تنظیمات
اندازه فونت :
چاپ خبر
معرفی و چکیده‌ای از کتاب فقه المقاومة اثر آیت الله محمد مهدی الآصفی؛ مبانی فقهی مقاومت مسلحانه در مذاهب شیعه و اهل سنت + لینک دانلود کتاب فقه مقاومت ما می‌توانیم دلایل فقهی وجوب مقاومت مسلحانه را به چهار دسته تقسیم کنیم: 1. قرآن کریم - 2. سنت نبوی (ص) و سنت اهل بیت (علیهم‌السلام) که ادامه‌دهنده سنت پیامبر اسلام (ص) است 3. اجماع 4. دلیل عقلی. ما سه دلیل اول را بر اساس روش‌های فقهی مذاهب مختلف اسلامی، یعنی مکتب اهل بیت و مکتب اهل سنت بررسی خواهیم کرد. اما دلیل عقلی مختص مکتب اهل بیت (علیهم‌السلام) است، زیرا مکاتب فقهی اهل سنت به دلیل عقلی استناد نمی‌کنند.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی، به نقل از خبرگزاری الاجتهاد؛ ما می‌توانیم دلایل فقهی وجوب مقاومت مسلحانه را به چهار دسته تقسیم کنیم:
  1. قرآن کریم
  2. سنت نبوی (ص) و سنت اهل بیت (علیهم‌السلام) که ادامه‌دهنده سنت پیامبر اسلام (ص) است.
  3. اجماع
  4. دلیل عقلی.
ما سه دلیل اول را بر اساس روش‌های فقهی مذاهب مختلف اسلامی، یعنی مکتب اهل بیت و مکتب اهل سنت بررسی خواهیم کرد. اما دلیل عقلی مختص مکتب اهل بیت (علیهم‌السلام) است، زیرا مکاتب فقهی اهل سنت به دلیل عقلی استناد نمی‌کنند.

لینک دانلود کتاب فقه المقاومة اثر آیت الله محمد مهدی الآصفی

دیدگاه فقها

پیش از آنکه به تفصیل به بحث در مورد دلایل وجوب دفاع یا (مقاومت مسلحانه) در برابر دشمنی که به سرزمین‌های اسلامی حمله می‌کند بپردازیم، نگاهی به برخی از دیدگاه‌های فقها درباره حکم دفاع (مقاومت) و شرایط آن خواهیم انداخت، و سپس دلایل وجوب آن از قرآن و سنت را بررسی خواهیم کرد.

در فقه اهل بیت (علیهم‌السلام)

