به گزارش خبرنگار پایگاه خبری - تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی؛ دکتر علی چیت سازیان، استاد دانشگاه در گفت وگو با اندیشکده رهیافت موضوع مردمی سازی رو مورد بحث قرار داد که متن آن بدین شرح است:
سؤال: منظور از مردمیسازی چیست؟ شاخصها و معیارهای مردمیشدن امور را بفرمایید.
پاسخ: دربارۀ مردمیسازی اگر بخواهم بحثم را از نقطۀ محوری شروع کنم، استنادم به آیۀ 25 سورۀ حدید است: «لَقَد أَرسلنَا رُسُلَنَا بِالبَیّناتِ وَ أَنزَلنَا مَعَهُمُ الکِتابَ وَالمِیزانَ لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ وَ أَنزَلنَا الحَدیدَ فِیهِ بَأسٌ شَدیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِیَعلَمَ اللهُ مَن یَنصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالغَیبِ إنَّ اللهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ». از نظر ادبیات عرب، لفظ ناس در جملۀ «لیقوم النّاسُ» فاعل است. این لفظ به این موضوع اشاره میکند که مردم در نگاه دینی برای ساخت جامعۀ دینی نقش فعالی دارند. اساس و کارکرد حکومت دینی علاوهبر ساخت اجتماع، یعنی اقامۀ قسط و عدل و ایجاد زیرساخت حیات طیبه برای جامعه، انسانسازی است. به تعبیری این آیه بهنوعی مکمل و فرایند ارسال رُسُل و انزال کتب و مسئولیتپذیرکردن مردم اشاره دارد؛ به این معنا که خود مردم پای اقامۀ امر حق بیایند و این کار را بهعنوان هدف اصلی و محوری زندگی خودشان قرار دهند. این بهنوعی تفاوت ماهوی نگاه اسلامی دربارۀ مسئلۀ دولت و نگاه تمدن غرب به دولت است.
معمولاً در ادبیات سیاسی، دولت[1] داریم و ملت.[2] تعبیر هابز در لویاتان این است که ما بخشی از اقتدار مردم را به دولت به ودیعه میدهیم تا براساس آن، دولت قدرت متمرکز برتر باشد که نظام اجتماعی زیر دست آن کار کند، عدالت را به آن نحوی که خودش فهم میکند، پیادهسازی کند، رفاه را برای مردم ایجاد کند، مانع طغیان افراد شود و درنهایت در برابر دشمن خارجی مقابله کند. این واگذاری هم بخشی از آن با پذیرش قانون و بخشی هم با دادن مالیات است. با دادن اقتدار و منبع مالی به قدرت بالاسری، تبدیل میشود به تنظیمکنندۀ روابط اجتماعی و دفاعکننده از مردم و اینکه رفاهیات را تا سطحی برای مردم تأمین کند.
اما در اندیشۀ اسلامی اگرچه کارکردهایی مثل تأمین رفاه، تأمین امنیت، اجرای قسط و عدل بهنوعی برای دولت تعریف شده، بهنظر میرسد سازوکار دولت و تعریفی که ما از آن داریم، چیزی نیست که نگاه رقیب به آن موضوع دارد. در نگاه اسلامی اینگونه نیست که نهادی است که ما بخشی از اقتدار خودمان را به او قرض میدهیم و بخشی از آزادی خود را محدود میکنیم تا بتواند امورات جامعه را بگذراند. اگر به سیر شکلگیری و تطوّر جمهوری اسلامی نگاه کنیم، این موضوع در عمل خود را نشان میدهد. وقتی انقلاب به پیروزی میرسد و جمهوری اسلامی بهعنوان دولتی اسلامی شکل میگیرد، امامخمینیe نهادهای مردمی را در ابعاد مختلف راه میاندازند؛ از جمله سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، جهاد سازندگی، نهضت سواد آموزی، بسیج، کمیتههای مردمی انقلاب اسلامی و مانند آن. آیا این پلیتیک و بازی سیاسی است یا نه، برخاسته از منطقی است؟ امام بازی نمیکردند، بلکه برای ایشان منطق ادارۀ کشور همین بود. البته این الگوی ادارۀ امور عمومی مأموریتی بزرگتر را نیز تأمین میکند و آن انسانسازی است.
