تنظیمات
اندازه فونت :
چاپ خبر
دکتر مهدی جمشیدی، عضو هیئت علمی پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، در برنامه «نصرالله» با موضوع «بیانیه اخیر ۱۸۰ استاد دانشگاه» مطرح کرد؛ پاسخ هویتی ملت ایران به حمله تمدنی غرب / خطر گسست نخبگان از هویت ملی-دینی در مسیر تمدن‌سازی ما امروز ثمره‌ گام دوم انقلاب را داریم به‌تدریج می‌چشیم. نسلی که در دهه ۶۰ هجری شمسی یا دهه ۸۰ میلادی متولد شد، امروز دارد به بلوغ می‌رسد. نسلی که دیگر نه‌تنها اهل ایستادگی، بلکه اهل تحلیل، طرح، و حرکت تمدنی است. و این نسل جدید، هم پرچم‌دار مقاومت شده، هم حافظ امید. اگر روزی جوانان ایران در خرمشهر با اسلحه ایستادند، امروز همان روحیه را با قلم، رسانه، نرم‌افزار، پهپاد، مسجد، هیئت و فناوری ادامه می‌دهند. این یعنی تداوم روح تمدنی در بستر تحول.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی، برنامه «نصرالله» در شبکۀ چهار سیما، سه‌شنبه‌شب ۱۷ تیرماه، میزبان مهدی جمشیدی، عضو هیئت علمی پژوهشکدۀ فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی بود تا به بررسی و نقد بیانیه‌ای بپردازد که به‌تازگی توسط ۱۸۰ استاد دانشگاه و اقتصاددان منتشر شده است.

این بیانیه، که خطاب به مردم ایران و رئیس‌جمهور مسعود پزشکیان نوشته شده، در پی جنگ ۱۲ روزۀ اخیر میان ایران و رژیم صهیونیستی و آمریکا منتشر شده و حاوی فراخوانی برای «تغییر پارادایم حکمرانی» است. نویسندگان بیانیه، با تأکید بر ضرورت بازنگری در سیاست‌های داخلی و خارجی، خواستار اصلاحات ساختاری همچون تقویت شایسته‌سالاری، رفع انحصار رسانه‌ای، آزادی زندانیان سیاسی، خروج نیروهای نظامی از اقتصاد، و مذاکره سازنده با غرب برای جلوگیری از تداوم جنگ و فشار اقتصادی شده‌اند.

بخش دوم سخنان دکتر جمشیدی به شرح زیر است:

تمدن، پیش از هر چیز یک روح است، نه سازه و تکنولوژی

در این سال‌ها، خیلی‌ها دنبال نشانه‌ای از تحقق تمدن نوین اسلامی می‌گشتند. بعضی‌ها تصور می‌کردند این تمدن وقتی شکل می‌گیرد که ما آسمان‌خراش‌های بلند، صادرات عظیم فناوری یا پیروزی‌های مداوم در دیپلماسی بین‌المللی داشته باشیم. اما واقعیت این است که تمدن قبل از هر چیز، «روح» دارد. اگر این روح وجود نداشته باشد، هیچ بنای فیزیکی یا فناوری‌ای ماندگار نمی‌شود. آن روح، باور به خود، ایمان به مسیر، و پذیرش یک افق متعالی است. و این روح امروز در ملت ما دوباره زنده شده. از این منظر، این جنگ نه فقط یک نبرد امنیتی یا نظامی، بلکه آزمون یک ملت برای بازیابیِ خویشتن خویش بود. و ملت ایران در این آزمون، موفق بیرون آمد. بنابراین، این دوازده روز را باید به‌مثابه یک «نقطه رجعت» در مسیر بازگشت ایران به صحنه تمدنی جهانی دید. همان‌طور که در تاریخ اسلام، جنگ بدر یا احد فقط نبردهای نظامی نبودند، بلکه نقاط گسست در تاریخ تمدنی مسلمانان بودند، امروز هم این جنگ با اسرائیل نه صرفاً یک برخورد موشکی، که یک فصل نو در تاریخ حیات تمدن اسلامی-ایرانی است. و آنچه این حرکت را از یک هیجان موقت یا موج احساسی متمایز می‌کند، وجود یک راهبرد کلان است. اینکه مقام معظم رهبری سال‌هاست از «تمدن نوین اسلامی» می‌گویند، نشانه‌ای است از آنکه این خیزش، پایه نظری، فکری و راهبردی دارد. یعنی فقط حاصل احساسات و غیرت لحظه‌ای نیست، بلکه نتیجه‌ سال‌ها تربیت نسلی، نهادسازی، تبیین‌گری فرهنگی، مقاومت سیاسی و ایستادگی اجتماعی است.

