تنظیمات
اندازه فونت :
چاپ خبر
گروه : h133
حوزه : ۱۰ خبر اول, اخبار, اقتصاد, برگزیده ترین ها, سياست, گزارش, مشروح خبرها, مهم ترین خبر صفحه اول
شماره : 42279
تاریخ : ۲۲ تیر, ۱۴۰۴ :: ۱۴:۴۰
گزارش پایگاه خبری علوم انسانی مفتاح از برنامه «نصرالله» با موضوع «بیانیه اخیر ۱۸۰ استاد دانشگاه» با حضور دکتر شهریار زرشناس، عضو هیئت‌علمی دانشگاه سوره؛ فضای پسا جنگ: فرصت تکرار‌نشدنی برای جایگزینی نئولیبرالیسم با اقتصاد مردمی به نظر من، بزرگ‌ترین درس این اتفاق آن است که باید پارادایم نئولیبرالی را کنار گذاشت و رویکرد انقلابی را وارد حوزه‌های اقتصاد و فرهنگ کرد. اما درباره سیاست خارجی، برخی دوستان در بیانیه‌های خود مدعی شدند که نگاه‌های افراطی محرک دشمنی‌هاست. کدام نگاه افراطی؟ مگر ایران نبود که برجام را امضا کرد؟ مگر ایران نبود که قلب راکتور اتمی‌اش را با بتن پر کرد؟ چه کسی توافق را شکست؟

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی، ویژه‌برنامه «نصرالله» دوشنبه 16 تیرماه، میزبان دکتر شهریار زرشناس، پژوهشگر و نظریه‌پرداز شناخته‌شده حوزه سیاست و فرهنگ و عضو هیئت‌علمی دانشگاه سوره بود.

آنچه در ادامه می‌خوانید، گزارش مشروح سخنان دکتر زرشناس در این برنامه است:

مجری:
اجازه دهید بحث امشب را با این پرسش آغاز کنم. در طول تاریخ تمدن بشر، همواره جنگ‌ها از بزنگاه‌های مهم تغییرات تمدنی بوده‌اند. معمولاً جنگ‌ها در دوران پس از خود، تحولات جدی‌ای در ساختارهای فکری و تمدنی به همراه داشته‌اند. ملت‌ها در جریان این جنگ‌ها، هم دشمن و هم دوست خود را شناخته‌اند و مسیرهای درست و نادرست را بهتر از گذشته درک کرده‌اند. این تحولات حتی در حوزه‌های فکری و فلسفی نیز تأثیرگذار بوده‌اند. به‌عنوان مثال، شاید بتوان گفت که فلسفه‌های بازگشتی یا مکاتب فلسفی کلبی و رواقی در یونان، تحت‌تأثیر فضای جنگی آن دوران و تحولات ناشی از جنگ‌های اسکندر شکل گرفتند.

ما اخیراً شاهد یک جنگ ۱۲ روزه با رژیم صهیونیستی بودیم؛ جنگی که درگیری‌های سخت و شدیدی را در پی داشت و برای اسرائیل، به‌نوعی تجربه‌ای بی‌سابقه بود. برای ما نیز از پایان جنگ تحمیلی در سال ۱۳۶۷ تاکنون، شاید چنین تجربه‌ای از بمباران‌های مستقیم در شهرها کمتر رخ داده بود. به هر معنا، ما طعم واقعی جنگ را چشیدیم.

پرسش اصلی من که امیدوارم در طول این برنامه از فرمایشات شما بهره‌مند شویم، این است: از این جنگ چه عبرت‌ها و درس‌هایی می‌توان آموخت؟ به‌ویژه در این چند روز اخیر، شاهد بودیم که جریان‌های مختلف فکری در کشور در حال روایت این ماجرا هستند؛ اینکه کجا اشتباه کردیم، کجا درست عمل کردیم، عامل وقوع جنگ چه بود، چگونه می‌شد از آن پیشگیری کرد و از این پس باید چه مسیری را دنبال کرد؟ از این جنگ چه چیزهایی باید بیاموزیم و از چه چیزهایی نباید بیاموزیم؟

