تنظیمات
اندازه فونت :
چاپ خبر
گزارش اختصاصی پایگاه خبری علوم انسانی مفتاح نشست مجازی «بایدها و نبایدهای فلسفه برای کودک و نوجوان» با حضور امیرعلی عموزاده، پژوهشگر حوزه فلسفه و عرفان برای کودکان؛ «فلسفه برای کودکان» (P4C)؛ با هدف ارتقای پرسشگری از خیال به عقل و پرورش روحیه پرسشگری از سنین پایین امیر علی عموزاده: فلسفه برای کودکان یعنی انتقال مفاهیم بلند زندگی و آفرینش به زبانی ملموس، ساده و کودکانه. هدف این است که ذهن کودک آماده شود تا در آینده بتواند در عرصه‌های عمیق‌تر مانند فلسفه، عرفان نظری یا عملی، ورود کند. بهترین ابزار برای این کار، تمثیل، استعاره و داستان است: چه داستانک کوتاه، چه رمان بلند. تجربه شرق و غرب هر دو این روش را تأیید کرده‌اند. اما جالب است بدانید این موضوع در سنت اسلامی ما ریشه‌ای کهن دارد.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری علوم انسانی مفتاح، به نقل از مؤسسه پژوهشی امام علی(ع)، نشست پژوهشی «بایدها و نبایدهای فلسفه برای کودک و نوجوان» با ارائه امیرعلی عموزاده، پژوهشگر حوزه فلسفه و عرفان برای کودکان در تاریخ ۲۵ تیرماه برگزار شد؛ در این نشست علاوه بر تأثیر بازی‌ها و رسانه‌ها بر کودکان، به پرسشگری و نقش فلسفه در رشد ذهنی کودکان پرداخته شد.

دبیر جلسه:

مکاتب فلسفی مختلف کوشیده‌اند تا با ورود به عرصه کودکان و نوجوانان و به زبان قابل فهم آنان، ذهنشان را از همان ابتدا با مفاهیم عقلی و فلسفی آشنا سازند و آنان را به فلسفه‌ورزی عادت دهند. در ایران نیز این بحث چند دهه است که جدی‌تر مطرح شده است. پرسش اصلی من این است که مقصود ما از «فلسفه برای کودک» چیست؟ وقتی می‌گوییم فلسفه برای کودک یا نوجوان، منظورمان دقیقاً چیست؟

دکتر عموزاده:

عبارت «فلسفه برای کودکان» که به‌طور خلاصه به شکل «فبک» (P4C: Philosophy for Children) شناخته می‌شود، در مجامع علمی مختلف مطرح شده است. پیش از هر بحثی، لازم است این عنوان را روشن کنیم. سه واژه در این ترکیب وجود دارد که دو واژه اصلی آن «فلسفه» و «کودک» است. فلسفه از منظر لغوی و اصطلاحی تعاریف متعددی دارد و جایگاه آن در سنت فلسفی اسلامی و غربی متفاوت است. با این حال، وقتی از فلسفه برای کودکان سخن می‌گوییم، منظورمان آموزش مستقیم مباحث پیچیده فلسفی به کودکان نیست؛ زیرا فلسفه به معنای رایج آن علمی دشوار و سنگین است و نمی‌توان آن را مستقیماً به کودکان منتقل کرد. پس پرسش مطرح می‌شود: اگر قرار نیست فلسفه به معنای تخصصی آن آموزش داده شود، هدف چیست؟ در واقع، فلسفه برای کودکان دو هدف اصلی دارد: ۱. پرورش روحیه پرسشگری: این برنامه از طرح سؤال آغاز می‌شود. مقام معظم رهبری نیز بارها بر اهمیت توجه به فلسفه برای کودکان تأکید کرده‌اند و حتی توصیه فرموده‌اند که تجربه غربی‌ها را مطالعه کنیم و سپس الگوی اسلامی–ایرانی خود را طراحی کنیم. ایشان در خاطره‌ای نقل می‌کنند که یکی از نوه‌ها هنگام بازی با کتاب‌ها پرسید: «چرا؟» و فرمودند این «چرا گفتن‌ها»ست که کودک را بزرگ می‌کند. ۲. تقویت تفکر انتقادی و خلاق: یعنی کودک علاوه بر پرسشگری، یاد می‌گیرد به‌صورت خلاقانه بیندیشد و نگاه نقادانه به مسائل داشته باشد. برای روشن‌تر شدن خاستگاه این بحث، باید به متیو لیپمن، فیلسوف آمریکایی اشاره کرد. او در دهه ۱۹۶۰ میلادی، هنگامی که استاد فلسفه دانشگاه کلمبیا بود، متوجه شد بسیاری از دانشجویانش در فهم مفاهیم فلسفی و منطقی ناتوان‌اند. پس از بررسی دریافت که ریشه این ضعف در دوران کودکی و نوجوانی آنهاست؛ یعنی در آن سال‌ها پرسشگری و تمرین تفکر به آنان آموزش داده نشده است. بر همین اساس، لیپمن پایه‌گذار جریان فلسفه برای کودکان شد. هدف او این بود که کودکان از همان ابتدا پرسشگر، خلاق و نقاد بار بیایند تا در بزرگسالی اعتماد به نفس، قدرت تشخیص درست از نادرست و توانایی استدلال داشته باشند. اکنون پرسش دیگری مطرح می‌شود: «کودک» و «نوجوان» دقیقاً به چه کسانی اطلاق می‌شود؟ تعاریف مختلفی از سوی روان‌شناسان، سازمان‌های بین‌المللی و حتی فقه اسلامی ارائه شده است که غالباً مبتنی بر سن هستند. به عنوان نمونه، افلاطون سن کودکی را تا ۱۶ سالگی و ارسطو تا ۱۴ سالگی دانسته است. اما به نظر می‌رسد تعریف سن‌محور کافی نیست. مقام معظم رهبری نیز در پاسخ به پرسشی درباره تعریف جوانی فرمودند: جوانی تنها به سن وابسته نیست، بلکه به نشاط و پویایی فرد بستگی دارد. برخی حتی در ۷۰ سالگی هنوز جوان نشده‌اند و برخی دیگر در سنین پایین، روحیه جوانی دارند. بنابراین، باید تعریفی انعطاف‌پذیرتر ارائه کرد. اگر بخواهیم از منظر دینی و قرآنی سخن بگوییم، می‌توانیم قصه آفرینش در سوره بقره را به زبان کودکانه بازگو کنیم؛ آفرینشی که انسان به عنوان خلیفه‌الله و گل سرسبد آفرینش معرفی شد و سپس با غفلت از فرمان الهی، به دنیا هبوط کرد. بر این اساس، وظیفه اصلی انسان «آدم شدن» است؛ یعنی پیمودن مسیری که از عالم ناسوت دوباره به عوالم بالاتر و قرب الهی منتهی می‌شود. در این نگاه، کودک کسی است که تازه وارد عالم خیال شده و ادراکاتش در حد حس و خیال است، در حالی که نوجوان به مرتبه بالاتری از عالم خیال راه یافته و آن را عمیق‌تر درک می‌کند. جوان نیز کسی است که به درک عقلانی و کلیات نزدیک می‌شود. بنابراین، کاربرد اصطلاح «کودک عقلانی» چندان درست نیست؛ زیرا کودک در مرحله عقل نیست، بلکه در مرحله خیال و مثال قرار دارد.

دبیر جلسه:

اکنون پرسش این است که ارتباط فلسفه با آن دو هدف اصلی (یعنی پرورش روحیه پرسشگری و تقویت تفکر خلاق و انتقادی) چیست؟ چه تفاوتی دارد که این اهداف از طریق فلسفه دنبال شود و نه از طریق ریاضی یا علوم دیگر؟ اگر امکان دارد توضیح دهید که چرا فلسفه بهترین بستر برای تحقق این اهداف است تا مخاطب بهتر ضرورت این بحث را درک کند.

