تنظیمات
اندازه فونت :
چاپ خبر
جایگاه تراث حکیم در علوم اجتماعی گزارش اختصاصی پایگاه خبری علوم انسانی مفتاح از سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین علی امینی نژاد مدیر مسئول موسسه نفحات در افتتاحیه دوره سوم «حکمت اجتماعی» ؛ علم‌النفس و حکمت عملی ارکان فراموش‌شده علوم اجتماعی اسلامی / نبود علوم انسانی اسلامی؛ چالشی فراتر از تهدید نظامی یکی از مهم‌ترین چالش‌های تمدنی ایران امروز، فقدان علوم انسانی اسلامی است؛ امری که تنها با بازگشت به تراث حکمی و بهره‌گیری از میراث فلسفی بزرگان اسلامی همچون فارابی، ابن‌سینا و ملاصدرا می‌تواند جبران شود. بر اساس این دیدگاه، بازسازی علوم اجتماعی اسلامی بدون توجه به مبانی فلسفی، علم‌النفس و حکمت عملی امکان‌پذیر نخواهد بود

حجت الاسلام و المسلمین علی امینی نژاد استاد برجسته فلسفه و عرفان در افتتاحیه دوره سوم «حکمت اجتماعی» که در موسسه فلسفه و عرفان نفحات برگزار شد، جایگاه تراث حکمی در علوم اجتماعی را محور سخنان خود قرار داد که در ادامه به بخشی از آن اشاره می شود.

ضرورت پرداختن به تراث حکمی در علوم اجتماعی

پیش از هر چیز باید روشن شود که اساساً چه ضرورتی برای توجه به تراث حکمی وجود دارد و چرا باید از منظر حکمای اسلامی به مسائل گوناگون، از جمله مسائل اجتماعی، نگریست. علوم اجتماعی رایج در جهان امروز عمدتاً محصول اندیشه‌های متفکران غربی است. این علوم صرفاً در سطح توصیفی و کاربردی باقی نمانده‌اند، بلکه بر بنیان‌های عمیق فلسفی و هستی‌شناختی استوار شده‌اند. به همین دلیل، پرسش اساسی این است که در مباحث علمی و اجتماعی موجود، مبانی هستی‌شناسانه، معرفت‌شناسانه و انسان‌شناسانه آن‌ها چیست و بر چه اساسی استوار است؟ بی‌تردید، علوم انسانی به‌ویژه علوم اجتماعی ریشه‌های فلسفی مهمی دارند. یکی از شکاف‌های اساسی جامعه ما در ابعاد تمدنی، حکمرانی، اجتماعی و حتی حیات فردی و جمعی، نبود علوم انسانی اسلامی است. این شکاف بسیار بنیادین است و اگر انقلاب اسلامی نتواند در این زمینه تحولی اساسی ایجاد کند، حتی شکست قدرت‌های نظامی بزرگ نیز مانع نخواهد شد که ما به تدریج در نظام جهانی غرب ادغام شویم؛ همان چیزی که قدرت‌های غربی در پی آن هستند. از این رو، پرداختن به علوم انسانی و تولید علوم انسانی اسلامی اهمیت ویژه‌ای دارد. اما چرا در این مسیر باید به تراث حکمی توجه کنیم؟ دلیل اصلی آن است که علوم انسانی و اجتماعی غربی بر مبانی مشخصی بنا شده‌اند و هرچه تحقیقات در این حوزه پیش رود، بر همان مبانی تکیه خواهد داشت. ما نمی‌خواهیم صرفاً مانند کشورهایی نظیر چین یا کره جنوبی مسیر توسعه غربی را ادامه دهیم. اگر حرکت‌های علمی و صنعتی ما به تحولات بنیادین در حوزه علوم انسانی اسلامی منجر نشود، نهایتاً به بازتولید تمدن غربی خواهد انجامید و ما صرفاً در خدمت همان جبهه قرار خواهیم گرفت. بنابراین، تحول در علوم انسانی اسلامی ضرورتی انکارناپذیر است و توجه به تراث حکمی از آن جهت اهمیت دارد که در تمام شاخه‌های علوم انسانی مبانی فلسفی حضور دارد. مراد از تراث حکمی همان بنیان‌هایی است که بزرگ‌ترین اندیشمندان فلسفی اسلامی طی قرون متمادی بر اعتبار آن‌ها صحه گذاشته‌اند؛ از ابن‌سینا، سهروردی، خواجه نصیرالدین طوسی و ملاصدرا تا علامه طباطبایی. این میراث به مراتب قابل اعتمادتر از مبانی معرفت‌شناختی و انسان‌شناختی غرب مدرن است که بسیاری از آن‌ها تحت تأثیر شرایط سیاسی و اجتماعی پس از رنسانس و جدال با نهاد کلیسا شکل گرفتند. اما باید توجه داشت که چنین سخنی به معنای نفی پیشرفت نمی باشد. توجه به تراث بدین معناست که ما بر مبانی‌ای استوار شویم که قرن‌ها توسط فیلسوفان اسلامی اعتبارسنجی شده‌اند. این امر به ما امکان می‌دهد علوم انسانی را از زاویه‌ای نوین بازسازی کنیم. در این مسیر، یا باید خود فیلسوف و مجتهد باشیم و به تولید مبانی جدید بپردازیم، یا دست‌کم بر پایه آثار فیلسوفان اسلامی به بازسازی علوم انسانی بپردازیم. از سوی دیگر، یکی از ضرورت‌های توجه به تراث حکمی در پیوند آن با مسئله «تولید علم» است. انقلاب اسلامی از ما انتظار دارد که به تولید علم بپردازیم و علم دینی را توسعه دهیم. اما این پرسش مطرح می‌شود که تولید علم دقیقاً چگونه معنا پیدا می‌کند؟ آیا اقداماتی که تا کنون در حوزه و دانشگاه صورت گرفته است، موفق بوده؟ آیا صرفاً استناد به آیات و روایات کافی است؟ مباحث نظاماتی که اخیرا در حوزه علمیه راه اندازی شده است مانند نظام اقتصادی و ... تولید علم محسوب نمی شوند زیرا وابسته به استناد هستند. نمونه بارز این امر را می‌توان در کار ملاصدرا دید که با الهام از آیات و روایات توانست مبانی معاد جسمانی را در چارچوبی فلسفی و علمی بازسازی کند که نوعی فقه اکتشافی است. بدین ترتیب، توجه به تراث فلسفی اسلامی می‌تواند زمینه‌ساز تولید علم در علوم اجتماعی باشد؛ چرا که فیلسوفان بزرگی چون فارابی، ابن‌سینا و دیگران دغدغه مسائل اجتماعی را نیز در کنار مباحث فلسفی بنیادین خود داشته‌اند.

