تنظیمات
اندازه فونت :
چاپ خبر
گزارش اختصاصی پایگاه خبری علوم انسانی مفتاح از نشست «رویکرد جنسیت‌محور در سیاستگذاری‌های بحران در ایران» با حضور دکتر فهیمه فرهمندپور، دبیر ستاد زنان و خانواده شورای عالی انقلاب فرهنگی؛ در سیاست‌گذاری بحران، جنسیت یک متغیر کلیدی است / اگر خانواده‌ها را توانمند کنیم، نیازی به تعیین نقش توسط دولت نیست دکتر فرهمندپور: در مدیریت بحران، نه‌تنها باید برنامه‌ریزی‌ها، بلکه سیاست‌گذاری‌های کلان نیز حساس به جنسیت باشد. یعنی جهت‌گیری‌های کلان نظام حکمرانی در این حوزه باید تفاوت‌های نقش، نیاز، ظرفیت و شرایط زنان و مردان را لحاظ کند. ما به چیزی فراتر از برنامه‌ریزی نیاز داریم: ما به «سیاست‌گذاری معطوف به جنسیت» و «سیاست‌گذاری حساس به جنسیت» نیازمندیم.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی، چهلمین پیش‌نشست همایش ملی «حقوق ملت و آزادی‌های مشروع در منظومه فکری آیت‌الله خامنه‌ای (مدظله‌العالی)» با محوریت «رویکرد جنسیت‌محور در سیاستگذاری‌های بحران در ایران» برگزار شد.

این نشست به همت پژوهشکده شورای نگهبان و با همکاری اندیشکده بانوان جهاد دانشگاهی واحد الزهرا(س)، روز دوشنبه ۱۶ تیرماه در محل اندیشکده بانوان جهاددانشگاهی برگزار شد.

دکتر فرهمندپور: آمریکا جنسیت را به‌عنوان یک نقطه بحران‌زا در ایران شناسایی کرده است

در ابتدا، دکتر فهیمه فرهمندپور، دبیر ستاد زنان و خانواده شورای‌عالی انقلاب فرهنگی، به عنوان دبیر نشست جلسه را آغاز کرد و گفت: در دنیای امروز که با انواع بحران‌ها احاطه شده‌ایم، از بحران‌های اقلیمی گرفته تا چالش‌های اقتصادی، سیاسی، بهداشتی و فرهنگی، بیش از هر زمان دیگری نیازمند تحلیل‌های جامع و سیاست‌گذاری‌هایی با رویکرد جنسیت‌محور هستیم؛ تحلیلی که پیامدهای بحران و راهکارهای مقابله با آن را نه به‌صورت کلی، بلکه با توجه به اثرات متفاوت آن بر زنان و مردان بررسی ‌کند.

وی در ادامه افزود: مطالعات انجام‌شده در ایران و دیگر کشورها نشان می‌دهد که آثار بحران‌ها بر زنان و مردان یکسان نیست و این تفاوت‌ها صرفاً ناشی از تفاوت‌های زیستی و فیزیولوژیک نیست، بلکه ریشه در عوامل اجتماعی، فرهنگی، حقوقی، اقتصادی و سیاسی دارد. نمونه بارز این مسئله را می‌توان در بحران کرونا مشاهده کرد؛ جایی که زنان در نقش‌های گوناگون از جمله پرستار، مراقبت‌کننده غیررسمی از خانواده و نیروی فعال در بازار کار، در خط مقدم مقابله با بحران قرار داشتند. با این حال، ظرفیت‌ها و خدمات خاص آنان در عرصه سیاست‌گذاری به اندازه کافی مورد توجه قرار نگرفت. دبیر ستاد زنان و خانواده شورای‌عالی انقلاب فرهنگی ادامه داد: اینجاست که اهمیت رویکرد جنسیت‌محور در سیاست‌گذاری‌ها روشن می‌شود. این رویکرد به ما یادآوری می‌کند که نمی‌توان بحران‌ها را با نگاه کلی به جامعه یا صرفاً از منظر «شهروند عمومی» تحلیل کرد. زنان بخش مهمی از پیکره جامعه و ستون‌های مقابله با بحران‌اند و باید به‌صورت ویژه دیده شوند. همان‌گونه که رهبر معظم انقلاب نیز بر توجه به نقش‌های جنسیتی در مراحل مختلف بحران از پیشگیری و توانمندسازی تا بازسازی و پاسخگویی تأکید دارند، ما نیز تلاش خواهیم کرد در این نشست، با استفاده از نظرات صاحب‌نظران، گامی مؤثر در این مسیر برداریم. وی در پایان گفت: دولت آمریکا نهادی به نام «گروه بحران» تأسیس کرده که مأموریت آن شناسایی و تحریک نقاط بحران‌زا در ایران است. بر اساس مطالعات آنان، محورهایی همچون اختلافات قومی، تفاوت‌های مذهبی و مسئله جنسیت و زنان از جمله این نقاط هستند. آن‌ها با هدف ایجاد ناآرامی، تلاش دارند این موضوعات را دستکاری و به بحران تبدیل کنند. این طرح‌های دشمنانه نشان‌دهنده جدیت دشمن در طراحی نقشه‌های مخرب است، اما ما نیز در مقابله با این تهدیدها کاملاً جدی هستیم.»