اگر ما معتقد به این هستیم که جامعۀ اسلامی به انسانسازی مکلف است، انسانسازی از این مسیر میگذرد. انسانسازی جامعۀ اسلامی این است که دولت اسلامی زیرساختی بهوجود بیاورد که مردم در امورات عمومی پای کار بایستند. برایناساس در دولت اسلامی، نگرش مسئولان، برنامهریزیها، نظامات و تنظیمات اداری و قواعد حکمرانی لازم است تا این ظرفیت را ایجاد نماید که مردم بهشکل واقعی در امور دخیل باشند.
وقتی حکومت اسلامی برقرار میشود، حتی سلوک معنوی مؤمنین دربارۀ زمانی که حکومت نداریم، در ابعادی متفاوت است. تعالی انسان این است که بتواند پای امر حق بایستد و امر حق را احیا کند. گاهی اوقات مصداق احیای امر حق این میشود که مثلاً در جبهه شرکت کند. وقتی امامe میگویند وصیتنامۀ شهیدان را بخوانید که اینها ره صدساله را یکشبه پیمودند، اینها تعارف نیست. درواقع کارکرد حکومت اسلامی این است که اگر زیرساختی را بهوجود بیاورد که «لیقوم الناس بالقسط» شود، انسانها در این زیستبوم میتوانند ره صدساله را یکشبه طی کنند. یعنی انسانسازی حکومت اسلامی از قِبَل پذیرش مسئولیت توسط افراد است. احیای امر حق بعضی وقتها جهاد و دفاع است، بعضی وقتها حوزۀ عمرانی، بعضی وقتها محرومیتزدایی است و بعضی وقتها هم حفظ شعائر است. همۀ اینها در جهت انسانسازی است، از این جهت که این انسانها با پذیرش مسئولیت، جامعهای را بسازند.
در مفاهیم عمیق دینی، مفهوم ولایت وجود دارد. وقتی افراد خود را ذیل ولایت جامعۀ دینی و امام جامعه میبینند، نوعی سنخیت با امام جامعه و جوهرۀ ایمانی مؤمنین پیدا میکنند. این باعث میشود که ظهور و بروز جامعۀ دینی از رهگذار مسئولیتپذیری افراد صورت پذیرد. احیای امر حق که مأموریت امام جامعه است، از طریق مؤمنان صورت میگیرد. مردم و مؤمنان درواقع دستی برای جاریسازی امر حق هستند. مؤمنان به همان میزان که پای امر حق ایستادگی کرده و در امور جامعۀ دینی شراکت میکنند، درواقع خودشان را با ولی پیوند میزنند. لذا این اولین و مبناییترین بحثی است که در مردمیسازی مطرح میشود و این را با مشارکت مردمی واقعاً متمایز میکند. مردمیسازی پیش از آنکه الگویی برای ایجاد رفاه اجتماعی و تأمین نیازهای عمومی باشد، استراتژی و بنیانی برای انسانسازی و ساخت جامعه است.
اجرای اصل مردمیسازی در جامعۀ دینی ثمرات ارزشمندی به همراه دارد که در ادامه بدانها اشاره میشود:
جامعهای که بنیان حکمرانی و بنیان تفکر ادارهاش مردمیسازی است، قطعاً هزینههایی را برای این موضوع میدهد؛ اما در درازمدت توانمندتر میشود، تابآوری بیشتری دارد، توان مقابلۀ بیشتری دارد، انسجامهای اجتماعیاش بیشتر است، درهم تنیدگی وجود دارد و پیامی از بالا به پایین راحتتر میرسد؛ چون ارتباط طولی شکل میگیرد. لذا در طول، عرض و عمق غنیسازی اتفاق میافتد و جامعه بهنوعی آمادهتر است.
