تنظیمات
اندازه فونت :
چاپ خبر
گروه : h133
حوزه : ۱۰ خبر اول, اخبار, برگزیده ترین ها, گزارش, مشروح خبرها, مهم ترین خبر صفحه اول
شماره : 42478
تاریخ : ۲ مرداد, ۱۴۰۴ :: ۱۵:۴۵
گزارش اختصاصی پایگاه خبری علوم انسانی مفتاح از قسمت سوم ویژه‌برنامه «برای سرنوشت» با حضور دکتر زهرا شریف، عضو هیئت علمی پژوهشکده زن و خانواده؛ مقاومت، حرکتی هستی‌شناختی در دل الاهیات اسلامی / ما برای انسانیت می‌جنگیم، آن‌ها برای سلطه مقاومت در الهیات اسلامی، یک حرکت متافیزیکی و هستی‌شناختی است. مقاومت، همان حرکت در حاق وجود، همان پیش‌روی به سمت حق است. هر انسانی که بخواهد به‌درستی در هستی قدم بردارد، ناگزیر از پیمودن مسیر مقاومت است. نبرد میان حق و باطل، نخست در درون انسان شکل می‌گیرد و سپس به عرصه هستی کشیده می‌شود.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی، در سومین نشست از سلسله‌برنامه‌های «برای سرنوشت»، این بار گفت‌وگویی با سرکار خانم دکتر زهرا شریف، عضو هیئت علمی پژوهشکده زن و خانواده، برگزار شد. موضوع این جلسه به «الهیات مقاومت» اختصاص داشت که در ادامه متن گفتگو خدمت شما ارائه می‌شود:

دبیر جلسه:

در میانه جنگ ایران و رژیم صهیونیستی قرار داریم؛ نبردی که با وجود اعلام آتش‌بس، هیچ اطمینانی به پایداری آن نیست و بسیاری آن را موقتی و ناپایدار می‌دانند. این جنگ، با همه شگفتی‌ها و غافلگیری‌هایش، آغاز شد و در این میان، ملت ایران درخشان‌ترین نقش را ایفا کردند. توانمندی‌هایی که به‌واسطه مجاهدت‌های رزمندگان ایرانی در ضربه‌زدن به دشمن صهیونی، آشکار شد، شایسته تأمل جدی است. ما در مجموعه برنامه «برای سرنوشت»، فراتر از اتفاقات میدانی جنگ، قصد داریم به لایه‌های معنایی و مفهومی این نبرد نفوذ کنیم. هدف ما آن است که مخاطبان‌، با بهره‌گیری از تحلیل‌های پژوهشگران و صاحب‌نظران، به اعماق معانی حاکم بر این میدان دست یابند و آنچه تاکنون دیده یا شنیده نشده را بهتر درک کنند. لطفاً بفرمایید که این جنگ را از دیدگاه تحلیلی خود چگونه ارزیابی می‌کنید؟

