تنظیمات
اندازه فونت :
چاپ خبر
محمد عباس کورانی پژوهشگر لبنانی علوم انسانی-اسلامی در یادداشتی مطرح کرد؛ ضرورت وحدت در تعریف و تعیین اصطلاحات علوم انسانی-اسلامی / چرا علوم انسانی اسلامی بیش از پیش ضرورت دارد؟ (بخش اول) علوم انسانی اسلامی از آن‌جا پدید آمده که علوم انسانی امروزی شامل نظریه‌های فراوان، متنوع و گاه متعارض است؛ همچنین دربرگیرنده فرضیه‌های غیرعلمی، دیدگاه‌های شخصی، مداخلات سیاسی و مادی، و انحرافات فکری بسیاری است که همگی با نام «علم» عرضه می‌شوند. از همین‌رو، اندیشمندان مسلمان اصطلاح علوم انسانی اسلامی را ابداع کردند.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی، محمد عباس کورانی، پژوهشگر لبنانی علوم انسانی-اسلامی، در یادداشتی عمیق که در وبسایت خود منتشر کرده است، به ضرورت تعریف دقیق‌تر و عملی‌تر علوم انسانی اسلامی تأکید کرده و راهکارهایی برای ایجاد ساختاری علمی و هماهنگ ارائه می‌دهد که بتواند چشم‌اندازی روشن و آینده‌نگر در مسیر تمدن اسلامی فراهم آورد. بخش اول این یادداشت در پی آن است که ضمن بازخوانی مفاهیم و چالش‌های موجود، افق نوینی برای توسعه و انسجام علوم انسانی اسلامی ترسیم کند: (بخش دوم یادداشت)

ضرورت وحدت در تعریف و تعیین اصطلاحات علوم انسانی-اسلامی

علوم انسانی اسلامی از آن‌جا پدید آمده که علوم انسانی امروزی شامل نظریه‌های فراوان، متنوع و گاه متعارض است؛ همچنین دربرگیرنده فرضیه‌های غیرعلمی، دیدگاه‌های شخصی، مداخلات سیاسی و مادی، و انحرافات فکری بسیاری است که همگی با نام «علم» عرضه می‌شوند. از همین‌رو، اندیشمندان مسلمان اصطلاح علوم انسانی اسلامی را ابداع کردند. هرچند این پژوهش‌ها هنوز در آغاز راه هستند و درباره این نام‌گذاری و اصطلاحات مشابه آن بحث‌های فراوانی وجود دارد — و حتی برخی، اصطلاحات دقیق‌تر و زیباتری را پیشنهاد می‌کنند — اما آنچه برای من مهم است، شیوه عملی علامه شیخ علی کورانی است که همواره بر تحقق ایده «… ارمِ ببصرك أقصى القوم …» (افق دوردست را بنگر) تأکید داشت و مفاهیمی استوارتر و عمیق‌تر را برای بیان هدف و غایت برمی‌گزید.

زیرا در مسیر رسیدن به هدف، با چالش‌های گوناگونی از سوی واقعیت‌های اجتماعی و اندیشه‌های منحرف روبه‌رو می‌شویم؛ این عوامل باعث می‌شوند انگیزه‌هایمان کاهش یابد و توان‌مان تحلیل برود. اگر بیش از حد واقع‌گرا و عقل‌گرا باشیم، ممکن است هرگز به آنچه توان رسیدن به آن را داریم، دست نیابیم. از این‌رو، ما از اصطلاح «علوم انسانی اسلامی» استفاده می‌کنیم، چون رایج‌تر و شناخته‌شده‌تر از دیگر اصطلاحات است و بهتر از هر عنوان دیگری به هدفی که در پی آن هستیم اشاره می‌کند.