مردمیسازی مشق انسانسازی است. مردمیسازی فقط مبحثی فانتزی نیست که صرفاً برای بهدستآوردن مقبولیت اجتماعی باشد. مردم در مردمیسازی کاملاً درگیر شده و از قبال آن، هم به همنوع خدمت میکنند و هم نوعی مسئولیت اجتماعی خود را انجام میدهند. در مردمیسازی تمام پلههای مشارکت وجود دارد؛ از پلههای اولیه و مشارکتهای حداقلی مثل اظهارنظر و گزارشدهی و مشارکت سیاسی شروع میشود تا کمکهای مالی در موضوعات جزئی و ارائۀ خدمات خاص اجتماعی مثل خدمات به نیازمندان و درنهایت اینکه مردم، خود متولی امر میشوند. با توانمندشدن مردم، امور عمومی توسط آنها انجام میشود؛ یعنی هم قدرت تصمیمگیری به آنها داده میشود و هم آموزش دیدهاند که این کار را بهخوبی انجام دهند. لذا مردمیسازی قلۀ بحث مشارکت است و فلسفۀ کاملاً متفاوتی از آن دارد.
سؤال: بعضی بر این عقیدهاند که اتفاقاتی که در اوایل انقلاب افتاد و نهادهای مردمی که شکل گرفت، ناشی از جوّی بوده که اول انقلاب بهوجود آمده و شاید بهخاطر این بوده که قبل از انقلاب خفقانی وجود داشته و حال که انقلاب شده، در این هیجان انقلابی، امام جوّی را ایجاد کرده که در پرتو آن، مردم عاملیت پیدا کردهاند. اما امروزه هیجان اول انقلاب و اراده برای اقامۀ قسط وجود نداشته و به همین دلیل مردمیسازی به حاشیه میرود یا شاید امکانش به صفر میرسد. اگر بخواهیم مردمیسازی مبتنیبر وضع موجود خودمان را شروع کنیم، چگونه باید قدم برداریم و چه اتفاقاتی باید رخ دهد که مردمیسازی اتفاق بیفتد؟
پاسخ: اول باید توجه کنیم که مردمیسازی یکی از ارکان اصلی جمهوری اسلامی است که همیشه وجود دارد و اگر این عامل حذف شود، انقلاب خالی از معنا و هویت میشود. قطعاً جمهوری اسلامی بدون ارتباط امام و مردم از محتوا خالی شده و این، آغازِ ازبینرفتن بقیۀ ارکان و آرمانهای انقلاب است؛ چون در بحث انقلاب اسلامی جایی انقلاب، سرش را بالا میگیرد و میتواند مقاومت کند که مردم پای کار باشند. در تمام فتنههایی که در سالهای گذشته وجود داشته، ولو گروهی کوچک و به تعبیر دقیق قرآنی «فئةٍ قلیلة»، اینها باید بیایند پای کار بایستند تا انقلاب باقی بماند؛ وگرنه اگر ما بخواهیم سامان امور را به دست نظامهای بوروکراتیک بدهیم، مثل دولتهای متخصص حرفهای، یا سازمانهای متخصص امور عمومی، آن محتوا و بنیان ارتباط قلبی امام و امت در اینها تعریف نشده و چیزی که باقی میماند، مؤسسهای حرفهای است، بدنۀ بوروکرات متخصص است. این که میگویید اول انقلاب، بله، اول انقلاب این اتفاق افتاد و این خواست مردم بود؛ اما این ادعا که بعدها این مردمیسازی از بین رفت، ادعای باطلی است. گرچه در ظاهر حجم زیادی از مردم در ابتدای انقلاب پای کار بودند، برای بقا همان مقدار کم هم میتوانند کار تعداد زیاد را انجام دهند.
نکتهای که باید توجه شود، این است که وقتی اوضاع سختتر میشود و افرادی هستند که از زندگی خود بزنند و در فضایی که جو حاکم (برخلاف اوایل انقلاب) مخالف پذیرش مسئولیت است، آنان به میدان بیایند، کیفیت و عمق ایمان این افراد جبرانکنندۀ تعداد کم آنها خواهد بود. باید توجه کنیم که قواعد حاکم بر نظام اسلامی فراتر از محاسبهگری و دودوتا چهارتای سایر نظامات است. هرچه مردم پای این امر بایستند، ما میتوانیم اتفاقاتی را رقم بزنیم که در نظام محاسباتی ما هم نمیگنجد. مثل دستاوردهای جنگ، توفیقات جهاد سازندگی و... .