دکتر زرشناس:
در ادامه فرمایش شما که اشاره کردید به نقش جنگ‌ها در تحولات تاریخی، باید گفت که این موضوع کاملاً درست است. اگر به جنگ جهانی اول نگاه کنیم، خواهیم دید که چندین امپراتوری در پی آن فروپاشیدند؛ امپراتوری عثمانی، امپراتوری تزارها در روسیه، امپراتوری آلمان به رهبری قیصر ویلهلم، و امپراتوری اتریش-مجارستان. بعد از این جنگ، بسیاری از ساختارهای اجتماعی، اقتصادی و حتی سبک زندگی جوامع تغییر کرد. همان سبک زندگی‌ای که در رمان‌های بزرگی مانند گتسبی بزرگ در آمریکا روایت می‌شود، یا آنچه در اروپا پس از ۱۹۱۸ تجربه شد، همگی تحت تأثیر همین تحولات جنگی بود.

از دل همین جنگ‌هاست که آرایش سیاسی جدیدی برای مناطقی همچون خاورمیانه شکل گرفت. اما مسئله اصلی چیست؟ مسئله این است که در کشور ما نیز اکنون جریانی وجود دارد که به‌نظر می‌رسد نمایندگی بخشی از اساتید دانشگاه و همچنین برخی بدنه‌های اجتماعی را برعهده دارد؛ جریانی که طی بیانیه‌ای که توسط حدود ۱۸۰ نفر منتشر شد، دیدگاه‌هایی را مطرح کرده است. این جریان مدعی است که از این جنگ درس‌هایی گرفته و خواهان تجدیدنظر در برخی سیاست‌ها است.

اگر به این بیانیه نگاه کنیم، چند محور مهم در آن دیده می‌شود که من فهرست‌وار اشاره می‌کنم و سپس تحلیل خواهم کرد:
۱. این جریان خواهان تغییر بنیادین در پارادایم حکمرانی است.
۲. تأکید دارد بر لزوم بازگشت به دیپلماسی و مذاکره سازنده با آمریکا و اروپا.
۳. مدعی است که نگاه‌های افراطی که موجب دشمنی‌ها شده باید کنار گذاشته شود.
۴. گسترش فقر و مشکلات اقتصادی را به این پارادایم نسبت می‌دهد و خواهان تغییر آن است.

حال باید بررسی کنیم که این پارادایم از سال ۱۳۶۸ تاکنون چگونه بر کشور حاکم بوده و نمایندگان فکری آن چه کسانی بوده‌اند. ببینید، بسیاری از امضاکنندگان این بیانیه خود از مسئولان، برنامه‌ریزان، و نظریه‌پردازان همین پارادایم بوده‌اند. از ابتدای دولت آقای هاشمی رفسنجانی تا امروز، به استثنای مقطعی کوتاه، این افراد بر حوزه‌های تصمیم‌سازی کشور سیطره داشته‌اند. حتی در آن مقطع کوتاه در دولت آقای احمدی‌نژاد، پارادایم فکری عوض نشد، فقط تیم‌ها جابه‌جا شدند.

این افراد در برنامه‌های توسعه، سیاست‌های اقتصادی، بودجه‌ریزی، و حتی نظریه‌پردازی‌های فرهنگی و اجتماعی دخیل بودند. نظریه‌های اقتصادی این جریان، که عمدتاً بر مبانی نئولیبرالی استوار است، باعث گسترش فقر و تضعیف سرمایه اجتماعی شد. از سال ۱۳۶۸، سیاست‌هایی همچون تعدیل ساختاری، خصوصی‌سازی، و مسئولیت‌زدایی دولت از حوزه‌های آموزش، بهداشت و مسکن، همگی بر همین مبانی نئولیبرالی بنا شد.

این جریان اکنون مدعی است که فقر گسترش یافته، درحالی‌که خود مسبب اصلی این وضعیت بوده است. سیاست‌های اینان سرمایه اجتماعی را تخریب کرد، اما امروز به جای پاسخگویی، طلبکارانه سخن می‌گویند.

مجری:
اجازه بدهید اینجا یک نکته را مطرح کنم. برخی دوستان معتقدند که این روایتی که شما از نئولیبرالیسم ارائه می‌دهید، دقیق نیست.

