تنظیمات
اندازه فونت :
چاپ خبر
گروه : h133
حوزه : ۱۰ خبر اول, اخبار, برگزیده ترین ها, جامعه و فرهنگ, عرصه فرهنگ و تربیت, گزارش, مشروح خبرها
شماره : 30622
تاریخ : ۷ آذر, ۱۴۰۱ :: ۸:۳۶
دکتر ابراهیم خانی، عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق(ع): تولید علوم انسانی اسلامی به سبک فارابی با ظرفیت‌های صدرایی/ در آثار و اندیشه فارابی، فاصله یا شکافی میان مبانی هستی‌شناسی، انسان‌شناسی فلسفی و اندیشه اجتماعی او وجود ندارد مهم‌ترین آورده نگریستن به شخصیت فارابی این است که تلاش برای اتصال فلسفه به علوم اجتماعی داشته باشیم؛ به‌گونه‌ای که هم در دروس تخصصی اهالی فلسفه، هستی‌شناسی اجتماعی به‌عنوان یک جزء ضروری وارد شود و هم در نظام آموزشی و دروس تخصصی علوم اجتماعی، فلسفه اسلامی به‌عنوان یک ضرورت وارد شود. این مهم‌ترین درسی است که فارابی برای زمان ما دارد که ما در این مسیر گام‌هایی را برداشته‌ایم، ولی هنوز تا نقطه بلوغ فاصله‌داریم.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری - تحلیلی مفتاح علو انسانی اسلامی؛ دکتر ابراهیم خانی، عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق علیه‌السلام، در گفت‌و‌گویی که با روابط عمومی دانشگاه به‌مناسبت روز حکمت و فلسفه داشت، درباره اهمیت روش‌شناسی فلسفه اجتماعی فارابی برای تولید علوم انسانی اسلامی سخن گفت و بر استفاده از ظرفیت‌های فلسفه ملاصدرا در این مسیر تأکید نمود.

فارابی یکی از اولین فیلسوفان مسلمان است، ولی ویژگی‌های منحصربه‌فردی دارد که هنوز هم برای زمانه  ما قابل‌توجه است. به همین دلیل، روز فلسفه در ایران، روز بزرگداشت فارابی انتخاب‌شده است که این انتخابی درست و دقیق است. یکی از ویژگی‌های فارابی که با بحث تولید علوم انسانی اسلامی پیوند بسیار وثیقی دارد و می‌تواند برای امروز ما نیز یک الگو و روش کارآمد باشد، این است که در آثار و اندیشه فارابی، فاصله یا شکافی میان مبانی هستی‌شناسی، انسان‌شناسی فلسفی و اندیشه اجتماعی او وجود ندارد؛ یعنی این‌گونه نیست که برخی از آثار او فلسفی محض باشد و برخی دیگر اجتماعی محض باشد و به‌گونه‌ای نیست که آدم بین آن‌ها پیوند شفاف و مشخصی را احساس نکند.

حرکت پیوستار فارابی از فلسفه به اندیشه اجتماعی

یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های آثار فارابی که برای امروز ما درس‌آموز است، این است که فارابی در یک شیب ملایم و در یک پیوستار و حرکت بر روی طیف، مخاطب را از فلسفه وارد اندیشه اجتماعی می‌کند؛ به‌گونه‌ای که اگر ما بخواهیم نقطه‌ای را به‌عنوان مرز بین فلسفه و اندیشه اجتماعی او قرار بدهیم، کار دشواری خواهد بود. مثلاً وی در کتاب «آراء أهل المدینه الفاضله ومضاداتها»، حدود ۲۵ فصل درباره مباحث هستی‌شناسی سخن گفته است و سپس در یک منطق کاملاً دفاع‌پذیر، به‌صورت متصل وارد دانش اجتماعی می‌شود. این الگو برای زمانه ما برای تولید علوم انسانی اسلامی بسیار موردنیاز است. به همین دلیل در مورد این الگو و نحوه امتداد آن در زمان حاضر صحبت می‌کنم. در کتاب «آراء أهل المدینه الفاضله ومضاداتها»، فارابی ابتداء از خدا و خداشناسی بحث می‌کند؛ سپس وارد بحث از نظام آفرینش می‌شود: عالم عقول، قوس نزول هستی، عالم مثال، افلاک و نفوس فلکی، عالم ماده و چیستی آن، چیستی ماده و صورت؛ سپس بحث از عناصر و مرکّبات؛ سپس بحث از جمادات، نباتات و حیوانات؛ آنگاه به بحث انسان‌شناسی می‌رسد و بعد وارد بحث حیات اجتماعی می‌شود؛ خط اتصال وثیقی که کاملاً منطقی است؛ یعنی قوس نزول را از مبدأ آغاز می‌کند و به عالم ماده وارد می‌شود و به انتهای قوس نزول می‌رسد و در بحث از ماده، به جماد و نبات و حیوان و انسان می‌پردازد و در امتداد قوس صعود هستی، به حیات اجتماعی می‌رسد که اندیشه‌های اجتماعی خودش را بازگو می‌کند. در این نگاه، هستی‌شناسی اجتماع، بخشی از اندیشه فلسفی فارابی است. فارابی در امتداد هستی‌شناسی، مبدأ شناسی، قوس نزول و قوس صعود به مسئله اجتماع راه پیدا می‌کند و تمام ظرفیت‌های هستی‌شناسی، انسان‌شناسی، معرفت‌شناسی و روش‌شناسی فلسفه مشاء را در اندیشه اجتماعی خود به کار می‌گیرد.