در ایران و جهان اسلام، کتاب‌ها، مقالات و پژوهش‌های بسیاری با دیدگاه‌های گوناگون ذیل این عنوان منتشر شده‌اند. اکنون زمان آن فرا رسیده که در اصطلاحات به وحدت برسیم و بنیانی علمی، قوی، پذیرفتنی، مستدل و منطقی برای ساخت ساختاری فکری منسجم، متوازن و در عین حال زیبا و هماهنگ درباره علوم انسانی اسلامی بنا کنیم.

برای آن‌که این ساختار صرفاً آرمانی، شاعرانه، خیالی یا حتی وهمی نباشد، باید پژوهش‌های ما در چارچوب واقعیت‌های جامعه انسانی انجام گیرد؛ جامعه‌ای که واقعاً اسلامی باشد، نه اینکه ارزش‌های غربی بر آن حاکم باشد. چنین چیزی تنها در چارچوب دولت جهانیِ برخاسته از تمدن آینده‌نگر، روشن‌گر و پایدارِ مشرق‌محور تحقق می‌یابد.

علم، معادلات علمی و نتایج علمی

علوم انسانی در واقع در مقابل علوم تجربی و کاربردی قرار دارد. علوم تجربی به شناخت طبیعت می‌پردازد، در حالی که علوم انسانی به «رفتارهای انسان و تحلیل این رفتارها» توجه دارد. این دو شاخه، از نظر ماهیت، ظاهر و باطن کاملاً متفاوتند و نمی‌توان ابزارهای یکی را در دیگری به کار برد.

بحث‌های فراوانی درباره شاخه‌ها و تقسیم‌بندی علوم انسانی و ماهیت آن‌ها میان دانشمندان غربی وجود دارد، اما اگر بخواهیم اختلافات و نزاع‌ها در علوم انسانی را حل کنیم، باید تقسیم‌بندی‌ای علمی و منطقی برای رفتارهای انسان داشته باشیم و موضوع علوم انسانی را بشناسیم؛ آیا فقط شناخت و کشف حقیقت است یا حقایق عمیق‌تری هم وجود دارد؟

در مورد علوم انسانی اسلامی، اگر بخواهیم پایه‌ای، ساختاری و نظام فکری مستحکم بنا کنیم، باید موضوع این علوم را کشف کنیم. اگر علوم را بر اساس طبیعت و رفتار انسان به دو دسته علوم کاربردی (تجربی) و علوم انسانی تقسیم کنیم، درمی‌یابیم که علوم کاربردی به شناخت طبیعت می‌پردازد و هدف آن یافتن روش‌های غریزی برای تأمین نیازهای مادی است که به بالاترین درجات رضایت، رفاه و لذت انسان منجر می‌شود.

در مقابل، علوم انسانی به فهم و شناخت رفتارهای انسان می‌پردازد (همچنین پیش‌بینی و کنترل آن‌ها) و این دانش به کشف منافع و راه‌های عقلانی برای رسیدن به نیازهای معنوی می‌انجامد که نهایتاً به سعادت در زندگی ختم می‌شود؛ و برای مؤمنان به خدا و آخرت، این سعادت هم در دنیا و هم در آخرت تحقق می‌یابد.

ما درمی‌یابیم که فهم جامع موضوع و شاخه‌های علوم انسانی، و همچنین مفاهیم مربوط به علوم انسانی اسلامی، نیازمند مطالعه‌ای کامل و همه‌جانبه درباره نیازهای انسان در همه ابعاد عقلانی و منطقی آن است؛ چه نیازهای مادی و چه نیازهای معنوی، که خود شامل نیازهای اساسی، سرنوشت‌ساز، کمالی و فضیلتی می‌شود.

با توجه به احتمال عقلی و منطقی وجود قیامت و زندگی پس از مرگ، که جدایی‌ناپذیر از سرنوشت انسان پیش و پس از مرگ است، باید به این بُعد نیز توجه داشته باشیم. این مسئله از دایره دین فراتر می‌رود و یک حکم عقلانی است. در اینجا ما نمی‌خواهیم نیازهای دنیوی را فدای شناخت نیازهای آخرت کنیم، و در عین حال، نیازهای اخروی را هم به بهانه مخالفت برخی با دین و خدا قربانی نمی‌کنیم.