شیخ طوسی در کتاب «النهایه» در مورد عدم جواز جنگیدن در کنار حاکم ظالم می‌گوید: «مگر اینکه امری از سوی دشمن به مسلمانان حمله کند که باعث ترس از نابودی اسلام شود یا اینکه بر گروهی از مسلمانان ترس وجود داشته باشد. در این صورت جهاد و دفاع واجب است. اما مقصود مجاهد در این حالت، دفاع از خود، حوزه اسلام و مؤمنان است و قصد جهاد در کنار حاکم ستمگر ندارد.»[1] ابن ادریس در کتاب «السرائر» می‌گوید: «مگر اینکه امری از سوی دشمن بر مسلمانان حمله کند (پناه بر خدا) که ترس از نابودی اسلام و ریشه آن وجود داشته باشد، یا اینکه بر گروهی از مسلمانان ترس وجود داشته باشد. در این صورت نیز جهاد و دفاع واجب است، اما مقصود مجاهد، دفاع از خود، حوزه اسلام و مؤمنان است.»[2] علامه حلی نیز در «تذکره الفقهاء» می‌گوید: «هرگاه مرابط کشته شود، شهید است.» [3]و جنگ مرابط به طور معمول از نوع جهاد دفاعی است. شهید اول در کتاب «الدروس» می‌گوید: «مگر اینکه ترس از نابودی اصل اسلام وجود داشته باشد یا ترس از نابودی گروهی از مسلمانان باشد. در این صورت، دفاع بر کسانی که به آنها نزدیک هستند واجب است.»[4] محقق اردبیلی در کتاب «زبدة البیان» در تفسیر آیه «اصبروا و صابروا و رابطوا»[5] می‌گوید: «دفاع از خود و حمایت از دین در آن داخل می‌شود.»[6] فقیه نجفی در موسوعه فقهی بزرگ خود «جواهر الکلام» می‌گوید: «اگر دشمن آغاز به جنگ کند، جهاد واجب است و نیاز به اجازه امام (علیه‌السلام) نیست.»[7]
فقیه نجفی در ادامه توضیح می‌دهد: «شرایطی که فقها در جهاد ذکر می‌کنند، مانند فرمان یا اجازه امام عادل، مخصوص جهاد ابتدایی در دعوت به اسلام است. اما در جهاد دفاعی، هیچ‌کدام از این شرایط لازم نیست و بدون نیاز به اجازه امام عادل، واجب است.» سپس می‌گوید: «دفاع یکی از اقسام جهاد است و تحت عنوان جهاد قرار می‌گیرد، و کسی که در این راه کشته شود، از نظر شرعی شهید است، او را غسل نمی‌دهند و کفن نمی‌کنند.» و این متن سخن اوست: «در واقع، ظاهر نظر بسیاری از علما این است که دفاع از ریشه و اساس اسلام در برابر حمله دشمن، حتی در زمان غیبت، جهاد محسوب می‌شود به دلیل اطلاق ادله. در حالی که نواهی مخصوص جهاد ابتدایی برای دعوت به اسلام بدون امام عادل یا نماینده اوست. اما در مورد جهاد دفاعی، نیازی به حضور امام یا نماینده او و یا اجازه آن‌ها حتی در زمان حکومت امام نیست، و اصل بر باقی ماندن این حکم است. احتمال اینکه جهاد نباشد، حتی در آن زمان نیز مخالف اطلاق ادله است.»[8] فقیه نجفی در جای دیگری می‌گوید: «جهاد معنای عام‌تری دارد، همان‌طور که تقسیم جهاد به ابتدایی و دفاعی نشان می‌دهد. همچنین در کتاب طهارت، گروهی تصریح کرده‌اند که کسی که در جهاد دفاعی کشته می‌شود، شهید است، همانند کسی که در حضور امام (ع) کشته می‌شود و او را غسل نمی‌دهند و کفن نمی‌کنند.»[9] صاحب کتاب جواهر در مورد اقسام جهاد می‌گوید: «قسم دوم این است که دشمنی از کفار به مسلمانان حمله کند و ترس از نابودی ریشه و اساس [10] اسلام ایجاد شود، یا قصد تصرف سرزمین‌ها و اسارت مسلمانان و گرفتن اموال آنان را داشته باشد. در این صورت جهاد بر همه افراد، اعم از آزاد و برده، مرد و زن، سالم و بیمار، نابینا و لنگ واجب است، اگر به آن‌ها نیاز باشد. نیازی به حضور امام (ع) یا اجازه او نیست و جهاد مختص به مسلمانانی که هدف قرار گرفته‌اند نمی‌شود.» شیخ محمد حسن نجفی در کتاب جواهر الکلام نیز می‌گوید: «گاهی جهاد به‌منظور دفع دشمن واجب می‌شود، حتی بدون حضور امام (ع) یا نماینده او، مثلاً زمانی که قومی مورد حمله دشمنی قرار گیرند که ترس از نابودی ریشه و اساس اسلام وجود دارد، یا دشمن قصد تصرف سرزمین و اموال آنان را دارد. حتی اگر فرد در میان اهل جنگ باشد و دشمن او را تهدید کند، باید به آن‌ها کمک کند تا از خود دفاع کند. طلحه بن زید می‌گوید: از امام صادق (ع) درباره مردی پرسیدم که با امان وارد سرزمین کفر شد و سپس قومی دیگر به آن سرزمین حمله کردند. امام (ع) فرمود: «بر مسلمان واجب است که از خود دفاع کند و بر اساس حکم خدا و رسولش بجنگد. اما جنگیدن بر اساس حکم ظلم و دین آنان برای او جایز نیست.» این جهاد دفاعی است که از نصوص شرعی و سایر موارد مشابه استفاده می‌شود و حتی امری ضروری به شمار می‌آید. همچنین، دفاع بر هر کسی که بر جان، مال، آبرو یا جان مؤمنی و یا مال محترمی ترس داشته باشد، واجب است، به شرط آنکه گمان غالب بر نجات و امنیت داشته باشد.»[11] در مورد حکم این نوع از جهاد (دفاعی) گفته شده است: «وجوب دفاع بر نزدیک‌ترین افراد نسبت به خطر بیشتر تأکید دارد.»[12] امام خمینی (رحمة‌الله علیه) در کتاب «تحریر الوسیله» در باب دفاع می‌گوید: مسأله 1: اگر دشمنی به سرزمین‌های مسلمانان یا مرزهای آن‌ها حمله کند و ترس از نابودی ریشه و اساس اسلام و جامعه اسلامی وجود داشته باشد، بر مسلمانان واجب است که به هر وسیله ممکن، اعم از بذل جان و مال، از آن دفاع کنند. مسأله 2: برای این دفاع، حضور امام (علیه‌السلام) و اجازه او، یا اجازه نایب خاص یا عام او، شرط نیست. بر هر مکلفی واجب است که به هر وسیله ممکن و بدون هیچ قید و شرطی دفاع کند. مسأله 3: اگر ترس از توسعه حمله دشمن به سرزمین‌های مسلمانان و تصرف آن‌ها یا اسارت مردمشان وجود داشته باشد، دفاع به هر وسیله ممکن واجب است. مسأله 4: اگر ترس از تسلط سیاسی و اقتصادی بر حوزه اسلام وجود داشته باشد که منجر به اسارت سیاسی و اقتصادی مسلمانان شود و موجب تضعیف اسلام و مسلمانان گردد، واجب است با روش‌های مشابه مانند ترک خرید محصولات آن‌ها، عدم استفاده از آن‌ها، و قطع معاملات با آن‌ها به مقابله پرداخته شود. مسأله 5: اگر تعاملات تجاری و سایر روابط، منجر به تسلط خارجی‌ها بر حوزه اسلام و سرزمین‌های مسلمانان از طریق سیاسی یا غیر آن شود که منجر به استعمار آن‌ها، حتی به شکل معنوی، گردد، بر همه مسلمانان واجب است که از آن‌ها اجتناب کنند و این معاملات حرام است. مسأله 6: اگر روابط سیاسی بین کشورهای اسلامی و خارجی‌ها منجر به تسلط آن‌ها بر سرزمین‌ها، مردم یا اموالشان شود و اسارت سیاسی آن‌ها را به دنبال داشته باشد، این روابط بر رهبران کشورها حرام است و قراردادهای آن‌ها باطل است. بر مسلمانان واجب است که آن‌ها را به ترک این روابط هدایت کنند و در صورت نیاز، با مقاومت‌های منفی آن‌ها را مجبور به ترک این روابط کنند. مسأله 7: اگر یکی از کشورهای اسلامی مورد حمله دشمنان خارجی قرار گیرد، بر همه کشورهای اسلامی واجب است که به هر وسیله ممکن از آن دفاع کنند، همان‌طور که بر سایر مسلمانان نیز واجب است. مسأله 8: اگر یکی از کشورهای اسلامی قراردادی را امضا کند که برخلاف مصلحت اسلام و مسلمانان باشد، بر سایر کشورهای اسلامی واجب است که با وسایل سیاسی یا اقتصادی مانند قطع روابط سیاسی و تجاری، تلاش کنند تا این قرارداد لغو شود. بر همه مسلمانان نیز واجب است که در این مسیر با مقاومت‌های منفی اقدام کنند. چنین قراردادهایی در شریعت اسلام حرام و باطل است. مسأله 9: اگر برخی از رؤسای کشورهای اسلامی یا نمایندگان مجلس موجب نفوذ خارجی‌ها بر سرزمین‌های اسلامی شوند، به‌گونه‌ای که ترس از نابودی ریشه و اساس اسلام یا استقلال سرزمین‌های اسلامی وجود داشته باشد، این افراد خائن محسوب می‌شوند و از مقام خود عزل می‌گردند. بر امت اسلامی واجب است که این افراد را مجازات کنند، حتی با مقاومت‌های منفی مانند قطع ارتباط با آن‌ها، ترک معامله و دوری از آن‌ها به هر شکل ممکن، و باید به اخراج آن‌ها از همه مناصب سیاسی و محروم کردن آن‌ها از حقوق اجتماعی اهتمام ورزند. مسأله 10: اگر روابط تجاری بین کشورهای اسلامی یا تجار با کشورهای خارجی یا تجار خارجی باعث تهدید بازارهای مسلمانان و زندگی اقتصادی آن‌ها شود، باید این روابط قطع شود و آن تجارت‌ها حرام است. بر رؤسای مذهبی واجب است که در صورت وجود این خطر، استفاده از کالاهای آن‌ها را حرام اعلام کنند، و بر امت اسلامی واجب است که از آن‌ها پیروی کنند و برای قطع این روابط تلاش کنند.[13]