جایگاه تراث حکمی در علوم اجتماعی

تراث حکمی و فلسفی اسلامی را می‌توان در سه دسته کلی تقسیم‌بندی کرد: فلسفه به معنای عام: فلسفه اسلامی از فارابی آغاز شد و در ابن‌سینا به اوج رسید و در ادامه با ملاصدرا و تا علامه طباطبایی استمرار یافت. فلسفه اسلامی قدرت عظیمی در اندیشه‌ورزی به انسان می‌بخشد و حداقل ثمره آن ایجاد آشنایی عمیق با مبانی فکری است. یکی از مشکلات امروز ما آن است که برخلاف گذشته، ذهنیت «امتداد دهنده» فلسفه اسلامی در میان دانش‌پژوهان حوزه علمیه ضعیف شده است. البته عوامل دیگر چنین ضعفی را می توان تکه پاره شدن علوم و ازهمه مهمتر نظام جهانی دانش دانست. علامه طباطبایی و امام خمینی از جمله شخصیت هایی هستند که ذهنیت امتداد دهنده در آثار آنها مشهود است. علم‌النفس: در روند حرکت حکمت اسلامی به سوی علوم انسانی، علم‌النفس جایگاهی کلیدی دارد. بسیاری از مباحث حکمت عملی و اجتماعی، بر پایه استدلال‌های علم‌النفس بنا شده‌اند. حذف یا تضعیف این مباحث در آثار معاصر، همچون حذف بحث علم النفس در بدایه و نهایه علامه طباطبایی، موجب خلل جدی در بازسازی علوم انسانی اسلامی شده است. ما باید علم النفس دینی با روش تألیفی تولید کنیم؛ زیرا در روش های غیر تألیفی، علم امتداد پیدا نخواده کرد. از این رو باید دانست که گنجینه های فراوانی در آیات و روایات وجود دارد و تا زمانی که آنها تبدیل به علم نشوند، جهانگیر نخواهند شد. متأسفانه بخش زیادی از دین را کنار گذاشته و فقط به بخش فقهی آن پرداخته ایم. این سخن به معنای ایراد به فقه نیست که چنین سخنی غلط است اما باید دانست که حوزه علمیه را مساوی با اصول و فقه دانستن نیز سخنی صحیح نیست. حکمت عملی: حکمت عملی نیز یکی دیگر از بخش‌های تراث حکمی است که می‌تواند نقشی محوری در بازسازی علوم اجتماعی ایفا کند، اما متأسفانه در دوران معاصر رو به افول رفته است. در حالی که آثار فیلسوفانی همچون فارابی و دیگران ظرفیت آن را دارند که مبنای یک رشته علمی مستقل قرار گیرند، توجه کافی به آن‌ها نشده است.

© 2025 تمام حقوق این سایت برای پایگاه خبری مفتاح انسانی اسلامی محفوظ می باشد.