دکتر زهرا شریف: همان‌گونه که اشاره فرمودید، من مایلم از زاویه الهیاتی به مسئله مقاومت و جنگ نگاه کنم. وقتی از «الهیات مقاومت» سخن می‌گوییم، مقصود این است که چگونه می‌توان با تکیه بر مبانی الهیاتی، هستی‌شناسی، انسان‌شناسی و معرفت‌شناسیِ خود، پدیده‌هایی همچون جنگ و پیامدهای آن را تبیین کرد. در این زمینه، بحثم را از چند منظر پی‌می‌گیرم. نخستین نکته آن است که اساساً ماهیت مقاومت از نگاه الهیاتی چیست؟ در نگاه فلسفی و عرفانی اسلامی، انسان ذاتاً در بستر یک نبرد متولد می‌شود؛ نبردی بین دو نیرو: یکی ملکوتی و دیگری شیطانی. در فلسفه ملاصدرا نیز این امر به رسمیت شناخته شده است. در این دیدگاه، انسان در تقابل دائم میان دعوت‌های ملکوتی و وساوس شیطانی تعریف می‌شود. در قرآن نیز چنین نگاهی دیده می‌شود؛ گاه انسان با اوصافی چون عجول، کفور و عنود معرفی می‌شود، که اگر تنها این ویژگی‌ها در او حاکم شود، راهی به سوی سعادت نخواهد داشت. اما در عین حال، همین انسان «و لقد کرمنا» است، یعنی دارای ظرفیت کرامت و تعالی است. این تقابل دائمی، صحنه‌ای است که انسانیت انسان در آن فعلیت می‌یابد. در فلسفه اخلاق نیز گفته می‌شود که در جدال میان قوای بهیمیه، شهویه و غضبیه، فضیلت‌هایی چون عدالت و حکمت سر برمی‌آورند. بنابراین، مقاومت صرفاً واکنشی دفاعی نیست؛ بلکه نوعی زیستِ هستی‌شناختی است که به فعلیت‌ رساندن ظرفیت‌های انسانی را در پی دارد. این یک مسیر است، نه یک لحظه. وقتی از عدالت یا حکمت سخن می‌گوییم، منظور تولد یک قوه وجودی تازه است؛ امری که در پرتو مجاهدت و مقاومت پدید می‌آید. به تعبیر قرآن، کسانی که می‌گویند: ربنا الله ثم استقاموا، مورد عنایت فرشتگان قرار می‌گیرند. این وعده الهی است که نتیجه استقامت، تنزل ملائکه و رفع خوف و اندوه است. در ادبیات عرفانی نیز این مقاومت وجودی با مفاهیمی چون «تولد قلب» همراه است. عرفا معتقدند که در مسیر سلوک، با ریاضت و ترک و فعل برخی امور، قلبی در انسان متولد می‌شود که ادراک، احساس و کنش دارد. این قلب، ثمره مقاومت با نفس است. در مجموع، مقاومت در الهیات اسلامی، یک حرکت متافیزیکی و هستی‌شناختی است. خداوند در قرآن می‌فرماید: درجاتی دارند نزد پروردگارشان. این صعود در مدارج هستی، نیازمند نیروی محرکه‌ای است و آن، مقاومت است. مقاومت، همان حرکت در حاق وجود، همان پیش‌روی به سمت حق است. در این مسیر، انسان متعالی می‌شود و به او «اضافات وجودی» عطا می‌شود: رحمت، فرشتگان، هدایت، و عنایات الهی. مقاومت، آغازی و پایانی ندارد. هر انسانی که بخواهد به‌درستی در هستی قدم بردارد، ناگزیر از پیمودن مسیر مقاومت است. نبرد میان حق و باطل، نخست در درون