در فقه حنفی:

ابن عابدین در حاشیه "رد المحتار" در کتاب "سیر" می‌گوید: «جهاد» وقتی که دشمن حمله کند، فرض عین است. سپس می‌گوید: «هر مکانی که ترس از حمله دشمن وجود دارد، بر امام یا بر اهل آن مکان واجب است که از آن محافظت کنند. و اگر توانایی نداشتند، بر نزدیک‌ترین افراد به آن‌ها واجب است که تا رسیدن به حد کافی برای مقابله با دشمن به آن‌ها کمک کنند.» همچنین بیان می‌کند:«وقتی که دشمن به یکی از مرزهای اسلام حمله کند. در این صورت، جهاد بر کسانی که به آن‌ها نزدیک هستند و توانایی دارند، واجب می‌شود.»[14] ابن عابدین همچنین در حاشیه "رد المحتار" در بخش شرایط جهاد می‌گوید: «و می‌دانید که جهاد بر زن‌ها واجب نیست، مگر در صورتی که دشمن حمله کند.»[15] در "عناية" در شرح "هدایة" در کتاب سیر آمده است: «اگر دشمن به شهری حمله کند، بر همه مردم واجب است که دفاع کنند. زن‌ها بدون اجازه شوهر و برده‌ها بدون اجازه اربابشان بیرون می‌آیند، زیرا جهاد در این حالت فرض عین شده است.»[16] در "الجوهرة النیرة" نیز بحث شده است که جهاد بر چه کسانی واجب است: «اگر دشمن به شهری حمله کند، بر همه مردم واجب است که دفاع کنند. زن‌ها بدون اجازه شوهر و برده‌ها بدون اجازه اربابشان خارج می‌شوند، زیرا جهاد در این حالت فرض عین است.»[17] در "فتح القدیر" در کتاب سیر نیز آمده است: «اگر دشمن به شهری حمله کند، بر همه مردم واجب است که دفاع کنند، زیرا جهاد در این حالت فرض عین شده است.»[18] در "بدائع الصنائع" آمده است[19]: «اگر مردم مرزی از مقابله با کافران ضعیف شدند و ترس از دشمن بر آن‌ها وجود داشت، بر مسلمانان پشت سر آن‌ها، نزدیک‌ترین تا دورترین افراد، واجب است که به آن‌ها کمک کنند و با سلاح، مرکب و مال آن‌ها را یاری دهند، زیرا این وظیفه‌ای است که بر همه مسلمانان واجب است.»[20]

در فقه مالکی:

العدوی[21] در حاشیه "شرح کفاية الطالب الرباني" می‌گوید: «واجب است و وجوب در اینجا به معنای درخواست مؤکد است. منظور وجوب عینی بر مرد و زن، برده و آزاد است.» شیخ ابوبکر البکری[22] در "اعانة الطالبين" می‌گوید: «بر هر کسی که توانایی دارد، واجب عینی است که در مقابل دشمن بایستد، حتی اگر دشمن وارد خانه ما نشده باشد. زیرا حفظ حرمت مسلمان از همه چیز مهم‌تر است. بر هر کسی که توانایی دارد، واجب است که برای نجات مسلمان اسیر شده در دست کافران اقدام کند، همان‌طور که اگر دشمن به سرزمین ما حمله کند و بر آن مسلط شود، باید اقدام کنیم.»

در فقه شافعی:

در "مغنی المحتاج"[23] آمده است: «اگر کافران وارد شهر ما شوند یا بر جزایری یا کوهی در سرزمین اسلام حتی دور از شهر فرود آیند، بر اهل آنجا واجب است که با هر وسیله ممکن از آن دفاع کنند و در این حالت جهاد فرض عین می‌شود و گفته شده فرض کفایه است. اگر مردم آنجا توانایی آماده‌سازی داشته باشند، بر همه آن‌ها واجب است که به مقدار توانایی خود برای دفع کافران اقدام کنند، حتی فقیر باید آنچه در توان دارد انجام دهد، زیرا ورود کافران به سرزمین اسلام مسئله‌ای بزرگ است و نمی‌توان آن را نادیده گرفت. باید با جدیت تمام با هر وسیله ممکن جلوی آن‌ها را گرفت. همان‌طور که ورود به شهر تهدیدی است، نزدیک شدن آن‌ها به شهر نیز چنین است. زن‌ها نیز مانند بردگان اگر توانایی دفاع داشته باشند، واجب است که دفاع کنند.»

