تنظیمات
اندازه فونت :
چاپ خبر
گروه : h133
حوزه : ۱۰ خبر اول, اخبار, برگزیده ترین ها, سياست, گزارش, مشروح خبرها, مهم ترین خبر صفحه اول
شماره : 42904
تاریخ : ۶ شهریور, ۱۴۰۴ :: ۹:۴۶
گزارش اختصاصی پایگاه خبری علوم انسانی مفتاح از برنامه تلویزیونی «نصرالله» با حضور سید هادی سید افقهی، استاد دانشگاه و کارشناس ارشد مسائل غرب آسیا؛ جنگ نرم و روایت‌سازی رسانه‌ای به‌عنوان میدان جدید مقابله با صهیونیسم / خاورمیانه بزرگ مقدمه‌ای برای تحقق اسرائیل بزرگ است سید افقهی: خاورمیانه بزرگ، مقدمه‌ی تحقق اسرائیل بزرگ است. کشورها، قومیت‌ها و نژادها وقتی زیر یک چتر سیاسی مانند ایران، سوریه، اردن، مصر، پاکستان یا ترکیه قرار بگیرند، نمی‌توان آن‌ها را از بین برد. این پروژه یک «پیشران» می‌خواهد و آن سیاست «تقسیم» است. پروژه «اسرائیل بزرگ» نه یک تهدید عادی، بلکه یک خطر وجودی برای همه کشورهای منطقه است؛ خطری که مقابله با آن نیازمند هوشیاری، اتحاد و اقدام عملی است.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری علوم انسانی مفتاح، برنامه تلویزیونی «نصرالله» در شبکۀ چهار سیما، شنبه ۲۵ مرداد، با موضوع «واکاوی رویای اسرائیل بزرگ» میزبان سید هادی سید افقهی، استاد دانشگاه و کارشناس ارشد مسائل غرب آسیا بود که مشروح این گفتگو خدمت شما ارائه می‌شود:

دبیر نشست:

چند روز پیش سخنی از نتانیاهو منتشر شد که بازتاب گسترده‌ای، به‌ویژه در جهان عرب، پیدا کرد. شاید در گذشته مقامات رژیم صهیونیستی کمتر به این صراحت درباره اهداف بنیادین خود صحبت می‌کردند؛ اما نتانیاهو آشکارا اعلام کرد که خود را مأمور یک رسالت تاریخی و الهی می‌داند؛ مأموریتی معنوی که بر دوش او نهاده شده است و آن حرکت به‌سوی رؤیای «اسرائیل بزرگ» است.

واکنش‌ها در کشورهای عربی بسیار شدید بود؛ چراکه این سخن در لحن و محتوا بار آخرالزمانی و عاطفی داشت. سؤال این است که چرا نتانیاهو چنین اظهار نظری کرد و اساساً این ایده از کجا سرچشمه می‌گیرد؟ در این زمینه توضیح بفرمایید.

سید افقهی:

اصل این ایده سابقه‌ای طولانی دارد. صهیونیست‌ها با استناد به متون تلمود و تفسیرهای خاصی از تورات، وعده‌هایی را مطرح کرده‌اند که محور آن «ارض موعود» است. آنان سرزمین‌های خاصی را متعلق به خود می‌دانند و معتقدند باید از حضور غیر یهودیان پاکسازی شود. اولویت این پاکسازی با عرب‌ها و مسلمانان است، اما درباره مسیحیان می‌گویند: پس از ظهور «ماشیح» و تشکیل حکومت داوودی، مسیحیان یا باید از این سرزمین هجرت کنند، یا به یهودیت بگروند. البته چون از مادر یهودی زاده نشده‌اند، در بهترین حالت یهودی درجه‌دو محسوب می‌شوند؛ وگرنه سرنوشتشان قتل‌عام است.

بر اساس این دیدگاه، جنگی فراگیر در منطقه‌ای به نام «آرماگدون» رخ خواهد داد؛ جنگی که حتی دو سوم یهودیان نیز در آن نابود می‌شوند. سپس «ماشیح» ظهور کرده و بر جهان حکم خواهد راند. بنابراین این ایده ریشه‌ای تاریخی و اعتقادی جعلی دارد که در طول یکی دو هزار سال گذشته در قالب روایت‌های مختلف مطرح شده است.

در جنگ‌ها و سیاست‌های رژیم صهیونیستی هم بارها از واژگان و مفاهیم توراتی استفاده شده است. به یاد دارم هنگام عملیات «طوفان‌الاقصی»، نتانیاهو دوباره با ادبیات توراتی وارد صحنه شد و گفت مأمور اجرای آموزه‌های «یوشع بن نون» است؛ همان کسی که مأمور شد علیه عمالیق بجنگد و خداوند به او فرمان داد که به هیچ چیز رحم نکند، حتی به درختان، حیوانات و کودکان. آنچه امروز در غزه شاهدیم، در واقع بازتاب همین آموزه‌هاست.

البته نتانیاهو در این دیدگاه تنها نیست. احزاب حاکم رژیم صهیونیستی، چه احزاب کلان و چه گروه‌های افراطی مذهبی (حریدی‌ها)، او را مورد ستایش قرار می‌دهند و او را همچون رسول و منجی و ملک داوود زمانه معرفی می‌کنند. همین فضای سیاسی و اعتقادی سبب شده است که او چنین سخنانی را جدی بگیرد و باور کند.

دبیر نشست:

در چند دهه‌ی اخیر، برخی از خاخام‌های بزرگ یهودی بارها به نتانیاهو گفته‌اند که او همان فردی است که باید زمینه‌ساز «ظهور ماشیح» باشد. به او گفته‌اند که یک مأموریت الهی دارد و آخرین نخست‌وزیر و مسئول رژیم صهیونیستی خواهد بود و پس از او، ظهور اتفاق می‌افتد. حتی اسناد و مطالبی در این زمینه در فضای مجازی منتشر شده است.

