تنظیمات
اندازه فونت :
چاپ خبر
پروفسور مسعود درخشان در نشستی صمیمانه با ورودیان جدید رشته اقتصاد مطرح کردند؛ سخنی با دانشجویان علاقمند به رشتۀ اقتصاد پروفسور مسعود درخشان: هدف شما باید این باشد که اقتصاددان شوید. اقتصاددان همچون گلدان یا نمکدان نیست که حاوی گل یا نمک باشد. اقتصاددان کسی نیست که مجموعه‌ای از نظریات اقتصادی را در ذهن خود جاي داده باشد، بلکه کسی است که مسائل اقتصادی را درک کند و ریشه‌یابی کند و سیر تحول آنها را در خلال زمان و در پهنۀ مکان تحلیل کند و آیندۀ تحولات اقتصادی را پیش‌بینی کند.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری علوم انسانی مفتاح، به نقل از پایگاه خبری-تحلیلی بردار، نشستی صمیمانه با ورودیان جدید رشته اقتصاد دانشگاه امام صادق (ع) در روز شنبه ۱۹ام مهرماه برگزار شد؛ در این نشست پروفسور مسعود درخشان، عضور هیئت علمی دانشگاه امام صادق (ع) به گفت‌و‌گو با دانشجویان پرداختند و ضمن معرفی رشته اقتصاد، به جایگاه و نقش علم اقتصاد در جامعه اشاره کردند؛ متن کامل نشست به شرح زیر است: ورود شما فرزندان عزیزم و امیدهای آیندۀ کشور به‏ دانشگاه را خوش‌آمد می‌گویم. اگر در هر رشته از علوم انساني از جمله الهيات و معارف اسلامي يا فرهنگ و ارتباطات يا اقتصاد يا علوم سياسي يا حقوق يا مديريت در اين دانشگاه يا دانشگاه‌‏هاي ديگر ادامۀ تحصيل بدهيد، به‏ شرطي در معناي واقعي موفق و مؤيد خواهيد بود كه هدف خود را دفاع از ارزش‏‌هاي اسلامي و پيشرفت ‏كشورمان قرار دهيد. بحثم را در ادامۀ اين مطلب معطوف به‏ رشتۀ اقتصاد مي‏‌كنم. مطالعات اقتصادي گلستانی است که هر سوی آن را بنگرید گل‌های رنگارنگ جلوه‌گری می‌کنند که یکی زیباتر از دیگری است. هر يك از شما فرزندان عزيزم با هر ذوق و سليقه‏ و نگرشي كه در مطالعات علوم انساني داريد به ‏راحتي مي‌‏توانيد دسته‏ گل زیبایي از گل‏‌هاي اين گلستان بسازيد.

آیا رویکرد ریاضی دارید؟

اگر هر یک از شما عزیزان نگرش یا رویکردی ریاضی، آماری یا محاسباتی دارید، رشتۀ اقتصاد می‌تواند ده‌ها زمینۀ آموزشی و پژوهشی متنوع پیش روی شما قرار دهد. با ورود به هر یک از این حوزه‌ها می‌توانید کنجکاوی‌ها و علاقه‌های علمی خود را دنبال کنید، از فرایند یادگیری لذت ببرید و پاسخ‌های مناسبی به پرسش‌های نظری و تئوریک خود بیابید.

فراموش نکنید که رویکرد ریاضی به اقتصاد به‌صورت رایج امروزی را دو دانشمند برجسته، استنلی جوونس انگلیسی (۱۸۳۵–۱۸۸۲) و لئون والراس فرانسوی (۱۸۳۴–۱۹۱۰) بنیان‌گذاری کردند.
جوونس تحصیل‌کردۀ علوم طبیعی، به‌ویژه شیمی بود. او تحصیلات دانشگاهی خود را ناتمام گذاشت و به‌دلیل کمبود شیمی‌دان در استرالیا، در سمت «ارزیاب درجۀ خلوص فلزات گران‌بها برای ضرب سکه» مشغول به کار شد؛ شغلی که درآمد بالایی داشت. در همین دوران، جوونس برای نخستین‌بار با اقتصاد سیاسی آشنا شد.
والراس نیز تحصیل در دانشکدۀ معدن پاریس را نیمه‌تمام رها کرد و پیش از علاقه‌مندی به اقتصاد، به مشاغلی چون مدیریت بانک، روزنامه‌نگاری، داستان‌نویسی و کارمندی راه‌آهن پرداخت. اما به‌توصیۀ پدرش ــ که خود معلم دبیرستان و اقتصادخوانده بود ــ مطالعات اقتصادی را آغاز کرد.