عرض من این است که ما در تحلیل نظام اداریمان دو گونه میتوانیم تحلیل کنیم: یک، تحلیل زمینی و مبتنیبر محاسبهگری است. برنامهریزی میکنیم، میکاریم، برداشت میکنیم و تمام تلاشمان را میکنیم تا در این زمین بیشترین بهرهوری را داشته باشیم. این مفهومی است که دولت مدرن کاملاً بر آن منطبق است و البته این سنت الهی است که هرکه حیات دنیایی بخواهد، به او داده میشود.[4] تحلیل دیگر این است که سطحش بالاتر است؛ یعنی ارتباط مردم با حاکمیت، با خودشان، با اطرافیانشان و انجام امور اجتماعی. باید قبول کنیم که به این دو روش میتوانیم حکمرانی کنیم. یکی حکمرانی که بر مبنای عرف و عقل متعارف، کار خود را میکند و اشتباه هم نیست. باید اصلاحاتی در آن انجام گیرد؛ ولی سیستم دیگری هم هست که بر مبنای محاسبهگری نیست و دو دوتا چهارتا نمیشود. چرا؟ چون کیفیت ارتباط مؤلفههای آن شبکه متفاوت است. رابطۀ مردم با مردم از جنس نُصح است. رابطهای از حیث رابطۀ من با شهروند دیگر که در آن بیدغدغگی وجود ندارد. رابطه وقتی از رابطۀ نصح است، قواعد آن نظام حکمرانی بالایی به این ضریب اثربخشی میدهد. وقتی رابطه براساس رابطۀ امام و امت شکل گرفت، این ضریب دارد. هروقت این رابطه شکل گرفت، رابطۀ خاص مردم با هم و رابطۀ خاص حاکمیت با مردم از جنس نصح و خیرخواهی شد و در رابطۀ امام و امت از جنس پذیرش کامل ولایت از سوی مردم شد، اینجا کاملاً متفاوت میشود و آن گروه کوچک هم ولو این وسط باشند، ضریب میخورد «کَم مِّن فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبت فِئَهً کَثیرَه». ولی باید متوجه باشیم که آیا میشود این را همهجا گفت؟ باید بدانیم که این سطح از حکمرانی، لوازم ایمانی، پذیرش قلبی و اعتقاد به غیب میخواهد. این میشود مبنا و البته در شکلگیری روابط و قواعد اجتماعسازیاش باید اتفاق دیگری بیفتد.
سؤال: پس بهطور خلاصه، اگر میخواهیم حرکت کنیم، خودمان باید این روابط را بسازیم.
پاسخ: برای حرکت باید این مشق در مجموعههای کوچک اتفاق بیفتد. بهنوعی کسانی باید بهعنوان نقطههای اتصال این امر حق قرار بگیرند، کار کنند و به جلو بروند. این کار بیش از همهچیز، به فرهنگسازی نیاز دارد. ذکرِ در جامعه را میخواهد. اصلاً اعجاز بزرگ حضرت اباعبداللهA همین است که جریان ذکر حدود 1400 سالهای را ایجاد میکند و وقتی قلب بتواند با این ذکر مواجه شود و احیا شود و انقلاب در آن اتفاق بیفتد، میرود پای این کار. کوچکترینش چیست؟ برگزاری همین هیئات، برگزاری راهپیمایی اربعین و... . در اینجا روابط متفاوت میشود. از مالشان، اسم و رسم و... میگذرند. این چیزی است که ما باید بهسمتش حرکت کنیم. نه حمایت مالی میخواهد، نه حمایت دولتی میخواهد و نه نیاز است که اصول مدیریت را آموزش دهیم. اصل این موضوع ذکر است. همان طور که ذکر شد، جریان مردمیسازی جریان انسانسازی است. لذا ابزارهایش هم باید از سنخ خودش باشد و چون دریافتکنندۀ موضوع قلب است، ابزار متناسب با قلب که همان ذکر است، باید اتفاق بیفتد.
سؤال: نسبت خصوصیسازی را با مردمیسازی بفرمایید.
