تنظیمات
اندازه فونت :
چاپ خبر
گروه : h133
حوزه : ۱۰ خبر اول, اخبار, برگزیده ترین ها, حوزه و فقاهت, گزارش, مشروح خبرها, مهم ترین خبر صفحه اول
شماره : 40807
تاریخ : ۲۳ اسفند, ۱۴۰۳ :: ۱۴:۵۳
آیت الله جوادی آملی در درس خارج تفسیر مطرح کرد؛ اداره جامعه به دست فقه است/ نبود عقل در اصول دلیل ناتوانی در تولید فقه پویا فقه تا پويا و بالنده نباشد عاجز است كه جامعه را اداره كند، دو؛ فقه پويا رهين اصول پوياست؛ قدری اصول قوي مي‌خواهد كه فقه پويا توليد كند،چهار؛ اصول امروز آن قدرت را ندارد كه فقه پويا توليد كند،پنج؛ سرّ مطلب آن است كه عقل در اصول راه ندارد،شش. شما می ببينيد که قطع را در اصول آوردند، بايد عقل را بياوريد! عقل چراغ خوبي است، نه قطع

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی؛ به نقل از مدرسه مطالعات فقه نظام؛ آیت الله جوادی آملی در بخش پایانی درس تفسیر آیات 26 تا 29 سوره فصلت که در 29 فروردین 1394 برگزار شد به موضوع «ضرورت اداره جامعه با فقه و بيان کاستی های آن» پرداخت که در ادامه به آن اشاره می شود.  

ضرورت اداره جامعه با فقه و بيان کاستی های آن

  بحثي قبلاً مطرح شد كه علم ملكوتي ائمه(عليهم السلام) برتر از آن است كه سند فقهي باشد. مستحضريد كه جامعه را فقه دارد اداره مي‌كند، درست است که علوم ديگر محترم‌ هستند؛ امّا اساس كار در جامعه ـ چه نظام, چه دولت و چه ملت ـ با حلال و حرام و واجب و مكروه و اينها وابسته است،پس فقه است كه دارد جامعه را اداره مي‌كند. يک؛ فقه تا پويا و بالنده نباشد عاجز است كه جامعه را اداره كند، دو؛ فقه پويا رهين اصول پوياست؛ قدری اصول قوي مي‌خواهد كه فقه پويا توليد كند،چهار؛ اصول امروز آن قدرت را ندارد كه فقه پويا توليد كند،پنج؛ سرّ مطلب آن است كه عقل در اصول راه ندارد،شش. شما می ببينيد که قطع را در اصول آوردند، بايد عقل را بياوريد! عقل چراغ خوبي است، نه قطع! آن وقت اگر عقل بيايد با همه يال و كوپال خود مي‌آيد؛ عقل مقدمات تجربي دارد، نيمه‌تجربي دارد، تجريدي كلامي دارد، تجريدي فلسفي دارد، تجريدي عرفان نظري دارد، با اين نيروي قدر و قوي وارد صحنه مي‌شود که با اين چراغ مي‌شود خيلي چيزها را تشخيص داد. ذرّه‌اي از قوانين الهي به عهده عقل سپرده نيست! عقل«سراج» است، نه «صراط» و«صراط»هم يعني دين که يك مهندس دارد و آن خداست ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ﴾[23]که انبيا و اهل بيت(عليهم السلام) با وحي آن حكم را مي‌فهمند «و لا غير». عقل، چه عقل حكيم, چه عقل فقيه و چه عقل فيلسوف يك «سراج» خوبي است كه راه را تشخيص مي‌دهد. انسان اگر در حدِّ آفتاب هم باشد از او هيچ كاری ساخته نيست، چون آفتاب مهندس نيست، راه ساز و صراط‌ساز نيست، آفتاب راه را تشخيص مي‌دهد؛ اين راه را وجود مقدس پيغمبر و اهل بيت(عليهم السلام) به ما نشان دادند. پس ما هيچ‌جا بيراهه نخواهيم رفت، هر جا باشد راه هست، چون براي «إِلَی يَوْمِ الْقِيَامَة» هست. فرمود ما قوانين را گفتيم، كليات را گفتيم، اجتهاد براي شماست، اين چراغ را روشن كنيد، ما اين فتيله را بالا كشيديم «وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ»، [24]با اين چراغ شما ببينيد که ما چه گفتيم. عقل در مقابل وحي نيست، عقل در مقابل نقل است؛ نقل معتبر و عقل، عقل معتبر و نقل اينها «سراج»هايي هستند كه آن «صراط» را بخواهند تشخيص دهند. در اصول بخشي مورد توجه قرار گرفت كه قطع بي‌مايهٴ بي‌مايه‌گان، يعني قطع قطّاع معتبر نيست؛ امّا بايد شكّ شكّاك را هم مطرح مي‌كردند؛ يعني هم قطع قطّاع هم شكّ شكاك در اصول مطرح مي‌شد، يك؛ هم قطع قطّاع و شكّ شكاك در فقه معتبر مي‌شد. دو؛پس يك نابساماني بين فقه و اصول هست که شكّاك را به فقه دادند و قطّاع را به اصول دادند. قطع قطّاع در فروع هم حجّت نيست، در اصول هم حجّت نيست؛ شكّ شكاك در فروع هم حجّت نيست، در اصول هم حجّت نيست؛ كسي تا وارد بحث «شبهه حكميه» شد شك مي‌كند، اين شكّ «كثيرالشك» و اين مجتهد اصولي شكّاك، نمي‌تواند پشت سر هم برائت جاري كند؛ اگر شكّ در «مكلّف‌به» بود، فوراً شك مي‌كند که شكّاك می شود، اين كه نمي‌تواند «قاعدّه اشتغال» جاري كند. در قطع قطّاع، تا همين كه اذان گفتند اين قطع پيدا مي‌كند و نماز را خوانده است؛ قطع قطّاع مثل شكّ شكاك در فقه معتبر نيست, شكّ شكاك مثل قطع قطّاع در اصول معتبر نيست.  

