تنظیمات
اندازه فونت :
چاپ خبر
حجت الاسلام و المسلمین محمدحسین ملک زاده، استاد خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم، مطرح کرد؛ تبیین نظریه حکمرانی اجتهادی / اهمیت حجیت دینی در تصمیم‌گیری‌های عمومی در حکمرانی اجتهادی، تدبیر امور عمومی باید به نحو اجتهادی صورت بگیرد، به این معنا که تمامی تصمیمات و مدیریت‌ها باید بر اساس اجتهاد و تفکر عمیق دینی انجام شود. تدبیر اجتهادی امور عمومی، مبنای حکمرانی اجتهادی است، و این تدبیر باید مبتنی بر تفکر عمیق و جامع دینی صورت گیرد.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی، حجت الاسلام و المسلمین محمدحسین ملک زاده، استاد خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم، در دهمین پیش‌نشست همایش ملی حکمرانی مدرسه عالی فقاهت در مشهد مقدس با موضوع «ماهیت فقه حکمرانی»، مطرح کرد: تلقی‌ها و بیان‌های مختلفی از حکمرانی وجود دارد، ابتدا باید تلقی خودم از حکمرانی را بیان کنم تا سپس به حکمرانی اجتهادی و بحث‌های مرتبط با اجتهاد و فقاهت در این حوزه بپردازیم.

تعریف حکمرانی

حکمرانی از زمانی که انسان‌ها زندگی اجتماعی را تجربه کرده‌اند، وجود داشته است. اشکال مختلفی از فرمانروایی و حکمرانی در طول تاریخ بشری به ظهور رسیده است. اما آنچه امروز در ادبیات سیاسی و مدیریتی جدید با واژه‌ای خاص به نام "گاورنتس" (governance) شناخته می‌شود، چندان قدیمی نیست. این مفهوم علمی در چند دهه اخیر مطرح شده و با معنای لغوی متفاوت است. بنابراین، وقتی از حکمرانی صحبت می‌کنیم، به یک دانش خاص اشاره داریم و نه صرفاً معنای لغوی آن. در تعریف بسیار خلاصه، حکمرانی عبارت است از تدبیر امور عمومی. ما دو نوع امور داریم؛ یکی امور محدود مربوط به سازمان‌ها، نهادها و موسسات، و دیگری امور عمومی که مربوط به کل جامعه است و نیازمند تصمیم‌گیری و تدبیر در سطح کلان می‌باشد. حکمرانی به تدبیر امور عمومی ناظر است و از جنس علم، هنر، و مهارت است. می‌توان با مسامحه، حکمرانی را نوعی صناعت دانست. صناعت دانش مربوط به کیفیت عمل است و حکمرانی هم تا حدودی این‌گونه است. با این حال، حکمرانی تنها به اندیشه، برنامه‌ریزی و سیاست محدود نمی‌شود. بلکه با بهره‌گیری از ابزارهای حکومتی، تا مراحل اجرای عملی و ارزیابی نتایج نیز امتداد پیدا می‌کند.

رابطه حکمرانی، سیاست و قدرت

نکته دیگری که باید به آن توجه کنیم، رابطه حکمرانی با سیاست و قدرت است. حکمرانی تعیین‌کننده شیوه به کارگیری قدرت است. سیاست نیز حول محور قدرت تعریف می‌شود. بنابراین، حکمرانی نحوه استفاده از قدرت را تعیین می‌کند و سیاست به فعالیت‌های مرتبط با قدرت معطوف است. پنج نوع فعالیت مرتبط با قدرت وجود دارد: 1. کسب قدرت، 2. حفظ و تثبیت قدرت، 3. افزایش قدرت، 4. نقد قدرت و نهایتاً 5. نفی و براندازی قدرت حاکم در سطح کلان و جایگزینی قدرت دیگری به جای آن. حکمرانی چگونگی سامان‌یابی روابط و مناسبات مبتنی بر قدرت و کمیت و کیفیت استفاده از آن را تعیین می‌کند و به همین دلیل، رابطه جدی‌ای با سیاست برقرار می‌کند.