سید افقهی:

البته روایت‌های متضاد هم وجود دارد. برخی می‌گویند ما اکنون در «هشت‌ساله‌ی سوم» هستیم؛ چرا که قوم یهود در هر هشتاد سال یک‌بار نابود شده‌اند، چه پیش از میلاد، چه پس از میلاد و چه بعد از تشکیل دولت اسرائیل. اکنون هم در آستانه‌ی هشتاد سالگی بازگشت یهودیان به سرزمین اجدادی هستیم و برخی معتقدند که دوره‌ی آن‌ها رو به پایان است و نابودی در راه است.

عده‌ای نیز باور دارند که خود نتانیاهو با ماجراجویی‌هایش باعث نابودی دولت اسرائیل خواهد شد. این روایت‌ها و جعلیات تاریخی، توراتی و تلمودی، مرتب سوختی می‌شوند برای شعله‌ورتر شدن آتش خشم، غرور و شیطنت رهبران صهیونیست. به‌ویژه کسانی مانند اسموتریچ یا وزرای افراطی کابینه‌ی او که سابقه‌ی زندان هم دارند و از میان خطرناک‌ترین و افراطی‌ترین جریان‌های سیاسی و دینی صهیونیستی برخاسته‌اند.

اما پرسش مهم این است که چرا این‌ها چنین تکیه‌ای بر این روایت‌ها دارند؟ این ما را به موضوع دیگری می‌رساند: در آمریکا و اروپا جریانی به نام «صهیونیسم مسیحی» وجود دارد که از خود یهودیان هم افراطی‌تر است. این جریان بر اساس روایتی ساختگی می‌گوید: بازگشت حضرت مسیح در آخرالزمان مشروط به این است که دولت اسرائیل حفظ شود و ما باید برای بقای آن تلاش کنیم تا خداوند از ما راضی گردد و آنگاه حضرت مسیح را نازل کند.

وقتی مسیح بازگردد، به گفته‌ی آن‌ها یهودیان در دو راهی قرار می‌گیرند: یا باید مسیحی شوند یا به دست مسیح نابود خواهند شد. رؤسای جمهور آمریکا مثل بوش پسر، کارتر و حتی ترامپ هم به این طیف تعلق دارند.

صهیونیست‌های مسیحی یهودی‌ها را «کاتالیزور» می‌دانند: به اسرائیل کمک می‌کنند تا زمان بازگشت مسیح فرا برسد، اما پس از آن، خود یهودیان باید تصمیم بگیرند؛ یا ایمان بیاورند یا نابود شوند.

دبیر نشست:

اما در مقطع کنونی، به نظر می‌رسد که اوانجلیست‌ها، جریان راست مسیحی و صهیونیست‌های افراطی، عملاً به یک راهبرد مشترک رسیده‌اند و هم‌افق شده‌اند.

سید افقهی:

ماجرا این است که مسیحیان صهیونیست می‌گویند: بگذارید فعلاً ما به یهودی‌ها کمک کنیم تا خدا از ما راضی شود. وقتی حضرت مسیح بازگردد، او همه‌ی آن‌ها را از میان برمی‌دارد و «هزاره داوودی» و حکومت داوودی برپا می‌شود. این موضوع داستان مفصلی دارد. واقعیت این است که کلیساهای بزرگ در آمریکا همگی در آتش این باور دینی و اعتقاد به جنگ‌های آخرالزمانی و آرماگدون دم می‌زنند و آن را ترویج می‌کنند.

دبیر نشست:

به نظر می‌رسد که این جریان دست‌کم ۴۰ تا ۵۰ میلیون پیرو جدی در آمریکا دارد.

سید افقهی:

بله، درست است. آمار دقیق پیروان به دلیل وجود صدها کلیسای حقیقی و مجازی مشخص نیست، اما مهم این است که آن‌ها نفوذ زیادی دارند. نفوذشان هم در مراکز قدرت و تصمیم‌گیری و هم در مراکز تصمیم‌سازی آمریکا بسیار بالاست. در هر دو حزب جمهوری‌خواه و دموکرات حضور دارند، هرچند در حزب جمهوری‌خواه این جریان افراطی‌تر است. حتی کارتر هم مسیحی صهیونیست بود.

با توجه به این زمینه‌ی تاریخی، اکنون به بحث اصلی‌مان می‌رسیم. نتانیاهو امروز احساس می‌کند که زمان آن رسیده تا بر اساس همان گمانه‌ها و نظریه‌های تاریخی و سیاسی، نقش خود را ایفا کند. او تصور می‌کند که ایران را تضعیف کرده، مانع دستیابی ایران به بمب هسته‌ای شده، محور مقاومت را متلاشی کرده و سوریه را در اختیار گرفته است. اکنون هم غزه را در حال پایان دادن می‌بیند و مسئله حزب‌الله و ایران باقی مانده است. او در عین حال به‌دنبال آماده کردن افکار عمومی جهان است تا بستر لازم برای تحمیل نقشه‌هایش فراهم شود. نتانیاهو وعده داده که پس از این پیروزی‌های ادعایی، آینده خاورمیانه را اسرائیل ترسیم خواهد کرد.

اینجا دو مفهوم وجود دارد که هم‌پوشانی دارند ولی کاملاً یکی نیستند:

  1. خاورمیانه جدید: که بیشتر در چارچوب «معاهده آبراهام» تعریف می‌شود و به معنای ایجاد یک فرهنگ و نظم جدید در منطقه است.

  2. خاورمیانه بزرگ: که به معنای تسلط بر سراسر منطقه غرب آسیاست؛ شامل آبراه‌ها، تنگه‌ها، منابع انرژی و موقعیت ژئوپولیتیکی حساس آن. به تعبیر آن‌ها، «هارتلند» جهان همین منطقه است و هر کس بر آن مسلط شود، بر جهان مسلط خواهد شد.

این نگاه در پرچم اسرائیل هم بازتاب دارد. دو خط آبی آن، نماد رود نیل و فرات است که نشانه‌ی آرزوی «اسرائیل بزرگ» از نیل تا فرات است.