در فقه حنبلی:

در کتاب «الإنصاف» آمده است: «اگر کافران وارد سرزمین مسلمانان شوند، جهاد بر اهل آن سرزمین واجب می‌شود، مگر دو گروه: یکی کسی که نیاز است برای حفظ خانواده، مکان یا اموال در آنجا بماند و دیگری کسی که توسط امیر از خروج منع می‌شود.» این حکم برای اهل منطقه و نزدیکان به آن است. اما برای کسانی که در فاصله دور (به اندازه مسافت قصر) هستند، جهاد بر آن‌ها واجب نیست، مگر اینکه تعداد کافی از مسلمانان در آن منطقه نباشد. همچنین در «الرعاية» آمده است که اگر فردی دور باشد یا توانایی رویارویی با دشمن را نداشته باشد، جهاد بر او واجب نیست. همچنین گفته شده است: اگر فرد نزدیک دشمن باشد و توانایی مقابله با آن‌ها را داشته باشد، اما به دلیل بیماری یا دلایل دیگری معذور باشد، یا توسط امیر یا دیگران به حق منع شده باشد (مانند بازداشت شدن به دلیل بدهی)، جهاد بر او واجب نیست. نکته: مفهوم عبارت «یا دشمن به شهر نزدیک شود» این است که برای افراد دور، جهاد واجب نیست و این نظر صحیح است.[24] ابن قدامه مقدسی در «المغنی» می‌گوید: جهاد در سه حالت واجب می‌شود: اول: وقتی که دو سپاه با هم روبه‌رو شوند و صفوف مقابل یکدیگر قرار گیرند. دوم: اگر کافران به شهری حمله کنند، بر اهل آن شهر واجب است که با آن‌ها بجنگند و از شهر خود دفاع کنند. سوم: اگر امام گروهی را برای جنگ فراخواند، جهاد بر آن‌ها واجب می‌شود.[25] در «الشرح الکبیر» نیز گفته شده است: جهاد در سه حالت واجب می‌شود، که دومین حالت این است که اگر کافران به شهری حمله کنند، بر اهل آن شهر واجب است که با آن‌ها بجنگند و از شهر خود دفاع کنند.[26] شیخ عبدالله بن قدامه مقدسی در کتاب «الکافی» در فقه امام احمد بن حنبل می‌گوید: «اگر کافران به شهری حمله کنند، بر اهل آن شهر واجب است که با آن‌ها بجنگند و به سوی آن‌ها حرکت کنند، و هیچ‌کس حق ندارد تخلف کند، مگر کسی که برای حفظ خانواده، مکان یا اموال لازم است در آنجا بماند.»[27] در کتاب «المبدع فی شرح المقنع» نیز همین مطلب بیان شده است.[28] برای بررسی فتاوای فقهای مذاهب اسلامی در خصوص وجوب مطلق دفاع در برابر اشغالگران کافر، می‌توانید به منابع زیر مراجعه کنید:
  • «تبیین الحقایق» از زیلعی، جلد ۶، صفحه ۱۱۰
  • «مغنی المحتاج» از شربینی، جلد ۴، صفحه ۱۹۵
  • «الشرح الکبیر» از دردیری، جلد ۴، صفحه ۳۵۷
  • «البحر الزخار» از احمد بن یحیی، جلد ۵، صفحه ۲۶۸
  • «المحلی» از ابن حزم ظاهری، جلد ۱۱، صفحه ۹۹
  • «المحرر فی الفقه» از ابن تیمیه، جلد ۲، صفحه ۱۶۲
  • «التاج المذهب» از احمد بن قاسم، جلد ۴، صفحات ۳۱۵-۳۱۶
اکنون به بررسی چهار دلیل برای اثبات وجوب دفاع از نظر شرعی می‌پردازیم:

1- قرآن کریم:

خداوند می‌فرماید: «وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيراً» [29]. میان مفسران اختلافی نیست که این آیه برای تحریک مسلمانان مهاجر و انصار جهت دفاع از مسلمانان مستضعف در مکه نازل شده است. بعد از هجرت، برخی از مسلمانان نتوانستند از مکه خارج شوند و توسط قریش به شدت مورد آزار و اذیت قرار گرفتند. آنان از خداوند درخواست نجات از این ظلم را داشتند. خداوند نیز مسلمانان را به جنگ با قریش برای نجات این مستضعفین دعوت کرد. زمخشری در تفسیر «الکشاف» درباره این آیه می‌گوید: مستضعفان کسانی بودند که در مکه اسلام آورده بودند، اما توسط مشرکان از هجرت بازداشته شدند و در میان آنان تحت آزار و اذیت شدید قرار داشتند. این افراد از خداوند درخواست نجات می‌کردند و برخی موفق به خروج از مکه و رفتن به مدینه شدند، اما برخی تا زمان فتح مکه در همان‌جا باقی ماندند تا خداوند برای آنان خیر فراهم کرد.[30] این آیه مسلمانان را به جهاد در راه خدا برای نجات مستضعفین در مکه از دست مشرکان قریش فرا می‌خواند و این نوع جهاد، جهاد دفاعی است. بنابراین، این آیه مربوط به جهاد دفاعی است. اولاً، این آیه دعوت به جهاد برای دفاع از مسلمانان مستضعف می‌کند. ثانیاً، این آیه مسلمانان را به مبارزه با دشمنان ترغیب می‌کند و این تحریک نشان‌دهنده وجوب جهاد است.
فخر رازی در تفسیر این آیه می‌گوید: «وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ» نشان می‌دهد که جهاد واجب است و معنای آن این است که هیچ عذری برای ترک جنگ ندارید.[31] او همچنین در تفسیر عبارت «و ما لكم لا تقاتلون» می‌گوید این خطاب به کسانی است که به جنگ فراخوانده شده‌اند، به روش التفات (تغییر مخاطب) برای تحریک بیشتر و تأکید بر وجوب آن.[32] بنابراین، آیه ۷۵ سوره نساء به وضوح و روشنی دلالت بر وجوب جهاد علیه کافران برای دفاع از مسلمانان مستضعف و نجات آن‌ها از ظلم، تحقیر و تسلط کافران دارد. این همان دلیلی است که به وجوب مقاومت و دفاع در برابر کافران اشاره می‌کند تا مسلمانان را از ظلم و تحقیر آن‌ها نجات دهد. خداوند متعال در جای دیگری می‌فرماید: «وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَ لكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعالَمِينَ‌».[33] این آیه درباره جنگ طالوت و جالوت نازل شده و به دعای مؤمنان از سپاه طالوت اشاره می‌کند که از خداوند خواستند تا آن‌ها را در میدان نبرد ثابت قدم نگه دارد و بر کافران پیروز گرداند: «وَلَمَّا بَرَزُوا لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُوا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ»[34] پس خداوند دعای آن‌ها را پذیرفت و جالوت و سپاهش را شکست داد و به داود فرمانروایی و حکمت عطا کرد: «فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِمَّا يَشاءُ» [35] نتیجه‌ای که قرآن از این ماجرا می‌گیرد این است که خداوند با صالحان، فاسدان را دفع می‌کند و اگر چنین نبود، فاسدان بر زمین مسلط می‌شدند و زمین را تباه می‌کردند. ولی خداوند با فضل و لطف خود، فاسدان را به وسیله صالحان دفع می‌کند. این آیه به وضوح نشان می‌دهد که خداوند دفاع و جنگ صالحان را وسیله‌ای برای جلوگیری از فساد در زمین قرار داده و فساد مفسدان را توسط صالحان از بین می‌برد. بدون شک، خداوند خواهان جلوگیری از فساد و مفسدان در زمین است. خداوند متعال می‌فرماید: «أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى‌ نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ* الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيراً وَ لَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ* الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ» [36] این آیه به مؤمنان مظلوم که به خاطر ایمان و توحیدشان از خانه‌هایشان در مکه اخراج شدند، اجازه ورود به مرحله‌ای جدید از مبارزه می‌دهد. خداوند به وسیله مؤمنان صالح، فساد و ویرانی را از زمین دفع می‌کند و مانع تخریب مکان‌های عبادت و ذکر می‌شود. اگر خداوند جلوی مفسدان را به وسیله مؤمنان نمی‌گرفت، صومعه‌ها، کلیساها، کنیسه‌ها و مساجد ویران می‌شدند. خداوند ظلم را محکوم می‌کند، و این مؤمنان به ناحق از خانه‌هایشان اخراج شده‌اند. همچنین خداوند از تخریب مکان‌های عبادت نفرت دارد، و اگر مؤمنان نبودند که جلوی مفسدان را بگیرند، زمین پر از فساد می‌شد و عبادتگاه‌ها تخریب می‌شدند. این آیات به وضوح وجوب دفع ظالمان و مفسدان و رفع ظلم و آزار آن‌ها از مسلمانان را بیان می‌کنند. در قرآن کریم، آیات دیگری نیز در این زمینه وجود دارد که به اختصار به آن‌ها اشاره کردیم. اکنون به دلیل دیگری از سنت نبوی می‌پردازیم.

