تنظیمات
اندازه فونت :
چاپ خبر
گروه : h133
حوزه : ۱۰ خبر اول, اخبار, جامعه و فرهنگ, عرصه فرهنگ و تربیت, گزارش, مشروح خبرها, مهم ترین خبر صفحه اول
شماره : 43387
تاریخ : ۲۲ مهر, ۱۴۰۴ :: ۱۳:۳۷
آیت الله محسن اراکی، استاد برجسته درس خارج حوزه علمیه قم، در دومین جلسه از درس خارج «فقه فرهنگ» مطرح کرد؛ لزوم ورود حاکمیت برای تحقق تکلیف اجتماعی جامعه / آموزش و پرورش اسلامی، نخستین وظیفه حاکمیت استاد برجسته درس خارج حوزه علمیه قم: مهمترین و اساسی ترین کار پرورش، ایجاد محبت به آنچه خوب است و ایجاد نفرت از آنچه بد است. مهم ترین راه ایجاد این محبت و نفرت، محبت محمد و آل محمد الله و برائت از اعداء ایشان است. مسئله ولاء و براء یا تولی و تبری مسئله مهمی است. متأسفانه این مفاهیم در فرهنگ عمومی ما چون برای مردم درست تبیین نشده، به یک امر سنتی، تقلیدی شکلی و صوری تبدیل شده که گویی هیچ ربطی به زندگی مردم ندارد؛ حال آنکه تمام زندگی مردم همین است که از چه چیزی خوششان بیاید و از چه چیزی بدشان بیاید.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری علوم انسانی مفتاح، به نقل از مدرسه مطالعات فقه نظام؛ آیت الله محسن اراکی در دومین جلسه از درس خارج «فقه فرهنگ» که دهم مهرماه سال جاری برگزار شد به وظایف حاکمیت در عرصه فرهنگ پرداخت که در ادامه به آن اشاره می شود. بحث ما در فقه فرهنگ پیرامون وظایف حاکمیت در قبال فرهنگ بود پیشتر نیز گفتیم که فرهنگ، ذاتاً یک مقوله اجتماعی است.

ماهیت اجتماعی فرهنگ و تکالیف حاکمیتی

حاکمیت در مسئله فرهنگ وظایف بسیاری بر عهده دارد. اساساً بر این باوریم که چون فرهنگ از مقوله های فقه فرهنگ کلان یعنی مربوط به فرهنگ اجتماعی است و مسائل اجتماعی خواه ناخواه به کل جامعه مربوط می شود، این امر از وظایف حاکمیت به شمار می آید. حاکمیت باید جامعه را به انجام این تکلیف اجتماعی وادار سازد. این تکلیف یا مستقیماً متوجه خود حاکم بما هُوَ حاکم می شود یا تکلیف جامعه است، منتها با رهبری و دستور و مدیریت حاکم. گاهی دستور به نحوی است که باید خود حاکم آن را به انجام رساند. مراد از «خود حاکم»، شخص حاکم با در نظر گرفتن جایگاه و حیث حاکمیتی است. در مقابل برخی کارها اساساً از امور حاکمیتی به شمار میروند به این معنا که خود حاکمیت باید برای انجام آنها مباشرت ورزد؛ مسئله ترتیب قوای نظامی یا ایجاد سازمان اداری در مملکت که همان سازمان دهی و مدیریت جامعه است از این دست امور است.

تکالیف فردی و اجتماعی در نظام ولایی

اما دسته ای دیگر از کارها وظیفه مردم است؛ منتها وقتی امری وظیفه مردم باشد به این معنا نیست که می‌توان آن را به حال خودشان رها کرد. در این موارد نیز این حاکم است که باید مردم را در آن کار هدایت و مدیریت کند وسایل را برایشان فراهم آورد. هر آنچه به جامعه مربوط است، چنین حکمی دارد. همانگونه که در مطالب گذشته مطرح شد، تکالیف شرعیه دو گونه است. نخست تکلیفی که اصولاً متوجه جامعه و اجتماع است. البته تکالیف مربوط به اجتماع نیز خود بر دو گونه است بخشی از آن به حاکم بما هو حاکم مربوط می شود و بخش دیگر به مردم اما با هدایت و مدیریت و دستور حاکم. اینها وظایف حاکمیت یا فقه کلان است. دوم که تکلیف تک تک افراد است؛ حتی اگر حاکمیتی هم در کار نباشد آنها باید تکلیفشان را انجام دهند.