دکتر نقی‌زاده: اندیشکده بانوان، پلی میان دانشگاه و حکمرانی است

در ادامه نشست، سرکار خانم دکتر زهرا نقی‌زاده، رئیس جهاد دانشگاهی واحد الزهرا، ایام سوگواری حضرت اباعبدالله الحسین (ع) و یاد شهدای اخیر کشور را گرامی داشت و از رشادت‌های جبهه مقاومت در جنگ ۳۳ روزه تجلیل کرد. متن کامل سخنرانی دکتر تقی زاده در ادامه آمده است: ابتدا ایام سوگواری حضرت اباعبدالله الحسین (ع) را به همه‌ی عاشقان آن حضرت تسلیت عرض می‌کنم و امیدوارم همه ما در زمره‌ی زائران اربعین امسال قرار گیریم. همچنین حوادث جنگ ۳۳ روزه را نیز گرامی می‌دارم؛ از یک‌سو، داغ شهدای عزیز و دانشمندان‌مان جای تسلیت دارد، و از سوی دیگر، رشادت‌ها و نمایش توانمندی نظامی‌مان جای تبریک دارد. امیدواریم این پرچم انقلاب اسلامی به دست حضرت ولی‌عصر (عج) برسد. ابتدا معرفی کوتاهی از واحد الزهرا و فعالیت‌های این مجموعه ارائه دهم. جهاد دانشگاهی واحد الزهرا در سه حوزه آموزش، فرهنگ و پژوهش فعال است. در بخش پژوهش، سه مرکز تخصصی در حوزه زنان داریم: گروه پژوهشی مسائل اجتماعی زنان، مرکز مشاوره ازدواج و تحکیم خانواده، و اندیشکده بانوان. تأسیس اندیشکده بانوان، پاسخی به تأکید مقام معظم رهبری بر ضرورت توجه به مسئله زنان، تعادل بین کار و زندگی، و حضور فعال زنان در عرصه‌های تصمیم‌گیری و قانون‌گذاری بود. با بررسی مدل‌های موفق در جهان دریافتیم که حلقه‌ای واسط بین دانشگاه و حکمرانی تحت عنوان «اندیشکده‌ها» یا «تینک‌تنک‌ها» وجود دارد که با تولید اسناد سیاستی، گزارش‌های تحلیلی، و ایجاد شبکه‌های ارتباطی، پل ارتباطی مؤثری بین علم و سیاست فراهم می‌کنند. این اندیشکده‌ها از طریق برگزاری نشست‌های تخصصی، سیاست‌سازی، آینده‌پژوهی و رصد محیطی، نقشه راه سیاست‌گذاری را ترسیم می‌کنند. در همین راستا، اندیشکده بانوان در سال ۱۳۹۹ تأسیس شد و در چهار کارگروه فعالیت دارد:
  1. تمدن اسلامی و زن تراز انقلاب اسلامی
  2. تعالی خانواده (تشکیل، تحکیم، فرزندآوری و ارتقاء)
  3. سلامت اجتماعی زنان
  4. توانمندسازی و رشد بانوان
در این مدت، فعالیت‌های متعددی انجام دادیم: اجرای ۹ طرح پژوهشی، نگارش ۱۰ مقاله علمی، تدوین ۱۴۲ سند سیاستی، برگزاری ۱۶۰ نشست، تولید بیش از ۳۰۰ محتوای تخصصی، مشارکت در ۴ مسئولیت اجتماعی، و کسب ۲ جایزه استانی. در سال ۱۴۰۲ نیز به عنوان واحد برتر در حوزه جوانی جمعیت در استان تهران شناخته شدیم. از جمله دستاوردهای شاخص ما، تدوین «مدل نظام مشاغل خانگی» با استناد به اسناد بالادستی و بهره‌گیری از دو مقاله علمی فارسی و یک مقاله انگلیسی بوده است. همچنین پروژه‌ کلان «تحکیم خانواده» نیز در حال تکمیل است و به‌زودی تقدیم حضور شما خواهد شد. امیدوارم این مسیر با همراهی اندیشمندان گرامی به گسترش گفتمان علمی در حوزه زنان و خانواده منجر شود. در حوزه سلامت معنوی، با تحلیل و بررسی هجده سال از پژوهش‌های اخیر و انجام فراتحلیل‌های تخصصی، موفق شدیم به تدوین یک مقاله و سند سیاستی دست یابیم. علاوه بر آن، به مسائل مختلف اجتماعی از جمله اعتیاد زنان و سایر آسیب‌های اجتماعی مرتبط با زنان نیز پرداخته‌ایم. در سال ۱۴۰۰ نیز، موضوع اشتغال زنان در سطح بین‌الملل و سیاست‌های مرتبط با آن را مورد بررسی قرار دادیم. در این زمینه، حدود هزار صفحه متن سیاستی موجود در منابع جهانی ترجمه شده و آماده ارائه و بهره‌برداری است. در ادامه و با توجه به بحرانی که در ماه‌های اخیر کشور را تحت تأثیر قرار داد، و در پی مشکلات پیش‌آمده، تصمیم گرفتیم ذیل کارگروه سلامت اجتماعی، موضوع «رویکرد جنسیت‌محور در سیاست‌گذاری بحران در ایران» را به‌عنوان یک محور پیشنهادی مطرح کنیم. چرا که همواره در مواجهه با نقش زنان در بحران‌ها (چه در دوران دفاع مقدس و چه در بحران‌های اخیر) اغلب نگاه‌ها معطوف به ابعاد عاطفی و ایثارگرانه زنان بوده است. در حالی‌که اگر با نگاهی عمیق‌تر به واقعه کربلا بنگریم، متوجه می‌شویم همان‌گونه که در آن حادثه ۷۲ سردار رشید اسلام در یک روز جان باختند، حضرت زینب (س) نیز در پسا-واقعه، علاوه بر ایفای نقش حمایتی و عاطفی، مسئولیتی عظیم و سیاسی را بر عهده گرفت و با روایت‌گری آگاهانه، نهضت عاشورا را زنده نگه داشت. بنابراین، نگاه جنسیت‌محور به نقش زنان در بحران‌ها می‌تواند بُعدی فراتر از احساس و عاطفه را در نظر بگیرد و آنان را به‌عنوان بازیگران اصلی، کنشگران تأثیرگذار و نهادساز در خانواده و جامعه معرفی کند. با توجه به تدبیری که جنابعالی در شورای عالی انقلاب فرهنگی اتخاذ کرده‌اید و ایجاد قرارگاهی با محوریت سیاست‌گذاری بحران، ما نیز احساس کردیم این نشست می‌تواند بستری مناسب برای طرح این موضوع باشد. همچنین امیدواریم از منظر حقوقی توسط خانم دکتر آل‌اسحاق و از منظر جامعه‌شناختی توسط خانم دکتر موسوی نیز ابعاد این مسئله بررسی شود تا ان‌شاءالله بتوانیم این مسیر را به‌عنوان یک محور ویژه در اندیشکده زنان دنبال کنیم و در تعامل با سایر نهادهای فعال در حوزه زنان، نقش مؤثری ایفا کنیم.