ثمره گام دوم انقلاب ظهور نسل تحلیل‌گر و تمدن‌ساز

در واقع، ما امروز ثمره‌ گام دوم انقلاب را داریم به‌تدریج می‌چشیم. نسلی که در دهه ۶۰ هجری شمسی یا دهه ۸۰ میلادی متولد شد، امروز دارد به بلوغ می‌رسد. نسلی که دیگر نه‌تنها اهل ایستادگی، بلکه اهل تحلیل، طرح، و حرکت تمدنی است. و این نسل جدید، هم پرچم‌دار مقاومت شده، هم حافظ امید. اگر روزی جوانان ایران در خرمشهر با اسلحه ایستادند، امروز همان روحیه را با قلم، رسانه، نرم‌افزار، پهپاد، مسجد، هیئت و فناوری ادامه می‌دهند. این یعنی تداوم روح تمدنی در بستر تحول. در سطح منطقه‌ای هم، آنچه ما امروز شاهدش هستیم، زایش یک نظم جدید است. دیگر نه خاورمیانه آمریکایی و نه صلح ابراهیمی، هیچ‌کدام نتوانستند واقعیت میدان را تغییر دهند. آنچه دارد نقشه جدید منطقه را می‌نویسد، محور مقاومت است؛ محوری که قلب آن، تهران است. و این یعنی ایران به بازیگر مؤثر تمدن‌ساز در منطقه بدل شده. این فقط یک نقش سیاسی نیست، بلکه نوعی اقتدار نرم و معنوی است که دیگر کشورها به آن چشم دارند. بنابراین، اگر بخواهیم از آثار تمدنی این دوازده روز بگوییم، می‌توان به چند کلیدواژه اشاره کرد:
  1. احیای هویت ملی-دینی
  2. فهم فراگیر اجتماعی از حرکت تمدنی
  3. ورود به رقابت تمدنی جهانی به‌عنوان بازیگر فعال
  4. تحقق عملی وحدت سه‌گانه جامعه دین رهبری
  5. شکل‌گیری انسجام منطقه‌ای حول محور مقاومت
  6. تبدیل ایران به مرجع امید و ایستادگی برای ملت‌های تحت ظلم
و البته همه‌ این‌ها اگر با تعمیق علمی، بازتولید رسانه‌ای و استمرار سیاسی همراه شود، می‌تواند ایران را در دهه آینده به جایگاه یک بازیگر مؤثر تمدنی برساند. در مسیر این خیزش تمدنی، طبیعی است که چالش‌ها و موانعی نیز وجود داشته باشد. تمدن‌سازی هیچ‌گاه مسیر هموار و بی‌هزینه‌ای نبوده است. تاریخ، پر است از ملت‌هایی که با ظرفیت‌های عظیم فرهنگی و تاریخی، به‌دلیل بی‌توجهی به این چالش‌ها، از مسیر تعالی خارج شدند یا دچار انحطاط تمدنی شدند. بنابراین، اگر ما حقیقتاً خود را در آستانه یک پیچ تمدنی می‌دانیم، لازم است که با واقع‌بینی، چالش‌ها را بشناسیم و برای عبور از آن‌ها آماده باشیم.

