از خانواده به حجاب یا از حجاب به خانواده؟
لایحه تلاش کرده بجای حجاب، خانواده را – که براساس آمار، مقبول اکثریت جامعه ایرانی است – محور قرار دهد و ادعا کند برای حمایت از خانواده، باید فرهنگ حجاب و عفاف را ترویج داد؛ چون بیحجابی و برهنگی به تضعیف خانواده میانجامد. لایحه در اولین ماده خود میگوید: «خانواده به عنوان کانون اصلی رشد، تعالی و آرامش انسان در برابر فرد و جامعه، اصالت دارد و هر رفتار، در فضای حقیقی یا مجازی از قبیل برهنگی، بیحجابی و بدپوششی در غیر حریم خصوصی و تبلیغ یا ترویج اموری که منجر به برهم زدن آرامش زن و مرد در خانواده، گسترش طلاق و آسیبهای اجتماعی و کاهش ارزش خانواده شود، نقض بندهای (۱) و (۷) اصل سوم (۳) و اصل دهم (۱۰) قانون اساسی است و مطابق احکام این قانون و سایر قوانین ممنوع میباشد.»
با این حال، مشخص است که هدف نهایی در این لایحه حجاب است و نویسندگان برعکس ادعای گفته شده در عنوان سابق، تلاش کردهاند با خانواده حجاب را سامان دهند و لذا خانواده، محور شده است. این محوریت اما درصورتی میتواند بهاصطلاح «کار کند» و مسأله حجاب را حل کند که مبتنی بر واقعیات موجود در جامعه و علل واقعی وضعیت فعلی بیحجابی باشد. در ابتدا بنظر میرسد پیشفرضِ پنهان در پسِ این انتخاب، این تصور است که علّت اصلی وضعیت موجود حجاب، تضعیف خانواده و تغییر ماهیت و انحراف جایگاه آن در نظام اجتماعی است؛ یعنی تضعیف خانواده باعث وضعیت فعلی حجاب شده و بیحجابی هم به خانواده لطمه میزند. بنابراین هرچه خانواده تقویت شود حجاب نیز تقویت خواهد شد.
با خانوادهمحوری، حجاب تقویت میشود؟
آیا تقویت خانواده باعث تقویت حجاب و تضعیف خانواده باعث تضعیف حجاب میشود؟ پاسخ در سطحِ خُرد و بینافردی، در درون خانوادههای مذهبی، بنظر میرسد مثبت است: خانواده در زمینههای مختلفی عامل ایجاد بدحجابی است: ناتوانی والدین در تببین حجاب / ناموفق بودن والدین محجبه در الگوی جذاب، محبوب و موفق برای فرزندان / ناتوانی والدین در تأمین نیازهای عاطفی و روانی فرزندان و جستوجوی آن در بیرون از خانه / بالارفتن سن ازدواج و رفع نیازهای جنسی و عاطفی از طرق غیرشرعی / نداشتن مهارت نظارت صحیح بر فرزندان / طلاق و بهتبع، نبود بستر شرعی ارضای نیازهای جنسی و عاطفی / یأس از ازدواج و تلاش برای خودنمایی / ناتوانی همسر در تأمین نیازهای جنسی و مواردی دیگر از این دست. یا از طرفی دیگر، پیامدهای بیحجابی باعث تضعیف خانواده و سپس تشدید بیعفتی میشود: بیحجابی در مرد باعث ایجاد خیانت، در زن رقابت، در پسر تحریکهای جنسی و در دختر الگوگیری از الگوهای منفی میشود.
با اینحال، اگر به روند جامعه در یک سده گذشته بهصورتی تاریخی نظر افکنیم، تبیین گفته شده صحیح نیست؛ چرا که نه تغییر وضعیت خانواده علّت وضعیت بیحجابی است و نه امروزه بیحجابی – حداقل در نگاهی میانمدت – عامل فروپاشی خانواده است. هرچند همانگونه که گفته شد، تقویت خانواده در بعضی موارد به مقاومت دربرابر بیحجابی کمک میکند و ناتوانی خانواده به علّت اصلی بیحجابی یاری میرساند – خصوصاً در میان خانوادههای مذهبی – اما در سطح کلان و در کلیت روند جامعه ایرانی، تضعیف خانواده علّت بیحجابی فعلی نیست که بتوان با تقویت خانواده، مسأله حجاب را – خصوصاً در میان سوژهها و خانوادههای مدرنی که التزامی به حجاب ندارند – حل کرد!
جایگاه «سبکزندگی اسلامی خانوادهمحور» کجاست؟
وقتی در متن لایحه بیشتر غرق میشویم، حدس میزنیم لایحه قبل از خانواده، به «سبکزندگی» به عنوان علّت وضعیت فعلی نیز توجه دارد. لذا این «سبکزندگی اسلامی خانوادهمحور» است که بهعنوان راهحل در جایجای فصل دوم و سوم مکرّر در مکرّر، تکرار شده است. با اینکه قرار نیست ما در متن لایحه حقوقی، چارچوب نظری این مفهوم را مطالعه کنیم، اما قطعاً باید بتوان ثمرات و نمودهای آن را در متن رهجویی کرد. منظور از «سبکزندگی اسلامی خانوادهمحور» چیست؟ شاید در مقابل عناصری چون «انسانمداری» و «فردیت» و چیزی مانند «دغدغه کار بجای تشکیل خانواده و خانهداری» آمده است. اما ما اقداماتی که متناظر این مفاهیم باشد را در متن نمیبینیم. جز دستور به ترویج «سبکزندگی اسلامی خانوادهمحور» نیز اقداماتی که از لوازم این مفهوم خبر دهد را هم مشاهده نمیکنیم!