طی پانزده سال اخیر که نتانیاهو طولانی‌ترین دوران نخست‌وزیری را داشته، یک تغییر رویکرد سیاسی در رژیم صهیونیستی رخ داده است. منطق افراط‌گرایی و خشونت در میان آن‌ها ریشه دوانده است. آن‌ها خود را «فرزندان خدا» می‌دانند و دیگران را در حد خدمتکار یا حتی حشرات می‌بینند؛ موجوداتی که کشتنشان نه تنها جایز بلکه موجب رضایت خدا قلمداد می‌شود. به همین دلیل کشتن کودکان، حتی جنین در شکم مادر، در منطق آن‌ها توجیه دینی پیدا کرده است. استدلالشان این است که اگر کودکان زنده بمانند، در آینده مبارزه را از پدرانشان خواهند آموخت و به مقاومت بازمی‌گردند.

در این میان، دو دیدگاه با هم رقابت دارند:

  • اصالت یهودی‌گری: که می‌گوید باید از یهودیان در هر جای جهان دفاع کرد، حتی اگر به سرزمین بازنگردند.

  • اصالت سرزمینی: که اولویت را به «سرزمین اسرائیل» می‌دهد و می‌گوید بازگشت و تمرکز بر این سرزمین اصل است.

به همین دلیل شاهد هستیم که جریان افراطی در دولت کنونی اسرائیل، حملات و تعرض‌های مکرر به مسجدالاقصی انجام می‌دهد و خشونت‌ها و قتل‌عام‌ها را توجیه می‌کند. حتی گروگان‌های اسرائیلی هم برایشان اهمیت ندارد و «قانون هانیبال» را مطرح می‌کنند که طبق آن کشته شدن یک یهودی بهتر از اسارت اوست. این نگاه جدید دیگر حساسیت سنتی اسرائیل به اسیران را ندارد.

در گذشته، برای بازگشت حتی جنازه‌ی سربازان اسرائیلی حاضر بودند ده‌ها اسیر فلسطینی یا لبنانی را آزاد کنند. اما اکنون اولویتشان نه «جان افراد»، بلکه «تحقق سرزمین اسرائیل» است.

به این ترتیب، در برابر ما سه پروژه قرار دارد:

  • خاورمیانه جدید (ابراهیمی)

  • خاورمیانه بزرگ (قلمروی)

  • اسرائیل سرزمینی (از نیل تا فرات)

خاورمیانه بزرگ، مقدمه‌ی تحقق اسرائیل بزرگ است. مسئله این است که کشورها، قومیت‌ها و نژادها با همه‌ی مؤلفه‌هایشان وقتی زیر یک چتر سیاسی مانند ایران، سوریه، اردن، مصر، پاکستان یا ترکیه قرار بگیرند، نمی‌توان به‌صورت یک‌باره آن‌ها را از بین برد. این پروژه یک «پیشران» می‌خواهد و آن پیشران همان سیاست «تقسیم» است.

در جنگ جهانی اول، ژنرال‌های انگلیس و فرانسه، سایکس–پیکو را طراحی کردند و منطقه را بین خودشان تقسیم کردند. اما امروز می‌گویند این کافی نیست. هنوز برخی کشورها ارتش، انسجام، اقتصاد و وحدت ملی دارند، یا به بلوک‌های اقتصادی پیوسته‌اند و در نتیجه نمی‌توان به‌آسانی بر آن‌ها غلبه کرد.

به همین دلیل، هر کشوری را زیر ذره‌بین می‌گذارند: تضادهای سیاسی‌اش چیست؟ ضعف‌های امنیتی و فرهنگی‌اش کدام است؟ چند قومیتی است؟ چند قبیله دارد و روابط این قبایل چگونه است؟

برای نمونه، در کنفرانس سالانه «هرتزلیا» در اسرائیل، فقط به بررسی آخرین تحولات جهان تشیع می‌پردازند. آن‌ها همه‌چیز را رصد می‌کنند: طراحی‌ها، نفوذها، ترورها، تجهیز گروه‌ها، ساخت داعش، القاعده، تحریرالشام و دیگر جریان‌ها، همگی در این چارچوب شکل گرفته‌اند.

بنابراین «خاورمیانه بزرگ» یعنی تقسیم کشورها: ایران چندپاره شود، سوریه چندپاره شود و... این بستر برای اسرائیل آماده می‌شود تا طرح «اسرائیل بزرگ» خود را پیاده کند.

اما پرسش این است: آیا کل خاورمیانه به اسرائیل واگذار خواهد شد؟ پاسخ منفی است. چون پای «تقسیم غنائم» در میان است. آمریکا و اتحادیه اروپا نمی‌خواهند همه‌ی منابع عظیم نفت، گاز، اورانیوم، طلا، سیلیسیوم، تیتانیوم و دیگر معادن را به اسرائیل بسپارند. نقش اسرائیل این است که موانع را از سر راه غرب بردارد؛ اجازه ندهد بار دیگر شخصیتی مانند امام خمینی، قاسم سلیمانی، سپاه قدس، حشدالشعبی یا حزب‌الله شکل بگیرد.

دبیر نشست:

پس وظیفه‌ی اسرائیل این است که همه‌ی خطرات بالقوه را از بین ببرد؛ تا منطقه دیگر تهدیدی نداشته باشد و منافع غربی‌ها تضمین شود. مشکل اینجاست که ایده‌ی نتانیاهو و جناح راست صهیونیستی بسیار تندرو است. آن‌ها به دنبال یک اسرائیل یکپارچه و بزرگ هستند. اما واقعاً پرسش این است: آیا هدف آن‌ها تشکیل یک کشور سرزمینی بزرگ است که از نیل تا فرات گسترش یابد؟ یا این‌که می‌خواهند شرایطی باشد که نه دست مسلمانان باشد، نه دست آمریکا و اروپا، بلکه تمام منطقه تحت سیطره مستقیم اسرائیل اداره شود؟

سید افقهی:

همان‌طور که اشاره کردم، این موضوع ابعاد مختلفی دارد. اجازه بدهید ایده و آرزوی نتانیاهو را توضیح دهم. او رؤیای تشکیل یک کشور واحد را دارد؛ کشوری که دیگر چیزی به نام «اردن» در آن وجود نداشته باشد. نه کشوری به نام اردن باقی بماند و نه تقسیم‌بندی‌های فعلی. هدف، شکل‌گیری یک واحد سیاسی با یک پرچم واحد است؛ همان ایده «اسرائیل بزرگ».