با این حال، رویکرد جوونس و والراس به اقتصاد ریاضی تا حدود نیم‌قرن مورد توجه اقتصاددانان بزرگ آن زمان قرار نگرفت. اما به‌مرور و به دلایلی که شرح آن در این مجال نمی‌گنجد، اهمیت آن افزایش یافت.
ابداع رشتۀ اقتصادسنجی در دهۀ ۱۹۳۰ موجب شد که اقتصاد ریاضی و اقتصادسنجی به‌تدریج بدنۀ اصلی علم اقتصاد جدید را تشکیل دهند. در نتیجه، در یک قرن اخیر، این رویکردهای ریاضی، آماری، به‌ویژه در حوزۀ اقتصادسنجی و تحلیل سری‌های زمانی، رشد فزاینده‌ای یافت و به نظر می‌رسد تا آینده‌ای قابل پیش‌بینی نیز استمرار داشته باشد.

تسلط بر ریاضیات، آمار و نرم‌افزارهای کامپیوتری نه‌تنها زیبایی‌های خاص خود را دارد، بلکه به پژوهشگر اعتمادبه‌نفس و اطمینان خاطر می‌بخشد.
به‌کارگیری روش‌های ریاضی و آماری در تحلیل‌های اقتصادی و دستیابی به نتایجی استوار و منسجم که از منطق دقیق ریاضی بهره‌مند است، بسیار جذاب و وسوسه‌انگیز است. این رویکردها می‌تواند اقتصاددانان را به دنیایی آرام و بی‌دغدغه ببرد؛ دنیایی فارغ از مباحثی چون عدالت، فقر، محرومیت، استعمار و استثمار، و آنان را به درآمدهای بالا و جایگاه‌های مهم در وزارت اقتصاد، بانک مرکزی، سازمان برنامه و سایر نهادهای اقتصادی برساند.

از دیدگاه این‌جانب، نقد این رویکردها به‌مراتب زیباتر و ارزشمندتر از خودِ آن‌هاست. اما شرط لازم برای نقد مؤثر آن‌ها، تسلط علمی بر مبانی‌شان است. چنان‌که مقام معظم رهبری فرموده‌اند:

«نقد بدون ذخیرۀ دانش، مهمل‌گویی است.»

بدانید که نقد رویکردهای ریاضی و آماری در اقتصاد و کشف کاستی‌های مبنایی آن‌ها، از شکوه و جلالی شگفت‌انگیز برخوردار است. تأسف‌برانگیز است که امروزه در کشور ما بیشتر اقتصاددانان دانشگاهی از چنین فرصت‌های علمی غافل‌اند و خود را از این زیبایی‌های فکری محروم کرده‌اند.
به باور نگارنده، کاربرد شتاب‌زده و نسنجیدۀ روش‌های ریاضی و آماری در تحلیل‌های اقتصادی، سبب شده است که متأسفانه «علم اقتصاد» به نوعی «اقتصاد علمنما» بدل شود؛ و این، از منظر منطقی، نوعی فریب بزرگ است.

آیا نگرش فلسفی دارید؟

اگر هر یک از شما عزیزان دارای نگرش فلسفی یا روش‌شناختی هستید، باید بدانید که رشتۀ اقتصاد سرشار از مباحث فلسفی و بنیادین است. به این پرسش‌ها بیندیشید:
آیا علم اقتصاد مبتنی بر ایدئولوژی است؟ اگر پاسخ مثبت باشد، آیا می‌توان اقتصاد را علمی همانند فیزیک، شیمی یا ریاضیات دانست؟ و اگر پاسخ منفی باشد، چگونه می‌توان اقتصادی را که در حوزۀ علوم انسانی و اجتماعی قرار دارد، بدون ایدئولوژی و ارزش تصور کرد؟
زیرا انسان و جامعه، هر دو، در بستر نظام‌های ارزشی تعریف می‌شوند و هیچ جامعه‌ای را نمی‌توان یافت که ساختار و روابط اجتماعی آن بی‌تأثیر از ارزش‌های حاکم باشد.