دکتر زرشناس:
تز نئولیبرالیسم کاملاً مشخص است. خود هایک، نظریه‌پرداز اصلی این مکتب، آشکارا می‌گوید که «عدالت وهم است». در آمریکا و انگلیس، وقتی ریگان و تاچر این سیاست‌ها را پیاده کردند، به‌وضوح دیدیم که چگونه اتحادیه‌های کارگری را سرکوب کردند، خدمات اجتماعی را کاهش دادند و مسئولیت‌های دولت را به حداقل رساندند.

پس از جنگ جهانی دوم، کشورهای سرمایه‌داری به این نتیجه رسیدند که اگر به وضعیت مردم رسیدگی نکنند، خطر انقلاب‌های کارگری، دهقانی و مردمی آن‌ها را تهدید می‌کند. از این‌رو، مدل «دولت رفاه» شکل گرفت که از سرمایه‌داران مالیات می‌گرفتند و به مردم خدمات رایگان می‌دادند. اما از دهه ۷۰ میلادی، با افول شوروی و ازبین‌رفتن آن تهدید، به سیاست‌های نئولیبرالی بازگشتند: مالیات‌ها بر سرمایه‌داران کاهش یافت و خدمات عمومی حذف شد.

از سال ۱۳۶۸ در ایران، همین سیاست‌ها با عنوان «تعدیل ساختاری» به اجرا درآمد. خصوصی‌سازی‌های غیرشفاف، حذف استخدام‌های دولتی، کاهش خدمات درمانی و آموزشی و حتی واگذاری بیمارستان‌ها و مدارس به بخش خصوصی، نتیجه همین سیاست‌ها بود.

بخش مهمی از این مشکلات اقتصادی، بیکاری، فقر، و بحران سرمایه اجتماعی امروز، محصول مستقیم همین تفکر نئولیبرال است. امروز هم کسانی که آن سیاست‌ها را اجرا کردند، مدعی‌اند که باید تغییر مسیر داد، درحالی‌که خودشان باید پاسخگو باشند.

من هم معتقدم که پارادایم باید تغییر کند، اما نه به مذاکره با دشمنانی که موجودیت ما را به رسمیت نمی‌شناسند. ما باید به سمت عدالت اجتماعی برویم. پارادایم نئولیبرالی که توسط جریان موسوم به «مکتب نیاوران» حاکم بوده، باید کنار گذاشته شود.

امروز تفکر انقلابی، همان که در عرصه نظامی استقلال ما را حفظ کرد، باید در حوزه اقتصاد و فرهنگ نیز جاری شود. این تنها راه نجات ماست.

این دوستان به جای آنکه در جایگاه شاکی یا مدعی‌العموم قرار بگیرند و طلبکارانه سخن بگویند، بهتر است پیش از هر چیز پاسخگوی عملکرد بیش از سه دهه گذشته خود باشند. بسیاری از این افراد، اساتید رسمی دانشگاه و از مروجان سرسخت نئولیبرالیسم بوده‌اند. برخی از آنان عضو هیئت علمی، استاد تمام یا دانشیار، و برخی نیز در مناصب اجرایی کشور مسئولیت‌هایی چون وزارت بر عهده داشته‌اند؛ آن هم وزارت‌هایی که آثار عملکردشان بر همگان آشکار است. آیا نباید امروز پاسخ دهند در برابر این همه رانت‌خواری، ویژه‌خواری، حقوق‌های نجومی و تبعیض‌هایی که حاصل سیاست‌های اقتصادی‌شان بوده، چه مسئولیتی دارند؟ آیا نباید نسبت به وضعیتی که امروز در حوزه عدالت اقتصادی و اجرای قانون حاکم است، پاسخگو باشند؟

جریان انقلابی، بخش نظامی را در دست داشت و دیدید که چگونه عمل کرد و چه دستاوردهایی داشت. در برابر آن‌همه سازشی که آقایان طی این سال‌ها مرتکب شدند، جریان انقلابی ایستاد و یک‌تنه در برابر کل ناتو مقاومت کرد و موفق شد. ما در این جنگ تنها با اسرائیل طرف نبودیم، بلکه با ناتو مواجه بودیم. عبور موشک‌های ما از سامانه‌های پدافندی چند لایه، از جمله سامانه‌هایی که آمریکا، انگلیس، اردن و مصر تدارک دیده بودند، و تلاش داشتند در آسمان ما را متوقف کنند، نشان‌دهنده این واقعیت بود. تفکر انقلابی، خود را به زبان نظامی ترجمه کرد و نتیجه‌اش را همه دیدند.