2- روایات

روایات زیادی از رسول خدا (ص) از طریق هر دو گروه (شیعه و سنی) درباره وجوب یاری مسلمانان هنگامی که دشمن به آنان حمله می‌کند و از مسلمانان کمک می‌طلبند، وجود دارد. پیامبر (ص) تأکید کرده است که کسی که از یاری رساندن به مسلمانان خودداری کند، از مسلمانان نیست. این تأکید، بالاترین شکل تحریک و تأکید بر وجوب کمک و دفاع از مسلمانان در برابر دشمنان است. به برخی از این روایات اشاره می‌کنیم: کلینی در کافی از علی بن ابی‌طالب (ع) روایت کرده که پیامبر (ص) فرمود: «کسی که صبح کند و به امور مسلمانان توجهی نداشته باشد، مسلمان نیست.»[37] در نوادر الراوندی از موسی بن جعفر (ع) از پدرانش روایت شده که پیامبر (ص) فرمود: «کسی که صبح کند و به امور مسلمانان توجهی نداشته باشد، به هیچ چیزی از اسلام تعلق ندارد، و هرکس مردی را ببیند که فریاد کمک از مسلمانان می‌زند و به او پاسخ ندهد، از مسلمانان نیست.»[38] کلینی در کافی از محمد بن یحیی، از سلمه بن خطاب، از سلیمان بن سماعه، از عمویش عاصم کواز، از امام صادق (ع) روایت کرده است که پیامبر (ص) فرمود: «کسی که صبح کند و به امور مسلمانان توجهی نداشته باشد، از آنان نیست، و هرکس صدای کسی را بشنود که فریاد می‌زند 'ای مسلمانان!' و او را یاری نکند، مسلمان نیست.»[39] کلینی در کتاب کافی در بخش «توجه به امور مسلمانان و نصیحت به آن‌ها» از محمد بن یحیی، از احمد بن محمد بن عیسی، از ابن محبوب، از محمد بن قاسم هاشمی، از امام صادق (ع) روایت کرده است که فرمود: «کسی که به امور مسلمانان توجه نکند، مسلمان نیست.»[40] این حدیث از طریق اهل سنت نیز روایت شده است. طبرانی در المعجم الصغیر از حذیفه بن یمان، از رسول خدا (ص) نقل کرده که فرمود: «کسی که به امور مسلمانان توجه نکند، از آنان نیست. و کسی که صبح و شام به خدا، رسولش، کتابش، امامش و عموم مسلمانان نصیحت نکند، از آنان نیست.»[41] طبرانی همین حدیث را در المعجم الاوسط نیز از حذیفه[42] روایت کرده و سیوطی در کتاب جامع الاحادیث (حرف م) به آن اشاره کرده است. [43] ابن رجب حنبلی در جامع العلوم و الحکم نیز این حدیث را نقل کرده است. او گفته است که در آغاز کتاب، از ابوداود نقل کردیم که این حدیث از جمله احادیثی است که فقه بر آن استوار است. حافظ ابونعیم نیز گفته است که این حدیث اهمیت فراوانی دارد. محمد بن اسلم طوسی نیز بیان کرده که این حدیث یکی از ارکان دین است.[44] در کتاب مستدرک الصحیحین با تعلیق ذهبی از رسول خدا (ص) نقل شده است: «کسی که از خدا نترسد، به هیچ وجه از خدا نیست، و کسی که به امور مسلمانان توجه نکند، از آنان نیست.»[45] ما به همین مقدار از طرق مختلف حدیث بسنده می‌کنیم. این حدیث از نظر لفظ و معنا مشهور و شناخته‌شده است. خواه از روایت اهل بیت (ع) که در آن آمده: «کسی که فریاد 'ای مسلمانان' را بشنود و پاسخش ندهد، مسلمان نیست» پیروی کنیم، خواه از دیگر طرقی که این جمله در آن نیامده، حدیث به روشنی بر وجوب توجه به مشکلات مسلمانان و کمک و یاری به آنان تأکید دارد. برقی در کتاب المحاسن از محمد بن علی، از ابی فضال، از محمد، از ابراهیم بن عمر، از امام صادق (ع) روایت کرده است که فرمود: «هیچ مسلمانی که قادر به یاری برادرش باشد و او را یاری نکند، نیست مگر این‌که خداوند در دنیا و آخرت او را یاری نخواهد کرد.»[46] صدوق در کتاب ثواب الاعمال از پدرش، از سعد، از برقی، از پدرش، از حماد بن عیسی، از ابراهیم بن عمر یمانی، از امام صادق (ع) روایت کرده است که فرمود: «هیچ مؤمنی که به مؤمنی مظلوم کمک کند، نیست مگر این‌که این عمل او از روزه گرفتن و اعتکاف در مسجدالحرام برتر است. و هیچ مؤمنی که برادرش را یاری کند در حالی که توانایی یاری او را دارد، نیست مگر این‌که خداوند او را در دنیا و آخرت یاری خواهد کرد. و هیچ مؤمنی که برادرش را در حالی که قادر به یاری اوست، رها کند، نیست مگر این‌که خداوند او را در دنیا و آخرت تنها خواهد گذاشت.»[47] این روایت صحیح است. یونس بن عبدالرحمن نقل می‌کند: «روزی مردی از امام کاظم (ع) پرسید، و من نیز حاضر بودم. آن مرد گفت: فدایت شوم، یکی از پیروان شما شنید که فردی شمشیر و کمانی برای جهاد در راه خدا اهدا می‌کند، پس نزد او رفت و آن‌ها را گرفت، در حالی که به شرایط جهاد آگاه نبود. سپس دوستانش او را آگاه کردند که جهاد با این گروه جایز نیست و او را به بازگرداندن آن‌ها امر کردند. امام فرمود: باید این کار را انجام دهد. او گفت: مرد را جستجو کرد، اما او را نیافت و به او گفته شد که مرد از دنیا رفته است. امام فرمود: در مرزها آماده باشد، اما جنگ نکند. او پرسید: آیا مانند قزوین، عسقلان، دیلم و امثال این مرزها؟ امام فرمود: بله. او گفت: اگر دشمن به مکانی که در آن مرابط است، حمله کرد، چه کند؟ امام فرمود: از اسلام دفاع کند. پرسید: آیا باید جهاد کند؟ امام فرمود: نه، مگر این‌که بیم از نابودی سرزمین‌های مسلمانان باشد.» آیا نمی‌بینی که اگر رومی‌ها به مسلمانان حمله کنند، آیا مسلمانان نباید از خود دفاع کنند؟ امام فرمود: باید در مرزها حاضر باشند و بجنگند، اما اگر بیم نابودی اسلام و مسلمانان باشد، می‌توانند بجنگند. جنگ او برای دفاع از خودش است، نه برای حاکمیت. زیرا با از بین رفتن اسلام، یاد محمد (ص) نیز از بین می‌رود.[48] در کتاب قرب الإسناد با این سلسله اسناد آمده است که پیامبر (ص) به انجام هفت کار دستور داد: عیادت بیماران، شرکت در تشییع جنازه، وفای به سوگند، پاسخ به عطسه‌زننده (گفتن «یرحمک الله»)، یاری کردن مظلوم، و اجابت دعوت.[49] صدوق در کتاب الأمالی از ابن ادریس، از پدرش، از ابن عیسی، از ابن فضال، از حماد بن عیسی، از ابراهیم بن عمر یمانی، از امام صادق (ع) روایت کرده است: «هیچ مسلمانی که قادر به یاری برادرش باشد و او را یاری نکند، نیست مگر این‌که خداوند در دنیا و آخرت او را تنها خواهد گذاشت.»[50] این روایت صحیح است. در کتاب ثواب الاعمال از صدوق و علل الشرائع نیز آمده است که ابن ولید از صفار، از سندی بن محمد، از صفوان بن یحیی، از صفوان بن مهران، از امام صادق (ع) روایت می‌کند: مردی از نیکان در قبر خود نشست و به او گفته شد که صد ضربه از عذاب خدا به تو زده خواهد شد. او گفت: من توان تحمل آن را ندارم. آنها همچنان با او سخن گفتند تا اینکه به یک ضربه رسیدند. او پرسید: چرا باید این یک ضربه را تحمل کنم؟ گفتند: زیرا یک بار بدون وضو نماز خواندی و از کنار فرد ضعیفی گذشتی و او را یاری نکردی. سپس او را با یک ضربه از عذاب خدا زدند و قبرش پر از آتش شد. این روایت صحیح است.[51] امیرالمؤمنین (ع) از حملات اذیت‌کننده سپاه معاویه به عراق و سستی مردم عراق در دفاع و مقابله با آن‌ها و حفظ حرمات خود، ناراحت بود. ایشان می‌فرمایند: «آگاه باشید! من شما را به جنگ با این قوم - سپاه معاویه از اهل شام - شب و روز، آشکار و پنهان دعوت کردم. به شما گفتم که به آنان حمله کنید پیش از آنکه آن‌ها به شما حمله کنند. به خدا قسم هیچ قومی در خانه خود مورد حمله قرار نگرفت مگر آنکه ذلیل شد. شما اما سستی کردید و یکدیگر را تنها گذاشتید تا بر شما حمله کردند و سرزمین‌هایتان را تسخیر کردند. این است حال و روز شما! اینک سواران غامد به منطقه انبار رسیده‌اند و حسان بن حسان بکری را کشتند و سواران شما را از مواضعشان راندند. به من گزارش رسیده است که مردی از آن‌ها به خانه زن مسلمان و زن غیرمسلمان وارد می‌شود و زیورآلات او را می‌رباید و او را از آنچه دارد، خالی می‌کند و این زنان نمی‌توانند هیچ‌گونه مقاومتی جز گریه و زاری کنند. سپس مهاجمان با تمام غنیمت بازمی‌گردند، در حالی که هیچ‌یک از آن‌ها زخمی نشده و خونی از آن‌ها ریخته نشده است. اگر کسی بعد از این از غصه بمیرد، نباید او را ملامت کرد، بلکه از نظر من سزاوار است. عجبا! به خدا قسم این وضعیت دل را می‌میراند و اندوه را به بار می‌آورد. از اینکه این قوم بر باطل خود متحدند و شما بر حق خود پراکنده‌اید. لعنت بر شما و وای بر شما که به هدف تبدیل شده‌اید و در حالی که بر شما حمله می‌شود، دفاع نمی‌کنید. بر شما غلبه می‌شود، اما شما حمله نمی‌کنید. خداوند معصیت می‌شود و شما رضایت می‌دهید.» [52] این روایات بر لزوم یاری رساندن به مسلمانان و شتاب در کمک و دفاع از آن‌ها در برابر دشمنان تأکید می‌کند. در بسیاری از این احادیث، به شدت از رها کردن مسلمانانی که نیاز به کمک دارند، نهی شده است. همچنین آمده که خداوند کسی را که برادر مسلمان خود را رها کند، در دنیا و آخرت تنها خواهد گذاشت. این نشان‌دهنده وجوب کمک و یاری رساندن است. در روایت قرب الإسناد نیز آمده که «یاری کردن مؤمن بر مؤمن واجب است.» این تصریح به وجوب است. در روایت ثواب الاعمال نیز آمده است که کسی که برادر مؤمن خود را رها کند، مستحق عذاب شدید است، که این نشانه وجوب یاری و حرمت رها کردن است. اگرچه بسیاری از این روایات در زمینه کمک و یاری فردی هستند، اما به طور قطع دلالت دارند بر لزوم یاری رساندن به جماعت مسلمانان که تحت ظلم و سلطه کافران هستند و تأکید می‌کنند که ترک یاری آن‌ها حرام است و باید برای کمک به آن‌ها شتاب کرد. 3- دلایل عقلی دلیل عقلی نزد امامیه (اصولیون) حجت است. این دلیل از دو مقدمه (صغری و کبری) تشکیل شده و نتیجه‌ای که از آن‌ها به دست می‌آید، رسیدن به حکم خدا در مسأله‌ای است که عقل در آن حکم می‌کند. این به این معنا نیست که عقل قانون‌گذار است و شرع از عقل تبعیت می‌کند، بلکه عقل حکم شرعی را کشف می‌کند. بنابراین، حکم عقل به منزله کشف حکم شرعی است. این دو مقدمه که دلیل عقلی را تشکیل می‌دهند به شرح زیر است:
  1. حکم عقل به حسن و وجوب دفاع از نفس، مال، ناموس، وطن، جامعه و خانواده و قبح تسلیم شدن در برابر دشمن و پذیرش ذلت و تسلیم، در حالی که توان مقاومت و احتمال موفقیت و پیروزی با درجه‌ای معقول و پذیرفته‌شده در نزد عقلا وجود دارد. این همان حکم عقل عملی است.
  2. اثبات ملازمه بین حکم عقل به حسن و ضرورت دفاع و قبح تسلیم شدن در برابر دشمنی که به کشور حمله کرده و حقوق، اموال و عزت آن را غصب کرده و آن‌ها را تحت ستم قرار می‌دهد، و بین حکم شرع به وجوب دفاع و حرمت تسلیم شدن در برابر دشمن. این همان حکم عقل نظری است که به عنوان مقدمه کبری در این قیاس عمل می‌کند.
این بدان معنا نیست که انسان دو عقل دارد، یکی عقل عملی و دیگری عقل نظری؛ بلکه منظور از عملی و نظری در اینجا، متعلق حکم عقل است. گاهی متعلق حکم عقل، مسائل عملی هستند، مانند قبح ظلم و حسن عدالت، و قبح تسلیم در برابر دشمن در حالی که توان مقاومت و احتمال پیروزی وجود دارد، و حسن دفاع و ضرورت آن. این‌ها احکام عقلی مربوط به امور عملی‌اند که بر وجوب نفی ظلم و ستم و حکم به قبح آن‌ها و وجوب دفاع و حکم به حسن آن‌ها دلالت دارند. نوع دیگری از حکم عقل نیز وجود دارد که به مسائل نظری محض مربوط می‌شود، مانند حکم عقل به ملازمه بین حکم خود و حکم شرع. این حکم نظری عقل است. از ترکیب این دو مقدمه (حکم عقل عملی و نظری)، قیاسی به دست می‌آید که به حکم شرعی منجر می‌شود و عقل با استفاده از ملازمه آن را کشف می‌کند؛ یعنی دفاع به لحاظ شرعی واجب است و تسلیم شدن در برابر دشمن در حالی که توان مقاومت و احتمال معقول پیروزی وجود دارد، به لحاظ شرعی حرام است. عقل این حکم شرعی را بر اساس قاعده ملازمه بین حکم عقل و حکم شرع کشف کرده است. اکنون توضیح مختصری از این قیاس عقلی و نتیجه‌ای که از آن در مورد وجوب مقاومت و حرمت تسلیم حاصل می‌شود: مقدمه صغری قیاس این است که عقل به حسن و ضرورت دفاع انسان از نفس، مال، ناموس، خانواده، کشور و جامعه خود حکم می‌کند. این حکمی است که هیچ عاقلی در آن تردید نمی‌کند. عقلای عالم با ضرورت عقلی، کسی را که در برابر دشمن متجاوز مقاومت می‌کند و از خود دفاع مسلحانه می‌کند، ستایش می‌کنند و در قبح تسلیم شدن در برابر دشمن، در حالی که توان دفاع و احتمال معقول پیروزی وجود دارد، تردیدی ندارند. حتی می‌توان گفت که این حکم، فطری نیز هست؛ فطرت انسان سالم، پذیرای تسلیم شدن در برابر دشمن نیست، در حالی که توان مقاومت وجود دارد. این حکم فطری حتی در حیوانات نیز از طریق غرایز حیوانی جاری است. این همان معنای حکم فطرت و عقل به حسن و ضرورت مقاومت و قبح تسلیم در برابر دشمن است و این همان مقدمه صغری قیاس است. اما مقدمه کبری قیاس، حکم عقل به ملازمه بین حکم عقل و حکم شرع است. این مسأله‌ای ضروری و واضح است که در آن تردیدی نداریم. منظور از ملازمه در اینجا، ملازمه بین استحسانات و استهجان‌های عقلی غیر قطعی نیست، بلکه مراد از حکم عقل، حکمی است که عقل به طور قطعی در مورد حسن یا قبح آن قضاوت می‌کند. در چنین مواردی نمی‌توانیم در شرع حکمی مخالف عقل بیابیم، به طوری که چیزی را که عقل به طور ضروری قبیح می‌داند، شرع جایز بشمارد؛ مانند قبح ظلم که نمی‌توانیم در شرع حکمی به جواز ظلم به مردم یا نهی از عدالت بیابیم. مکلف نیز نمی‌تواند تصور کند که شارع به چیزی حکم می‌کند که عقل آن را به طور قطعی قبیح می‌داند و از چیزی نهی می‌کند که عقل آن را به طور قطعی حسن و ضروری می‌شمارد. بنابراین، ملازمه بین حکم عقل و حکم شرع کامل است و این همان مقدمه کبری قیاس است. نتیجه‌ای که از این دو مقدمه در این قیاس حاصل می‌شود، نتیجه‌ای قطعی است که نمی‌توان در آن تردید کرد؛ یعنی وجوب دفاع و مقاومت در برابر دشمن مهاجم و حرمت تسلیم در برابر دشمن در حالی که احتمال معقول پیروزی و توان مقاومت وجود دارد.