دکتر عموزاده:

اجازه بدهید یک خاطره عرض کنم که شاید به‌طور مستقیم مرتبط نباشد اما به موضوع نزدیک است. روزی در جلسه‌ای که برای نقد یک تئاتر برگزار شده بود، از کارگردان پرسیدند: چرا بازیگر اول، هنگام گفتن دیالوگش در وسط صحنه ایستاد؟ کارگردان پاسخ داد: اگر او به گوشه صحنه می‌رفت، باز شما می‌پرسیدید چرا به گوشه رفت. پس به‌هرحال باید جایی می‌ایستاد. این خاطره نشان می‌دهد که در آموزش تفکر انتقادی و خلاق، ما هم به ابزاری نیاز داریم. حالا شما می‌پرسید چرا باید از ریاضی یا هندسه برای این کار استفاده کرد؟ واقعیت این است که اغلب بچه‌ها با ریاضی و هندسه انس چندانی ندارند و حتی آن را دشوار می‌دانند. یکی از دلایل اصلی این دشواری هم مشکل درک «عدد» است. اگر کودکان مفهوم عدد را درست بفهمند، ریاضی برایشان از ساده‌ترین و شیرین‌ترین درس‌ها خواهد شد. اما از مسیر ریاضی وارد کردن کودکان به پرسشگری، موانع فراوانی دارد. بنابراین، پرسش اساسی این است: بهترین روش آموزش فلسفه برای کودکان چیست؟ پاسخ روشن است: ما نباید کتاب‌های سنگین فلسفی را ساده‌سازی و به کودکان تحمیل کنیم. برای مثال گاهی دیده‌ام برخی دوستان متون سنگین مانند بدایة‌الحکمة یا نهایة‌الحکمة علامه طباطبایی را برداشته و فقط واژه‌های پیچیده آن را تغییر داده‌اند و نامش را «فلسفه برای کودکان» گذاشته‌اند! این کار نه تنها فلسفه نیست، بلکه کودکان را دل‌زده می‌کند. فلسفه برای کودکان یعنی انتقال مفاهیم بلند زندگی و آفرینش به زبانی ملموس، ساده و کودکانه. هدف این است که ذهن کودک آماده شود تا در آینده بتواند در عرصه‌های عمیق‌تر مانند فلسفه، عرفان نظری یا عملی، ورود کند. بهترین ابزار برای این کار، تمثیل، استعاره و داستان است: چه داستانک کوتاه، چه رمان بلند. تجربه شرق و غرب هر دو این روش را تأیید کرده‌اند. اما جالب است بدانید این موضوع در سنت اسلامی ما ریشه‌ای کهن دارد. برای نمونه، شهاب‌الدین سهروردی (قرن ششم هجری) کتاب لغت موران را نوشت که مملو از داستان‌های تمثیلی بود. یا ابن‌سینا داستان‌هایی مانند حیّ بن یقظان، سلامان و ابسال و رساله‌الطیر را نوشت که در ظاهر روایت‌هایی ساده‌اند اما در باطن، مسیر سلوک و تفکر فلسفی را آموزش می‌دهند. خود قرآن کریم هم به همین شیوه عمل کرده است. در قرآن حدود ۱۶۰۰ آیه در قالب بیش از ۸۰ داستان آمده است؛ یعنی نزدیک به یک‌چهارم قرآن، به بیان حقیقت از طریق قصه پرداخته است. این نشان می‌دهد که زبان داستان، زبانی انسانی، جهانی و فطری است. برای همین کودکان، نوجوانان، جوانان و حتی پیران با قصه