۱. چالش نخبه‌زدگی بدون مسئولیت‌پذیری

یکی از خطرات جدی، فاصله گرفتن بخشی از نخبگان کشور از هویت ملی-دینی و از حس مسئولیت‌پذیری در قبال تمدن‌سازی است. برخی از نخبگان، به‌جای مشارکت در تبیین و توسعه گفتمان تمدن اسلامی، به تقلید از نظریات غربی یا نقدهای مخرب داخلی بسنده می‌کنند. این در حالی است که در هر تمدنی، نخبگان ستون‌های اصلی بنای معرفتی، علمی و فرهنگی آن هستند. امروز نیازمند بازتعریف نقش نخبگان هستیم؛ نخبگی صرفاً به مدرک یا جایگاه دانشگاهی نیست، بلکه به میزان پیوند فرد با هویت، مسئولیت تاریخی، و توان تبیین مسائل جامعه و جهان بازمی‌گردد.

۲. چالش تقلیل انقلاب به سطح معیشت یا سیاست روزمره

یک خطر دیگر، فروکاستن انقلاب اسلامی به مشکلات معیشتی یا بازی‌های سیاسی روزمره است. بدون تردید، معیشت مهم است؛ عدالت و رفاه اقتصادی بخش مهمی از وظایف نظام اسلامی است. اما انقلاب اسلامی تنها برای ارزان شدن گوشت و دلار نیامده است. اگر انقلاب، فقط به وعده‌های اقتصادی دولت‌ها تقلیل یابد، آن روح تمدنی که در دل مردم زنده شده، خاموش خواهد شد. باید مراقب بود که «روح بلند انقلاب» در میان نزاع‌های خُرد سیاسی و جناحی به حاشیه نرود. این رسالت نخبگان، رسانه‌ها، دانشگاه‌ها و حوزه‌های علمیه است که افق‌های بزرگ را در ذهن جامعه زنده نگه دارند.

۳. چالش استمرار معنویت و اخلاق در دل پیشرفت مادی

تمدن، زمانی پایدار می‌ماند که موازنه میان پیشرفت مادی و تعالی معنوی حفظ شود. اگر مسیر تمدنی ما به‌سوی نوعی رفاه بدون اخلاق، یا قدرت بدون روحانیت سوق پیدا کند، چیزی شبیه غرب امروزی خواهیم شد که در اوج قدرت مادی، در حضیض بحران هویتی و روانی است. بنابراین، باید مراقب باشیم که هر گامی در توسعه، با تزریق روح اخلاق، معنا، و ارزش‌های الهی همراه باشد. در غیر این صورت، همان تمدنی که ساخته‌ایم، روزی بر سر ما آوار خواهد شد.

۴. چالش تحریف و جنگ روایت‌ها

شاید یکی از سخت‌ترین چالش‌های امروز، جنگ روایت‌ها باشد. همان‌طور که در جریان جنگ اخیر دیدیم، رسانه‌های معاند تمام تلاش خود را کردند که شکست اسرائیل را وارونه نشان دهند یا مقاومت مردم ایران را نادیده بگیرند. جنگ امروز فقط در میدان نبرد نیست، بلکه در ذهن و زبان مردم، در شبکه‌های اجتماعی و در تریبون‌های جهانی نیز در جریان است. اگر ما نتوانیم از دستاوردهای خود روایت‌سازی کنیم، دشمن به‌راحتی آن‌ها را تحریف خواهد کرد. به همین دلیل، جهاد تبیین که رهبر معظم انقلاب بارها بر آن تأکید کرده‌اند، فقط یک توصیه اخلاقی نیست، بلکه ستون فقرات تمدن‌سازی است.

۵. چالش انتقال نسلی

هیچ تمدنی بدون انتقال نسلی پایدار نمی‌ماند. باید مراقب باشیم که این روحیه عزت، استقلال، خداباوری و اعتماد به نفس که امروز در میان مردم زنده شده، به نسل‌های آینده هم منتقل شود. نظام تعلیم و تربیت، رسانه‌ها، خانواده‌ها و نهادهای فرهنگی باید با هم هماهنگ باشند تا این انتقال نسلی به‌درستی صورت گیرد. نسل نوجوان و جوان باید بداند که در کجای تاریخ ایستاده، از کجا آمده و به کجا می‌رود. این نسل باید هم با تاریخ کهن ایران آشنا باشد، هم با مبانی اسلام، و هم با چالش‌های عصر جدید. اگر این انتقال نسلی درست انجام نشود، حتی بزرگ‌ترین تمدن‌ها نیز از درون فرو خواهند ریخت.