آسیب‌شناسی میراث فلسفه اجتماعی مابعد فارابی

این میراث فوق‌العاده ارزشمندی است که متأسفانه بعد از فارابی در میان فیلسوفان ما امتداد پیدا نکرده است. دلایل متعددی در این زمینه وجود دارد: یک مسئله این است که نیاز زمانه نیست و حکومت‌ها با مدینه فاضله فلاسفه فاصله زیادی دارند، لذا مسئله آن‌ها چیزی غیر از این است؛ مسئله آن‌ها قدرت و عصبیت‌های قومی و قبیله‌ای است و وقتی‌که حکومت در ارتباط با فیلسوفان نباشد و برای آن‌ها مسئله تولید نکند، به‌طور طبیعی، فیلسوف هم وظیفه‌ای برای پاسخگویی احساس نمی‌کند؛ یعنی جریان حکومت‌ها در جهان اسلام برای فیلسوفان مسئله جدیدی تولید نمی‌کنند. وجه دوم قضیه این است که فارابی آن‌قدر در این حوزه زیبا سخن می‌گوید و پیشرو است و خلاقیت دارد که برای فلاسفه بعدی جایی برای ابراز خلاقیت در اندیشه اجتماعی، بر اساس مبانی مشّایی، باقی نمانده است؛ گویا هر آنچه فلسفه مشّایی در هستی‌شناسی و انسان‌شناسی برای رسیدن به اندیشه اجتماعی توان دارد، خطوط کلی آن خودش را در اندیشه فارابی نشان داده است. به همین دلیل، شاید ابن‌سینا و امثال او جایی برای بسط مفصّل قضیه نمی‌بینند؛ هرچند هرکدام از این فلاسفه گاهی لطایف و ظرایفی به بحث اضافه کرده‌اند. دلیل سوم هم آن است که فلاسفه بعدی بر مبانی هستی‌شناسیو انسان‌شناسی و تعمیق آن‌ها تمرکز کرده‌اند. اینک پس از گذشت هزار سال از زمان فارابی، ما می‌توانیم بگوییم که هستی‌شناسی و انسان‌شناسی فلسفی بسیار پیشرفته‌تر از زمان فارابی شده است. اگر فارابی با آن ظرفیت‌های هستی‌شناسی و انسان‌شناسی، چنین اندیشه اجتماعی را در امتداد فلسفه خویش تولید کرده است، ما امروز می‌توانیم انتظار داشته باشیم که با رشد کمی و کیفی بیش‌ازحد مبانی هستی‌شناسی و انسان‌شناسی، به‌طور طبیعی، باید پیامدهای آن را در رشد کمی و کیفی اندیشه اجتماعی فلسفی شاهد باشیم. [البته] تاکنون این اتفاق به نحو مطلوب رخ نداده است؛ زیرا سبک فارابی در کرسی‌های آموزش فلسفه ما رایج نیست.

اهمیت تلفیق روش‌شناختی فلسفه فارابی و ملاصدرا

در روش فارابی، خط فاصل و مرزی میان اندیشه اجتماعی و مبانی هستی‌شناسی قرار نمی‌گیرد و از فلسفه جدا نمی‌شوند. هستی‌شناسی اجتماعی جزئی از فلسفه و اندیشه فلسفی فارابی بود، ولی امروز به این شکل نیست. امروزه در آثار فلسفی و در دوره‌های آموزش فلسفه، هیچ‌وقت دانشجوی فلسفه را با هستی‌شناسی اجتماعی و با پیامدهای هستی‌شناسی و انسان‌شناسی در اندیشه اجتماعی به‌طور مفصّل آشنا نمی‌کنند؛ نه استاد این کار را می‌کند و نه دانشجو چنین مطالبه‌ای دارد. کتاب‌های فلسفی تنها الهیات مِن الاهمّ و من الآیات مِن الاخصّ است؛ درحالی‌که هر‌دوی این مباحث در هستی‌شناسی اجتماعی پیامدهای بسیار زیادی دارد. [اما] ما امروز باید سبک فارابی را با ظرفیت صدرایی زنده کنیم؛ یعنی اینک که هستی‌شناسی و انسان‌شناسی در طول قرن‌ها فوق‌العاده پیشرفت کرده و ظرفیت‌های کلامی، فلسفی، عرفانی، قرآنی و روایی در اندیشه صدرایی به بلوغ قابل‌توجه و قابلقبولی رسیده است، می‌توانیم به سبک فارابی هستی‌شناسی اجتماعی خودمان را بازخوانی کنیم و ظرفیت‌های جدیدی تولید نماییم. امروز هر‌دو مسئله‌ای که در مورد فارابی گفتم، منتفی شده است؛ هم در فلسفه ظرفیت‌های جدیدی تولیدشده است که می‌تواند در اندیشه اجتماعی دیده شود و هم انقلاب اسلامی -برخلاف حکومت‌هایی که نسبتی با مدینه فاضله و اندیشه‌های فضیلت‌محوری نداشتند- با این مباحث به‌شدت درگیر است. حتی اندیشه فارابی برای تحلیل مسائل روز جامعه کارآمد می‌باشد. حال اگر اندیشه‌های فارابی را با ظرفیت‌های صدرایی بازخوانی کنیم، کارآمدی این اندیشه صدچندان خواهد شد.