اگر همین تفکر انقلابی و به اصطلاح آنها «رادیکالی»، که این آقایان آن را خشونت‌طلبی می‌نامیدند، نبود؛ اگر به سخنان سردسته‌های همین جریان توجه کرده بودیم که می‌گفت دوران موشک گذشته و امروز دوران گفت‌وگوست، اکنون کجا بودیم؟ آیا در برابر دشمنی که آمده است خانه‌ات را بگیرد و به ذلت بکشاند، باید سخن از مذاکره می‌گفتیم؟ تجربه نشان داد که این تفکر نادرست است. مردم را فریب ندهید، دروغ نگویید و فضا را آلوده نکنید. این یک تجربه تاریخی بود و باید از آن عبرت گرفت.

به نظر من، بزرگ‌ترین درس این اتفاق آن است که باید پارادایم نئولیبرالی را کنار گذاشت و رویکرد انقلابی را وارد حوزه‌های اقتصاد و فرهنگ کرد. اما درباره سیاست خارجی، برخی دوستان در بیانیه‌های خود مدعی شدند که نگاه‌های افراطی محرک دشمنی‌هاست. کدام نگاه افراطی؟ مگر ایران نبود که برجام را امضا کرد؟ مگر ایران نبود که قلب راکتور اتمی‌اش را با بتن پر کرد؟ چه کسی توافق را شکست؟ مگر ایران پیش از موعد، همه تعهداتش را انجام نداد؟ آیا طرف مقابل حتی یکی از تعهدات خود را انجام داد؟ از چه سخن می‌گویید؟ کدام طرف افراطی است؟ ایران یا طرف مقابل؟

ایران مذاکره کرد و در حین مذاکره، هدف حمله قرار گرفت. دشمن برای نابودی ایران آمده بود. این‌همه ناجوانمردی را نمی‌بینید؟ این‌همه خباثت را نادیده می‌گیرید و باز هم تقصیر را به گردن جریان داخلی می‌اندازید؟ امروز کاملاً روشن شده است که نگاه درست همان بود که می‌گفت غرب قابل اعتماد نیست، نظام جهانی قابل اعتماد نیست و مسئله آنان فراتر از موضوع هسته‌ای است. آنان با موجودیت، هویت، اقتدار، استقلال و تمامیت ارضی ایران مخالف‌اند. این دیگر امروز اثبات شده است.

دوستان دانشگاهی، بس کنید. تا کی می‌خواهید فضا را غبارآلود کنید؟ مردم این تجربه را با گوشت و پوستشان لمس کردند. فهمیدند چه کسی راست می‌گوید و چه کسی دروغ می‌بافد. آن اسرائیلِ گل و بلبلی که دوستان شما تصویر می‌کردند و آن آمریکای مدعی حقوق بشر، با چشم خود دیدند که چگونه کودک و زن باردار را می‌کشد. باز هم می‌خواهید مردم را فریب دهید؟ بس کنید. بیایید از این تجربه تاریخی درس بگیرید.

نگویید باید نگاه افراطی را کنار بگذاریم؛ باید نگاه کلی را تغییر داد. شما می‌گویید مسیر مذاکره سازنده با آمریکا و اروپا. مگر ایران نرفت؟ اگر دشمنی به خانه‌ات بیاید، به تو حمله کند، اموالت را ببرد و به خانواده‌ات آسیب بزند، تو با قاطعیت او را بیرون می‌کنی. وقتی در مذاکره طرف مقابل خواسته‌اش تنها تسلیم تو باشد، آیا این مذاکره است؟ من مخالف مذاکره نیستم، به‌عنوان تاکتیک می‌توان مذاکره کرد. اما ایران این کار را کرد. ایران همه اصول را رعایت کرد. چرا آدرس غلط می‌دهید؟ چرا واقعیت را وارونه جلوه می‌دهید؟

متأسفانه این جریان هنوز در نظام دانشگاهی ما حضور دارد و متأسفانه همچنان قدرت دارد. بارها دیده‌ام که دانشجویی می‌خواهد خلاف جریان ترجمه‌ای این آقایان حرف بزند، اما با شدیدترین استبداد علمی سرکوب می‌شود. اگر کسی از بازگشت به هویت خودی سخن بگوید، او را غیرعلمی می‌خوانند. این همان استبداد علم است که به نام علم، بالاترین سطح استبداد را اعمال می‌کند.