ارتباط برقرار می‌کنند. نمونه‌اش داستان حضرت یوسف(ع) است که قرآن آن را «احسن‌القصص» نامیده است. پس اگر بخواهیم فلسفه را در کودکان نهادینه کنیم، باید از همین مسیر قصه و تمثیل استفاده کنیم. غیر از این، راه‌ها بسیار دشوار و کم‌اثر خواهند بود. باید توجه داشت که «خیال» تنزل‌یافته عقل است. بنابراین آموزش از طریق خیال، پلی طبیعی به سوی عقلانیت است. این‌که می‌گوییم کسی «خیالاتی شده»، یک اصطلاح عامیانه است؛ اما در فلسفه، خیال جایگاه علمی و دقیقی دارد. در اینجا لازم است به یک سوءتفاهم هم اشاره کنم. برخی می‌گویند باید به جای «فلسفه برای کودکان»، اصطلاح «فلسفه اسلامی برای کودکان» را به کار ببریم. من معتقدم این اشتباه است. چرا؟ چون فلسفه اسلامی به معنای آموزش اصطلاحات و برهان‌های پیچیده به کودکان نیست. اگر بخواهیم از همان ابتدا مفاهیم کلامی مانند «خدا یکی است، این را اثبات کنید» به کودک تحمیل کنیم، این دیگر فلسفه نیست بلکه کلام است. فلسفه، بر خلاف کلام، هیچ پیش‌فرضی را تحمیل نمی‌کند بلکه با پرسشگری و آزاداندیشی پیش می‌رود. پس «فلسفه برای کودکان» نباید به معنی انتقال عبارات سنگین فلسفه اسلامی باشد. بلکه باید بستر پرسشگری، تفکر انتقادی و خلاق را فراهم کند تا کودک وقتی به مرحله بلوغ عقلی رسید، بتواند با شوق و علاقه به سراغ مباحث عمیق فلسفه اسلامی برود. برای روشن شدن این موضوع مثالی بزنم: در قرآن داستان حضرت موسی(ع) و خضر(ع) آمده است. ظاهر این داستان برای کودک قابل فهم است، اما هر چه انسان عمیق‌تر شود، لایه‌های باطنی بیشتری از آن را درمی‌یابد. فلسفه هم همین‌طور است؛ هیچ‌گاه پایانی ندارد و هر نسل و هر سطحی برداشت تازه‌ای از آن می‌کند. به همین دلیل باید مراقب «نبایدها» باشیم. یکی از بزرگ‌ترین اشتباهات این است که اصطلاحات سنگین فلسفی را ساده‌سازی سطحی کرده و به کودکان بدهیم. این کار نه تنها نتیجه ندارد، بلکه ذهن آنها را نسبت به فلسفه می‌بندد. در حالی که فلسفه، در اصل، علمی شیرین، جذاب و رشددهنده است. متأسفانه ما در حوزه فلسفه به اندازه کافی کار نکرده‌ایم. فقها ۶۰۰ سال برای بسط فقه تلاش کردند تا امروز در هر خانه‌ای رساله‌های عملیه وجود دارد. اما آیا برای فلسفه هم چنین تلاشی کرده‌ایم؟ خیر. به همین دلیل است که هنوز فلسفه عمومی و مردمی نشده. حتی در آموزش‌های حوزوی هم اگر کسی از روز اول با متون سنگین مانند بدایة‌الحکمة شروع کند، به‌راحتی دلسرد می‌شود و کنار می‌کشد. در حالی که اگر زمینه‌سازی و تربیت تدریجی صورت گیرد، فلسفه علمی بسیار دلنشین و پرجاذبه خواهد بود.