انسان شکل می‌گیرد و سپس به عرصه هستی کشیده می‌شود. انسان الهیاتی، انسانی است درگیر با واقعیت‌ها، نه منزوی در خود. در اسفار اربعه نیز این معنا به چشم می‌خورد: انسانی که به وضعیت پیرامونی خود حساس است و نسبت به حق و باطل واکنش دارد. خداوند نیز در قرآن، از کسانی یاد می‌کند که یصدقون بالحسنٰی، یعنی خوبی و نیکی را درک می‌کنند، تصدیق می‌کنند و مطابق آن رفتار می‌کنند. اگر بخواهیم تعریف الهیاتی از مقاومت ارائه دهیم، باید آن را «حرکت ضروری و مستمر انسان به‌سوی حقیقت و بر اساس حقیقت» بدانیم. در حکومت اسلامی نیز وقتی معیار عدالت و حق قرار می‌گیرد، این یعنی که مسیر، همان مسیر مقاومت است. در اینجا می‌توان به بحث دوم وارد شد که لازمه این حرکت مقاوم، «زیست صحیح انسانی» است. یعنی تنها کسانی می‌توانند مدعی زیستن در مسیر مقاومت باشند که در انسانیت خود، درست زیسته باشند. در قرآن آمده است: اگر از میان شما بیست نفر صابر باشند، بر دویست نفر پیروز می‌شوند. یعنی محاسبات مقاومت، فراتر از معیارهای عادی بشری است. البته این به معنای بی‌اعتنایی به لوازم مادی نیست. ما امروز در سطحی از توانمندی دفاعی و تهاجمی هستیم که حتی برای بسیاری از خود ما نیز شگفت‌آور بوده است. جنگ ۳۳ روزه اخیر، توانمندی‌های نظامی ایران را آشکار کرد. اما نکته اینجاست که رزمندگان ما می‌دانند که ابزار، صرفاً ابزار است. آنچه سرنوشت جنگ را رقم می‌زند، ایمان، نیت خالصانه، توکل، و اتصال به منبع الهی است. در نگاه الهیاتی، این امور، واقعی و موثرند، نه صرفاً حالات درونی. ایمان، بخشی از محاسبه جنگی ماست، نه صرفاً یک باور فردی. این تفاوت اساسی نبرد الهیاتی با نبرد مادی‌گرایانه است. در روایت نبوی آمده است که پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله فرمودند: «علی قدر نیتک العمل». یعنی ارزش و میزان عمل بر پایه نیت سنجیده می‌شود. ما وقتی درباره مقاومت سخن می‌گوییم، و آیه قرآن را مرور می‌کنیم که می‌فرماید: «اگر از میان شما بیست نفر صابر باشند، بر دویست نفر غلبه می‌کنند»، سخن از گروهی است که اهل صبر و اهل معنا و ایمان‌اند. این مقابله با جمعیتی بزرگ‌تر، نشان‌دهنده آن است که ایمان، فقط یک باور ذهنی نیست؛ بلکه یک حقیقت عینی و یک واقعیت جهادی است. مقاومت، تنها اتکای به اسباب ظاهری و مادی نیست، بلکه همراهی میان تلاش انسانی و اتکای قلبی به اراده خداوند است. ما به عنوان مسلمان، تمام توان خود را برای دستیابی به تجهیزات، آمادگی نظامی، علمی و راهبردی به کار می‌گیریم، اما می‌دانیم که این ابزارها فقط زمینه‌ساز تحقق اراده الهی‌اند. آنچه در نهایت رخ می‌دهد، تحت مشیت و سنت‌های خداوند است.

