته در کنار تقوا از ویژگیهای گرانبهایی که در انسان شکل میگیرد حلم است؛ حلم در برخورد با حادثهها و نقش آفرینی نسبت به حادثهها سبب میشود که هوش هیجانی شما افزایش پیدا کند و هیجانات، زکاوت و مدیریت شما را بر حادثه کاهش ندهد. کسانی که هیجانزده میشوند، کانالیزه میشوند؛ یعنی میتوانند همه جوانب را به صورت جامع ببینند.
تقوا خصلت دیگری را در انسان پرورش میدهد که ما از آن به حلم تعبیر میکنیم؛ حلیم کسی است که نه تند حرکت میکند، نه کند، نه زیاد نه کم؛ اینها که میگوییم همه بار معرفتی دارد؛ یعنی حلیم متقی میداند که زیاد یعنی چه؛ نباید منابع زیادی را صرف کند، میداند که کم یعنی چه؛ ممکن است که کسی اصلاً زیاد و کم را ندارد، اقدار و تقدیرها در دستش نباشد.
یک آدم حلیم مقدر و اندازه شناس است؛ اندازهها هم جزو ثوابت نیستند بلکه تغییر میکنند؛ امروز حرکت صد کیلومتر شما ممکن است خیلی سریع باشد اما در یک صحنه دیگر ممکن است بسیار کند باشد؛ اینها بسته به شرایط و ادراک شما و موضوع شما تغییر میکند. وقتی میگوییم حلیم، نه یک بردبار گنگ که فقط خیلی صبور است؛ اما معتقد هستم که اصحاب رسانه فوق العاده حلیم هستند.
از اساس کسی که اهل رسانه است، یک نوع مجموعه، همه شرایط یک کنشگر اجتماعی را دارد؛ من عضو هیأت علمی هستم و فقط پژوهش میکنم؛ کار اصلی من این است که بیابم، کسی از من انتظار یک کنشگر اجتماعی را ندارد؛ برنامهریزی انتظار ندارد؛ اما یک کنشگر اهل رسانه هم باید پژوهش کند، هم باید این را احراز کند، هم باید آن را به پیام تبدیل کند و هم منتقل کند، یعنی یک کنشگر است که از بدو تا ختم مطالب را همراهی میکند.
در تمام این مراحل حلم تعیین کننده است؛ باید حلم در درون این فرد باشد تا حوادث را خوب درک کند، مطالب و مضامین را خوب درک کند؛ اگر حوصلهاش سر برود در هر سه مرحله مشکل خواهد داشت؛ هم زمانی که حادثه یا مطلب را تلقی و دریافت میکند، هم زمانی که آن را به پیام تبدیل میکند، باید آن شرایط نصح و امانت را داشته باشد، ممکن است که کلمات اعم، اخص، کم یا زیاد باشد؛ در شرایطی که آن را منتقل میکند هم نباید خیلی عجله کند یا بیخیال باشد؛ بنابراین در خصلتهایی که در اصحاب رسانه فراهم میآید، حلم بالاترین درجه اهمیت را دارد.
حلم سبب میشود که هوش هیجانی فرد کنترل شود، جایی که خیلی دوست دارد خبری را خیلی زود منتقل کند بر خودش مسلط باشد و آن را همه جانبه بنگرد؛ جایی که ممکن است به صورت شخصی به انتقال خبر استکراه داشته باشد یا منافع شخصی او با آن هماهنگ نباشد بر آن هم مسلط باشد؛ در تمام اینها نخست تقوا و بعد حلم نقش اساسی دارد.
بعد از این وعی است؛ این کلمات به زبان آسان هستند اما در تحقق و عمل ممکن است که دشوار باشند؛ در روایت داریم که «انّ القلوب اوعیتٌ فخیرها اوعاها» قلبها ظرف هستند، بهترینشان آن است که پر ظرفیتتر است؛ این وجودهای پر ظرفیت هستند که میتوانند مضامینی را که ارزش ندارند و آنها را که پر ارزش و خطیر هستند تحمل میکنند. هر دو حالت را آنها که پر ظرفیت هستند میتوانند مدیریت کنند.
حلم و صبر یک خصلت فراهم آمده است که در منظومهای که ما سخن میگوییم، از تقوا و معرفت برآمده است و برای شخصی که حلیم است کنشهایش دردآور نیستند؛ برای کسی که حلیم نیست درنگ کردن زجر آور است؛ عجله کردن در برخی جاها زجر آور است؛ اما نه عجله و نه درنگ حلیمی را که شرایط را درک کرده است رنج نمیدهد؛ او اندازهها را میشناسد و میداند که باید چگونه و کجا اقدام کند.
چنین شخصی صبور است، یعنی از مجرای صبر به حلم رسیده است؛ تلخیهای زیادی را باید تحمل کرده باشد که در وجود او حلمی شکل بگیرد که تلخیها تلخ هم نیستند؛ این خصلتها سبب انضباط میشوند؛ انضباط در رفتار، انضباط در کنشگری.
شما در ظاهر ممکن است که حلم کسی را نبینید، اما در انضباط رفتاری که دارد، فرآیندها را با هم مخلوط نمیکند، شما میتوانید یکی از شاخصها، نشانگرها و آشکارسازهای حلم او باشد؛ وقتی همه به هیجان میآیند و مطالب را با هم در هم میکنند، شخص حلیم آرام است؛ هیچ فرآیندی را جابجا نمیکند، همه اصولی را که دارد، درست عمل میکند.