دکتر فرهمندپور: در سیاست‌گذاری بحران، جنسیت یک متغیر کلیدی است

در بخش پایانی، سرکار خانم دکتر فهیمه فرهمندپور، دبیر ستاد زنان و خانواده شورای عالی انقلاب فرهنگی، صحبت کرد که متن کامل سخنرانی وی در ادامه آمده است: در این روزها، جامعه ما تجربه‌ای بزرگ، سنگین و بسیار گران‌قیمت را پشت سر گذاشته است. تجربه‌ای که اگرچه با هزینه‌های فراوان به‌دست آمده، اما می‌تواند نقطه شروعی برای برخورداری‌ها و بهره‌برداری‌های عمیق‌تر باشد. امیدوارم آنچه از دل این بحران به‌دست می‌آید، به اندازه بهای گزافی که برایش پرداخت شده، ارزشمند و راه‌گشا باشد. از آنجا که این نشست ماهیتی علمی دارد و شرکت‌کنندگان نیز عموماً از فعالان و پژوهشگران علمی هستند، مایلم نکته‌ای را بیان کنم. اگرچه بنده در این نشست به‌عنوان دبیر ستاد خانواده و زنان در شورای عالی انقلاب فرهنگی معرفی شده‌ام، اما در وهله نخست، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران هستم و همواره ترجیح داده‌ام با هویت معلمی شناخته شوم، نه صرفاً جایگاه‌های اجرایی. حتی در دوره عضویت در شورای عالی، تلاش کرده‌ام رویکرد علمی و معلم‌محور را بر ملاحظات اجرایی مقدم بدانم. سخنانم را در سه محور ارائه خواهم کرد. نخست، در ادامه فرمایشات خانم دکتر تقی زاده، لازم می‌دانم اشاره کنم که در شورای عالی انقلاب فرهنگی، از همان روزهای آغازین جنگ تحمیلی اخیر، «قرارگاه جنگ شناختی» را راه‌اندازی کردیم. از نگاه ما، این جنگ نظامی، هم‌زمان با یک جنگ شناختی جدی پیش می‌رود. جنگ شناختی به مفهوم مواجهه با حوزه‌های ادراک، احساس، باور و تعلقات ذهنی جامعه است. همان‌گونه که برای تقویت پدافند نظامی و ارتقاء دقت تسلیحات تلاش می‌کنیم، باید به همان اندازه نیز بر ظرفیت‌های ذهنی و روانی جامعه تمرکز داشته باشیم. این جنگ، حوزه‌هایی همچون ترس‌ها، نگرانی‌ها، هیجانات و علایق مردم را دربر می‌گیرد. بر اساس گزارش‌های رصدی ما، هر اصابت موشک نه‌تنها اثری نظامی دارد، بلکه به‌طور مستقیم بر ادراک و روان مردم نیز تأثیر می‌گذارد. خانواده‌ها نگران آینده‌اند؛ گاه از کمبود کالا، گاه از فروپاشی معیشت یا ناامنی اقتصادی. بنابراین، مردمی که دغدغه‌شان ارزاق عمومی است، گونه‌ای متفاوت با دفاع مقدس مواجه می‌شوند در مقایسه با مردمی که دغدغه نخست‌شان عزت ملی است. در این میان، تولید سریع و دقیق محتوا، پاسخگویی به شبهات، و پشتیبانی ادراکی و روانی مردم، مسئولیتی است که قرارگاه جنگ شناختی بر عهده دارد. باید شبکه‌های مؤثر توزیع محتوا را شناسایی کرد. آیا فقط باید به رسانه‌های رسمی تکیه کنیم؟ یا می‌توانیم از ظرفیت شبکه‌های محلی، مذهبی و خانگی مانند جلسات عزاداری، محافل قرآنی، منابر خانگی، و وعاظ بهره‌مند شویم؟ محرم نمونه‌ای عینی از این ظرفیت است. هزاران جلسه خانگی و مذهبی در این ایام برگزار می‌شود. اگر بتوانیم محتوای مناسب را به‌موقع در اختیار این شبکه مردمی قرار دهیم، تأثیرات جدی و اثربخشی در میدان جنگ شناختی خواهیم داشت. این توضیحات را جهت آشنایی بیشتر دوستان با ابعاد، اهداف و سطح فعالیت قرارگاه جنگ شناختی ارائه کردم. حال به موضوع اصلی این نشست بازگردیم: «رویکرد جنسیت‌محور در سیاست‌گذاری بحران در ایران». لازم می‌دانم نکته‌ای را در تکمیل فرمایش خانم دکتر نقی‌زاده عرض کنم. ایشان با ذکر واقعه عاشورا به نقش عمیق حضرت زینب (س) در پسا-عاشورا اشاره کردند که بسیار به‌جا بود. اما از منظر پژوهشی تاریخی، باید توجه داشته باشیم که الگوهای رفتاری زنان در تاریخ اسلام، یکدست و تکرارشونده نیستند. در واقعه عاشورا، مردان در میدان نبرد کشته می‌شوند و زنان روایت‌گر حماسه‌اند. اما در نسل قبل‌تر از عاشورا، شاهد الگوی متفاوتی هستیم: حضرت زهرا (س) در عرصه سیاسی، اجتماعی و معرفتی حضور فعال دارد، فریاد می‌زند، می‌رزمد و در راه دفاع از حق، به شهادت می‌رسد؛ در حالی‌که امیرالمؤمنین (ع) باقی می‌ماند تا این میراث را حفظ و منتقل کند. این یعنی در تاریخ ما الگوی واحدی وجود ندارد، بلکه باید برای تربیت افرادی آماده باشیم که در موقعیت‌های مختلف، بتوانند مناسب‌ترین تصمیم را بگیرند و بهترین نقش را ایفا کنند. این نکته بسیار مهمی است. گاهی در بحث‌هایی که میان افراد شکل می‌گیرد، از من می‌پرسند که باید از امام حسن تبعیت کرد یا از امام حسین؟ گویی الگوی ما باید یکی از این دو باشد. اما واقعیت آن است که الگوی ما، هم امام حسن است و هم امام حسین؛ یعنی ما باید به سطحی از فهم، موقعیت‌شناسی، زبان‌شناسی، و جهان‌شناسی برسیم که تشخیص بدهیم اکنون کدام الگو، مناسب‌ترین مسیر برای اقدام است. همین تنوع در سیره معصومان (ع) نشان می‌دهد که ما با یک نسخه ثابت برای همه موقعیت‌ها مواجه نیستیم، بلکه آنچه اهمیت دارد، تربیت انسان‌هایی است که در لحظه تصمیم‌گیری، بهترین گزینه را متناسب با شرایط و مأموریت خود انتخاب کنند. از این‌رو، من اساساً با ارائه یک الگوی واحد زنانه یا مردانه در شرایط بحرانی موافق نیستم؛ همان‌طور که با نسخه واحد برای کنش‌های سیاسی، نظامی یا فرهنگی هم موافق نیستم. همان‌گونه که جهاد امام صادق(ع) در قالب نرم‌افزار و تعلیم بود، جهاد امام حسین(ع) در میدان نبرد شکل گرفت. پس آنچه اصل است، شناخت شرایط و تربیت نیروهایی است که واجد قدرت تشخیص و اقدام متناسب با شرایط باشند. اما در مورد عنوان اصلی نشست، یعنی «رویکرد جنسیت‌محور در سیاست‌گذاری‌های بحران در ایران»، اجازه بدهید نظر صریح خودم را عرض کنم: من کاملاً با این رویکرد موافقم. نه‌تنها موافق، بلکه معتقدم پاسخ مثبت به این سؤال بدیهی است. آن کسی که با این نگاه مخالف است، باید استدلالی برای مخالفت خود ارائه کند. دلایل این موافقت روشن است. چه در بحران‌هایی که روندی قابل پیش‌بینی دارند و محصول طبیعی انتخاب‌های راهبردی ما هستند (مثل جنگ، که به‌نوعی ادامه طبیعی مسیر استقلال‌خواهی ما در برابر سلطه‌طلبی جهانی است)، و چه در بحران‌هایی که شاید به‌ظاهر ناگهانی و غیرمترقبه پدید می‌آیند (مانند برخی ناآرامی‌های اجتماعی)، در همه این شرایط ما باید هم در سمت ذی‌نفعان بحران و هم در سمت ظرفیت‌های مدیریتی بحران، جنسیت را به‌عنوان یک متغیر کلیدی در نظر بگیریم. برای نمونه، در زلزله یا هر بحران طبیعی دیگر، جامعه آسیب‌دیده متشکل از گروه‌های متنوعی است: کودکان، زنان، مردان، سالمندان و بیماران. هر کدام از این گروه‌ها نیازهای متفاوتی دارند. برای کودکان باید شیر خشک، پوشک، غذای خاص فراهم کرد. برای زنان نیز به اقتضای شرایط روحی، جسمی و اجتماعی، خدمات متفاوتی باید در نظر گرفت. بنابراین ذی‌نفعان بحران از منظر جنسیت و سن و وضعیت روانی و جسمی، نیازمند ملاحظات خاص هستند. اما از سوی دیگر، در سوی پاسخ‌دهی و مدیریت بحران نیز زنان ظرفیت‌های ویژه‌ای دارند. برخی از این ظرفیت‌ها ناشی از ویژگی‌های ذاتی و روانی آنان است، مانند توانایی در همدردی، مراقبت و پشتیبانی عاطفی؛ و بخشی دیگر از موقعیت اجتماعی و خانوادگی‌شان ناشی می‌شود. به عنوان مثال، زنان در کانون شبکه‌های خانوادگی قرار دارند و آموزش یک زن، معادل آموزش یک خانواده است. بنابراین، سرمایه‌گذاری آموزشی بر زنان، بازدهی چندبرابری دارد. به همین دلیل است که در مدیریت بحران، نه‌تنها باید برنامه‌ریزی‌ها، بلکه سیاست‌گذاری‌های کلان نیز حساس به جنسیت باشد. یعنی جهت‌گیری‌های کلان نظام حکمرانی در این حوزه باید تفاوت‌های نقش، نیاز، ظرفیت و شرایط زنان و مردان را لحاظ کند. ما به چیزی فراتر از برنامه‌ریزی نیاز داریم: ما به «سیاست‌گذاری معطوف به جنسیت» و «سیاست‌گذاری حساس به جنسیت» نیازمندیم. اما اجازه دهید یک نکته مهم دیگر را اضافه کنم، نکته‌ای که شاید در پرسش شما نیامده باشد ولی برای تکمیل بحث ضروری است. در تجربه کشور ما، گاهی تصور شده که مدیریت بحران صرفاً در حوزه نهادهای حاکمیتی و دستگاه‌های اجرایی تعریف می‌شود. یعنی تصور این بوده که وزارت کشور، وزارت بهداشت، هلال احمر و سایر نهادهای رسمی باید بار بحران را به دوش بکشند. اما امروز، ما از این نگاه عبور کرده‌ایم. در ایران امروز، تقریباً همه نخبگان و مدیران به این اجماع رسیده‌اند که مدیریت بحران، باید مردم‌پایه باشد. یعنی مردم و بازیگران مردمی باید در مرکز طراحی و اجرا قرار گیرند. تجربه بسیج، گروه‌های جهادی، داوطلبان هلال احمر و شبکه‌های محلی نشان داده است که ظرفیت‌های مردمی در مدیریت بحران بسیار کارآمد، انعطاف‌پذیر و سریع‌العمل هستند. برای نمونه، هلال احمر با جمعیتی اندک از نیروهای رسمی، توانسته با اتکا به داوطلبان مردمی، در بحران‌های بزرگ ورود جدی و مؤثر داشته باشد. همین الگو در مورد گروه‌های جهادی، هیئات مذهبی، و شبکه‌های مردمی عزاداری در محرم نیز صادق است. بنابراین، ما باید رویکرد جنسیت‌محور در سیاست‌گذاری بحران را با نگاه مردم‌پایه ترکیب کنیم تا به الگویی اثربخش و بومی برسیم. ما در ابتدای انقلاب نهاد مبارکی به نام «جهاد سازندگی» داشتیم که بر اساس ظرفیت‌های مردمی شکل گرفت و مأموریتش کمک به مناطق محروم، توسعه زیرساخت‌ها و حضور میدانی جوانان متعهد در حل مسائل کشور بود. اما در یک چرخش نامناسب، این نهاد مردمی در ساختار وزارت کشاورزی ادغام شد و به تدریج هویت جهادی خود را از دست داد و رنگ و بوی ساختاری و دولتی به خود گرفت. خوشبختانه در سال‌های اخیر، بار دیگر شاهد احیای رویکرد جهادی و بازگشت به ظرفیت‌های مردمی هستیم؛ امروز بخش قابل توجهی از فعالیت‌های اجتماعی و خدمت‌رسانی، توسط گروه‌های جهادی و مردم‌پایه انجام می‌شود که گاهی حتی فراتر از نهادهای رسمی عمل می‌کنند. در این زمینه بین ما اختلافی نیست. اما به نظر من ما در این نقطه با یک خطای راهبردی مواجه‌ایم؛ یا حداقل با یک غفلت راهبردی. درست است که چرخش از دولت‌محوری به مردم‌محوری، جهت‌گیری درستی است، اما به باور من، این چرخش لزوماً با راهبرد صحیحی انجام نشده است. چرا؟ چون وقتی سخن از مردمی‌سازی می‌زنیم، در عمل ساختارهای اجتماعی همچون سازمان‌های مردم‌نهاد یا گروه‌های جهادی را محور قرار داده‌ایم، اما غفلت کرده‌ایم از اینکه بنیان اصلی مردم‌محوری در تمدن اسلامی نه سمن‌ها و نه نهادهای اجتماعی، بلکه خانواده است. برای توضیح این مسئله، می‌خواهم ارجاع بدهم به سیاست‌های کلی خانواده که از سوی مقام معظم رهبری ابلاغ شده است. همان‌طور که می‌دانید، سیاست‌های کلی، چارچوب‌های کلان و بالادستی‌اند که باید بر تمام سیاست‌ها، قوانین، برنامه‌ریزی‌ها و حتی تصویب قوانین جدید، حاکم باشند. مقام معظم رهبری در کنار سیاست‌های کلی اقتصاد مقاومتی، علم و فناوری، سلامت و...، بسته‌ای بسیار مهم تحت عنوان «سیاست‌های کلی خانواده» ابلاغ کرده‌اند که از نظر بنده، حاکم بر سایر سیاست‌های کلان هم هست؛ چرا که این بسته نه تنها وارد حوزه خانواده شده، بلکه بر سایر حوزه‌های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی نیز تأثیرگذار است. در بند دوم این سیاست‌ها آمده است: محور قرار گرفتن خانواده در قوانین، مقررات، برنامه‌ها، سیاست‌های اجرایی و تمام نظامات آموزشی، فرهنگی، اقتصادی، مسکن و شهرسازی. به همین دلیل، به‌جای اینکه در سیاست‌گذاری برای مدیریت بحران، تمرکزمان فقط بر ظرفیت‌های بیرون‌از‌خانه مانند NGOها یا گروه‌های اجتماعی باشد، باید خانواده را به‌عنوان یگان اصلی کنشگری اجتماعی مورد توجه قرار دهیم. وقتی می‌گوییم مردم باید در مدیریت بحران مشارکت داشته باشند، چرا نگوییم خانواده‌ها باید مشارکت کنند؟ چرا از ابتدا، آموزش، آگاه‌سازی، توانمندسازی و حساس‌سازی را با محوریت خانواده آغاز نکنیم؟ چرا نگوییم آموزش خانواده به جای آموزش فرد؟ چرا به‌جای گفتن «مردم باید حساس شوند»، نگوییم «خانواده‌ها باید حساس شوند»؟ تجربه‌های میدانی ما در بحران‌های اخیر نشان داده که هرجا خانواده‌ها از پیش مقاوم، آگاه، منعطف و مسئولیت‌پذیر بوده‌اند، فرزندان‌شان هم توانسته‌اند در میدان باقی بمانند، استوار بایستند و حتی در فضای جنگ شناختی یا عملیات روانی هم دچار آسیب‌های روانی شدید نشوند. برای مثال، در همین بحران‌های اخیر، شاهد بودم که در برخی خانواده‌ها، کودکان به‌شدت آسیب دیدند. مادری می‌گفت: «بچه‌ام دچار لکنت زبان شده؛ دیگر از من چه انتظاری دارید؟» من هم گفتم: «الان دیگر انتظاری ندارم، اما انتظارم این بود که پیش از وقوع بحران، خانواده آن‌قدر مقاوم و آماده باشد که با یک بحران محدود، کودک شما دچار این حجم از آسیب روانی نشود.» البته این حرفم به‌هیچ‌وجه نافی همدلی با آن خانواده نبود؛ برخی کودکان شرایط ویژه‌ای دارند و باید درک شوند. اما در مجموع، اگر از پیش در خانواده‌ها سرمایه‌گذاری تربیتی شده باشد، فرزندان ما مقاوم‌تر و در میدان‌تر خواهند بود. پس اگر می‌بینیم امروز کودک ۸ ساله‌ای زبان مقاومت، عزت، مسئولیت اجتماعی و ایستادگی را می‌فهمد و در عمل نشان می‌دهد، این را بیش از آنکه محصول آموزش و پرورش رسمی بدانیم، باید محصول تربیت خانواده بدانیم. بله، نظام آموزش رسمی می‌تواند این گلِ پرورده را شکوفاتر کند؛ اما ریشه در خانه است. بر این اساس، اگر قرار بود من به‌جای عنوان «سیاست‌گذاری جنسیت‌محور در مدیریت بحران»، برای طرح شما عنوانی پیشنهاد دهم، آن عنوان سیاست‌گذاری خانواده‌محور در مدیریت بحران بود

دکتر فرهمندپور: اگر خانواده‌ها را توانمند کنیم، نیازی به تعیین نقش توسط دولت نیست

البته اجازه دهید این نکته را در پرانتز عرض کنم: من از آن دسته نیستم که هر وقت بحث زنان به میان می‌آید، فوراً نگران تضعیف خانواده می‌شوند. من به‌هیچ‌وجه این دیدگاه را ندارم که بگوییم اگر از زنان حمایت کردیم یا نیازهای آنان را دیدیم، خانواده آسیب می‌بیند. نه؛ اتفاقاً من معتقدم که باید نیازها، ظرفیت‌ها، مطالبات و نقش‌آفرینی‌های زنان را دقیقاً و عمیقاً دید، شناخت و تقویت کرد. اما در موضوع خاص این جلسه، با تأکید بر بند دوم سیاست‌های کلی خانواده، معتقدم که باید نقطه کانونی ما در سیاست‌گذاری‌های بحران، نه فقط ساختارهای بیرونی جامعه، بلکه «خانواده» باشد. یعنی به جای اینکه فقط به دنبال آموزش دادن به ان‌جی‌اوها یا فعالان بیرونی باشیم، باید تمرکز اصلی‌مان را بر توانمند کردن خانواده‌ها بگذاریم. چرا؟ چون وقتی افراد جامعه را در قالب خانواده سازماندهی کنیم و آگاهی و حساسیت را به درون خانه ببریم، آن‌گاه خواهید دید که چگونه ظرفیت آحاد جامعه، در تجمیع خانواده‌ها به ضریب بالایی از اثرگذاری می‌رسد. در واقع، مشارکت فردی ضربدر خانواده، یک ظرفیت عظیم خلق می‌کند که فراتر از مشارکت تک‌نفره است. من همیشه بر این باورم که زنان، به‌واسطه جایگاهشان به‌عنوان بانوی خانه و محور یک خانواده، ظرفیت بی‌نظیری دارند. حالا اگر بخواهیم دقیق‌تر بگوییم، همه زنان در فرهنگ ما به‌نوعی «خانه‌دار» هستند؛ فقط بعضی از آن‌ها شاغل نیز هستند. یعنی شغل بیرونی دارند، اما همچنان مسئولیت‌های خانه را هم برعهده دارند. به همین خاطر من اصطلاح "زن خانه‌دار شاغل" را به‌کار می‌برم. اگر ما بتوانیم مصرف فرهنگی زنان را ارتقا دهیم، یعنی خانم‌ها به‌جای صرف زمان