بهطور اساسی شکلی که مردمیسازی در آن طرح میشود، با شکلی که خصوصیسازی در آن طرح میشود، متفاوت است. خصوصیسازی راهکاری برای اصلاح مشکلاتی است که در دنیای مدرن و دولت متولی در آن بهوجود میآید. خصوصیسازی دادن اختیار و مسئولیت به مردم نیست؛ خصوصیسازی دادن سرمایۀ انباشتشدۀ مردم به نظام سرمایهداری است، درحالی که مردمیسازی مشارکت واقعی مردم است. در مردمیسازی کار به دست فرد سرمایهدار نمیافتد، بلکه به دست افراد مسئولیتپذیر سپرده میشود.
البته نباید فراموش کنیم که این سالها از مردمیسازی برای تطهیر چهرۀ نازیبای خصوصیسازی استفاده شده است. برای سرمایهداران، خصوصیسازی به افزایش ثروت منجر شده است. وقتی شما میخواهید پول انباشتشدۀ دولت را با ترفندی که جامعهپذیر باشد، استفاده کنید، باید این کار را تطهیر کنید. اگر کسی مردمیسازی را در عرض خصوصیسازی طرح میکند، این تطهیر چهرۀ خصوصیسازی است. خصوصیسازی فرایندی بوده که ثمرهاش را دیدهایم؛ غیر مولدسازی صنایعی که فعال بودند و تجمیع منافع در دست عدۀ خیلی کم. دربارۀ آن خیلی صحبت شده و همه ثمرهاش را دیدهاند.
سؤال: برخی میگویند که ما درست خصوصیسازی نکردهایم و نهادگراها هم میگویند که ما برای مردمیسازی مدل داریم.
پاسخ: گاهی ادعاست و گاهی تجربه در دسترس داریم. شما ثمرات خصوصیسازی در کشورهای بلوک شرق پس از فروپاشی را ببینید. خصوصیسازی ابزار نظام سرمایهداری است که سرمایۀ در دست سرمایهدار را افزایش میدهد. اگر ملاک و ارزش محوری جامعۀ ما عدالت است، تجربۀ گذشتۀ کشور ما و سایر کشورها نشان میدهد که خصوصیسازی راهی بهسمت ترکستان است. خصوصیسازی در ایران اینگونه بود که از دست قدرت خارج شد و افتاد دست سرمایهدار. مبنای تخصیص چه بود؟ داشتن سرمایه.
البته اندیشمندان نهادگرایی مانند الینور آسترم برای حکمرانی منابع مشاع مدلهایی دارند که مبتنیبر واگذاری حکمرانی امور به جوامع محلی است. صرفنظر از این نکته که مدل الینور آسترم مبتنیبر نگاههای هایک بود و نوعی فردگرایی جامعۀ لیبرالی را میپذیرد، در هر صورت به مدل مطلوب ما نزدیک است. واگذاری حکمرانی به جوامع محلی و سازوکارهای درونزای این جوامع. البته ما خیلی از جوامع محلی را داریم از جمله تعاونیهای روستایی، دامداری و تولیدی. اینها مبتنیبر جوامع محلی است و جوامع محلی کشش جذب کسبوکارهایی را دارد که بهصورت نهادی ظرفیت حضور در آن را امکانپذیر است.
در طراحی این سازوکارها برای واگذاری کارها به مردم و جامعۀ محلی نباید تقلیدی عمل شود؛ بلکه باید مبتنیبر ظرفیتهای محلی اقدام شود. ما یک زمانی از روی تقلید، کارخانههایی را درست کردیم که این کارخانهها و صنایع را بههیچوجه نمیتوانستیم به جوامع محلی بدهیم؛ چون توسعۀ صنعتی و اقتصادیمان مبتنیبر زیستبوم مناطق خودمان نبود. بنابراین جریان واگذاری اینها به دست کسانی افتاد که در آنجا نبودند. در اینجا هنوز هم ما قواعد اشتباهی را داریم که متأسفانه ناشی از تقلید بوده و مبتنیبر قواعد و بنیادهای بومی ما نیست. مثلاً در تخصیص مراتع، منابع مشترک باید به جوامع محلی داده شود؛ اما میبینیم که به مزایده گذاشته میشود. شخصی از شهر دیگر میآید و با کارگرهای خود به فلان منطقۀ روستایی یا عشایری میرود و دو ماه آنجا چادر میزند و برداشت خود را انجام میدهد و میرود. در اینجا میتوانستیم این را به جامعۀ محلی که در آنجا حضور دارند، بدهیم که بهطور صیانتی هم برداشت میکردند.