دبیر جلسه:

سؤال مهمی که مطرح می‌شود این است که در چارچوب این نگاه الهیاتی، پرهیز از جنگ یا پیشگیری از آن چگونه معنا می‌شود؟ برخی استدلال می‌کنند که دیدگاه‌های ایدئولوژیک جمهوری اسلامی باعث شده تا قدرت‌های جهانی احساس خطر کنند و به‌واسطه همین نگاه، تنش و جنگ پدید آمده است. آیا این ایده در منظومه الهیاتی قابل توجیه است؟ اگر آنچه انجام داده‌ایم درست بوده، پس آیا با فرآیندی طبیعی مواجهیم که باید تبعاتش را بپذیریم و میوه‌های آن را بچینیم؟ یا خطایی در راه رفته وجود داشته است؟

دکتر زهرا شریف: ما برای تحقق بدیهی‌ترین اصول انسانی و الهی تلاش می‌کنیم. یک حکومت اسلامی، برای برپا داشتن اصول بنیادین یک جامعه سالم قدم برمی‌دارد. هدف نهایی ما نه جنگ است و نه صرفاً صلح؛ بلکه عدالت است. قرآن می‌فرماید: أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا؛ یعنی اجازه جهاد از سوی خداوند زمانی صادر شده که ظلمی روا شده باشد. پس حرکت ما حرکتی ابتدایی نبوده، بلکه واکنشی به ظلم است. آنچه حکومت اسلامی پی‌ می‌گیرد، گسترش توحید و اقامه عدالت است، و این دو مقوله با شمشیر، خون‌ریزی و جنگ تحمیل نمی‌شود. بلکه نتیجه فرآیندی معرفتی است که باید از راه گفت‌وگو، آموزش، تربیت و زیست صالح در جامعه محقق شود. جالب است بدانید من برای تکمیل این بحث، نگاهی انداختم به مفاد عهدنامه‌های پیامبر اکرم. مضمون عهدهای ایشان بسیار ساده و انسانی است: ظلم نکنید، دزدی نکنید، اگر کسی به شما حمله نکرد، به میدان دشمن نروید، خیانت نکنید، غیبت نکنید، زنا نکنید. یعنی برای اصول بدیهی انسانیت است که باید ایستادگی کرد. در واقع آنچه دشمنان نمی‌خواهند، این است که ما به استقلال علمی، دانش‌بنیان‌شدن کشور، و ایجاد قدرت بر پایه عقلانیت و دانش برسیم. حال، در منظومه الهیاتی ما، آیا کسی حق دارد مانع از دست‌یابی یک ملت به علم و فناوری شود؟ همان‌طور که هیچ‌کس حق ندارد کسی را تهدید جانی کند، تهدید معرفتی و علمی نیز هیچ توجیهی ندارد. حذف دانشمندان ما، تحریم علمی و سلب دسترسی به دانایی، نقض بدیهی‌ترین حقوق انسانی است. من نظریات حوزه الهیات مسیحی را مطالعه می‌کردم. سه دیدگاه کلان در مورد جنگ در آنجا مطرح است: جنگ عادلانه، صلح پایدار، و جنگ مداوم (که نگاه رادیکال‌تری دارد). در نظریه جنگ عادلانه که بیشتر مورد توجه نیز هست، اصولی مطرح است همچون مشروعیت انگیزه آغاز جنگ، حفظ جان غیرنظامیان، تناسب در کشتار، و رعایت خطوط قرمز انسانی. اما آنچه امروز می‌بینیم این است که دشمن صهیونیستی که خود را نماینده تمدن غرب می‌داند، تمام آن اصولی را که در گفتمان خودش هم محترم شمرده شده، زیر پا گذاشته است. حمله به دانشمندان، نابود کردن بیمارستان‌ها، کشتار کودکان، زنان، خبرنگاران، و