نسبت حاکمیت و حکمرانی

دو اصطلاح حکمرانی و حاکمیت ممکن است گاهی خلط شوند، اما تفاوت‌های مهمی دارند. اگر حاکمیت به معنای ساختار بدانیم حکمرانی نرم‌افزار این ساختار است. به عبارت دیگر، حاکمیت بستر تحقق و تجلی گاه حکمرانی است. حاکمیت به معنای اعمال نفوذ و اراده در سطح کلان است که نیازمند قدرت قاهر و غالب است. در گذشته، این قدرت معمولاً در اختیار فرمانروایان و طبقه دولتمردان بوده، اما امروز حاکمیت در میان بخش‌های مختلفی تقسیم شده است. بخش های مختلف حاکمیت را به سه بخش مهم می‌توان تقسیم کرد: بخش دولتی، بخش مردمی (مدنی) و بخش خصوصی. برخی افراد به اشتباه فکر می‌کنند که خصوصی‌سازی معادل مردمی‌سازی است، اما این دو متفاوت‌اند. خصوصی‌سازی به معنای انتقال بخش‌های اقتصادی به دست بخش خصوصی، یعنی کانون‌های تمرکز ثروت است، در حالی که مردمی‌سازی به معنای دخالت بیشتر مردم در امور است. بخش دیگری که در حکمرانی نقش مهمی ایفا می‌کند، رسانه‌ها و سلبریتی‌ها هستند که در تأثیرگذاری بر افکار عمومی نقش دارند. همچنین، در نظام مدرن بین‌الملل، بخش‌هایی از حاکمیت حتی از مرزهای جغرافیایی کشورهای مختلف فراتر رفته و در اختیار هژمونی کشورهای قدرتمند و نهادهای بین‌المللی مانند سازمان ملل متحد، شورای امنیت، بانک جهانی، و سازمان‌های دیگر قرار گرفته است. بنابراین، در دوره معاصر، حاکمیت از یک مفهوم داخلی فراتر رفته و به یک مفهوم بین‌المللی تبدیل شده که شامل نهادهای قدرتمند جهانی می‌شود.

کارکردهای حکمرانی

یکی از مباحث مهم در حکمرانی، کارکردهای آن است که در ادبیات علمی مغرب زمین به عنوان "function" شناخته می‌شود. این کارکردها را می‌توان به سه رکن اصلی خلاصه کرد:
  1. سیاست‌گذاری: این بخش از حکمرانی به خط‌مشی‌گذاری عمومی مربوط است.
  2. تنظیم‌گری: به نقش حکمرانی در تعیین و تنظیم چارچوب‌های مختلف اجتماعی و اقتصادی اشاره دارد.
  3. بازتوزیع
  4. تسهیل گری
  5. ارائه خدمات عمومی
در میان این ارکان، سیاست‌گذاری از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است و به اندازه‌ای مهم است که برخی حکمرانی را با سیاست‌گذاری معادل می‌دانند. دو رهیافت اصلی برای بررسی حکمرانی وجود دارد:
  1. رویکرد مدیریتی
  2. رویکرد سیاسی
رویکرد مدیریتی دقیق‌تر و قابل فرموله شدن است، در حالی که رویکرد سیاسی گستره وسیع‌تری دارد. در این بخش از بحث، با تمرکز بر رویکرد مدیریتی، به تصمیم‌گیری به عنوان بخش اساسی مدیریت پرداخته می‌شود. در مدیریت، تصمیم‌گیری (Decision Making) مهم‌ترین بخش است و برخی مدیریت را به تصمیم‌گیری تعریف می‌کنند. وقتی تصمیم‌گیری به سطح عمومی می‌رسد و در سطح جامعه مطرح می‌شود، اصطلاح "سیاست‌گذاری" به کار می‌رود. هسته اصلی و کلیدی‌ترین بخش حکمرانی حل مسئله است. تفاوت‌های عمده میان انواع مختلف حکمرانی نیز به چگونگی حل مسئله، ابزارها، و اهداف آن بستگی دارد. بهبود کیفیت حکمرانی نیز به حل صحیح مسائل کشور وابسته است.

انواع حکمرانی

سپس انواع حکمرانی معرفی می‌شود:
  1. حکمرانی سنتی و هرمی: در این نوع حکمرانی، قدرت به صورت هرمی سازماندهی شده و از رأس هرم به پایین توزیع می‌شود.
  2. حکمرانی خوب (good Governance):
  3. حکمرانی سالم (Sound Governance)
  4. حکمرانی اجتهادی
یکی از تفاوت‌های اصلی میان این انواع حکمرانی، شیوه حل مسئله است که در هر کدام متفاوت است.  نباید از عنوان "حکمرانی خوب" فریب خورد. این تنها یک نظریه از نظریه‌های مختلف حکمرانی است و به هیچ وجه تنها و بهترین شکل حکمرانی نیست. حکمرانی خوب بر اساس نگرش سکولار و تمایلات لیبرال‌سرمایه‌داری و جامعه مادی غربی طراحی شده است و اگر به طور کامل محقق شود، به تمدن مادی و بی‌معنای غربی منجر می‌شود.  برخی از افراد آگاهانه از این نظریه حمایت می‌کنند، زیرا توسعه تک‌بعدی غربی را می‌پذیرند و به دنبال آن هستند. آزادی مطرح شده در لیبرالیسم با آزادی‌ای که پیامبران و انسان‌های برگزیده خداوند به دنبال آن بودند، تفاوت دارد. این مقایسه، یک مغالطه است؛ "حکمرانی خوب" صرفاً یک نظریه است و نه بیشتر.