اما تحقق چنین چیزی نیازمند پیشران و بسترسازی است. این خواسته، بیشتر شبیه همان «خواب ابلیس برای ورود به بهشت» است؛ چیزی که هرگز واقعیت پیدا نمی‌کند. آن‌ها بارها تلاش کردند، جنگ‌های متعددی میان رژیم صهیونیستی و جهان عرب رخ داده، شکست خورده‌اند اما دست از تلاش برنداشته‌اند. میان «شکست خوردن» و «تسلیم شدن» تفاوت وجود دارد.

برای مثال مصر: از زمان ناصر، در جنگ‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۳ درگیر شد، حتی پیمان کمپ‌دیوید را امضا کرد، اما تسلیم نشد. ضعیف شد، اما پابرجا ماند، چون مردم آن ریشه‌دار هستند. سوریه نیز همین‌طور. رهبر انقلاب پس از حوادث سوریه فرمودند: «این وضع باقی نخواهد ماند.» این سخن اشاره به پیشینه‌ی تاریخی، فرهنگی و مبارزاتی ملت سوریه دارد. اگر مردم سوریه حاضر نمی‌شوند حکمرانی فردی مانند جولانی – یک دزد و قاتل – را بپذیرند، به دلیل همین ریشه‌ها و پیشینه است.

اسرائیل روزی تا نزدیکی بیروت پیشروی کرده بود، اما مقاومت توانست آن را به جنوب لبنان عقب براند. پیش‌تر می‌گفتند اگر ایران و حزب‌الله را هدف قرار دهیم، اعراب دیگر مشکلی با اسرائیل نخواهند داشت. حالا اما روند دیگری شکل گرفته است. برخی کشورها مسیر عادی‌سازی روابط را در پیش گرفتند: بحرین، امارات، مغرب، سودان و حتی عربستان با شرط راه‌حل دو دولتی. اما آیا مسئله به این سادگی است؟ اگر ساده بود، چرا این همه مقاومت شکل گرفت؟

در سال 2006 میلادی وقتی از شهید سید حسن نصرالله پرسیدند که اگر تصور می‌کردید اسرائیل واکنشی نشان می‌دهد چه می‌کردید، او گفت ما راضی نبودیم، اما در برابر یک واقعیت قرار گرفتیم و مقاومت کردیم. نتیجه چه شد؟ آریل شارون از غزه عقب‌نشینی کرد و آن را واگذار نمود. این نتیجه ضربات محور مقاومت بود؛ سازمان‌های جهادی چون حماس، جهاد اسلامی و گردان‌های مقاومت در آن نقش داشتند.

خود ترامپ چند بار گفته بود که آمریکا در خاورمیانه هزینه زیادی کرده است. بعد هم به‌نوعی گفت ما این هزینه را از متحدانمان پس گرفتیم. او اذعان کرد که در خاورمیانه شکست خورده‌اند، اما باز هم از ملت‌های منطقه خواست هزینه‌ها را بپردازند. چرا؟ چون ملت‌ها تسلیم نمی‌شوند، حتی اگر برخی حاکمان خیانت کنند.

امروز مسئله به نقطه حساسی رسیده است. دیگر بحث صرفاً عادی‌سازی روابط نیست. اسرائیل می‌گوید: «من سرزمین تو را می‌خواهم؛ نمی‌خواهم فقط با من آشتی کنی یا در خانه‌ات راحت باشی. من طرحی کلان دارم و باید اجرا شود. اکنون زمانش فرا رسیده است.»

به‌عبارت دیگر، گویی مرحله‌ی نخست – یعنی درگیری با ایران و محور مقاومت – پشت سر گذاشته شده است و حالا اسرائیل وارد مرحله دوم شده: رویارویی مستقیم با کشورهای عربی. اگر اعراب، به‌ویژه حاکمان کشورهای حاشیه خلیج فارس، تاریخ را درست می‌خواندند یا به ادعاهای «ارض موعود» تورات توجه داشتند، متوجه می‌شدند که عادی‌سازی روابط با رژیم صهیونیستی چه پیامدهایی دارد.

مقام معظم رهبری بارها از اصطلاح «خطای محاسباتی» استفاده کرده‌اند؛ عبارتی بسیار دقیق و بجا. پس از برخی اقدامات، از جمله دور زدن رژیم صهیونیستی در ماجرای وعده صادق و حوادث شهادت هنیه و سید حسن، اسرائیل دست به حمله زد. پیش از جنگ دوازده‌روزه، رهبر انقلاب تصریح کردند که حمله دشمن باید پاسخی دریافت کند که او را متوجه خطای محاسباتی‌اش کند.

با این حال، رسانه‌های وابسته به جریان صهیونیستی تلاش کردند واقعیت‌های جنگ را سانسور کنند و القا نمایند که ایران آسیب دیده است. در حالی که، همان‌گونه که رهبر انقلاب اشاره کردند، مراکز مهم و حیاتی رژیم صهیونیستی، از جمله مرکز وایزمن، هدف ضربات جدی قرار گرفتند و هنوز هم آثار آن مشخص است. این حملات باعث شد اسرائیل دچار غرور و خوش‌خیالی بیش‌تری شود؛ غروری که ریشه در حمایت‌های بی‌قید و شرط آمریکا، به‌ویژه جریان‌های اوانجلیکال و نئومحافظه‌کاران، دارد. حتی ترامپ آشکارا ادعا می‌کرد که مأموریتی الهی بر دوش دارد.

امام خمینی (ره) سال‌ها پیش هشدار داده بودند که اسرائیل سراغ حکام عرب خواهد رفت و آن را «غده سرطانی» خوانده بودند. امروز می‌بینیم همان طمع نسبت به مناطق استراتژیکی همچنان ادامه دارد. حتی در کتب درسی برخی کشورهای عربی، آیات مرتبط با جهاد و مفاهیم ضدصهیونیستی در حال حذف شدن است تا زمینه ذهنی برای پذیرش پروژه‌های سازش فراهم شود.