دوستان عزیز، بگذارید اندیشه‌های عدالت‌محور در اقتصاد نیز مجال بروز یابند. بگذارید در دانشکده‌های اقتصادی که امروز در انحصار شماست، نقد شکل بگیرد. بگذارید صدایی مخالف این سیاست‌های نئولیبرالی شنیده شود، نه آنکه پروپوزال‌هایشان را پاره کنید و له‌شان کنید. این شعار آزادی بیان را که سر می‌دهید، حداقل به آن پایبند باشید.

اما اجازه دهید به چند نکته مهم دیگر اشاره کنم. ظهور ایران، اتفاقی است که اکنون همه می‌دانند دشمن آمده بود تا ایران را نابود کند. این جنگ بر سر مسئله هسته‌ای نبود. خودشان اعتراف می‌کنند. نگاه کنید به لحن ترامپ از روز اول که گمان می‌کرد پیروز است تا روزهای بعد که فهمید شکست خورده‌اند. آنان می‌خواستند در چند روز کار ایران را تمام کنند، اما موفق نشدند.

چند عامل مهم مانع شدند: اول، مردم که با همبستگی پشت ایران ایستادند. دوم، نیروهای مسلح که معجزه کردند. اسرائیل در تاریخ خود چنین شکستی را تجربه نکرده بود. خود من باور نمی‌کردم که چنین ظرفیت موشکی داشته باشیم. دستاورد این عزیزان، به‌ویژه سرداران بزرگ ما، فوق‌العاده بود. نیروهای مسلح ما در بدترین شرایط، در فشار رسانه‌ای و اقتصادی، با کمترین امکانات، ایستادند و کشور را نجات دادند. ما مدیون آن‌هاییم.

امروز اسرائیل با بحران اقتصادی، مهاجرت ساکنان، کاهش ظرفیت دفاعی و نیازمندی به آمریکا روبه‌رو شده است. آمریکا کوشید قدرت‌نمایی کند، اما نتیجه نگرفت و به آتش‌بس روی آورد. این تحولات پیامدهایی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و منطقه‌ای دارد. ایران، محبوب دل‌ها در منطقه شد. از آمریکای لاتین تا مردم مسلمان منطقه، به ایران افتخار می‌کنند. امروز ایران تنها کشوری است که ایستاد و دشمن را به زانو درآورد.

مقایسه کنید با شوروی پس از جنگ جهانی دوم که با مقاومت خود ورق جنگ را برگرداند و محبوب روشنفکران حتی در ایران شد. امروز ایران به همان جایگاه در دل ملت‌های مظلوم جهان رسیده است. حتی دولت‌هایی که گمان می‌کردند ایران فروپاشیده، امروز درک می‌کنند که با نیرویی توانمند مواجه‌اند.

از این پس، روسیه و چین اهمیت بیشتری برای ایران قائل خواهند شد. آنان دیدند که ایران وابسته نیست، مستقل است و می‌تواند هم‌عرض آنان عمل کند. این برای ما افق‌های تازه‌ای در اقتصاد و دیپلماسی خواهد گشود، به‌ویژه در شرایطی که آمریکا در افول اقتصادی است. این را حتی ترامپ در سخنانش اذعان کرد.

اما این ظرفیت‌ها مشروط است. ما نیروهای مسلحی داریم که امروز در اوج اعتبارند. مردم نیز فهمیدند که رهبری چقدر درست می‌گفت. من خود شاهد بودم که دانشجویانی که در سال‌های گذشته تحت تأثیر رسانه‌های معاند بودند، این روزها می‌گفتند تنها کسی که درست می‌گفت، رهبر بود؛ و این رهبری بود که کشور را حفظ کرد.

ما در لبه پرتگاه بودیم. این حقیقت را باید پذیرفت.