زیاد در فضای مجازی و دیدن برنامه‌های بی‌ثمر یا تکراری، از این وقت برای آموزش، آگاهی و تربیت فرهنگی خود بهره ببرند، تحولی بزرگ در جامعه شکل می‌گیرد. مخصوصاً وقتی می‌دانیم که میزان فعالیت و بازنشر اطلاعات توسط زنان در فضای مجازی بسیار بیشتر از مردان است؛ تا پنج برابر، طبق برخی آمارها. این یعنی ما با یک ظرفیت عظیم مواجه‌ایم، اما آن را به حال خود رها کرده‌ایم و وقتی تبعاتش بروز می‌کند، تازه می‌خواهیم برایش راه‌حل پیدا کنیم. اگر بتوانیم سواد رسانه‌ای، سواد فرهنگی، و توان مشارکت اجتماعی زنان را افزایش دهیم، آن‌ها را در مسیر مطالبه‌گری صحیح و مشارکت مؤثر قرار دهیم، در واقع داریم از یک سرمایه عظیم که تا الآن کمتر مورد توجه قرار گرفته، بهره می‌بریم. به‌عنوان مثال، در ایام کرونا آموزش و پرورش مسئولیت آموزش را به مادران سپرد. با اینکه من شخصاً با این کار مخالف بودم و معتقدم باید آموزش وظیفه‌ی نهاد رسمی آن باشد، اما این تجربه یک واقعیت را به ما نشان داد: زنان ظرفیت عجیبی دارند و می‌توانند با مقداری حمایت، نقش‌آفرینی‌های مؤثری حتی در حوزه آموزش ایفا کنند. این سؤال پیش می‌آید که چرا از این ظرفیت در سایر حوزه‌ها استفاده نکنیم؟ چرا آموزش‌های بحران‌محور را فقط به کتاب‌های درسی بسپاریم؟ مگر همه چیز باید در کتاب درسی گنجانده شود؟ چرا این آموزش‌ها را به درون خانواده نبریم؟ چرا مادران را توانمند نکنیم که مسئولیت تربیت، آموزش و مشارکت اجتماعی فرزندانشان را به‌درستی انجام دهند؟ آموزش و پرورش باید در حیطه تخصصی خودش بماند، و خانواده در نقش اصلی خود یعنی تربیت نسل آینده، تقویت شود. من پیشنهاد می‌دهم که در سیاست‌گذاری بحران، به‌جای رویکرد صرفاً جامعه‌محور، رویکرد خانواده‌محور را دنبال کنیم. خانواده‌ها می‌توانند مدیریت توزیع جنسیتی وظایف را به‌درستی انجام دهند. آن‌ها به‌طور طبیعی می‌دانند که چه مسئولیتی را به دختر یا پسر خود بسپارند. اگر خانواده‌ها را تقویت کنیم و آموزش دهیم، دیگر نیازی نیست که سیاست‌گذار و برنامه‌ریز بخواهد همه جزئیات نقش‌ها را تعیین کند؛ خود خانواده‌ها به بهترین شکل آن را مدیریت می‌کنند. مشکل ما این است که به‌جای آنکه خانواده بیاید و مسئله جامعه را حل کند، انتظار داریم جامعه بیاید مشکل خانواده را حل کند. درحالی‌که اگر دولت به‌جای مداخلات زیاد، کمی عقب‌نشینی کند و به ارتقای خانواده کمک کند، خانواده‌ها خودشان بسیاری از مشکلات دولت و جامعه را حل خواهند کرد. من یک‌زمانی معاون اجتماعی سازمان ملی جوانان بودم. آنجا جمله‌ای را بسیار دوست داشتم که آقا فرموده بودند: «جوانان مسئله نیستند؛ راه‌حل‌اند.» من معتقدم این جمله را باید درباره خانواده، زنان، و مردم هم به‌کار برد: خانواده‌ها، زنان، و مردم، مسئله نیستند؛ بلکه خود راه‌حل‌اند. اما ما با جهت‌گیری نادرست، هم بار دولت را سنگین کرده‌ایم، هم انتظارات را افزایش داده‌ایم، و حالا که قصد داریم مسیر را به‌سمت مشارکت مردمی تغییر دهیم، متأسفانه از نقش خانواده‌ها غفلت می‌کنیم. ما با یک مقوله به‌نام جنسیت روبه‌رو هستیم که در سه بُعد قابل بررسی است: تفاوت جسمی، تفاوت روحی و تفاوت روحیه‌ای. زن و مرد از نظر جسمی با یکدیگر متفاوت‌اند، و این تفاوت ریشه در علم فیزیولوژی و دانش پزشکی دارد. از سوی دیگر، تفاوت‌هایی در روحیه نیز میان زن و مرد مشاهده می‌شود که متأثر از ویژگی‌های جسمی آنان است. اما از نظر روح، یعنی حقیقت وجودی انسان، زن و مرد یکسان و از جنس واحد آفریده شده‌اند. روحیه به معنای آن چیزی است که هم از ساختار جسم تأثیر می‌پذیرد و هم بر روان اثرگذار است. با این حال، روح زن و مرد هر دو از یک حقیقت واحد آفریده شده‌اند و از نظر دینی، تفاوتی میان آن‌ها وجود ندارد. چنان‌که