عدم طرح حجيت علم غيب ائمه(عليهم السلام) در فقه و اصول از کاستی های آن

  امّا آن مطلب مهم كه در اصول نيامده و بايد در اصول مي‌آمد تا بسياري از شبهات پاسخ خود را مي‌گرفت، اين است كه علم غيب ائمه(عليهم السلام) معتبر است يا نه؟ اين را اصول بايد مطرح كند، گرچه در كلام آمده است.اگر حضرت امير(سلام الله عليه) در نوزدهم ماه مبارك رمضان نمي‌دانست كه ـ معاذ الله ـ با آن علم غيب سازگار نيست و اگر مي‌دانست چرا رفته شربت شهادت نوشيد؟ مرحوم كاشف‌الغطاء(رضوان الله عليه)كه به عرضتان رسيدصاحب جواهر مي‌گويد من فقيهي به حدَّت ذهن كاشف‌الغطاء نديدم،[25] ايشان در كتاب شريف كشف‌الغطاء مي‌گويد شما بايد حواستان جمع باشد، اين مطالب عادي بشري را با علم بشري بايد حل كرد، علم غيب ملكوتي برتر از آن است كه در كارهاي فقه بيايد. اگر وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود من محكمه قضا را با بيّنه و يمين حل مي‌كنم، براي اين است كه آن علم غيب اشرف از آن است كه در محكمه قضا و در بحث حلال و حرام و نجس و طهارت و امثال آن بيايد! ايشان در صفحه 220 «كتاب الصلاة»،[26]آن‌جا اين فرمايش را دارند که مي‌فرمايد:«الرابع» در اينكه حكم معصومين(عليهم السلام)، علوم غيبي آنها سند حكم فقهي نيست.[27] فرمود: «فعلم سيّد الأوصياء بأنّ ابن مُلجَم قاتلُه و علم سيّد الشهداء(عليه السّلام) بأنّ الشمر لعنه اللّه قاتلُه مثلًا مع تعيين الوقت لا يوجب عليهما التحفّظ و ترك الوصول إلى محلّ القتل و علی ذلك جَرَت أحكامهم و قضاياهم، إلا في مقامات خاصّة، لجهات خاصّة، فإنّهم يحكمون بالبيّنة و اليمين و إن علموا بالحقيقة من فيض ربّ العالمين، فإصابة الواقع و عدم إمكان حصول الخطأ و الغفلة منهم بالنّسبة إلى الأحكام و بيان الحلال و الحرام و كذا و كذا». بعد مي‌فرمايد خلاصه اينکه جاي علم ملكوتي بالاست، آن را كه آدم براي كار جزئي نمي‌آورد. احكام بشري با علوم بشري حل مي‌شود و اين را اصول بايد مطرح كند! اگر اصول مطرح مي‌كرد اين شبهات «لا ينحل» تكرار نمي‌شد دور قمری و باطل نمي‌زد كه آيا ائمه(عليهم السلام) مي‌دانستند؟ بله،يقيناً مي‌دانستند؛ امّا آن علم سند فقهي نيست. مگر وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در بين اين «مدّعي» و «مدّعي‌اليه» حق با چه كسي است؟ تمام اعمال به اينها عرضه مي‌شود اينها نمي‌دانند ـ معاذ الله ـ كه «مدّعي» دروغ مي‌گويد يا «مدّعي‌اليه» دروغ مي‌گويد؟! خود حضرت صريحاً فرمود که اگر كسي به محكمه من آمد و من حكم كردم و بيّنه‌ او دروغ بود يا «يمين» او كاذب بود، كاري را خلاف شرع انجام داد و مالي را از من بُرد «قِطْعَةمِنَ النَّار»، [28]مبادا بگوييد که من از دست خود پيغمبر گرفتم! بنا بر اين نيست كه ما به علم غيب عمل كنيم، اگر بنا بود ائمه(عليهم السلام) به علم غيب عمل كنند كه همه مجبور بودند كار صالح انجام دهند؛ فرمود فعلاً پرده محفوظ است و شما را ما آزاد گذاشتيم، محكمه حساب هم سر جاي خود محفوظ است؛ گاهي البته ضرورت معجزه و امثال آن حساب ديگر است؛ ولي بنا بر اين نيست كه علم غيب سند حكم فقهي باشد.

© 2025 تمام حقوق این سایت برای پایگاه خبری مفتاح انسانی اسلامی محفوظ می باشد.