حکمرانی اجتهادی

ولایت فقیه محور نظام سیاسی اسلام است و این محوریت به گونه‌ای است که می‌توان نظام سیاسی و حکومتی اسلام در عصر غیبت را "نظام ولایت فقیه" نامید. ولایت فقیه، عنصر بنیادین در نقش‌آفرینی دین در سرپرستی جامعه و مدیریت اجتماعی در دوران عدم دسترسی مستقیم به امام معصوم (علیه‌السلام) است. ولایت فقیه به عنوان رکن اساسی دین و دولت‌داری اسلامی در این دوران، وظیفه ارائه الگوی جامع برای حکومت و مدیریت همه‌جانبه امور امت اسلامی را بر عهده دارد و چارچوب کلانی برای حکومت‌داری ارائه می‌دهد. نظام حکومت اسلامی بر پایه حکمرانی مطلوب اسلامی شکل می‌گیرد. من از اصطلاح "حکمرانی مطلوب" استفاده می‌کنم تا با "حکمرانی خوب" که در غرب مطرح است اشتباه نشود. تفاوت‌های عمده‌ای میان حکمرانی شایسته از دیدگاه اسلام و آنچه که در نگرش سکولار و نظام لیبرال سرمایه‌داری به عنوان حکمرانی خوب مطرح می‌شود، وجود دارد. در حکمرانی اجتهادی، تدبیر امور عمومی باید به نحو اجتهادی صورت بگیرد، به این معنا که تمامی تصمیمات و مدیریت‌ها باید بر اساس اجتهاد و تفکر عمیق دینی انجام شود. تدبیر اجتهادی امور عمومی، مبنای حکمرانی اجتهادی است، و این تدبیر باید مبتنی بر تفکر عمیق و جامع دینی صورت گیرد. بحث حکمرانی اجتهادی نظریه‌ای است که من سال‌ها روی آن کار کرده‌ام و ابعاد، شاخص‌ها، و ویژگی‌های آن را به دقت بررسی کرده‌ام. این نظریه جدیدی است که در تلاش است تا به چالش‌های جامعه مدرن و مسائل پیش‌رو پاسخی دینی ارائه کند. ما با جهانی روبه‌رو هستیم که به شدت تحت تأثیر مدرنیزم و مسائل جدید است، و این نیازمند یک بازتعریف و بازطراحی نظریات دینی در قالب‌های علمی و معرفتی جدید است. در گذشته، مسائل و مشکلات زندگی با متون فقهی مانند کتاب "المکاسب" و "کتاب‌البیع" حل می‌شدند، اما در دنیای امروز، به دلیل پیچیدگی‌های جدید اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی، لازم است که دیدگاه‌های اسلامی خود را بازتعریف کنیم و آن‌ها را در قالب نظریات علمی و معرفتی نوین ارائه دهیم. بنابراین، حکمرانی اجتهادی تنها یک اصطلاح یا بازی با واژگان نیست. این نظریه‌ای جدی است که به تدبیر امور عمومی مبتنی بر تفکر دینی می‌پردازد و قصد دارد در مواجهه با جهان جدید، زندگی اسلامی را به شیوه‌ای نوین و اجتهادی مدیریت کند. همان‌طور که بیان شد، هسته اصلی حکمرانی، حل مسئله است و تفاوت اصلی بین انواع حکمرانی‌ها، در شیوه حل مسئله، ابزارهای مورد استفاده و هدف نهایی آن‌ها نهفته است. مهم‌ترین ویژگی حکمرانی اجتهادی، رویکرد خاص آن در حل مسئله است که به آن "روش اجتهادی" می‌گوییم. برای حل مسئله به روش اجتهادی، فرد باید ویژگی زیر را داشته باشد:
  1. علم: کسی که می‌خواهد به روش اجتهادی مسئله‌ای را حل کند، باید دانش عمیقی در حوزه‌های مختلف داشته باشد. این دانش باید طی سال‌ها تحصیل و پژوهش به دست آید.
  2. مهارت: صرفاً داشتن علم کافی نیست؛ بلکه توانایی به کارگیری آن نیز ضروری است. در حل مسائل اجتهادی، فرد باید مهارت تطبیق و استفاده عملی از دانش خود را داشته باشد.
  3. روشمندی و ضابطه‌مندی: روش اجتهادی بر پایه ضوابط و روندهای مشخصی استوار است. فرد باید یک مسیر دقیق و علمی را طی کند تا به نتیجه نهایی برسد.
  4. دقت و عمق: در این روش، صرفاً شناخت اولیه از مسئله کافی نیست، بلکه پژوهش عمیق در مورد آن لازم است. به همین دلیل در میان علمای ما اصطلاح "تحقیق در مسئله" بسیار مطرح بوده است.
  5. خلاقیت. فرد باید بتواند راه‌حل‌های خلاقانه و نوآورانه برای مسائل پیدا کند.
  6. استقلال رأی از دیگر جنبه‌های مهم است؛ به این معنا که فرد باید بتواند بر اساس علم و مهارت خود، بدون تقلید از دیگران، به نظر مستقل خود برسد.
  7. حجیت و انتصاب به دین نیز نقش مهمی دارد. یعنی مسئله باید با معیارهای دینی تطابق داشته باشد و صرفاً کارآمدی مهم نیست. کارآمدی البته مورد توجه است، اما همه چیز نیست. برخی افراد ممکن است فقط بر کارآمدی تمرکز کنند و نگران حجیت و انتساب به دین نباشند، اما در حکمرانی اجتهادی هر دو مورد اهمیت دارد.