این وضعیت، دو بُعد دارد: یک بُعد منفی که به گسترش نفوذ صهیونیسم در جهان عرب منتهی می‌شود، و یک بُعد مثبت که امکان افشای چهره واقعی اسرائیل را فراهم می‌سازد. زیرا اکنون می‌توان حاکمان عرب را با این واقعیت روبه‌رو کرد که رژیم صهیونیستی با هیچ‌کس سر آشتی ندارد و هدف نهایی‌اش «اسرائیل بزرگ» است؛ از نیل تا فرات.

در سوریه نیز اوضاع نشان می‌دهد که اسرائیل به‌تدریج دامنه‌ی نفوذ خود را گسترش داده و حتی مناطق نزدیک دمشق را عملاً تحت کنترل گرفته است. ترکیه نیز با سیاست‌های نادرست خود، عملاً به این روند کمک کرده است. با این حال، محور مقاومت همچنان ایستادگی کرده و اجازه نداده است این نقشه‌ها به‌طور کامل محقق شود.

در لبنان نیز، علیرغم فشارهای شدید برای خلع سلاح حزب‌الله، این گروه همچنان قدرتمند باقی مانده و حتی بخش قابل توجهی از ساکنان شهرک‌های شمالی فلسطین اشغالی حاضر به بازگشت به خانه‌هایشان نیستند. در عراق نیز حشدالشعبی با وجود فشارهای آمریکا و برخی کشورهای منطقه، همچنان سد محکمی در برابر پروژه‌های صهیونیستی است. تجربه‌های گذشته، به‌ویژه در سال‌های ۲۰۰۳ و پس از آن، نشان داده که مقاومت مردمی می‌تواند نقشه‌های آمریکا و متحدانش را خنثی کند.

امروز، بیش از هر زمان دیگر، آشکار شده است که اسرائیل نه‌تنها دشمن جمهوری اسلامی ایران، بلکه دشمن همه کشورهای منطقه است. تا زمانی که این واقعیت به‌درستی درک نشود، روندهای عادی‌سازی و سازش تنها به تقویت این رژیم و افزایش زیاده‌خواهی‌هایش منجر خواهد شد.

«قلمرو اسرائیل بزرگ» پروژه‌ای است که از «رود نیل» در آفریقا آغاز می‌شود و تا «رود فرات» در عراق و حاشیه خلیج فارس امتداد دارد. بر اساس این نقشه، قلمرو مورد ادعای رژیم صهیونیستی شامل بخش‌هایی از کشورهای عربستان سعودی، کویت، عراق، اردن، سوریه، لبنان و حتی سواحل خلیج فارس می‌شود.

«اسموتریچ» یکی از وزرای تندروی مذهبی کابینه رژیم صهیونیستی که مسئول امور مالی و اقتصادی این رژیم است او صراحتاً می‌گوید که همه مردم غزه، از کودک و زن و مرد تا پیر و جوان، یا باید قتل‌عام شوند یا به اجبار از غزه خارج شوند. این در حالی است که هیچ کشوری حاضر به پذیرش آوارگان غزه نشده است و مردم نیز تصمیم گرفته‌اند در سرزمین آبا و اجدادی خود بمانند و همان‌جا جان دهند.

این مقام صهیونیست در کنفرانسی در پاریس، با عنوان «دفاع از دموکراسی»، به‌صراحت اعلام می‌کند که وقت آن رسیده تا «اسرائیل تاریخی» یا همان «اسرائیل توراتی» تحقق پیدا کند؛ همان سرزمین موعودی که از نیل تا فرات امتداد دارد و دو خط آبی روی پرچم رژیم نیز نماد همین ایده است.

بر اساس این طرح، علاوه بر این مناطق، کل سواحل شرقی دریای مدیترانه نیز جزو قلمرو اسرائیل در نظر گرفته می‌شود. به عبارت دیگر، رژیم صهیونیستی برای تحقق پروژه «اسرائیل بزرگ»، در پی گسترش نفوذ و تسلط خود بر منطقه‌ای بسیار وسیع از خاورمیانه است.

طرح «اسرائیل بزرگ» از میانه‌های دهه ۱۹۸۰ میلادی آغاز شد. مبنای این طرح آن است که ابتدا منطقه تضعیف شود؛ به این معنا که نیروهای مسلح کشورها از میان برداشته شوند، جنگ‌های داخلی و قومیتی ــ مانند درگیری‌های عرب و کُرد، فارس و بلوچ، شیعه و سنی ــ تقویت شود و جامعه به آشوب کشیده شود. در نتیجه، منطقه ضعیف می‌شود و برای تجزیه آماده خواهد بود. پس از این مرحله، تقسیم کشورها و گسترش نفوذ رژیم صهیونیستی بسیار آسان‌تر خواهد شد.

«خاورمیانه جدید» ایده‌ای قدیمی است و ریشه در آموزه‌های توراتی دارد؛ حتی در اوایل قرن بیستم نیز مطرح شده بود. احزاب صهیونیسم دینی، امروز سردمدار اجرای همین نقشه هستند. آن‌ها تأکید می‌کنند که «اکنون بهترین زمان برای تحقق اسرائیل بزرگ» است؛ زیرا بسیاری از مخالفانشان حذف شده‌اند و حمایت کامل آمریکا و شخص ترامپ را هم جلب کرده‌اند.

دبیر نشست:

امروز، واقعیت این است که سوریه عملاً تجزیه شده است؛ جنوب آن در اختیار رژیم صهیونیستی است، شمال آن را ترکیه کنترل می‌کند، شرق آن در اختیار نیروهای کُرد و آمریکا قرار دارد و مناطق مرکزی نیز در هرج‌ومرج به سر می‌برد. همین نقشه برای عراق، عربستان، و حتی ترکیه هم پیش‌بینی شده است. شاید تا دو سال پیش باور نمی‌کردیم چنین سرنوشتی برای سوریه رقم بخورد، اما رخ داد؛ برای عراق هم همین خطر وجود دارد و ممکن است برای سایر کشورها نیز اتفاق بیفتد.

