به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی، به نقل از مدرسه تخصصی مطالعات فقه نظام؛ آیت الله علیرضا اعرافی در درس خارج «فلسفه تربیتی اسلام» که در تاریخ 24 فروردین ماه سال 1394 برگزار شد به موضوع ملاک احکام پرداخت که در ادامه به آن اشاره می شود. قضایای و گزارههای توصیفی که ما از دین استخراج میکنیم، دو دستهاند: قضایای مصرح: نخست گزارههایی درباره هستی، انسان، جامعه و ... که بهصراحت در آیات و روایات آمده است. دوم قضایای مستکشف: گزارههای توصیفیای که از دل گزارههای تجویزی استنباط میشوند. اگر بخواهیم نظریه سوم علم دینی را فقط به قضایای مصرح محدود کنیم، دایرهای کوچک خواهیم داشت؛ اما اگر آن را به هر دو دسته مصرح و مستکشف تعمیم دهیم، دامنه وسیعتری پیدا میکند، زیرا بسیاری از گزارههای دینی بر پایههای توصیفی استوارند. نکته اول این است که استکشاف، مبتنی بر نظریهای است که احکام را تابع ملاکات واقعیه میداند. گرچه الزاماً نمیگوییم همیشه باید ملاک در خود متعلق حکم باشد، اما غالباً چنین است. به بیان دیگر، اصلِ تابعیت حکم از ملاک واقعی، یک حکم عقلی است اما اینکه ملاک در خود متعلق باشد، امری است که بیشتر بر پایه ظهورات نقلی فهمیده میشود. بحث اول این است که بر اساس دیدگاه عدلیه در فلسفه اخلاق، احکام تابع مصالح و مفاسدند و حکم نمیتواند خود ملاکساز باشد. این بخش، بحثی عقلی است. اما در مرحله دوم، که بحثی نقلی است، میپذیریم که ملاک گاهی در جعل حکم، گاهی در مسیر عمل (مصلحت سلوکیه) و گاهی در ذات متعلق قرار دارد. بحث دوم اما به این میپردازد که این مصالح و مفاسد می توانند در جعل، در سلوک، یا در متعلق باشند. اینجا عقل به تنهایی کافی نیست و نیازمند ظهورات و ادله نقلی هستیم. شواهد روایی نشان میدهد که اصل در احکام این است که حکم تابع ملاک است و اصل امتحان یک ملاک است حال عیبی ندارد که حکمی را بگوید؛ ولو اینکه ملاکی در متعلقش نیست.