عدم التزام برخی مدیران انقلابی به حکمرانی اجتهادی

شخصیتی را در نظر بگیرید که از نظر فردی، فردی مؤمن، انقلابی و جهادگر است و تمامی ویژگی‌های لازم برای یک مسلمان معتقد را دارد. او در میدان جهاد و مبارزه حضور داشته و حتی تا آستانه شهادت پیش رفته است. اما مشکل زمانی شروع می‌شود که این فرد در یک موقعیت مدیریتی قرار می‌گیرد. در این جایگاه، به جای اینکه مسائل را بر اساس دین و اصول دینی حل کند، به سراغ راه‌حل‌های صرفاً کارآمد و تکنوکراتیک می‌رود. این فرد در مقام عمل، دین را کنار می‌گذارد و به دانش و پیشنهادهای مدرن رجوع می‌کند، بدون توجه به اینکه آیا دین در این زمینه نظری دارد یا نه. این فرد متخصصانی را که از دیدگاه دینی به مسائل نگاه نمی‌کنند، برای مشورت انتخاب می‌کند و از آن‌ها کمک می‌گیرد. او در حل مسائل خود به دنبال راه‌حل‌های سکولار است، حتی اگر در ظاهر انسانی دیندار و اهل نماز و روزه باشد. این نوع تفکر و رفتار، او را به یک تکنوکرات یا فن‌سالار تبدیل می‌کند؛ شخصی که در زندگی فردی ممکن است مسلمان و معتقد باشد، اما در اداره امور و مدیریت، به جای دین، بر تکنیک‌ها و دانش‌های مدرن تکیه می‌کند. نتیجه این کار رویکردی است که دین را در حل مسائل جامعه کنار می‌گذارد. به عنوان مثال، در حوزه سیاست خارجی و نوع تعامل با کشورهای مختلف، فرد ممکن است به جای استفاده از آیات قرآن و دستورات دینی، تنها بر اساس منافع مادی و کارآمدی تصمیم‌گیری کند. در حالی که رهبر انقلاب بر اساس دستورات قرآن، عقب‌نشینی تاکتیکی را جایز می‌داند، اما فرار از مواجهه با دشمن و ضعف نشان دادن را از گناهان کبیره می‌داند. مشکل اینجاست که برخی از مدیران و کارشناسان کشور، ارتباطی بین دین و تصمیم‌گیری‌هایشان برقرار نمی‌کنند. این افراد ممکن است به لحاظ شخصی دیندار باشند، اما در مدیریت و اداره امور جامعه، دین را نادیده می‌گیرند. حکمرانی اجتهادی به گونه‌ای است که تنها با فقه سنتی و اجتهاد به روش قدیمی پاسخگو نیست، بلکه به سطحی فراتر از آن نیاز است. به این معنی که صرفاً استنباط احکام فقهی کافی نیست و باید به نوع جدیدی از اجتهاد پرداخته شود.

© 2024 تمام حقوق این سایت برای پایگاه خبری مفتاح انسانی اسلامی محفوظ می باشد.