سؤال این است که آیا حاکمان کشورهای عربی در برابر چنین خطری سکوت خواهند کرد یا واکنشی جدی نشان می‌دهند؟

سید افقهی:

بیانیه‌های محکومیت و جلسات اضطراری اتحادیه عرب یا سازمان همکاری اسلامی کافی نیست. تجربه تاریخی نشان می‌دهد که واکنش‌های شعاری هیچ تأثیری ندارد؛ چنان‌که در سال ۶۹، وقتی صهیونیست‌ها مسجدالاقصی را به آتش کشیدند، جهان اسلام فقط به بیانیه و شعار اکتفا کرد و رژیم صهیونیستی بدون هزینه به مسیر خود ادامه داد.

رهبر معظم انقلاب نیز در جریان جنگ غزه تأکید کردند که جهان عرب باید دست‌کم روابط دیپلماتیک و تجاری خود با رژیم صهیونیستی را تعلیق کند؛ نه این‌که در اوج نسل‌کشی، کشتی‌های حامل کالا از ترکیه به بندر حیفا بروند یا نفت و گاز آذربایجان به اسرائیل صادر شود. این مسیر با شعار تغییر نمی‌کند؛ بلکه نیازمند اقدام عملی است.

ملت‌ها و محور مقاومت اجازه نخواهند داد این طرح‌ها محقق شود. مردم منطقه آماده دفاع از سرزمین خود هستند و علما و نخبگان نیز در حال ورود جدی به میدان هستند. این وضعیت یک بُعد مثبت هم دارد: حاکمان کشورهای منطقه، اگر بخواهند با ملت‌های خود آشتی کنند، باید این واقعیت را بپذیرند که اسرائیل نه‌تنها به دنبال منابع و ثروت، بلکه به دنبال تصرف کامل سرزمین‌هاست. حتی اگر میلیاردها دلار به آمریکا بدهند، باز هم اسرائیل به هدف نهایی خود که همان تصرف کامل این سرزمین‌هاست، خواهد رسید.

امروز اسرائیل با پشتیبانی کامل آمریکا هر قطعنامه‌ای را وتو می‌کند و حتی علیه دادگاه لاهه فشار می‌آورد تا احکام مربوط به تعقیب رهبران رژیم صهیونیستی را لغو کند. در چنین شرایطی، تنها اتحاد ملت‌ها و آشتی حاکمان با مردم‌شان می‌تواند مانع تحقق این نقشه شود. ایران نیز همواره خواستار عزت و استقلال برای همه کشورهای اسلامی است و اختلافات موجود را می‌توان از طریق گفت‌وگو حل کرد.

باید به این حقیقت توجه داشت که پروژه «اسرائیل بزرگ» نه یک تهدید عادی، بلکه یک خطر وجودی برای همه کشورهای منطقه است؛ خطری که مقابله با آن نیازمند هوشیاری، اتحاد و اقدام عملی است.

درحال حاضر نیروهای رژیم صهیونیستی در بخش‌هایی از جنوب لبنان مستقر هستند،و حتی بخش‌هایی از خاک لبنان در اشغال اسرائیل قرار دارد و آن‌ها حاضر نیستند این مناطق را تخلیه کنند. با این وضعیت، اولاً جنوب لبنان هنوز در اشغال است و ثانیاً هیچ‌کدام از مفاد آتش‌بس طبق قطعنامه ۲۲۳۱ توسط اسرائیل اجرا نشده است. آن‌ها بیش از هزار مورد نقض آتش‌بس داشته‌اند؛ از ترور گرفته تا بمباران. حتی رئیس ستاد ارتش رژیم صهیونیستی وارد جنوب لبنان شده که این به‌وضوح تجاوز به خاک یک کشور مستقل است. علاوه بر این، ارتش اسرائیل در این مناطق مستقر است، با توپخانه روستاهای جنوب را هدف قرار می‌دهد، در پنج نقطه مرتفع دید و اشراف کامل دارد و به راحتی وارد و خارج می‌شود و منطقه را به خاک یکسان می‌کند.

اشغال و بمباران‌ها ادامه دارد، ترورها ادامه دارد و پهپادها هم مرتب وارد حریم هوایی لبنان می‌شوند. با وجود این شرایط، شاهدیم که ژوزف عون و نواف سلام ـ رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر لبنان ـ می‌گویند حزب‌الله باید خلع سلاح شود.

در همین شرایط جنگ و اشغال، آمریکا هم فشار می‌آورد. مثلاً وقتی پارلمان لبنان در حال تعیین نخست‌وزیر بود، ابتدا توافق بر سر نجیب میقاتی بود و حتی فراکسیون حزب‌الله با ژوزف عون صحبت کرده بود و او هم موافقت کرده بود. اما ناگهان صبح روز بعد اعلام کردند که نواف سلام نخست‌وزیر می‌شود! این انتخاب در واقع تحمیل آمریکا، عربستان و حتی اسرائیل بود. مأموریت اصلی نواف سلام هم چیزی جز خلع سلاح حزب‌الله نیست. او بیست سال در آمریکا بوده، یکی از قضات دادگاه لاهه هم بوده و اساساً ارتباطی با مسائل داخلی لبنان نداشته است.

هدف این است که حزب‌الله را خلع سلاح کنند تا بتوانند راحت‌تر آن را نابود کنند و به خاک لبنان تجاوز کنند. این نقشه‌ها هشداردهنده است و باید فریادی باشد بر سر علما، نخبگان، رسانه‌ها و مردم که خطر جدی است. دلیل تأکید حضرت امام و مقام معظم رهبری بر تقویت محور مقاومت همین است؛ ما دست از اسرائیل برنداشته‌ایم چون او با ما کار دارد، نه برعکس. این رژیم غده‌ای سرطانی است که از قرن شانزدهم برای نابودی جهان اسلام و عرب برنامه‌ریزی کرده است.

با پیروزی انقلاب اسلامی، محور مقاومت شکل گرفت و شهید حاج قاسم سلیمانی با درک خطر، این محور را تقویت کرد تا حداقل از خودمان دفاع کنیم. مسئله اسرائیل فقط یک سرزمین کوچک ۲۰ هزار کیلومتر مربعی نیست؛ این یک جنگ وجودی است. همان‌طور که مقام معظم رهبری در دیدار با اسماعیل هنیه تأکید کردند که «اسرائیل برای بقای خود می‌جنگد، شما هم برای بقای خودتان بجنگید.» بعدها هم نتانیاهو و گالانت در سازمان ملل گفتند: «ما در حال جنگ وجودی هستیم و اگر شکست بخوریم، باید از این سرزمین کوچ کنیم.»