این چهار مورد که شاید همه اینها در مفهوم امروزی روانشناسی هوش هیجانی به آن نوعی همپوشانی دارد؛ یک فعال رسانه دینی یا کسی که میخواهد به شکل دینی که تنها راه استاندارد زندگی در این عالم است فعالیت کند باید بر هوش هیجانی خود مسلط باشد.
* آیا پیام های مستقیم اخلاقی می تواند در مخاطب تاثیر بگذارد؟ چه موانعی موجب می شود که مخاطب رسانه، پیام های اخلاقی را دریافت نکند؟
به طور قطع تأثیرگذاری به وجه علت تام نیست؛ یعنی عوامل تأثیرگذاری بر مخاطب فراوان است؛ مثلاً یک عامل خیلی معمولی که میتوان تصور کرد که شما هر چه که اخلاق داشته باشید و هر چقدر که نورانی باشید، حتی نبی مکرم باشید، ممکن است فرد مقابل بیمار باشد، یا دچار عارضه جسمی کری یا کوری باشد، شاید هم گرسنه یا تشنه باشد، اینها عوارضی هستند که مانع دریافت پیام میشوند. عوامل فراوانی در اینکه پیام شما را مخاطب تلقی کند و استقبال کند وجود دارد.
حتی اگر پیام درست شما به درستی و نصح هم منتقل شود ممکن است ظرف آلوده باشد «و لا یزید الظالمین الا خسارا» از قرآن که ناصحتر چیزی در عالم قابل تصور نیستیم؛ اما اگر ظرف آلوده باشد هر شیری را خراب و آلوده میکند.
اینها بین صفر و صد نیست، اگر شما متقی، حلیم، صابر، واعی و فقیه بودید، فقه درک پیام را داشتید، فقه دین که از معرفت تا اخلاق و احکام و تمام نظامهای شرع را درک کنید، الزاماً به این معنا نیست که مخاطب به شما دل بدهد و همه چیز تمام شود؛ باید بدانیم که شخص رسانهای یا دستگاه رسانهای سهمی از اثرگذاری دارد که البته سهم بزرگی است؛ این مقدمه را عرض کردم که نگاه ما منطقی شود.
اما اصولاً شما سخن شخصی را که به راستگویی و امانت مشهور است را بهتر میپذیرید؛ کسی که صادق است و آزمایش خود را در حوادث پس داده است برای شما مرجعیت دارد. حتی اگر کسی که به شما علاقه چندانی نداشته و با شما همراه نباشد اما شما را به راستگویی میشناسد، شما را به عنوان مرجع اطلاعات خود برمیگزیند؛ چنانکه معتقدم آبروی ۱۴۰۰ ساله دستگاه روحانیت با صداقت و امانتداری خود حتی با وجود هجمههای فراوان جایگاهی خاص بین مردم دارد؛ این برای شخص نیست، بلکه برای یک پشتوانه کهن است؛ یعنی ۱۴۰۰ سال، هر چند ممکن است که عالمان فاسقی هم بوده باشند.
اخلاق فواید بسیاری دارد، مشهور است که یهودیان سرزمینهای اشغالی به خبرهایی که سید حسن نصرالله میدهد اعتماد بیشتری دارند تا خبرهایی که مسئولان خودشان میگویند؛ این یک قدرت نرم است؛ یعنی اگر شما صدوق باشید و انضباطی در انتقال داشته باشید و کاری به هیجانات دیگران نداشته باشید، اعتبار بیشتری در مخاطبانتان خواهید داشت.
بعضی از آموزشهایی که به اصحاب رسانه میدهند با فلسفه وارداتی است، بنابراین نمیتواند این مشکلات را فیلتر کند؛ مثلاً در موردی از خبرنگاران خواستم که تأکید کنند که در این همایش پنج مهمان از سیصد مهمان خارجی هستند؛ از آنها میخواستم که تعداد واقعی مهمانان خارجی را بگویند؛ ولی آنها با توجه به ارزشهای خبری خود و غلو کردن در خبر توانایی انتقال مطلب صحیح را نداشتند.
یکی از ویژگیهای مهم پیامبر این بود که قبل از پیامبری به امانتداری مشهور بود؛ همین سبب شد تا مردم به صداقت گفتههایش شهادت دهند.
پیام یک فرد اخلاق مدار به طور معمول برد بیشتری دارد اما به صورت تام اینگونه نیست؛ ممکن است که با جنجال و هیاهو کاری کنند که بهترین عالم این هستی هم فریادش به گوش کسی نرسد. همانگونه که گفت سر و صدا کنید که صدای اباعبدالله به کسی نرسد؛ اخلاق تمام کننده نیست اما شرط لازم است، افزون بر اینکه شرط لازم است و اثر واقعی و خارجی دارد یک وظیفه هم هست.
زمانی در سنین جوانی جلال آل احمد را خواب دیدم و از او پرسیدم که داستان نویسان به خاطر دروغهایی که در داستان میگویند و تصویرسازیهایی که میکنند در آخرت به کذب مؤاخذه نمیشوند؟ گفت نه بلکه به پیام داستانهایشان مؤاخذه میشوند.
پیامی که از یک مضمون ساخته میشود را مؤاخذه میکنند، نصحی که عرض کردم به این خاطر است که شما با این محتوایی که منتشر میکنید چه نصحی برای افراد دارید؟ افزوده آن چیست؟ تصمیم درست؟ شناخت درست؟ یا میخواهید چشمش را در آورید و رقیب خود را کور کنید؟
انتهای پیام/
منبع: رسا
https://ihkn.ir/?p=9401
نظرات