مفهوم تعرب پس از هجرت و زندگی در غرب

آنهایی که در غرب و تحت حاکمیت غربیها و یک حاکم غیر اسلامی به سر میبرند، باید تکالیف فقه خردشان را انجام دهند. اما برای تکالیف فقه کلانشان باید از ولی امر کسب تکلیف کنند، هر چند در جای دیگری زندگی کنند و حاکمیت ولی امر بالفعل بر آن جامعه مستقر نباشد. زیرا وقتی در یک مملکتی ولی امر مبسوط الید داشته باشیم اگر کسی بخواهد از این جامعه برخیزد و به جامعه دیگری برود، معنایش این است که تکالیف کلان و وظایف کلان را به کسی دیگر می‌سپارد؛ چرا که در آن جامعه ناچار است از قوانین آن تبعیت کند. نفی سبیل هم که از خود آن فرد است. بحث کردیم که تعرب بعد الهجرة همین است. هجرت الهجرة الى الامام است. مهاجر کسی است که بیاید و در سازوکار امامت زندگى كند؛ و ان كان بعيداً عن المدينة. حتی اگر در یک قریه زندگی کند. این بحث را در اول فقه عمران شهری مختصراً مطرح کردیم و در فقه سیاسی نیز به آن پرداخته ایم. این شعر سعدی «ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی/ کین ره که تو می روی به ترکستان است» نیز از همین جاست. سعدی آدمی با حکمت و فهم بوده و به احتمال قوی شیعی بوده است چون این حرف را غیر شیعی نمی زند. اعرابی به چه کسی میگوید که ترسم به کعبه نرسی؟ اعرابی یعنی کسی که در نظام ولایت زندگی نمی کند. تو اعرابی هستی، چون در نظام ولایتی زندگی نمیکنی در سازوکاری که با مدیریت امام یا ولی امر شرعی اداره می شود، به سر نمی بری پس به مقصد نمیرسی، بلکه خلاف مقصد میروی. ترکستان برای ایرانیها جهتی مخالف جهت کعبه است. این شعر بسیار پر محتواست. بنابراین اگر کسی بخواهد خارج از این نظام ولایتی زندگی کند به اذن ولی امر احتیاج دارد تا خارج از این نظام به سر نبرد. اگر مأذون شد بله اگر هم مضطر شد، حرف دیگری است.

فرهنگ به مثابه هویت و «من اجتماعی» جامعه

به هر حال وظایف حاکمیت در این رابطه چیست؟ فرهنگ چنان که گفتیم هویت جامعه است. هویت و شخصیت یک جامعه به فرهنگ اوست هویت و شخصیت یعنی چه؟ یعنی آن من اجتماعی که همه فرمانهای صادر شده در ساحت اجتماع از آن نشأت می گیرد. در من فردی نیز همین گونه است. دستوراتی که انسان به خودش میدهد و اعمال اختیاری او از کجا سرچشمه میگیرد؟ از «من» و از فرمانی که «من» به خودش میدهد. من اجتماعی» کیست؟ من اجتماعی حاکم است. حاکم «من» هر جامعه ای است و از او امری صادر می شود که جامعه به آن عمل میکند. کسی که در یک جامعه زندگی میکند چه بخواهد و چه نخواهد، به دستور آن «من اجتماعی» عمل میکند. خانه می خرد خانه می فروشد ماشین میخرد ازدواج میکند لباس میخرد معامله میکند و هر رفتاری که انجام می دهد، در چارچوب آن من اجتماعی و دستورات اوست اینکه میگوییم «قانون» قانون یعنی همین دستورات «من اجتماعی که برای تنظیم رفتارهای اجتماعی صادر می شود.

نخستین وظیفه حاکمیت آموزش تعلیم (کتاب)