مازلو (Abraham Maslow) نیازهای انسان را به پنج دسته تقسیم می‌کند: نیازهای فیزیولوژیکی، نیاز به امنیت و آرامش، نیازهای اجتماعی، نیاز به عزت‌نفس و اعتماد به نفس، و در نهایت نیاز به تحقق خود، رشد و پیشرفت. هرچند این تقسیم‌بندی جای بحث جدی دارد، اما می‌تواند سرنخی مهم برای ورود به بحث‌های علوم انسانی و اسلامی باشد.

به نظر شما آیا تمدنی که بر اساس حداکثر لذت و شهوت بی‌حد ساخته شده، و به انواع اعتیادهای قدیم و جدید انجامیده که حقیقت انسانیت را از بین می‌برد—همان تمدنی که امروز در غرب شاهد آن هستیم—با اصول و مبانی علوم انسانی، حتی علوم انسانی غربی، هم‌خوانی دارد؟

از این‌رو، بار دیگر تأکید می‌کنیم که چارچوب بحث درباره نیازهای انسانی باید بر پایه‌ای علمی و عقلانی استوار باشد و در قالب علوم انسانی اسلامی انجام گیرد؛ علومی که شکوه و عظمت واقعی آن‌ها تنها در چارچوب تمدن جهانیِ روشن، پایدار و آینده‌نگر بروز و ظهور خواهد یافت.

حتی فناوری در غرب دچار نوعی هرج‌ومرج ترسناک شده است.

درست است که سخن ما در اینجا بیشتر درباره علوم انسانی و نظریه‌هاست، اما انتقادات زیادی نسبت به بی‌نظمی و غیرانسانی بودن فناوری در غرب وجود دارد، حتی از دیدگاه خود فرهنگ و دانش غربی. در همین‌جا پرسش معروفی را مطرح می‌کنم: آیا ما از وضعیت کنونی خود رضایت بیشتری داریم یا نیاکان ما که در سراسر قاره‌های جهان بدون این فناوری‌ها و پیشرفت‌ها زندگی می‌کردند؟ البته، مگر آنکه اعتیاد به فناوری را بالاترین ارزش انسانی بدانیم، یا جنون و زوال عقل بشر را هدف نهایی فناوری فرض کنیم، چون طبقه حاکم به جای ما فکر می‌کند.

از همین‌رو، رویکردی برای فهم این وضعیت ارائه می‌دهم؛ وضعیتی که از انسان بسیار فاصله گرفته و انسان، بشریت و عقل او را با خطری جدی روبه‌رو کرده است. جنون، اعتیاد الکترونیکی و فناوری، نوعی اختلال روانی است نه نشانه‌ای از پیشرفت.