نابودی کامل زندگی غیرنظامیان، هیچ تناسبی با ادعاهای آنها ندارد. ما در موقعیتی هستیم که در آن، ظلم از همه سو ما را احاطه کرده است. در حالی که به تعبیر خودشان در جنگ عادلانه، حذف دانشمندان و حمله به غیرنظامیان جرم است، اینان حتی در زمان پخش غذا، در حال بمباران هستند. اینجاست که تفاوت ما با آن‌ها روشن می‌شود: ما برای انسانیت می‌جنگیم، آنان برای سلطه و بردگی. ما حتی در شرایط جنگ، تلاش می‌کنیم که به دشمن اطلاع دهیم و غیرنظامیان را در امان نگاه داریم، اما آنان در تاریکی شب، بیمارستان و کودکستان را هدف قرار می‌دهند. الهیات صهیونیستی بر پایه نظریه «قوم برگزیده» و نژاد برتر شکل گرفته و بر اساس قانونی تحت عنوان «نجات جان یهودی» اجازه می‌دهد حتی قوانین دینی خودشان را برای حفظ جان یک یهودی نقض کنند. افراطی‌هایشان می‌پرسند این قانون تا کجا قرار است پیش برود؟ تا کجا می‌خواهند همه خطوط انسانی و دینی را زیر پا بگذارند؟ حذف دانشمندان هسته‌ای ایران در حالی رخ می‌دهد که حتی در قواعد خودشان نیز چنین اقدامی غیرقانونی است. اما امروز از آن هم بدتر می‌کنند: غذا را هدف قرار می‌دهند، کودک را می‌کشند، و در مقابل بیمارستان، بمب می‌ریزند. ما در این معرکه، بر اصول انسانی و اخلاقی خود ایستاده‌ایم. خط قرمز ما، انسانیت است. ما بیمارستان نمی‌زنیم. ما مردم بی‌دفاع را هدف قرار نمی‌دهیم. ما برای انسانیت می‌جنگیم، برای پاسداشت حیات. و این‌جاست که آن جمله پرتکرار معنای تازه‌ای پیدا می‌کند: "در طرف درست تاریخ بایستید." در دنیای امروز که تفکر پست‌مدرن حتی حقیقت را انکار می‌کند و سخن از نبود "ابرروایت‌ها" می‌گوید، این جمله یعنی حقیقتی هست، راستی‌ای هست، درستی‌ای هست، که باید در کنار آن ایستاد. این جمله را بی‌دین‌ها، مسیحی‌ها، مسلمان‌ها و حتی آتئیست‌ها نیز می‌گویند. انسانیت، به فریاد آمده است. الهیات ما دست‌وپای ما را در جنگ می‌بندد؛ این‌طور نیست که بگوییم مجاز به هر نوع اقدام و خشونتی هستیم. سال‌هاست که خود غربی‌ها به فتوای مقام معظم رهبری استناد می‌کنند که ایشان استفاده از تسلیحات هسته‌ای و کشتارجمعی را شرعاً حرام دانسته‌اند. این یعنی الهیات ما، چارچوب مشخصی دارد؛ روشن است که کجا مجاز به اقدام هستیم و کجا نیستیم. در همین‌جاست که تفاوت عمیق دو نوع الهیات آشکار می‌شود: الهیات ما برای پاسداری از هستی و انسانیت است، و الهیات آنان – ولو وارد مباحث فلسفی‌اش نشوم – برای تحمیل سلطه، نفی دیگران و تثبیت سروری خویش. ما آنجا وارد میدان می‌شویم که حرمت انسان زیر پا گذاشته شود. در برابر تهدید به نیستی، ما مقاومت می‌کنیم. مقاومت ما البته ممکن است با خشونت پاسخ دهد، اما خشونتی برخاسته از ضرورت دفاع از حقیقت و حیات.