قرآن می‌فرماید: «یا أیّها الناس... إنّ أکرمکم عند الله أتقاکم» (حجرات: ۱۱). بنابراین، از منظر دین، کرامت انسانی معیار است، نه جنسیت. اما درباره تفاوت‌های جسمی، حتی از لحظه‌ آغاز خلقت، یعنی در سطح نطفه، تفاوت‌های ساختاری بین زن و مرد وجود دارد. از ۲۳ جفت کروموزوم انسانی، ۲۲ جفت آن میان زن و مرد مشترک است و تفاوت تنها در جفت بیست‌وسوم، یعنی کروموزوم‌های جنسی XX در زنان و XY در مردان نمایان می‌شود. روان‌شناسان، همین تفاوت ژنتیکی را مبنای بسیاری از تمایزهای جنسیتی می‌دانند. تحقیقات گسترده علمی نشان داده است که تفاوت‌های فیزیولوژیکی بین زن و مرد واقعی، مؤثر و عمیق است. برای نمونه، هورمون تستوسترون که در مردان به‌صورت غالب وجود دارد، زمینه‌ساز رفتارهایی چون رقابت‌طلبی، سلطه‌جویی و پیش‌برندگی بیشتر می‌شود. این تفاوت‌ها حتی در روحیه و شخصیت نیز بازتاب می‌یابد. بر اساس آزمون‌های روان‌شناسی و تست‌های شخصیتی، اختلالات هیجانی و روانی در زنان و مردان با یکدیگر تفاوت‌ دارد؛ مثلاً زنان بیش از مردان در معرض افسردگی، اضطراب یا وسواس‌های فکری هستند. دوره درمان، نوع دارو و حتی میزان دوز مصرفی برای درمان برخی اختلال‌ها، در زنان با مردان متفاوت است. این تفاوت به معنای برتری یا فرودستی نیست، بلکه نوعی تمایز طبیعی است که نادیده گرفتن آن، برخلاف منطق علمی و حتی عدالت است. برخی از جریان‌های فمینیستی مدرن این تفاوت‌ها را انکار می‌کنند و مدعی‌اند که زن و مرد تفاوت ذاتی ندارند؛ در حالی که این ادعا با شواهد علمی در تضاد است. ما درباره برابری کرامت و انسانیت زن و مرد صحبت می‌کنیم، اما تفاوت‌های طبیعی، واقعی و مؤثر آن‌ها را نمی‌توان نادیده گرفت. در نتیجه، این تفاوت‌ها باید در قانون‌گذاری و سیاست‌گذاری لحاظ شود. نمی‌توان قانون واحدی را بدون توجه به ساختار جسمی، روحی و روانی متفاوت زن و مرد نوشت و انتظار اجرای عادلانه داشت. اگر قانون تفاوت‌های طبیعی را نادیده بگیرد، عین بی‌عدالتی است، حتی اگر در ظاهر، تساوی ایجاد کرده باشد. عدالت به معنای مساوات نیست؛ عدالت یعنی قرار دادن هر چیز در جای خود. تساوی حقوقی لازم است، اما نه به‌معنای یکسان‌سازی وظایف و مسئولیت‌ها. همان‌طور که دو مرد با تلاش، تحصیلات و سابقه متفاوت نباید از حقوق و مزایای یکسان برخوردار باشند، همین منطق درباره تفاوت‌های طبیعی زن و مرد نیز صادق است. در همین راستا، نظریه‌ای به‌نام «نظریه تفاوت و تعادل» وجود دارد که کمتر به آن پرداخته شده است. این نظریه بیان می‌کند که تفاوت میان موجودات، لازمه پویایی و حرکت در نظام خلقت است. اگر این تفاوت‌ها وجود نداشت، نظام اجتماعی دچار رکود و ایستایی می‌شد. این تفاوت‌ها، نه تنها تهدید نیستند، بلکه موتور محرکه‌ی حرکت اجتماعی هستند. با پذیرش این تفاوت‌ها، حال باید دید که در مدیریت بحران‌ها، چگونه می‌توان این تفاوت‌ها را به رسمیت شناخت و از آن‌ها بهره‌برداری کرد. این موضوع، در واقع محور اصلی این نشست است. اگرچه در گذشته حتی ایده‌ی تأسیس وزارت خانواده نیز مطرح شد، اما هنوز تحقق نیافته است. با این حال، اگر بخواهیم در حوزه‌ی خانواده به شکل مؤثر عمل کنیم، باید آموزش‌ها و توانمندسازی‌ها را متناسب با ویژگی‌های زنان طراحی کنیم. برای نمونه، پیشنهاد می‌شود شبکه‌ای مانند «شبکه ملی زنان» تأسیس شود؛ نه با نگاه فمینیستی، بلکه با نگاه به ظرفیت‌های واقعی زنان و اثرگذاری بالای آن‌ها در بستر خانواده و جامعه. زن به‌عنوان مادر، همسر یا دختر در دل خانواده، تأثیری عمیق بر اعضای خانواده دارد. اگر به‌درستی سرمایه‌گذاری و آموزش ببیند، اثر تربیتی و اجتماعی گسترده‌ای خواهد داشت.

© 2025 تمام حقوق این سایت برای پایگاه خبری مفتاح انسانی اسلامی محفوظ می باشد.