اگر نیروهای مسلح ما وجود نداشتند، قطعاً ما سقوط می‌کردیم و به تاریخ می‌پیوستیم. واقعاً کشور از بین می‌رفت. طرح دشمن بسیار خطرناک بود: جنگ سایبری، عملیات ترور، حملات ریزپرنده‌ها از داخل، حمله از بیرون، هسته‌های مسلح تروریستی که در کردستان و نواحی اطراف آماده شده بودند؛ همه‌چیز را پیش‌بینی کرده بودند. حتی طراحی کرده بودند که سران کشور را هدف قرار دهند و عملاً کشور را بی‌سر کنند. آمده بودند دقیقاً برای چنین هدفی، اما ما ماندیم.

این مقطع، یکی از درخشان‌ترین، حماسی‌ترین و به‌یادماندنی‌ترین دوره‌های مقاومت در تاریخ معاصر ماست. کمتر دوره‌ای به این شکل در تاریخ خواهد ماند که ملت ایران چنین مقاومتی از خود نشان داده باشد. نقش رهبری در این میان بی‌بدیل بود. آرامش خود را حفظ کرد و با درایت در لحظه‌هایی که بسیاری دیگر در دنیا کنترل خود را از دست می‌دادند، جانشینان را تعیین کردند و پیام بسیار معناداری صادر شد. این صلابت و آرامش، رژیم صهیونیستی را به بن‌بست کشاند.

در گام بعد، نیروهای مسلح ما حماسه آفریدند. در شرایطی که بسیاری تصور می‌کردند ساختار فرماندهی از کار افتاده، آنها از ساعت چهار بعد از ظهر عملیات را آغاز کردند و به نحوی باورناپذیر از لایه‌های متحرک دفاعی عبور کردند. عبور از دفاع چندلایه کار ساده‌ای نبود؛ کار کارشناسان ترک و تحلیلگران نظامی منطقه این بود که بگویند چگونه موشک‌های ایران از مناطق خلأ و فواصل ضربدری عبور می‌کنند. این سطح از توانمندی، معجزه‌ای بود که بخش زیادی از آن مدیون جوانان داخلی ماست؛ جوانانی که در دانشگاه‌ها، در صنعت، در پژوهش ماندند و با همه محدودیت‌ها، این پیشرفت‌ها را رقم زدند. این دستاوردها وارداتی نبود. ما در اوج تحریم‌ها به این موفقیت‌ها دست یافتیم و ملت نیز از تمام تضادها عبور کرد.

ما در لحظه‌ای تاریخی قرار گرفتیم و هنوز هم در استمرار این لحظه هستیم. در ادامه مسیر، بی‌تردید نیازمند تغییر پارادایم هستیم. برخلاف دیدگاه برخی از دوستان، من معتقدم که این تغییر باید در جهت انقلابی و عدالت‌محور باشد. اکنون سرمایه اجتماعی کشور که به لطف الهی تا حد زیادی ترمیم شده، باید حفظ شود. این سرمایه اجتماعی به سرعت از دست خواهد رفت اگر بار دیگر سیاست‌های اقتصادی نئولیبرالی ادامه یابد. اگر مردم ببینند که برخی در زیر بار اجاره و هزینه‌های تحصیل فرزندانشان خم شده‌اند و در مقابل عده‌ای دیگر به واسطه ثروت، چندین شرکت و سرمایه‌های خارجی دارند، آسیب به جامعه بازمی‌گردد. این شکاف نتیجه همان مدل اقتصادی است و باید اصلاح شود.

ما اقتصاددانان عدالت‌محور بسیاری داریم که صادقانه پای این جامعه ایستاده‌اند، اما فضای مدیریتی که اکنون در اختیار طیفی خاص است، اجازه بروز این تفکر را نمی‌دهد.

فضای دانشگاهی و مدیریتی باید گشوده شود تا تئوری‌های اقتصادی عدالت‌محور بتوانند مطرح شوند. این فضا نباید در انحصار عده‌ای خاص باقی بماند. این تغییر در پارادایم اقتصادی باید همزمان با تغییر در پارادایم فرهنگی رخ دهد. من از افراط در حوزه فرهنگ دفاع نمی‌کنم. نه به دنبال سرود انقلابی دائم هستم، نه مخالف شادی مردم. اما تعامل فرهنگی باید به نفع عزت ملی باشد، نه به نفع از خودبیگانگی و تقلید کورکورانه. ما نباید به روزمرگی و آرمان‌زدایی تن بدهیم. این به معنای نفی شادی و آزادی مردم نیست؛ بلکه به معنای آن است که تعامل فرهنگی ما با جامعه باید در راستای حفظ هویت، عزت و استقلال ملی باشد.