تمدن ایرانی، بستری برای شکوفایی اسلام

بعد از اسلام و تا به امروز که داریم با هم صحبت می‌کنیم، تصویر گسترده‌تری از تمدن ایران وجود دارد که نمی‌خواهم مطلق بگویم، چون بحث مفصلی است و اگر فرصتی پیش بیاید می‌توانیم به آن بپردازیم. این تصویر کلی، به تعبیر علما، تداعی معانی است. اگر کارنامه ایران را در کنار رقبای غربی‌اش نگاه کنیم، وجه تمایزهای مشخصی بین تمدن ایرانی و تمدن غرب وجود دارد. یعنی اگر از منظر تاریخ کلان به هر دو نگاه کنیم، این تفاوت‌ها آشکار می‌شود. یکی از مهم‌ترین این تفاوت‌ها این است که تمدن ایرانی، هرچند واژه تلخی برای ما دارد، ولی به هیچ عنوان رقیبی وحشی و بربر مانند تمدن غرب نبود. تاریخ غرب مملو از وحشیگری و بربریت است؛ اما در تاریخ ایران، چه در دوران باستان، چه قبل از اسلام و چه پس از آن، چنین تصویری به شکل فراگیر وجود ندارد. البته استثناها بوده‌اند، مثلاً پادشاهانی که خاطره‌هایی از خود باقی گذاشته‌اند، اما این‌ها روند عمومی و مستمر نبوده است. در مقابل، وقتی تمدن غرب را بررسی می‌کنیم، باید گفت استکبار و استعمار همزاد قدرت غرب بوده است. هرگاه غربی‌ها به قدرت رسیده‌اند، مستکبر و استعمارگر نیز بوده‌اند. از دوران اسکندر مقدونی گرفته تا رومی‌ها، هرگاه فرصتی یافته‌اند به ایران حمله کرده‌اند. حتی امروز هم، فیلم‌ها و داستان‌هایی که برای سرگرمی و افتخار خودشان ساخته می‌شوند، مثل رقابت‌های گلادیاتوری، جلوه‌ای از همین وحشیگری و تحقیر دشمنان‌شان است. بنابراین، در این رقابت تمدنی، یک طرف وحشیگری، خودبزرگ‌بینی و تحقیر دیگران دیده می‌شود، و در طرف دیگر، تمدن ایرانی-اسلامی، هرچند در جنگ و نبرد سخت بوده، اما قدرت آن با جلوه‌های انسانی‌تر، مثل علم، فرهنگ، ادب و هنر همراه بوده است. اگر بینندگان محترم تمایل داشته باشند، می‌توانند مطالعه کنند که یکی از جمع‌بندی‌های مختصر و مفید درباره خدمات متقابل اسلام و ایران را شهید مطهری بیان کرده است؛ جایی که تمدن فاخر ایران به عنوان سکوی استوار، بستری برای رشد اسلام شد. مردمی که ارزش علم، فرهنگ و ادب را می‌دانستند، زمینه‌ای فراهم کردند که اسلام بر این ریل استوار شود و رشد کند. پس از اسلام، خصوصاً در دوران پیش از حمله مغول، ایرانی‌ها جلوه‌ای از فضایل اخلاقی، هنر، ادب، علم و فرهنگ را به نمایش گذاشتند که در کنار توان حاکمیتی، نشان‌دهنده جلوه‌ای زیبای تمدنی بود. اما به دلایل متعددی، از جمله شکل‌گیری استعمار جدید غرب، روند نزولی در تاریخ ما آغاز شد. این نزول از اواخر صفویه شروع شد و به تدریج تا دوران پهلوی ادامه یافت. جمله تلخی که در ماجرای شهریور ۵۷ نقل شده، از چرچیل است که گفته: «ما خودمان آوردیم، خودمان بردیمش.» این جمله نشان‌دهنده این است که دوران طلایی علم، فرهنگ و ادب ایران به نقطه‌ای رسید که رقیب غربی به آسانی توانست در امور ایران دخالت کند و ایران را تحت سلطه بگیرد. اما ظهور حضرت امام خمینی به عنوان موسس انقلاب اسلامی و سپس رهبری مقام معظم رهبری، این قوس نزولی را متوقف کرد و مسیر جدیدی از صعود افتخارآمیز آغاز شد. امروز ما در نقطه‌ای هستیم که نه تنها خودمان را شاداب‌تر می‌کنیم، بلکه جهان را نیز شگفت‌زده ساخته‌ایم. این ابعاد تمدنی زیبا نه تنها در داخل کشور بلکه در منطقه و جهان اثرگذار است. می‌خواهم تأکید کنم که جنگ ۳۳ روزه صرفاً یک سوءتفاهم ساده بین یک رئیس‌جمهور از آن سوی دنیا و مردم این سوی دنیا نبود. این جنگ نمادی از رقابت تمدنی بزرگ‌تری است که در آن هیمنه جبهه استکبار و تمدن غرب تلاش کرد ضربه‌ای به تمدن فاخر ایرانی-اسلامی وارد کند. پس نباید ساده‌انگارانه این مسئله را فقط در سطح هسته‌ای یا موشکی دید؛ این نگاه کوچک، ظلم به کل نگاه تمدنی بزرگ ایران اسلامی است. متأسفانه برخی افراد در داخل کشور هم تلاش می‌کنند این تعارض تمدنی را در سطحی کوچک و قابل حل تفسیر کنند و بدین طریق خودشان و دیگران را به اشتباه بیندازند. اما واقعیت این است که دشمنان ما دنبال هویت تمدنی ما هستند؛ آن‌ها «دزدان با چراغ» هستند که آمده‌اند گرانبهاترین کالای ما، یعنی هویت ایرانی-اسلامی ما را بربایند.