یکی از بزرگترین چالشهایی که در بحث مردمیسازی داریم، این قواعدی است که متناظر و متناسب نیست. مانند تخصیص مرتع، تخصیص زمینهای روستایی و... . در اینها اگر بحث جوامع محلی و عموم مردم همان منطقه درنظر گرفته شود، هم منابعمان حفظ میشود و هم توزیع ثروت متوازن میشود. ما از جایی مشکلمان شروع شد که تمام مشکلاتمان را به دولت مدرن متمرکز دادیم تا آنها را حل کند و این دولت مدرن متمرکز با پول نفت و گاز و منابع زیرزمینی بدون نظریه و تعمّق و استفاده از دانش بومی نتوانست راهکاری درست ایجاد نماید. هر کجا هم که اشتباهی شد، با پول نفت بر آن سرپوش گذاشت. درحالی که جامعۀ متکثر و متنوعی که در هر بخشی از آن منابع و ثروت وجود دارد، باید دست خودش باشد.
نکتهای دربارۀ مردمیسازی عرض کنم. مردمیسازی در هر زیستبوم و موضوعی، قاعدۀ مربوطبه خود را دارد. نمیشود گفت مردمیسازی در همهجا به یک شکل است. قطعاً مردمیسازی در حوزۀ رفع فقر و آسیبهای اجتماعی با مردمیسازی در حوزۀ آموزشوپرورش یا مردمیسازی در حوزۀ اقتصاد متفاوت است. مردمیسازی در رفع فقر و آسیبهای اجتماعی رابطۀ متناظر یکبهیک خانوادۀ نیازمند و خانوادۀ داراست. مردمیسازی در مدارس متفاوت است. از قدیم اینگونه بوده که مدارس بهنوعی با وقف و کمکگرفتن از متخصصان محلی اداره میشد. در مردمیسازی اقتصاد، با قاعدهگذاری برای جوامع محلی، برداشت منابع صورت میگیرد. در هر جایی مردمیسازی مفهومی دارد. لذا در مردمیسازی برای بحث رفع آسیبهای اجتماعی، آموزشوپرورش و اقتصاد و... باید مدلسازی کنیم و جالب اینجاست که برای هرکدام از اینها قواعد فقهی داریم و میتوانیم نهادهایی دینی هم برایشان ایجاد کنیم. مثلاً تکافل در بحث آسیبهای اجتماعی خیلی کارایی دارد. وقف در بحث آموزشوپرورش کارایی دارد. در بحث زمینهای کشاورزی و تولیدات کشاورزی، تقسیم اراضی و قواعدی که برای موات و زمینهای بایر داریم (که هم حس مالکیت افراد را تأمین میکند و هم فعالسازی اقتصادی برایش ایجاد میکند) که میتواند کارگشا باشند. لذا نکتۀ مهم این است که مردمیسازی در هر زیستبوم و در هر موضوعی باید طراحی شود. این نیست که برای همهجا قاعدهای کلی باشد.
نکتۀ دوم اینکه پیادهسازی مردمیسازی باید بهتدریج باشد؛ چون مردمیسازی عدیل توانمندسازی است. شما نمیتوانید کسی را که توانایی ندارد، به یکباره پایش را در پلۀ هفتم نردبان بگذارید. باید به مرور زمان مسئولیت داد، اختیار داد تا بیاید بالا. یکی از دلایلی که برخی تجربههای اول انقلاب زمین خورد، این بود که مسئولیت را به فرد ناآموخته تا آخر خط سپردند. این باعث شد که اصل صحیحی نقض شود درحالی که نحوۀ اجرای آن اصل صحیح باید نقض میشد؛ نه خود آن.