۱. اگر از دنبال‌کنندگان اینستاگرام، تیک‌تاک، شبکه‌های اجتماعی یا بازی‌های رایانه‌ای و دنیای فناوری اطلاعات (IT) هستی و با تمام عقل و منطق خود به یک موضوع دینی، انسانی یا تمدنی بر پایه مقدمات عقلی قانع شده‌ای، اما نمی‌توانی آن را در زندگی خود اجرا و عملی کنی، این نشان‌دهنده نوعی ناهمخوانی بین شناخت و رفتار است؛ مسئله‌ای که نیازمند تأمل، بازبینی و گاهی کمک فکری یا معنوی برای بازگشت به تعادل است. ۲. اگر از کسانی هستی که نمی‌توانند روند منطقی و فکری مقدمات را دنبال کنند تا به نتایج پیچیده‌تر و والاتر برسند — یعنی به مقدمات ایمان داری ولی نمی‌توانی به نتیجه نهایی و برتر آن‌ها باور پیدا کنی — لازم است مهارت‌های تحلیلی خود را تقویت کرده و از ابزارهایی برای تعمیق فهم بهره بگیری. غرق شدن در فضای دیجیتال می‌تواند قدرت تفکر پیوسته و منسجم را کاهش دهد. ۳. اگر دچار پراکندگی ذهنی هستی و نمی‌توانی رابطه علت و معلول، و ارتباط‌های منطقی و فکری را در مسائل دینی و فکری دنبال کنی تا در نهایت به خالق هستی برسی، در چنین شرایطی بازنگری در شیوه مصرف رسانه‌ها و ایجاد فضای تمرکز می‌تواند کمک‌کننده باشد. ۴. اگر حجم عظیمی از اطلاعات به ذهنت هجوم آورده، به‌گونه‌ای که دیگر نمی‌توانی آن‌ها را منطقی با هم مقایسه کنی، مهم را از مهم‌تر و مقدم را از مؤخر و علت را از معلول تشخیص دهی، و انتخاب‌هایت بر اساس نزدیکی زمانی و تصادف شکل می‌گیرند، باید مهارت‌های مدیریت ذهن و ارزیابی اطلاعات را تقویت کنی تا تصمیم‌گیری‌ات آگاهانه‌تر شود. ۵. اگر از کسانی هستی که نمی‌توانند از فضای دیجیتال فاصله بگیرند و به دلیل آن، از رسیدگی به امور اساسی زندگی بازمانده‌اند، این وضعیت نشان دهنده نوعی اختلال در توازن سبک زندگی است. ایجاد مرز مشخص میان فضای دیجیتال و نیازهای واقعی زندگی، امری ضروری برای سلامت جسم و روح است.

این واقعیت، ما را به سمت تأسیس یک منظومه فکری یکپارچه سوق می‌دهد که بخش مهمی از آن، علوم تربیتی است؛ به‌عنوان نتیجه‌ای عملی از شاخه‌های علوم انسانی، حتی در چارچوب علوم انسانی اسلامی. بنابراین، کسی که ادعا می‌کند علوم روز صرفاً مجموعه‌ای از قواعد عقلانی و معرفتی‌اند، حقیقت را کتمان می‌کند؛ چراکه علوم انسانی شامل قواعد عملی و راهبردی نیز هستند و برای آنکه درست و پایدار باشند، باید بر پایه فطرت بنا شده باشند.

باز هم تأکید می‌کنم، آنچه در اینجا عرضه می‌کنم یک پژوهش علمی و دینی کامل نیست، بلکه صرفاً تلاش دارم تا به برخی نتایج علمی برسم و اصطلاحات را یکدست کنم تا بتوانیم برای دانشگاه‌های اسلامی، برنامه‌های آموزشی مناسبی در حوزه علوم انسانی و علوم انسانی اسلامی ارائه دهیم.

برای مثال، اصطلاح «عقل» از منظر علمی، هیچ‌گاه معادل «هوش» نیست؛ چراکه علم انسانی قابل تولید مصنوعی نیست، و همین وجود اصطلاح «هوش مصنوعی» خود دلیلی است بر اینکه «عقل» در علم، چیزی دیگر است. چنان‌که در آموزه‌های ما آمده، عقل آن نیرویی است که باعث دیدن باطن از پسِ ظاهر، شناخت صانع از طریق مصنوع، و کشف خالق از طریق مخلوق می‌شود. عقل، همان است که پاسخ سه پرسش اساسی هر انسان را ممکن می‌سازد:
۱. از کجا آمده‌ام؟
۲. به کجا می‌روم؟
۳. چه باید بکنم؟
پس هر دانشمندی که می‌خواهد نظریات علمی‌اش در چهارچوب انسانیت باقی بماند، باید همواره با اندیشه مرگ زندگی کند و پاسخی برای این پرسش‌ها بیابد، صرف‌نظر از دین و اعتقاد شخصی‌اش.

© 2025 تمام حقوق این سایت برای پایگاه خبری مفتاح انسانی اسلامی محفوظ می باشد.