دبیر جلسه:

خانم شریف، آیا ما امروز در نقطه‌ای ایستاده‌ایم که با اطمینان بگوییم برای عدالت می‌جنگیم؟ برای انسانیت می‌جنگیم؟ یا اینکه مانند آن‌ها که وجود ما را تهدیدی برای موجودیت خود تلقی می‌کنند، ما هم اکنون به نقطه‌ای رسیده‌ایم که با تهدید وجودی مواجه شده‌ایم؟

دکتر زهرا شریف: پاسخ روشن است؛ بله، ما اکنون درگیر تهدید وجودی هستیم. ایران، ملت ایران، مردم این سرزمین، و شیعه‌خانه‌ای به نام ایران، از سوی مستکبران عالم با خطر نابودی مواجه شده‌اند. آن‌ها علناً می‌گویند که نمی‌خواهند ایران بماند، این ملت، این جغرافیای سیاسی، این فرهنگ و تمدن باقی بماند؛ همه باید از بین برود. این تغییر، تنها در سطح نیست؛ الهیات ما ویژگی‌اش این است که از سطح به عمق می‌رود. از ظاهر امور عبور می‌کند و به لایه‌های باطنی می‌رسد. در ظاهر شاید تصور شود که این تهدید، صرفاً یک درگیری نظامی یا سیاسی است، اما در باطن آن، یک نبرد هستی‌شناسانه در جریان است. مقام معظم رهبری نیز در بیانات‌شان اشاره می‌کنند که صهیونیسم یک غده سرطانی است و تا وقتی این وجود باقی است، خوی تجاوز، خشونت و وحشی‌گری پایان نخواهد یافت. ما چیزی به نام «پسااستعمار» یا «استعمار نرم» نداریم؛ استعمار، در هر شکلی که ظهور کند، ذاتاً درنده است. امروز هم در سال ۲۰۲۵، شاهد استفاده از خشن‌ترین، مرگبارترین و غیراخلاقی‌ترین ابزارهای جنگی هستیم. در این سطح، مقابله و دفاع امری بدیهی است. اما در سطحی عمیق‌تر، ما معتقدیم که حقیقت، هیچ‌گاه به‌طور کامل قابل حذف نیست. حادترین شرایط، عاشورا بود؛ هفتاد و دو نفر در برابر لشکری عظیم، اما آنچه باقی ماند، نور حقیقت بود که متشعشع شد و در تاریخ جاری گشت. خاصیت حق این است که هرگاه بخواهند آن را خاموش کنند، از نو شکوفا می‌شود. حق را نمی‌توان نابود کرد؛ می‌توان لحظه‌ای آن را تضعیف کرد، اما آن نور الهی خاموش‌شدنی نیست. قرآن می‌فرماید: "یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ، وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ". اما در این مسیر، ما نیز وظیفه داریم. در مواجهه با این تهدید عظیم، وظیفه الهیاتی ما، مقاومت، دفاع و مجاهده بر اساس اصول الهیاتی‌مان است. یعنی اولاً انسان‌های درست‌کرداری باشیم؛ ثانیاً از دانش و توانمندی لازم بهره‌مند باشیم؛ ثالثاً ایمان داشته باشیم که خداوند، فاعل نهایی و متمم این نور است. خداوند از فضل خویش می‌افزاید و ما را در مسیر حق مدد می‌دهد. ما باید تلاش کنیم، خود را مجهز کنیم، مسلح شویم، دانشمندان‌مان را تربیت و حفظ کنیم؛ اما همزمان بدانیم که پیروزی حقیقی، به لطف و اراده الهی رقم می‌خورد. حقیقت، به معنای نابودی کامل تهدید نخواهد رسید، مگر زمانی که انسان‌ها وظایف خود را درست انجام دهند.

دبیر جلسه:

در همین‌جا می‌خواهم پلی بزنم به بخشی از جامعه که زاویه دید الهیاتی ندارد و مسائل را صرفاً در ساحت عرفی، عقل معاش و تحلیل سیاسی دنبال می‌کند. پرسش این است: آیا دفاع از جان، سرزمین، مرزها، ظرفیت‌ها، دانشمندان و زیرساخت‌های کشور که در نگاه عرفی، امری طبیعی و لازم تلقی می‌شود با نگاه الهیاتی ما تعارض دارد؟

دکتر زهرا شریف: خیر، این دو نگاه نه تنها متعارض نیستند، بلکه مکمل یکدیگرند. همان‌طور که گفتم، برای ما موضوع صرفاً «جنگ یا صلح» نیست؛ مسأله، دفاع از بدیهیات انسانی، عدالت، و حفظ کرامت است. گاهی برای تحقق این اصول، ناگزیر به مقاومت و حتی نبرد هستیم. نمونه‌اش تصمیم‌گیری درباره آتش‌بس در برخی عملیات‌هاست. در یکی از مراحل جنگ، اطلاعات حاکی از این بود که اگر چند روز دیگر مقاومت ادامه پیدا می‌کرد، تل‌آویو عملاً با خاک یکسان می‌شد. اما این کار را نکردیم، چون آرامش و امنیت مردم خودمان برای ما اهمیت دارد. چون تلاش‌هایی که شده، برای ما ارزشمند است. ما نمی‌جنگیم تا نابود کنیم؛ ما می‌جنگیم تا ظلمی که بر ما رفته، پاسخ داده شود و عدالتی پایدار برای ما و دیگران ایجاد گردد. وقتی می‌گویم الهیات ما حدود جنگ را مشخص می‌کند، دقیقاً به همین معناست.