دبیر جلسه:

اگر فلسفه برای بزرگسالان گاه انحراف‌آور دانسته شده و منع شده است، تصور کنید فلسفه برای کودکان و نوجوانان چه میزان چالش‌برانگیز خواهد بود؟

دکتر عموزاده:

نکته مهم همین‌جاست. وقتی می‌گوییم "فلسفه برای کودکان"، مقصود ما الزاماً فلسفه به معنای کلاسیک کلمه نیست. حتی می‌توانیم کلمه "فلسفه" را کنار بگذاریم و بگوییم "فکرورزی" یا "تفکر انتقادی". بسیاری از حساسیت‌ها نیز دقیقا روی همین واژه "فلسفه" است. خدا رحمت کند آیت‌الله بهجت را؛ نقل می‌کردند که مرحوم آیت‌الله کمپانی (غروی اصفهانی) می‌فرمود: فهم دقیق علم اصول، پشتوانه‌ای برای فلسفه است. همین نشان می‌دهد که حتی فقیهی که می‌خواهد در جایگاه واقعی خود قرار گیرد، نیازمند دقت‌های فلسفی است.

دبیر جلسه:

این پرسش جدی پیش می‌آید که آیا فلسفه برای کودکان شامل همه کودکان می‌شود یا تنها گروهی خاص از آن‌ها؟

دکتر عموزاده:

این سؤال بسیار مهمی است. من به خاطر دارم هنگام نگارش رساله دکتری‌ام با موضوع «چگونگی تبیین مبانی عرفانی برای کودکان و نوجوانان» دقیقا با همین پرسش روبه‌رو شدم. آیا همه کودکان توان درک مفاهیم عرفانی و عقلی را دارند؟ پاسخ صریح این است که خیر؛ فهم معارف عقلی و عرفانی همگانی نیست. عوامل محیطی مانند خانواده، مدرسه، جغرافیا، کتاب و حتی شرایط پیش از تولد مؤثرند، اما این‌ها عوامل "عرضی" هستند. دو عامل اصلی و "جوهری" که تعیین‌کننده‌اند، یکی "نفس‌الامر" و دیگری "مزاج معنوی" کودک است. اگر این دو ویژگی در فرد وجود نداشته باشد، درک عمیق مفاهیم فلسفی و عرفانی برای او امکان‌پذیر نخواهد بود. البته باید تأکید کنم که همه کودکان در سطوح ابتدایی می‌توانند دین و معنویت را درک کنند، چون دین امری فطری است. اما وقتی به سطوح بالاتر معرفتی می‌رسیم، تنها کودکانی که از ظرفیت خاص برخوردارند، توانایی ورود پیدا می‌کنند. به عنوان نمونه، برخی بزرگان همواره تأکید می‌کردند که «من برای این میدان ساخته نشده‌ام» و مسیر دیگری برای سلوک خود انتخاب کردند.

دبیر جلسه:

شما در بحث «نبایدها» دو نکته را مطرح کردید: یکی اینکه اصطلاحات پیچیده فلسفی را نباید ساده‌سازیِ صِرف و بی‌محتوا کرد، و دیگری اینکه نباید "فبک" (فلسفه برای کودکان) را به "فابک" (فلسفه اسلامی برای کودکان) تقلیل داد. اگر ممکن است درباره این بخش دوم توضیح بیشتری بدهید و بعد وارد مثال‌های عملی شویم.

دکتر عموزاده:

ببینید، در کلاس‌های فلسفه برای کودکان که امروز در جاهای مختلف برگزار می‌شود، معمولا از مدل غربی «حلقه کندوکاو» استفاده می‌کنند. یعنی بچه‌ها دور هم می‌نشینند، داستانی خوانده می‌شود و بعد پرسش‌هایی مطرح می‌شود تا خود بچه‌ها بحث را پیش ببرند. این روش به خودی خود مفید است، اما اشکال بزرگ آن استفاده مستقیم از متون و داستان‌های غربی است. تجربه نشان داده که این متون، کودکانی سکولار تربیت می‌کنند. ما نباید بدون نقد از این متون بهره ببریم. رهبر انقلاب هم بارها در بازدید از نمایشگاه بین‌المللی کتاب بر تولید آثار کودک و نوجوان تأکید کرده‌اند. باور من این است که اگر دوره‌های فشرده داستان‌نویسی برای طلاب و دانشجویان برگزار شود، می‌توانیم در مدت کوتاهی حجم عظیمی از تولیدات بومی داشته باشیم؛ آثاری که هم جذاب باشند و هم با سبک زندگی اسلامی هماهنگی کامل داشته باشند. بنابراین یکی از «نبایدها» این است که به جای تکیه صرف بر تولیدات غربی، خودمان تولیدکننده باشیم و حتی محصولات‌مان را به جهان صادر کنیم.