سؤال: تاکنون به مردمیسازی چه انتقادهایی شده است؟
پاسخ: مواردی که در پاسخ به این پرسش عرض میکنم، نوعی نقد است که گاهی صریح و شفاف هم بیان نمیشود؛ اما وجود این نقدها در پس ذهن کنشگران کلیدی جامعه حرکت صحیحی در این مسیر را به همراه دارد. متأسفانه چه در بدنۀ دولت و چه در بدنۀ روشنفکری ما، معمولاً موضوع مردمیسازی مخالف دارد. نخستین مورد این است که مردمیسازی به نوعی کنترلپذیری را برای دولت از بین میبرد و اقتدار مردم را زیاد میکند. ازاینرو کنترلپذیری و امکان برنامهریزی آسان را در آن حوزهای که مردمیسازی شده، برای بدنۀ دولت از بین میبرد؛ به عبارتی عامیانه کار از دست دولت خارج میشود. این سبب میشود که به مردمیسازی هم انتقاد شود و هم اینکه چندان جالبتوجه باشد. این سبب میشود تا بهنوعی فقط زمانی از آن استفاده میشود که دولت یا برای آن حوزه ارزش سرمایهگذاری قائل نبوده یا سرمایهگذاری در آن زمینه برایش ممکن نباشد. از سوی دیگر مردمیسازی مخالف فرهنگ مدرن است. به همین خاطر گاهی وقتها اصل بهرهوری را در کوتاهمدت نقض میکند و بنابراین جلویش گرفته میشود.
برخی نیز مردمیسازی را دریچۀ ورود جریان ضدانقلاب میدانند. یعنی گروههای معاند از طریق ایجاد تشکیلات به میان مردم نفوذ میکنند. البته مواردی مانند موارد معدود NGOهای فعال در زمینۀ محیطزیست یا حقوق زنان از این تشکیلاتسازی سوءاستفاده نمودهاند؛ ولی به قول معروف برای فرد بینماز درب مسجد را نمیبندند. هر راهکار اجتماعی میتواند مشکلاتی به همراه داشته باشد و اگر ما بدنۀ اصلی جامعه را درگیر مشکلات جامعه کنیم و بهسمت مردمیسازی واقعی حرکت کنیم، منافع آن بسیار بیشتر از تهدیدات آن است و سازوکارهای درون آن حتی میتواند جلوی آفات آن را بگیرد.
به هر ترتیب مردمیسازی این سدها را پیش روی خود دارد؛ ولی ما چارهای نداریم. اگر میخواهیم کل منسجمی شویم، باید برای مسیر رشد و توانمندسازی جامعهمان فکر کنیم. آن وقت است که میتوانیم بهنوعی مردمیسازی را حلّال همۀ مشکلاتمان بدانیم.
اگر ما بهصورت صحیح مردمیسازی کنیم، میتوانیم از بروز بسیاری از مشکلات هم جلوگیری کنیم. شاید این موضوع در ابتدای امر دور از ذهن بهنظر برسد؛ ولی برای همین جریان حجاب، اگر ما در طول این سالها به دهۀ هفتادیها و هشتادیها اعتماد کرده بودیم و بخشی از مسئولیت اجتماعی را روی دوش آنها گذاشته بودیم، این مشکلات را نداشتیم. برخی بیحجابیها بهنوعی برای ابراز وجود است؛ به این معنا که نظر من هم مهم است و من هم دربارۀ زیست خود میخواهم تصمیم بگیرم. ولی اصل موضوع این است که جوان یا نوجوان کجا باید خودش را اثبات کرده و اثر اجتماعی خود را نشان دهد؟ این شخص اگر در جایی اثری اجتماعی گذاشته باشد، الان دیگر به ظهور و بروز آن هم به این شکل اشتباه در خود احساس نیاز نمیکند. وقتی به مردم مسئولیت داده میشود، درجۀ دغدغهها، دهنکجیها و اظهاروجودهایشان خیلی متفاوت میشود. سطح فهم و خواستههایشان متفاوت میشود. وقتی فرد با واقعیت جامعه سروکله میزند، دغدغه و مسئلههایش رشد پیدا میکند. ما میتوانیم بسیاری از مسائل فرهنگی امروز جامعه را با همین مردمیسازی حل کنیم. ما اگر بخواهیم الگوی دولت مدرن را در جامعه گسترش دهیم، نباید انتظار مسئولیتپذیری از مردم و ارتقا و رشد فرهنگی آنها را داشته باشیم. الگوی سازمان مدرن، انسان جویای تعالی را نمیخواهد؛ انسان ساختارپذیر را میخواهد. انسانی که بهنوعی در جاهایی کوچکبودن خود را میپذیرد و این تحمیلی است که الگوهای وارداتی حکمرانی اعم از دولت مدرن، حکمرانی سازمانی و... بر نیروی انسانی و بر انسان ایرانی وارد کرده است. این مردمیسازی است که ظرفیت انسانها را آزاد میکند. بهنظر من مردمیسازی بیش از اینکه برای حکمرانی اقتصادی یا اداری ما استراتژی باشد، برای عرصۀ فرهنگی راهبرد کلانی است. جاهایی ارزش دارد که بهرهوری بیاید پایین، نظام اداری ما اشتباهاتی داشته باشد، اما اجازۀ ورود، حضور و تعالی را به مردم بدهد.