استعمار هویتی؛ تهدیدی نرم اما عمیق

اجازه دهید کمی باز کنم: در میان اهل هلال دو نگاه به بشر وجود دارد. یک نگاه الهی که می‌گوید: «ما انسان‌ها را گرامی داشتیم» و «شما خلیفه خدا در زمینید»، و همچنین «اکرمکم عندالله أتقاكم» یعنی کرامت واقعی انسان به تقوا و ایمان اوست. این نگاه، که ریشه در اسلام و تمدن ما دارد، احترام و کرامت ذاتی برای هر انسان قائل است. اما نگاه مقابل، نگاه تحقیر و استبداد است؛ نگاه فرعون‌ها، قارون‌ها و نمرودها که فقط با ظلم و تحقیر دیگران به قدرت می‌رسند. مثلاً ترامپ، که مظهر پلیدی و حقارت است، هرگز با هیچ انسانی با احترام برخورد نکرده و نمی‌کند. نمونه آن تحقیر رئیس‌جمهور اوکراین در حضور جهانیان است. امروز حتی برخی در داخل کشور، با تقلید و اطاعت از چنین افراد و نظام‌هایی، هم خودشان تحقیر می‌شوند و هم دیگران را تحقیر می‌کنند. قرآن کریم نیز به صراحت می‌گوید که پیروی از چنین افرادی به معنای رضایت آن‌هاست، و هرگز آن‌ها از پیروان پیامبر راضی نخواهند شد مگر اینکه از روش و راه آن‌ها پیروی کنند. پس نباید فریب ظواهر را خورد؛ این واقعیت باید درک شود و به آن آگاه باشیم. ما دو اردوگاه با دو نگاه و دو جهان‌بینی متفاوت داریم که هر کدام منشأ یک نوع انسان‌شناسی متفاوت شده‌اند؛ یکی انسان شریف، با کرامت و شرافت، و دیگری انسانی حقیر و مچاله‌شده. حالا بیاییم برگردیم به بحثی که داشتیم. این دو نگاه در بستر همان رقابت تمدنی که قبلاً اشاره کردم قرار دارند. جنگ ۳۳ روزه یک جرقه بزرگ بود. از یک سو، مردمی بودند که خواهان زندگی با کرامت و عزت بودند. مقام معظم رهبری در پیام سوم خود فرمودند کسانی درباره تسلیم ایران حرف می‌زنند که این ملت کهن را نمی‌شناسند؛ آنان که تاریخ، فرهنگ و هویت این ملت را درک کنند، چنین سخنانی را استهزاء خواهند کرد. پس چرا امروز همه اقشار مردم ایران فریاد می‌زنند «مرگ بر آمریکا»، «مرگ بر اسرائیل» و «زنده باد ایران»؟ این پاسخ هویتی مردم ایران است. این نشان می‌دهد که ترامپ و امثال او آمده بودند تا با هویت ما بجنگند، و مردم ما دقیقاً همان نقطه حساس را که دشمن می‌خواست هدف بگیرد، به درستی پاسخ دادند. اگر مردم ما فقط دنبال منافع هسته‌ای بودند، شاید شعارهایشان این بود: «پول‌مان را بدهید» یا «هسته‌ای پاسخ هسته‌ای». اما هوشمندی تمدنی‌شان فهمید که دشمن دنبال هویت ماست، پس پاسخ‌شان پاسخ هویتی بود: تو می‌خواهی من نباشم، من می‌خواهم تو نباشی، تو مرگ ما را به رخ می‌کشی، اما ما زنده‌ایم و تو را نمی‌خواهیم. مردم ایران با شفافیت می‌گویند «مرگ بر آمریکا» که یعنی مرگ بر ترامپ و هر کسی که رفتار او را دارد. این واکنش طبیعی است؛ مگر ما آغازگر بودیم؟ باید به این واقعیت در جنگ ۳۳ روزه توجه کرد: این جنگ جرقه‌ای بود که باقی‌مانده تمدن استکباری غرب تلاش کرد به تمدن رو به رشد ایرانی-اسلامی ضربه بزند. بنابراین، باید با تقابل تمدنی پاسخ داد.