دبیر جلسه:

این آسیب فقط در فلسفه برای کودکان نیست؛ ما در سطح کلان فلسفه هم با آن مواجهیم. متأسفانه برخی از اساتید دانشگاهی تصور می‌کنند هر آنچه از غرب بیاید، «فلسفه» است و هیچ توجهی به فرهنگ و تاریخ خودمان ندارند. در حالی که تاریخ ایران، حتی پیش از اسلام، دست‌کم در برخی جهات برتر از وضع کنونی غرب بوده است. استاد پارسانیا نیز به نقل از آیت‌الله جوادی آملی می‌گفت: «گویا هرچه هست، باید ابتدا از آن سوی آب بیاید و پس از بازگشت به ما، مورد قبول واقع شود.» همین نگاه، زبان برخی اندیشمندان داخلی را بسته است. متأسفانه مشابه همین مسئله در فلسفه برای کودکان نیز دیده می‌شود؛ گویی همه‌چیز باید نسخه مهندسی معکوس‌شده‌ی غرب باشد، حتی اگر هیچ تناسبی با فرهنگ، هویت و تاریخ ما نداشته باشد.

دکتر عموزاده:

غرب هم امروز به این نتیجه رسیده است که فلسفه اگر پیوست اجتماعی نداشته باشد، کارآمد نیست و راهگشا نخواهد بود. اندیشمندان دینی نیز همین را می‌گویند. فلسفه باید با زندگی اجتماعی پیوند بخورد تا اثرگذار باشد. نکته‌ای که باعث بدبینی برخی نسبت به فلسفه شده، این است که آن را صرفاً بحثی نظری و محدود به اصطلاحات می‌دانند. اما هرکس پای درس بزرگان نشسته باشد، می‌داند که فلسفه‌ی حقیقی راهبردی و کاربردی است. البته درست است که برخی گمان می‌کنند هر محتوایی که در غرب تدریس شده، حتماً کارآمد است. در حالی که این تصور اشتباه است. ما نباید نگاه صفر و صدی داشته باشیم؛ همان‌طور که مرحوم دکتر دینانی نقل می‌کرد: علامه طباطبایی آزاداندیش‌ترین انسانی بود که دیده‌ام. ایشان می‌فرمودند: «وقتی وارد کلاس فلسفه می‌شوید، دین خود را پشت در بگذارید، اما هنگام خروج یادتان باشد دینتان را دوباره با خود ببرید.» یعنی فلسفه عرصه تفکر آزاد است، نه نفی ایمان. با این حال باید توجه داشت که بسیاری از متون غربی به‌ویژه در حوزه فلسفه برای کودکان، حاوی مبانی سکولاریستی‌اند که چه برای کودکان و چه برای بزرگسالان، آسیب‌زاست. اجازه بدهید یک نمونه عملی ذکر کنم. ما می‌توانیم هم از آثار ادبی خودمان و هم از شاهکارهای ادبیات جهان در آموزش فلسفه برای کودکان استفاده کنیم. برای مثال داستان پینوکیو نوشته «کارلو کلودی» ایتالیایی را در نظر بگیرید. بسیاری این داستان را یا خوانده‌اند یا نسخه کارتونی آن را دیده‌اند. پینوکیو، عروسکی چوبی است که پدر ژپتو می‌سازد. برخلاف دیگر عروسک‌ها، این یکی زنده می‌شود: چشم دارد و می‌بیند، گوش دارد و می‌شنود، و می‌تواند حرکت کند. ژپتو او را فرزند خود می‌خواند و برایش نام «پینوکیو» را برمی‌گزیند و از او می‌خواهد درس بخواند. حتی برای خرید کتاب، پالتوی خود را می‌فروشد. اما پینوکیو در همان ابتدای راه، فریب دنیا را می‌خورد: کتاب‌هایش را می‌فروشد تا به سیرک برود. در ادامه با روباه و گربه‌ای حیله‌گر آشنا می‌شود که نماد دشمن درون و بیرون‌اند. در کنار او، موجودی کوچک مانند جیرجیرک ـ که نماد وجدان است ـ دائماً او را نصیحت می‌کند. همچنین فرشته‌ای مهربان نیز در داستان هست که او را به صداقت و پرهیز از افراط و تفریط دعوت می‌کند. اما پینوکیو گوش نمی‌دهد و بارها دروغ می‌گوید تا جایی که دماغش بلند می‌شود. سرانجام با غرق شدن در دنیا و لذت‌های زودگذر، به حیوانی بارکش تبدیل می‌شود و حتی به سیرک فروخته می‌شود. اما در نهایت در دل تاریکی و شکم نهنگ، با پدر ژپتو روبه‌رو می‌شود و از سر استیصال به توبه می‌پردازد. این توبه واقعی سرآغاز تحول اوست؛ تا جایی که در پایان به انسان واقعی تبدیل می‌شود. این داستان گرچه از دل فرهنگ مسیحی برآمده است و تفاوت‌هایی با عرفان اسلامی دارد، اما بخش‌های زیادی از آن با آموزه‌های ما سازگار است. مفاهیمی چون دشمن درونی و بیرونی، اهمیت صداقت، خطر غفلت از معنویت و نقش توبه در تحول، همه نکات فلسفی و اخلاقی عمیقی هستند که می‌توان آن‌ها را برای کودکان به زبانی ساده توضیح داد. همین شیوه را می‌توان درباره آثار دیگری همچون شازده کوچولو، بینوایان، یا حتی برخی داستان‌های ایرانی و اسلامی به‌کار گرفت. به باور من، ایرانیان ظرفیت و خلاقیت لازم را دارند تا آثاری ماندگار در حوزه فلسفه برای کودکان تولید کنند؛ آثاری که نه‌تنها پاسخ‌گوی نیاز امروز باشد، بلکه میراثی برای فردای بشریت باقی بگذارد.