اما متأسفانه برخی حکام عرب این واقعیت را نادیده می‌گیرند و مسئله را صرفاً اختلافی بین اسرائیل و گروه‌هایی مانند حماس و جهاد اسلامی می‌دانند. حتی محمود عباس به جای حمایت، این گروه‌ها را «تروریست» می‌خواند و به آن‌ها توهین می‌کند. این اختلافات داخلی باعث می‌شود اسرائیل جسورتر شود.

حالا که آنها مواضع خود را آشکار کرده‌اند، دیگر روشن شده است که دنبال چه اهدافی هستند. حرف آخرشان را زده‌اند و نقشه‌هایشان را هم منتشر می‌کنند؛ مصاحبه‌ها، سخنرانی‌ها و شعارهایشان همه نشان می‌دهد که هدفشان چیست. ما داریم به سمت پروژه «اسرائیل بزرگ» حرکت می‌کنیم.

امروز جوش و خروشی در جهان شکل گرفته که شاید هیچ‌کس تصورش را نمی‌کرد. چه کسی فکر می‌کرد یک سرباز اسرائیلی در مرخصی به ایرلند یا بلژیک برود و آنجا دستگیر شود؟ چه کسی فکر می‌کرد در دانشگاه‌های نخبه‌ای مثل استنفورد یا کلمبیا، دانشجویان حاضر شوند تعلیق شوند، کتک بخورند، یا حتی مدرکشان باطل شود، اما دست از حمایت از فلسطین برندارند؟ یا در همین جنگ ۱۲روزه، پرچم ایران در کنار پرچم فلسطین به اهتزاز دربیاید؟

جهان اسلام سال‌ها بغضی از اسرائیل در دل داشت و با این جنایت‌های جنگی و جنگ تحمیلی ۱۲روزه این بغض ترکید. بسیاری از کشورهای اسلامی و عربی، مراکز پژوهشی، رسانه‌ها، نخبگان اروپایی و دانشجویان مسلمان در اروپا ــ با اینکه کتک می‌خورند یا تحت فشار قرار می‌گیرند ــ همچنان از فلسطین و ایران حمایت می‌کنند. این موج روز به روز در حال گسترش است و به نظر می‌رسد یک اراده الهی پشت آن باشد تا ملت‌های جهان اسلام و عرب هزینه بدهند، حاکمان سرنگون شوند یا دست‌کم در رویکرد خود نسبت به آمریکا و رژیم صهیونیستی تجدیدنظر کنند.

دبیر نشست:

تا اینجا بیشتر درباره کشورهای عربی و طرح «اسرائیل بزرگ» صحبت کردیم. اما حالا باید به ایران بپردازیم. ایران مهم‌ترین مخالف تحقق این طرح بوده و هست. در جهان اسلام، هیچ کشوری به اندازه ایران در برابر این ایده مقاومت نکرده و اجازه نداده که این نقشه‌ها عملی شود. اسرائیل هم به خوبی می‌داند که بزرگ‌ترین مانع در برابر اهدافش ایران است. اکنون کار به جایی رسیده که دیگر به درگیری نظامی مستقیم رسیده‌ایم. موشک زده‌ایم و موشک خورده‌ایم. حریمی که برای مدتی درگیری‌ها را محدود نگه داشته بود، شکسته شده است. حالا در «شرایط پساجنگ» صحبت می‌کنیم و مدام از احتمال «جنگ قریب‌الوقوع» یا «درگیری بعدی» میان ایران و اسرائیل می‌شنویم.

سؤال این است: در برابر طرح «اسرائیل بزرگ»، جمهوری اسلامی چه راهبردی باید داشته باشد؟

سید افقهی:

مقام معظم رهبری به‌تازگی در پیام هفت‌بندی‌شان خطوط اصلی را مشخص کردند: نیروهای مسلح وظیفه خود را می‌دانند و باید اشکالات گذشته را برطرف کنند. نیازهای امنیتی کشور باید تأمین شود و آسیب‌های امنیتی ترمیم گردد. مردم هم سهم خود را نشان داده‌اند؛ آنها نه دنبال جنگ هستند و نه صلح تحمیلی را می‌پذیرند.

رسانه‌ها نیز وظیفه مهمی دارند؛ باید حقایق را شفاف‌تر، مستندتر و عمیق‌تر بیان کنند. علما، نخبگان، تحلیل‌گران، سخنرانان و خطبا هم مسئولیت دارند. «جهاد تبیینی» که رهبر انقلاب بر آن تأکید کردند، امروز بیش از هر زمان دیگری اهمیت دارد.

گروه‌ها و احزاب سیاسی هم نباید صرفاً به سهم‌خواهی مشغول باشند. دشمن از هر نقطه‌ضعفی سوءاستفاده می‌کند؛ حتی بحران‌هایی مانند کمبود آب، که مسئله‌ای جهانی است، بهانه‌ای برای حمله تبلیغاتی به ایران شده است. در حالی‌که خود رژیم صهیونیستی یکی از دلایل اصلی تصرف برخی مناطق را دسترسی به منابع آبی عنوان کرده است.

این مسائل باید برای مردم به زبان ساده، هنری و مکرر تبیین شود. زیرا دشمن در تلاش است با تحریف واقعیت‌ها، افکار عمومی را منحرف کند.

دشمن تلاش زیادی کرد تا روی مسئله‌ی ایران و جمهوری اسلامی کار کند. یکی از حرکت‌های بسیار زیبا این بود که شب عاشورا، حضرت آقا بعد از مدتی ظاهر شدند و به‌طور رسمی از آقای کریمی، مداح عزیز، خواستند که شعر «ایران، ایران» را بخواند. این کار درواقع نقشه‌ی دشمن را برای ایجاد یک شکاف مصنوعی بین مردم و نظام ــ با این ادعا که «ما با مردم ایران مشکلی نداریم، مشکل ما با جمهوری اسلامی است» ــ باطل کرد. همین موضوع باعث عصبانیت آن‌ها شد.