اولین وظیفه حاکمیت در قبال ایجاد و ساختن فرهنگ اجتماعی، «آموزش» و «تعلیم» است. «هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ». اوست که در میان مردم بی سواد پیامبری از خودشان برانگیخت تا آیات او را بر آنان بخواند و آنان را از آلودگی های فکری و روحی پاکشان کند و به آنان کتاب و حکمت بیاموزد. در برخی آیات، «يعلمهم» مقدم شده است: «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ». و نیز در آیات مربوط به دعای حضرت ابراهیم و اسماعیل که گفتیم این بخش از سوره بقره بسیار مهم است. از آیه «وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبَّهُ» شروع می شود و به «وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْنًا وَاتَّخِذُوا مِن مَّقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلَّى وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَن طَهَرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ» می رسد. و بعد «وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَدًا آمِنًا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ»، می بینید وقتی امامت تعیین شد مسئله «بلد» و پایتخت این امامت مطرح می شود. سپس ساختن کعبه: «وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ» گفتیم چرا کعبه را باید ابراهیم با اسماعیل بسازد، نه حتی با اسحاق که فرزند دیگر اوست. بعد «رَبِّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِن ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَّكَ». این ذریه، همان ذریه ای است که در آیه طلب امامت فرمود: «و من ذریتی» و سرانجام «رَبِّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ». این تعلیم کتاب و حکمت همان تعلیم است تعلیم دو چیز یکی «کتاب» است که یعنی احکام هر کس که میخواهد در جامعه ای زندگی کند باید قوانین زندگی در آن را بداند. فقه ما مجموعه سبک زندگی است. «کتاب» یعنی «ما كُتِبَ علی بنی آدم». «کتاب» بر وزن فعال به معنی مفعول یعنی مکتوب است که فرمود: إِنَّ الصَّلَاةَ كَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتَابًا موْقُوتًا یعنی من مكتوباً على المؤمنين. كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ. اینها مكتوبات و کتاب است. وظیفه حاکمیت تعلیم کتاب است. اگر ما یک آموزش درستی داشتیم از مهمترین تعلیماتی که باید به بچه می دادند، احکام شرعیه بود. تا وقتی دوره ابتدایی را به پایان میرساند همه احکام فردی و مورد نیازش برای زندگی را آموخته باشد؛ اینکه چگونه نماز بخواند، روزه بگیرد، از نامحرم اجتناب کند و چگونه لباس بپوشد و غذا بخورد و با مردم رفتار کند. آموزش و پرورش ما البته به اسلام کاری ندارد؛ آموزش و پرورش سکولارهاست.

دومین وظیفه حاکمیت پرورش (تزکیه)

«ترکیه» یعنی «پرورش». بچه را باید پرورش داد پرورش یعنی چه؟ یعنی طوری بار بیاید که از آنچه نباید اجتناب کند و به آنچه باید عمل کند. نقش محوری محبت و بغض در پرورش تولی و تبری مهمترین و اساسی ترین کار پرورش، ایجاد محبت به آنچه خوب است و ایجاد نفرت از آنچه بد است. مهم ترین راه ایجاد این محبت و نفرت، محبت محمد و آل محمد الله و برائت از اعداء ایشان است. مسئله ولاء و براء یا تولی و تبری مسئله مهمی است. متأسفانه این مفاهیم در فرهنگ عمومی ما چون برای مردم درست تبیین نشده، به یک امر سنتی، تقلیدی شکلی و صوری تبدیل شده که گویی هیچ ربطی به زندگی مردم ندارد؛ حال آنکه تمام زندگی مردم همین است که از چه چیزی خوششان بیاید و از چه چیزی بدشان بیاید. برای اینکه از چیزی خوشت بیاید باید الگو و قهرمان خوبی داشته باشی تا با نگاه کردن به او، خوبی ها را دوست بداری و از بدی ها بیزار شوی. تا این نباشد نمیتوان این امر را در دل مردم جا انداخت. با صرف تبیین کلیات، کسی محب الخير و متنفر از بدی نمیشود. او را باید با کربلا آشنا کرد تا چنین شود با رفتار امیرالمؤمنین و صدیقه کبری آشناش کرد. وقتی آشنا شد خود به خود محب میشود. اینکه قرآن می فرماید: «قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى ، این یک کار زبانی و تعبدی صرف و بی حکمت و فلسفه نیست. مودت فی القربی یعنی فرهنگ سازی؛ یعنی ایجاد یک جامعه پرورش یافته. یکی از یاران امیرالمؤمنین  پس از مدتی طولانی که حضرت او را ندیده بود به خدمتش رسید. حضرت دید که سنگین راه میرود مثل سابق چابک نیست. به او فرمود با تعابیر خودم عرض میکنم: پیر شده ای آن مرد پاسخ داد: فی طاعتک یا امیرالمؤمنین یعنی این جوانی را در راه طاعت تو خرج کرده ام، تباه نشده و به هوا نرفته است، حضرت فرمود: «و فیک بقیة» یعنی هنوز در تو انرژی باقی است؛ عرض کرد «فی محبتک یا امیرالمؤمنین» یعنی این انرژی را هم در راه محبت تو مصرف میکنم. اینها اساس فرهنگ ماست. اینکه فرمودند: «علموا اولادكم على مودتنا على محبتنا»، این همان پرورش است. اساس پرورش ایجاد حب و بغض است و نقطه بزنگاه آن نیز همین است. برای این کار باید بغض و نفرت مقدس را نسبت به بدی ها و الگوهای بد ایجاد کرد تا آن نفرت به این محبت ضمیمه نشود انسان رشد صحیح نمی کند.

© 2025 تمام حقوق این سایت برای پایگاه خبری مفتاح انسانی اسلامی محفوظ می باشد.