پرسش حضار:

آیا این صرفاً یک نگاه بدبینانه است یا واقعاً حقیقت دارد که به واسطه بازی‌ها، انیمیشن‌ها و فضای رسانه‌ای جدید، کودکان ما از فلسفه غربی اشباع شده‌اند و ما در گفتگو با این نسل، همچون فردی گنگ در خواب دیده عمل می‌کنیم؟

دکتر عموزاده:

این موضوع همان بحث صفر و صدی است. اگر بخواهیم واقع‌بینانه صحبت کنیم، بله، واقعیت دارد. چند سال پیش رهبر معظم انقلاب هم با تأکید فرمودند که باید مسئله بازی‌ها جدی گرفته شود. البته اقداماتی هم انجام شد، اما اگر بخواهیم با سرعت و دقتی که جهان در عرصه تکنولوژی و بازی‌های رایانه‌ای پیش می‌رود رقابت کنیم، واقعاً عقب هستیم. در حال حاضر، ما بازی‌هایی در شأن کودک مسلمان ایرانی تولید نکرده‌ایم، در حالی‌که غربی‌ها از همین طریق مفاهیم مورد نظر خود را القا می‌کنند. بنابراین، این دغدغه کاملاً درست است و حقیقتاً دیر به فکر افتاده‌ایم. با این حال، تجربه نشان داده است هر زمان که ما دغدغه‌مند و جدی وارد عرصه‌ای شده‌ایم، توانسته‌ایم عقب‌ماندگی‌ها را جبران کنیم.