اسرائیل و آمریکا؛ نمادهای استعمار مدرن و خشونت مشروع‌سازی‌شده

یک نکته مهم دیگر اینکه اسرائیل، که نقش «سگ هار» را بازی می‌کند، نماد استعمار وحشی غرب است. اسرائیل بی‌رحمانه از خشونت استفاده می‌کند، آدم می‌کشد، کودکان و زنان را به قتل می‌رساند، بیمارستان‌ها را نابود می‌کند و دروغ‌های مشمئزکننده تکرار می‌کند؛ همه این‌ها یادگار دوران استعمار وحشی غرب است. اگر روزی بخواهیم درس تاریخ بدهیم و مثال‌های واقعی وحشیگری را نشان دهیم، اسرائیل بهترین نمونه است. سربازان اسرائیلی ممکن است ظاهر انسانی داشته باشند اما از کشتن کودکان لذت می‌برند، در حالی که در تاریخ ایران چنین رفتارهایی به صورت گسترده وجود ندارد. این جلوه‌ای از تمدن مستکبر و استعمارگر است، همان تمدنی که رهبر معظم انقلاب آن را «موجود خبیث» نامیده‌اند. آمریکا نیز، اگرچه خشونت خود را به صورت علنی نشان نمی‌دهد، اما همان نقش را بازی می‌کند. وقتی جنایتی می‌کند، سعی می‌کند با عناوین فریبنده مثل دفاع از حقوق بشر یا آزادی، آن را موجه جلوه دهد. اسرائیل بی‌پرده آدم می‌کشد و می‌گوید لذت می‌برم، ولی آمریکا همان قتل‌ها را پشت نقاب آزادی و حقوق بشر پنهان می‌کند. اما پاسخ مردم ما در مقابل این وحشیگری‌ها، پاسخ هویتی و فطری است که نیازی به ترجمه ندارد. امروز در سراسر جهان، از ورزشکاران تا هنرمندان، پرچم ایران به عنوان نماد روشنفکری و هویت ایرانی اسلامی به دست گرفته شده است. در این تقابل سه، چهار هفته اخیر، انسجام بالایی در ایران مشاهده شد؛ پاسخ صریح و روشن به آن زمختی و وحشیگری. همان‌طور که شهید عزیز گفته‌اند: اگر روزی شیطان با اسرائیل بجنگد، ما باید طرف شیطان باشیم، نه اسرائیل؛ این نشان‌دهنده شدت پلیدی این رژیم است. یک لایه پیچیده‌تر ماجرا این است که آمریکا، با سیاست‌های پیچیده استعمارگری خود، عده‌ای پیاده‌نظام بی‌ارزش و بی‌دستمزد در کشورهای مختلف دارد. این افراد از دوران استعمار وحشی عبور کرده‌اند و اکنون در دام «استعمار ذهنی» و «استعمار هویتی» گرفتار شده‌اند. «استعمار ذهنی» یعنی اینکه گروهی در ذهن خود اسیر و مستأثر