سؤال: مردمیسازی ادبیات علمی دارد؟
پاسخ: دو دسته منابع در این زمینه کاربردی هستند؛
نخست منابعی که به بنیانهای نظری این موضوع پرداختهاند. مثلاً اندیشمندانی مانند شهید سیدمحمدباقر صدر، در آثار خود گنجینهای ارزشمند دارند. استاد قاسمیان جلساتی را با همین عنوان داشتهاند و به تبیین نظری موضوع از میان آیات قرآن و معارف اسلامی پرداختهاند. دو جلد کتاب با عنوان امام، اقتصاد و مردم در این حوزه نگارش شده است. همچنین کتابهایی داریم که پایههای این بحث را میسازد. مثلاً مرحوم شیخ صدوق کتابی دارد به نام مصادقه الاخوان که در زمینۀ شبکهسازی افقی مؤمنین بحث میکند و برای شکلگیری پایههای بحث مناسب است. پایان نامۀ کارشناسیارشد آقای محسن حبیبی در این حوزه مناسب است. از سوی دیگر در زمینۀ پیادهسازی مردمیسازی هم کارهای ارزشمندی انجام شده است. رسالۀ دکتری آقای محسن باقری به بررسی و الگوی مردمیسازی حکمرانی مراتع پرداخته که در جای خود تحقیق ارزشمندی است.
سؤال: چه تلقیهای اشتباهی به مردمیسازی تاکنون داشتهایم؟
پاسخ: آنهایی که من برخورد کردهام، یکی بحث خصوصیسازی که خیلی جدی بود. اشتباه دیگر هم که خیلی دربارۀ آن بحث میشود و متأسفانه خیلی وجود دارد، این است که مردمیسازی را کاری پیشبینیناپذیر و کنترلناشدنی میبینیم و این هم برمیگردد به اینکه ما در مردمیسازی برای هر موضوع، مدلی نداریم. یکی از تهدیدهای جدی که الان مردمیسازی دارد و متأسفانه در ذهن یکسری نخبگان هم جای دارد، این است که هر وقت دولتها پول کم میآورند، بهدنبال مردمیسازی میروند. یکی از برداشتهایی که هم توسط دولتها و هم نخبگان جامعه انجام میشود و گاهی وقتها هم درست است، این است که هر وقت موضوعی که پولش را ندارند، به مردم میدهند. اگر مردمیسازی میخواهد درست اتفاق بیفتد، اگر پول مردم را میخواهید، باید اختیارات هم به آنها بدهید. البته اختیارات با اِشراف، توجه و در راستا. آدمها را درست انتخاب کن، به آنها اشراف داشته باش و در زمین صحیحی آنها را نگه دار؛ ولی به آنها اختیارات بازی را هم بده.
[1] satate
[2] nation
[3] در این الگوی ارتباطی، دولت مانند مرکز ستارهای است که ارتباط تمام اجزای جامعه لاجرم با موجودیتی میانی به نام دولت انجام میشود و دولت و سایر سازمانهای بوروکراتیک، واسطۀ ارتباط همگان باهم است.
[4] مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَ مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصِیبٍ (شورا/20)