لینک دانلود کتاب فقه المقاومة اثر آیت الله محمد مهدی الآصفی

پاورقی‌ها

[1] النهايه اثر شیخ ابی جعفر طوسی: 290، از منابع فقه امامیه در قرن هشتم. [2] السرائر 2/ 4. [3] تذكرة الفقهاء 9/ 453. [4] الدروس برای شهید اول: 2/ 30. [5] سوره آل عمران: 200. [6] زبدة البيان برای محقق اردبیلی، ص 144. [7] جواهر الكلام 21/ 14. [8] جواهر الكلام 21/ 14. [9] منبع قبلی 21/ 16. [10] البيضة جامعه مسلمانان. [11] جواهر الكلام 21/ 14-16، از منابع فقه شیعه امامیه. [12] جواهر الكلام برای فقیه نجفی 21/ 18-19. [13] تحرير الوسيلة برای امام روح الله خمینی (رحمت الله علیه) 1/ 461-463، مؤسسه تنظیم آثار امام خمینی (رحمت الله علیه). [14] حاشیه رد المحتار 4/ 299. از منابع فقه حنفی برای ابن عابدین. دار الفكر بیروت 1415 هـ. [15] حاشیه رد المحتار برای ابن عابدین 4/ 301، دار الفكر 1415 هـ. [16] العناية در شرح الهداية 7/ 439 (از منابع فقه حنفی). طبق شماره‌گذاری برنامه (المكتبة الشاملة). [17] الجوهرة النيرة 6/ 68. (از منابع فقه حنفی). [18] فتح القدير 12/ 386. (از منابع فقه حنفی). [19] از کتاب‌های فقه حنفی. [20] بدائع الصنائع در ترتیب الشرائع 15/ 270. از منابع فقه حنفی. [21] از فقهای مالکی، حاشیه‌اش بر کفایه الطالب ج 7 ص 430 از کتاب طبق شماره‌گذاری برنامه المکتبة الشاملة. [22] از فقهای مالکی، إعانة الطالبين جلد 4 ص 225 از کتاب طبق شماره‌گذاری برنامه المکتبة الشاملة. [23] مغنی المحتاج 17/ 283، از کتاب‌های فقه شافعی. [24] الإنصاف 7/ 13. [25] المغنی تألیف عبدالله بن احمد بن محمد بن قدامه مقدسی 20/ 411. [26] الشرح الكبير برای شیخ عبدالرحمن بن محمد بن احمد بن قدامه مقدسی 10/ 363. [27] الكافي في فقه أحمد بن حنبل 4/ 116. [28] المبدع 4/ 296. شماره‌گذاری از منهج المکتبة الشاملة. [29] سوره نساء: 75. [30] تفسير الكشاف برای زمخشری در تفسیر آیه 75 از سوره نساء. [31] تفسير الرازی در تفسیر آیه 75 از سوره نساء. [32] منبع قبلی. [33] سوره بقره: 251. [34] سوره بقره: 250. [35] سوره بقره: 251. [36] سوره حج: 39-41. [37] بحار الأنوار 71/ 337، و اگرچه در آنجا توثیق نداشته، اما تأکید فقها و محدثین بر اخذ بر روایات (سکونی) شامل روایات نوفلی می‌شود، زیرا بخش بزرگی از روایات سکونی از طریق نوفلی آمده است. [38] بحار الأنوار 72/ 21، باب 33. [39] بحار الأنوار 72/ 21، باب 33 باب نصر مسلمانان. [40] الكافي 2/ 235. [41] المعجم الصغير برای طبرانی 2/ 131، شماره 907. [42] المعجم الأوسط 7/ 270. [43] جامع الأحاديث برای سیوطی حرف میم 21/ 379، ح/ شماره 23770. [44] جامع العلوم والحكم 77، دار المعرفة - بیروت. [45] مستدرك الصحيحين با تعلیق ذهبی 4/ 352 و 356. [46] بحار الأنوار 72/ 22. [47] منبع قبلی 72/ 21. [48] روایت شده توسط شیخ در تهذیب کتاب جهاد - 3، باب مرابطة در راه خدا عز وجل/ ح 14-2. و توسط حُر در وسائل ابواب جهاد عدو، باب 6 حکم مرابطة ح 2 روایت شده است و سپس گفت که صدوق در علل از پدرش، از سعد بن عبدالله، از محمد بن عیسی با تفاوتی جزئی روایت کرده است. [49] بحار الأنوار 72/ 17، باب 33. [50] منبع قبلی. [51] منبع قبلی. [52] نهج السعادة 6/ 265.

© 2024 تمام حقوق این سایت برای پایگاه خبری مفتاح انسانی اسلامی محفوظ می باشد.