پرسش حضار:

 مگر پرسشگری، ویژگی فطری کودک نیست؟ فلسفه چه نقشی در این فرآیند دارد؛ آیا پرسشگری را تقویت، هدایت یا ارتقا می‌دهد؟ به نظر می‌رسد وقتی مفاهیم فلسفی در قالب داستان مطرح شوند، همه کودکان می‌توانند بهره‌مند شوند؛ هرچند برخی در سطح خیال باقی می‌مانند. به بیان دیگر، فلسفه برای کودک می‌تواند کوششی باشد برای ارتقای ذهن از سطح خیال به سطح عقل.

دکتر عموزاده:

همان‌طور که اشاره شد، واقعاً این پرسشگر عزیز خودش پاسخ را نیز بیان کرد. تمام تلاش فلسفه برای کودک در واقع تقویت قوه خیال است تا بستری برای ورود به دنیای کلیات فراهم شود. هر کودک به اندازه ظرفیت و توان خود از این فرآیند بهره می‌برد.

پرسش حضار:

یکی از حضار تأکید کردند که چون تولیدات غربی مبتنی بر روحیه سکولاریسم است، نباید از آن‌ها استفاده کرد. در این صورت، چه ضرورتی دارد که ما نیز نام این حوزه را از غرب اقتباس کنیم؟ چرا به جای «فلسفه برای کودکان»، عنوانی چون «تفکر خلاق» یا «تفکر انتقادی» انتخاب نکرده‌ایم؟

دکتر عموزاده:

در پاسخ باید عرض کنم که نام «فلسفه برای کودکان» از ابتدا در ادبیات جهانی شکل گرفت و امروز نیز شناخته‌شده است. هرچند می‌توان معادل‌هایی همچون «فکرورزی» یا «تفکر انتقادی» به‌کار برد، اما اصطلاح «فلسفه» ریشه‌ای عمیق در سنت اسلامی و دینی ما دارد و دلیلی ندارد که صرفاً به خاطر منشأ غربی این عنوان، آن را کنار بگذاریم. مهم محتواست نه صرفاً اسم.

پرسش حضار:

حالا پرسشی که مطرح شده این است که استعداد فلسفی کودکان را چگونه می‌توان تشخیص داد؟

دکتر عموزاده:

تشخیص استعداد فلسفی در کودکان امری ساده نیست. در گام نخست می‌توان گفت همه کودکان ظرفیت‌هایی برای درک و تفکر دارند، اما میزان و نوع این استعداد در مسیر رشد مشخص می‌شود. همان‌گونه که در انتخاب رشته تحصیلی، فرد ابتدا وارد یک مسیر می‌شود و سپس درمی‌یابد که به حوزه دیگری علاقه و توان بیشتری دارد. بنابراین، قرار گرفتن کودک در بسترهای مناسب آموزشی و فرهنگی، نخستین گام برای تشخیص استعداد اوست.

دبیر جلسه:

چه کتابی را برای «فلسفه برای کودکان» پیشنهاد می‌کنید؟

دکتر عموزاده:

کتاب‌های متعددی در این حوزه منتشر شده است؛ از جمله آثار پژوهشکده‌های فعال در تهران که برخی از آن‌ها ترجمه‌اند. اما باید توجه داشت که صرف ترجمه کافی نیست. من به دانشجویان توصیه کرده‌ام که پیش از ورود مستقیم به متون فلسفه برای کودک، آثار کلاسیک ادبیات مانند «بینوایان» و «شازده کوچولو» را بخوانند. این آثار ظرفیت بالایی برای پرورش تفکر انتقادی و اخلاقی دارند و می‌توانند مقدمه‌ای برای ورود به مباحث فلسفی باشند. به‌علاوه، خوشبختانه در سال‌های اخیر ناشران داخلی نیز کتاب‌های متعددی در این زمینه منتشر کرده‌اند که می‌توان از آن‌ها بهره برد.

© 2025 تمام حقوق این سایت برای پایگاه خبری مفتاح انسانی اسلامی محفوظ می باشد.