شده‌اند. آنها گمان می‌کنند دشمن فقط دنبال منافع مادی است، در حالی که هدف اصلی هویت آنهاست. بسیاری از این افراد حتی حاضرند کتک بخورند اما باز هم به دامن همان کتک‌زننده بازگردند. شهید مطهری رحمت‌الله علیه مثالی می‌زند: وقتی یک شکارچی چشم در چشم شکار می‌شود، اگرچه شاید آن شکارچی توانایی حمله نداشته باشد، همین نگاه باعث می‌شود شکار بی‌حرکت شود و تسلیم شود. استعمار ذهنی چنین وضعیتی است؛ مثل گنجشکی که مقابل افعی از شدت وحشت، توان پرواز را فراموش می‌کند و تسلیم می‌شود. عده‌ای هنوز فکر می‌کنند آمریکا مثل همیشه قدرتمند و سرحال است، در حالی که در یمن مردمی مقاوم و شجاع ایستاده‌اند و حتی وقتی غزه تحت حمله است، حمایت خود را نشان می‌دهند. استعمارگران هر جا که مقاومت ببینند عقب می‌نشینند، اما هر چه عقب بروند، دشمن جلو می‌آید. ما دو ساعت بحث کردیم و لایه خشن و بی‌پرده این ماجرا را مرور کردیم. اما این جنگ ۱۲ روزه ترکیبی است؛ جنگ در ذهن، جنگ در هویت و فکر. مردم عزیز ما باید آماده باشند تا این نبرد را به پیروزی برسانند و جهش تمدنی رخ دهد. رژیم صهیونیستی و آمریکا در میدان نظامی شکست خوردند، اما تلاش می‌کنند در ذهن‌ها پیروز شوند؛ این برنده‌سازی ذهنی ممکن است از زبان سیاستمداران، اقتصاددانان یا افرادی که خود نمی‌دانند چه می‌گویند، بیان شود. اما در پایان، باید گفت با رهبری مقام معظم رهبری و پایمردی ملت مؤمن و فاخر ایران، بارقه‌های یک امپراتوری روحی، معنوی، فکری و هویتی در جهان شکل گرفته است؛ بارقه‌های تمدنی مبتنی بر خداباوری که امروز جرقه‌های آن را می‌بینیم. قبلاً وقتی می‌خواستیم حرف‌های‌مان را به جهان برسانیم، باید به زبان آن‌ها سخن می‌گفتیم، اما اکنون جهان خود به زبان فارسی گوش می‌دهد و پرچم ایران را به عنوان نماد آینده بشریت می‌شناسد. ان‌شاءالله توفیق داشته باشیم که این مسیر را ادامه دهیم. اگر این مسیر تمدنی را جدی بگیریم، باید بدانیم که سختی‌ها نیز همراه دارد، اما پیروزی و اقتدار در انتظار ماست.

© 2025 تمام حقوق این سایت برای پایگاه خبری مفتاح انسانی اسلامی محفوظ می باشد.