نمونه موفقی از تلفیق روش صدرایی و فارابی در عصر حاضر

در دهه‌های اخیر کارهایی انجام‌شده است ولی تا نقطه بلوغ نرسیده است. شاید دو تن از اصلی‌ترین شخصیت‌های این جریان که تلاش کردند تا سبک فارابی را با ظرفیت‌های صدرایی در حوزه هستی‌شناسی اجتماعی وارد کنند و جبران مافات را داشته باشند، علامه طباطبایی و شهید مطهری باشند. ایشان هم سنت صدرایی را فهم کردند و هم امتداد آن را در هستی‌شناسی اجتماعی و فلسفه علم اجتماعی پیگیری نمودند. بااین‌همه، هنوز چند مسئله وجود دارد؛ اگر ما در مباحث این دو بزرگوار متوقف شویم، هرچند که در آثار ایشان نکات آغازین فوق‌العاده‌ای وجود دارد، [لیکن] هنوز به‌نهایت تفصیل و شفافیت و بلوغ نرسیده‌است. همچنین، هنوز در بدنه نظام آموزش فلسفه و نظام علوم اجتماعی ما، شکافی بین فلسفه و علوم اجتماعی وجود دارد؛ یعنی نه اهالی علوم اجتماعی فلسفه اسلامی می‌دانند و نه اهالی فلسفه اسلامی علوم اجتماعی می‌شناسند. حداقل در دروس اصلی هر‌دو رشته، نه خبری از دروس فلسفه در علوم اجتماعی هست و نه خبری از علوم اجتماعی در دروس فلسفه. اگر هم افرادی [در این زمینه] کار می‌کنند، حاصل تلاش شخصی خود این افراد است؛ یعنی این اتصال در نظام آموزش رسمی برقرار  نیست.

ثمره توجه به فارابی و فلسفه او در علوم اجتماعی

مهم‌ترین آورده نگریستن به شخصیت فارابی این است که تلاش برای اتصال فلسفه به علوم اجتماعی داشته باشیم؛ به‌گونه‌ای که هم در دروس تخصصی اهالی فلسفه، هستی‌شناسی اجتماعی به‌عنوان یک جزء ضروری وارد شود و هم در نظام آموزشی و دروس تخصصی علوم اجتماعی، فلسفه اسلامی به‌عنوان یک ضرورت وارد شود. این مهم‌ترین درسی است که فارابی برای زمان ما دارد که ما در این مسیر گام‌هایی را برداشته‌ایم، ولی هنوز تا نقطه بلوغ فاصله‌داریم. فارابی به ما می‌آموزد که اندیشه اجتماعی جدا از فلسفه نیست و فلسفه هم جدا از اندیشه اجتماعی نیست. ما باید این درس او را در نظم‌های رسمی آموزش فلسفه و علوم اجتماعی وارد کنیم. دانش‌جویان فلسفه باید غیر از [کتاب‌های] «بدایه الحکمه»، «نهایه الحکمه»، «منظومه» و «اسفار»، در متن فلسفه‌خوانی و هستی‌شناسی اجتماعی وارد شود؛ نه به‌عنوان یک امر طُفیلی و عارضی و زائد. از سوی دیگر، دانش‌جویان علوم اجتماعی نیز باید در متن دروس تخصصی خود با ظرفیت هستی‌شناسی و انسان‌شناسی فلسفه و حکمت اسلامی و پیامدهای آن در اندیشه اجتماعی به‌طور تفصیلی آشنا گردند. البته ما تولیدات فراوانی در این حوزه داشتیم که متأسفانه در کتابخانه‌ها خاک می‌خورند. این‌ها می‌توانند ده‌ها واحد درسی را تشکیل دهند. البته نیازمند تولیدات جدیدی هم در این زمینه هستیم. کسانی که در این زمینه‌ها واردشده‌اند، دیده‌اند که ظرفیت‌های بسیار زیادی در اینجا وجود دارد. امیدواریم جریان‌هایی که در این حوزه‌ها به موضوع آگاه می‌شوند، بتوانند سبک فارابی را با ظرفیت‌های صدرایی به‌طور کاملاً رسمی و شکوفاشده در جامعه علمی به سرانجام برسانند.

انتهای پیام/

© 2024 تمام حقوق این سایت برای پایگاه خبری مفتاح انسانی اسلامی محفوظ می باشد.