دانشگاه‌های ما در این سال‌ها در این زمینه کم‌کاری کردند. این نظام دانشگاهی مانع تفکر مستقل، چه انقلابی و چه منتقد غرب، بوده است و این مسیر باید اصلاح شود.

در حوزه سیاست خارجی نیز باید به این نکته توجه داشت که هیچ‌کس به‌طور مطلق مخالف مذاکره نیست. مذاکره، اگر از موضع اقتدار و با هدف صیانت از منافع ملی باشد، پذیرفتنی است. اما تلقین اینکه مشکل ما در جهان به دلیل شعارهای ماست، غلط است. وضع اقتصادی نابسامان بسیاری از کشورها مانند مصر، مکزیک یا پرو هیچ ارتباطی با شعارهای ضدآمریکایی ندارد. آنها نه شعاری دادند و نه دیوار سفارتی را بالا رفتند، اما همچنان در بحران هستند. مسئله اقتصاد به سیاست‌های داخلی بازمی‌گردد نه به شعارهای خارجی.

ما می‌توانیم همزمان سیاست خارجی مستقل و مقاوم داشته باشیم و در عین حال اقتصاد عادلانه‌ای پیش ببریم. آنچه مانع این مسیر است، همین گروهی است که سال‌هاست فضای کارشناسی و بودجه‌نویسی و مدیریت کشور را در اختیار دارد و امروز نیز در این نامه‌های سرگشاده خود را به عنوان مرجع می‌نمایانند.

من ترجیح می‌دهم به‌جای واژۀ «گفتمان» از «گفتار» استفاده کنم. در این مقطع حساس تاریخی، خداوند فرصت بزرگی به ما داده است. باید این فرصت را مغتنم شمرد و گفتار انقلاب اسلامی را متناسب با شرایط امروز بازروایی کرد. این گفتار می‌تواند با لایه‌های جدید طبقه متوسط و بدنه اجتماعی پیوند برقرار کند. میراث فکری ما در سنت عدالت‌طلبی ایران ظرفیت‌های زیادی دارد که می‌تواند این گفتار را غنا ببخشد.

در حوزه سیاست خارجی امروز ما در موقعیتی نیستیم که از موضع ضعف وارد مذاکره شویم. ما قدرتی داریم که دشمنان را وادار به عقب‌نشینی کرد. اگر مذاکره‌ای صورت گیرد باید از موضع عزت، حکمت و استقلال باشد، نه از موضع تسلیم.

امروز هیچ‌کس حق ندارد برای ما پیش‌شرط بگذارد. آن‌هایی که شکست خوردند باید عذرخواهی کنند، باید غرامت دهند، باید به حقوق ملت ایران احترام بگذارند. غنی‌سازی و صنایع موشکی ما بخشی از امنیت ملی مشروع و عادلانه ماست و مذاکره‌ای که این اصول را نپذیرد مذاکره نیست.

ما در این مسیر باید سیاست‌های اقتصادی خود را عدالت‌محور و مردمی کنیم، از بروکراتیزم و تکنوکراتیزم و اشرافی‌گری فاصله بگیریم و به سمت مردمی‌سازی و مبارزه با تبعیض حرکت کنیم. نظام دانشگاهی، نظام کارشناسی، بروکرات‌های ما باید دست از استبداد فکری بردارند، فضای علمی و نظری را آزاد بگذارند تا ایده‌های نو مجال بروز بیابند.

این تغییرات اگر رخ دهد، این انسجام اجتماعی معجزه‌آسا که امروز شاهد آن هستیم، حفظ خواهد شد. انسجام ملی ما نیازمند این است که در اقتصاد، فرهنگ، سیاست خارجی و مدیریت کشور، تغییرات جدی در راستای عدالت، استقلال و اقتدار صورت گیرد.

در پایان عرض می‌کنم که تجربه نشان داده جریان روشنفکری ما که همیشه دم از آزادی می‌زند، در عمل مستبدترین است. این انحصار و سانسور در دانشگاه‌ها و رسانه‌ها به نفع هیچ‌کس نیست و باید پایان یابد.

© 2025 تمام حقوق این سایت برای پایگاه خبری مفتاح انسانی اسلامی محفوظ می باشد.