دبیر جلسه:

پرسش بعدی این است که آیا الهیات ما می‌تواند مفهوم بازدارندگی را بپذیرد؟ توجیه کند؟

دکتر زهرا شریف: بله؛ نگاهی به صلح حدیبیه بیندازید. در سوره فتح، پیامبر اکرم همراه گروهی از مسلمانان برای انجام حج با دست خالی حرکت کرد، درحالی‌که بسیاری بیم آن داشتند که دشمن آنان را از میان ببرد. برخی از یاران معترض بودند که این سفر خطرناک است. اما پیامبر فرمود که خداوند وعده داده که این سفر خیر خواهد بود. نتیجه آن صلح، یک قرارداد ظاهراً نابرابر بود؛ مفادش چنان بود که حتی برخی مسلمانان از آن دلخور شدند. اما در واقع، همان صلح مقدمه‌ی فتح عظیم شد. اما خداوند اراده‌اش را از طریق همین دین محقق کرد. پیام اسلام در نهایت در مکه گسترش یافت و «فتح مکه» نه با جنگ، بلکه در یک فرآیند تدریجی و مسالمت‌آمیز رقم خورد. این فتح، راه را برای تبادل عقاید و ارزش‌ها بین مکه و مدینه باز کرد و موجب گسترش بیشتر معارف اسلامی شد. پس ما اصالت را به جنگ نمی‌دهیم. ما از آن‌دسته نیستیم که تصور کنیم همیشه باید با خشونت و فشار پیام‌مان را منتقل کنیم. الهیات ما تنها در شرایط خاص و اضطراری مجوز جنگ یا مقابله نظامی را صادر می‌کند. همان‌گونه که قرآن می‌فرماید: "أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا"؛ یعنی فقط هنگامی که ظلم آشکار شد، اجازه داده می‌شود. زمانی که کشور ما به سطحی از تهدید وجودی می‌رسد که دانشمندان‌مان هدف قرار می‌گیرند و صدای موشک‌ها و پهپادها در پایتخت به گوش می‌رسد، آن‌وقت هیچ حکومت دینی و مبتنی بر الهیات، اجازه نمی‌دهد حریم آرامش و امنیت مردمش در این حد تهدید شود. در چنین شرایطی، دفاع و واکنش قاطع واجب می‌شود. اما حتی در این مواجهه هم، اصل تناسب را حفظ می‌کنیم. یعنی آنچه از دست می‌دهیم، باید با آنچه به دست می‌آوریم تناسب داشته باشد. نبرد اخیر دوازده‌روزه، بار دیگر نشان داد که برای جمهوری اسلامی ایران، آرامش و رضایت مردم اولویت است. مگر این تجهیزات قبلاً در اختیار ما نبود؟ چرا در جنگ‌های گذشته استفاده نشد؟ زیرا آرامش مردم ایران برای رهبری نظام یک اصل استراتژیک است. در همان روزهایی که فشارها برای ادامه جنگ شدید بود و همه پیش‌بینی می‌کردند با چند روز ادامه بیشتر، تل‌آویو و حیفا نابود خواهند شد، نظام تصمیم گرفت مسیر آرامش را برگزیند. این تصمیم نه ناشی از ضعف، بلکه برآمده از درک عمیق از الهیات و اولویت‌بخشی به آرامش و رضایت مردم بود. در شرایطی که تحلیلگران خارجی بر این باور بودند که با وجود مشکلات اقتصادی، نارضایتی‌ها، و چالش‌های اجتماعی، مردم ایران از جمهوری اسلامی حمایت نخواهند کرد، اما برخلاف همه آن پیش‌بینی‌ها، مردم همراه شدند. چرا؟ چون محاسبات بر مبنای الهیات پیش رفت و مردم این صداقت را فهمیدند. درک درستی از حق و خیر دارند. تأخیر در اجرای وعده‌ها یا حتی موکول کردن آن به پس از حمله دشمن، باز هم در چارچوب الهیات توجیه‌پذیر است. خود امام علی(ع) هم زمانی حکومت را پذیرفت که مردم خواستار آن بودند. مشروعیت و مقبولیت مردمی، پایه استقرار و تداوم هر حکومتی است. مردم ایران و حتی مردم جهان این مفاهیم را می‌فهمند. وقتی گفته می‌شود «هیرو»، این واژه تنها به‌عنوان یک لقب برای رهبر نیست، بلکه نشانی از درک درست مردم است که به موقع جنگیدن و به موقع آتش‌بس دادن را ارج می‌نهند. ما می‌خواهیم الهیات‌مان در مسیر اعتدال و عقلانیت حرکت کند. تشخیص اینکه کی باید جنگید و کی باید آتش‌بس داد، بر عهده مرکز فرماندهی‌ای است که همزمان آگاه به دین و واقعیت‌های میدان باشد. در وضعیت کنونی، آتش‌بس نه‌تنها یک عقب‌نشینی نبود، بلکه تقویت‌کننده همان اعتدال و عقل سلیم بود. یکی از ثمرات مهم این نبرد، بروز احساسات ناب انسانی در قالب شعر، نوشتار، و حتی کنش‌های اجتماعی بود. بعد از آتش‌بس، بحث‌های علمی بسیاری شکل گرفت: آیا این نبرد را باید در چارچوب امت دید یا ملت؟ این مباحث، خود نشانه‌ای از حیات فکری و علمی جامعه ماست. اما در نهایت، ما نمی‌توانیم در دوگانه‌ها بمانیم. باید فراتر برویم و به هم‌افزایی برسیم. وقتی رهبر معظم انقلاب در شب عاشورا می‌گویند "ای ایران بخوان"، این جمله نه‌تنها یک دعوت به وحدت، بلکه تجلی پیوند ناگسستنی میان اسلام و ایران است. اسلامی که در ایران بالید و ایرانی که در پرتو اسلام عزت یافت. این دو را نمی‌توان از هم جدا کرد، چون در تار و پود یکدیگر تنیده‌اند. مردم ما هم به خوبی این را فهمیده‌اند. آنها در نقطه درستی از تاریخ ایستاده‌اند. دستاورد این دوازده روز فقط پیروزی نظامی نبود، بلکه تثبیت بدیهیات اخلاقی و فکری بود. اگر تا دیروز باید با کلی توضیح به کودک‌مان می‌فهماندیم که اسرائیل بد است، امروز خودشان به روشنی آن را درک می‌کنند. امروز کودکان ما درک دقیقی از "ایران قدرتمند" دارند. «هیرو» به‌عنوان نماد رهبری مقتدر و حق‌طلب، نه‌تنها در ایران بلکه در جهان، به رسمیت شناخته شده است. در نهایت، باید گفت نگاه الهیاتی ما به مقاومت، یک سبک زیستن است؛ سبکی مبتنی بر عدالت و اعتدال، نه تعارض و دشمنی دائمی. ما با کسی دشمنی نداریم، مگر آنکه او ظلم را آغاز کند. تفاوت ما با کسانی که خود را "قوم برگزیده" می‌دانند در همین‌جاست: آنها برای سیطره و سلطه می‌جنگند، ما برای دفع ظلم و تحقق آرامش. آنها برای تحقق "نیل تا فرات" به هر کشوری تجاوز می‌کنند، ما تنها زمانی می‌جنگیم که دلیل الهیاتی و اخلاقی برای دفاع داشته باشیم. در حالی که استعمار نیازی به دلیل و توجیه ندارد، ما موظفیم برای هر تصمیم‌مان در جنگ، دفاع، یا حتی آتش‌بس، از الهیات خود پاسخ بیاوریم. و این، نقطه قوت ماست. چون ما حکومتی هستیم که الهیاتش بر پایه عقلانیت و اخلاق استوار است. هر قدم‌مان را با معیار حق می‌سنجیم. و به همین دلیل، مردم ما درست‌ترین مسیر را انتخاب کردند و در جای درستی از تاریخ ایستادند.    

© 2025 تمام حقوق این سایت برای پایگاه خبری مفتاح انسانی اسلامی محفوظ می باشد.