گاهی شبکه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور یا حتی برخی شبکه‌های عربی را دنبال می‌کنم. بعضی از این شبکه‌های عربی با ما دشمنی دارند، اما به‌خاطر واقعیات موجود مجبورند برخی حقایق را بیان کنند. مثلاً یکی از این شبکه‌ها ــ که می‌دانم مخالف جمهوری اسلامی است ــ صراحتاً گفت: چه کسی می‌تواند در لحظه‌ای که فرماندهان ارشد نظامی‌اش شهید شده‌اند، دانشمندان هسته‌ای‌اش ترور شده‌اند، آسمانش هک شده و پدافندهایش از کار افتاده، تنها در کمتر از ۲۴ ساعت پاسخ موشکی بدهد؟» این حقیقتی بود که نمی‌توانستند انکار کنند.

دبیر نشست:

به نظر شما در این شرایط دولت و مجموعه‌ی دستگاه دیپلماسی کشور چه باید بکند؟ آیا سفرهای دیپلماتیک کافی است یا باید اقدامات جدی‌تری انجام شود؟

سید افقهی:

باید متناسب با هر نوع تهدید، ابزار مقابله را آماده کرد؛ چه جنگ رسانه‌ای باشد، چه جنگ شناختی و روانی، چه جنگ نرم. هر ابزاری که داریم باید در این مسیر به‌کار بگیریم. البته قبول دارم که ناوگان رسانه‌ای ما در مقایسه با آن‌ها ضعیف‌تر است، اما چون ما حرف حق می‌زنیم، کلاممان بر دل‌ها می‌نشیند. همین حقانیت ما در جنگ ۱۲ روزه باعث شد احساسات و گرایش قلبی بسیاری از مردم دنیا با ما همراه شود.

در چنین شرایطی، اولین قدم این است که روایت درست را بیان کنیم. مثلاً در روز اول جنگ غزه، آن صحنه‌ای که یک مجاهد فلسطینی از تونل بیرون آمد، آرپی‌جی به‌دست گرفت و تانک را هدف قرار داد، به‌صورت زنده مخابره شد. همان زمان جنایت‌های دشمن هم به شکل زنده منتشر شد. وقتی حقیقت به این وضوح در معرض دید قرار گرفت، دیگر نمی‌توانستند واقعیت را تحریف کنند.

با این حال، ما باید حواسمان باشد که پیوست رسانه‌ای قوی داشته باشیم؛ چون دشمن همواره سعی می‌کند روایتی دروغین بسازد یا خسارت‌های خود را کوچک جلوه دهد. اگر ما در لحظه نتوانیم روایت درست را بیان کنیم، بعدها هم که حقایق روشن شود، اثرگذاری‌اش کمتر خواهد بود.

ما بعد از عملیات «وعده صادق» دو دیدار با شهید حاجی‌زاده داشتیم. من در آن جلسات پیشنهادی دادم. گفتم: ما عملیات «وعده صادق» را انجام دادیم، و انصافاً از بعضی عملیات‌های دیگر هم قوی‌تر بود، اما مشکل اینجاست که پیوست رسانه‌ای نداشتیم.

مثلاً ماجرای همان حمله به ساختمان شیشه‌ای را ببینید. وقتی خانم امامی با شجاعت ایستاد و حتی زیر بمباران شعار داد، آن حرکت رسانه‌ای بود که پیام مقاومت ایران را به دنیا منتقل کرد. همین باعث شد ایران در روایت‌ها تبدیل به نماد شجاعت و ایستادگی شود.

ما در سطح منطقه باید یارگیری رسانه‌ای و سیاسی داشته باشیم؛ به‌ویژه با رسانه‌های بزرگ جهان عرب یا رسانه‌های بین‌المللی به زبان عربی که الزماً عرب نیستند، مثل فرانس ۲۴ عربی، دویچه‌وله عربی، بی‌بی‌سی عربی، تی‌آرتی ترکیه یا راشا تودی روسیه. این رسانه‌ها می‌توانند روایتگر ما باشند. حتی الجزیره هم ـ با وجود برخی شیطنت‌هایش ـ در مجموع عملکرد بدی نداشت.

این نشان می‌دهد که ما تنها نیستیم، اما باید دیپلماسی عمومی‌مان را تقویت کنیم. در کنار دیپلماسی رسمی ـ که آقای دکتر عراقچی، آقای غریب‌آبادی، آقای لاریجانی و دیگران در حال پیگیری آن هستند ـ باید توجه ویژه‌ای به دیپلماسی عمومی داشته باشیم.

به‌عنوان مثال، در اوج جنگ، یک گروه ایران‌دوست تونسی که در تهران حضور داشتند، پس از بازگشت به کشورشان در رسانه‌های مختلف تونس روایتگر شجاعت مردم ایران شدند. همین‌ها باعث شدند تصویر ایران در افکار عمومی منطقه، تصویری مقتدر و مقاوم باشد. دیپلماسی عمومی فقط گفتار رسانه‌ای نیست؛ بلکه شامل دعوت از نخبگان، نویسندگان، فعالان رسانه‌ای و حتی چهره‌های سیاسی غیررسمی برای بازدید از ایران هم می‌شود. وقتی این افراد به کشورشان برمی‌گردند، به‌طور طبیعی روایت درست را منتقل می‌کنند. هنوز هم در مطبوعات تونس و شبکه‌های اجتماعی آنجا، روایت‌های قهرمانی ایران و پیروزی‌هایش در برابر رژیم صهیونیستی بازتاب داده می‌شود.

پس ما باید دیپلماسی عمومی را تقویت کنیم؛ هم در داخل انسجام حفظ شود و هم در خارج یارگیری رسانه‌ای، مردمی، دیپلماتیک و حتی امنیتی داشته باشیم. سفر آقای لاریجانی به بغداد و امضای توافق‌نامه‌ی مکمل یا سفر ایشان به بیروت و دیدار با حزب‌الله، هم آمریکا را عصبانی کرد و هم روحیه‌ی جبهه‌ی مقاومت را بالا برد.

© 2025 تمام حقوق این سایت برای پایگاه خبری مفتاح انسانی اسلامی محفوظ می باشد.