علّت وضعیت فعلی حجاب از نگاه لایحه چیست؟
گفتیم وضعیت حجاب معلول وضعیت خانواده نیست. پس علّت چیست؟ با استفاده از تکرار مفهوم سبکزندگی، تلاش میکنیم تبیین را عمیقتر کنیم: وضعیت حجاب، خصوصاً درمیان طبقات شهری و مدرن کشور ما که به سرعت درحال پیشروی به دیگر شهرها و طبقات است، خود متأثر از علّتی است که وضعیت خانواده نیز خود معلول آن است و آن علّت اصلی، تغییر گفتمان و سبکزندگی حاکم بر جامعه است. آنچه باعث دوقطبی شدن جامعه شده، همانا تغییر ارزشها، هنجارها، علاقهها، آرزوها و سبکزندگی به سمت یک جامعه مدرن (کشور توسعه یافته) و یک انسان مدرن (سوژه لیبرال) است. همین علّت است که وقتی وارد خانواده میشود، خانواده را از محوریت میاندازد و خانواده را از یک خانواده سنتی و مذهبی با ماهیت خود، به یک خانواده مدرن و هستهای با مختصات خود، تغییر میدهد؛ و همین علّت است که وقتی وارد زندگی و پوشش میشود، بجای توجه به دستورات الهی در نوع و سبک زندگی و پوشش، حق انتخاب شخصی، داشتن روابط آزاد با دیگران همراه با بدننمایی و… را جایگزین آن میکند. احتمالاً همین تبیین یا چیزی شبیه به این، راه را بر ذکر «سبکزندگی اسلامی خانوادهمحور» در متن لایحه باز کرده است.
این سطح اجتماعی تبیین هرچند لازم است، اما چون فاقد تبیینی جنسیتی از «زن» است، همچنان ناقص باقی میماند؛ تبیینی که جایگاه زن در هویت شخصی، در خانواده و در جامعه را مشخص و البته در متن لایحه برای ما قابل ردیابی کند. این مسأله مهم است، چون ریشه مسأله حجاب است.
اگر بخواهیم با مفاهیم گفته شده، زنجیرهای علّی از عوامل سازنده مسأله حجاب بسازیم، میتوان اینگونه روابط را به تصویر کشید: سبکزندگی مدرن <—> سوژگی مدرن —> هویت جنسیتی مدرن —> مسأله حجاب. این رابطه ساده هرچند درست است، میتواند با مفاهیم دیگر تکمیل شود.
زندگی و سوژگی مدرن، حجاب و خانواده را از بین میبرد
بنابراین، اگر هدف کمک به حفظ حجاب در میان سوژهها و خانوادههای مذهبی است، میتوان از تقویت خانواده سخن گفت؛ اما اگر هدف حفظ حجاب در کلیت جامعه ناظر به روند صدساله اخیر در زوال اعتقاد و التزام به حجاب است، محوریت خانواده مسأله حجاب را پاسخ نخواهد داد. خصوصاً که بیحجابی در خانوادههای مدرن شهری بازتولید نیز میشود.
تکرار هدف، بجای بیان راهکار
لذا همانطور که گفته شد، راهکارهای گفته شده در فصول 2 و خصوصاً 3 نیز، بجای آنکه علل اصلی را نشانه رود، مفهومی کلی چون «سبک زندگی اسلامی خانوادهمحور و فرهنگ حجاب و عفاف» را به کرّات تکرار میکند؛ بدون آنکه ریشههای آن را بشناساند و لوازم منطقی آن را بیان کند تا مبتنی بر این دو، راهکار و اقدام عملی که آن اهداف را محقق میسازد، ارائه دهد. لذا در اکثر موارد هدف را بهعنوان راهکار و وظیفه بیان میکند: «ترویج سبکزندگی اسلامی»، «حفظ خانواده، تعهد زوجین به یکدیگر و ترویج خانوادهمحوری» و «جلوگیری از برهنگی و بیحجابی»! اینگونه است که فصول فرهنگی نیز، فاقد یک چارچوب نظری ایجابی میشود و راهحلش همان چیزی است که بهدنبال اوست! به همین خاطر بجای بیان راه ایجابی (یعنی دستگذاشتن روی روشهای تغییر علل)، برای تغییر معلول (خانواده و بیحجابی)، مکرراً دستور به «جلوگیری» میدهد که جایش در فصل راهکارهای حقوقی و انتظامی است نه فرهنگی! در مواردی نیز که به راهکارهایی عینی مانند مد و لباس تأکید میکند، چون جایگاه آن در گفتمان لایحه یعنی «خانوادهمحوری» مشخص نیست، لایحه محتوای آن را برای حل مسأله پُر نمیکند.
این آشفتگی نظری (حرکت میان سبکزندگی، خانواده و حجاب / بدون توجه به مقوله «زن») و نداشتن اقدامات منسجم مبتنی بر آن تبیین نظری، باعث شده حتی خواننده دانشگاهی و حوزوی نیز نفهمد دقیقاً منظور نویسنده در فصول فرهنگی از «سبک زندگی اسلامی خانوادهمحور» و «خانوادهمحوری» چیست و چگونه باید با خانوادهمحوری از برهنگی و بیحجابی جلوگیری کرد؛ چه رسد به دستگاههای اجرایی که معلوم نیست فهم، ایمان، علاقه، انگیزه، بودجه، فرصت و هزار و یک محدودیت بوروکراسی ادارات دولتی ایرانزمین را جهت انجام چنین دستوراتی داشته باشند.
انتهای پیام/