در رویکرد فلسفی به اقتصاد، از همان آغاز بحث‌هایی ژرف و جنجالی مطرح می‌شود که می‌تواند ذهن جوانان متفکر و دغدغه‌مند را به خود جلب کند. در طول تاریخ اندیشه و نظریه‌پردازی اقتصادی، روش‌های تحلیل و سیاست‌گذاری اقتصادی چنان پرمایه و پربحث بوده‌اند که هنوز هم میان اقتصاددانان، فلاسفه، سیاست‌گذاران و جامعه‌شناسان، محل گفت‌وگو و مجادله‌اند. دفاع یا نقد مکاتب اقتصادی همچون لیبرالیسم، سرمایه‌داری و سوسیالیسم نیز ریشه در تفاوت نگرش‌های فلسفی به پدیده‌های اقتصادی دارد.

جالب است بدانید بسیاری از اقتصاددانان بزرگ که پایه‌گذار نظریه‌های ماندگار اقتصادی‌اند، اساساً از فلسفه آغاز کردند.
برای نمونه:

  • آدام اسمیت (۱۷۲۳–۱۷۹۰)، استاد فلسفۀ اخلاق در دانشگاه گلاسکو، پیش از آن‌که کتاب معروف ثروت ملل را بنویسد، اثر فلسفی مهمی با عنوان نظریۀ احساسات اخلاقی (۱۷۵۹) منتشر کرده بود.

  • کارل مارکس (۱۸۱۸–۱۸۸۳) نیز با پیشینۀ فلسفی وارد اقتصاد شد و نظریات اقتصادی‌اش در قرن نوزدهم زمینه‌ساز انقلاب‌های فکری و اجتماعی در جهان شد.

  • جان استوارت میل (۱۸۰۶–۱۸۷۳) دیگر فیلسوفی بود که با اثر مشهور اصول اقتصاد سیاسی و کاربردهای آن در فلسفۀ اجتماعی (۱۸۴۸) برای ده‌ها سال مبنای آموزش اقتصاد در دانشگاه‌های معتبر جهان شد. او از بنیان‌گذاران لیبرالیسم کلاسیک نیز به شمار می‌آید.

امروزه نیز در کشور ما مباحث فراوانی درباره این پرسش در جریان است که آیا سیاست‌های اقتصادی دولت‌های پس از جنگ تحمیلی بر مبانی لیبرالیسم کلاسیک و نئولیبرالیسم استوار بوده‌اند یا خیر؟ و آیا این آموزه‌ها با ارزش‌های اسلامی دربارۀ عدالت، قسط، مبارزه با ظلم و دفاع از مظلوم در تعارض نیستند؟

بی‌تردید پاسخ به چنین پرسش‌هایی نه‌تنها از نظر نظری مهم است، بلکه در سیاست‌گذاری‌های اقتصادی، رفع شکاف طبقاتی، تقویت پول ملی، مبارزه با تورم و ایجاد اشتغال نقشی تعیین‌کننده دارد. همه این مسائل ریشه در دقت‌های فلسفی و روش‌شناختی در اقتصاد دارند.

در حالی‌که بسیاری از اقتصاددانان دانشگاهی امروز بر این باورند که اقتصاد نوین فاقد مبانی فلسفی و ارزشی است و چون از نظر روش و موضوع ماهیتی ریاضی دارد، منطقاً باید بی‌طرف از ارزش‌ها باشد؛ این دیدگاه خود جای نقد جدی دارد.
برای پاسخ به چنین دیدگاه‌هایی، چاره‌ای جز توجه به ابعاد فلسفی نظریات اقتصادی وجود ندارد. بااین‌حال، متأسفانه بیشتر اقتصاددانان دانشگاهی و مدیران ارشد اقتصادی کشور به اهمیت این مباحث بنیادی بی‌توجه‌اند.

آیا نگرش تاریخی دارید؟

اگر هر یک از شما عزیزان نگرش تاریخی داشته باشید، با اطمینان می‌توان گفت که هیچ‌یک از علوم انسانی و اجتماعی به‌اندازۀ اقتصاد با پرسش‌های مهم تاریخی مواجه نیست. پاسخ به بسیاری از این پرسش‌ها، نقش تعیین‌کننده‌ای در تحلیل مسائل روز اقتصادی دارد.

برای نمونه، بررسی زندگی و احوال فراعنه هرچند از نظر تاریخ جذاب است، اما تأثیری در وضعیت اقتصادی، اجتماعی و سیاسی امروز ما و دیگر کشورها ندارد. در مقابل، به این پرسش توجه کنید: با وجود تأکید فراوان اسلام بر عدالت و مبارزه با فقر و محرومیت‌های اقتصادی، چرا فلاسفه و حکمای اسلامی ـ بر خلاف فلاسفۀ غرب در قرون وسطی ـ بحثی دربارۀ «قیمت عادلانه» مطرح نکردند؟

در این زمینه، «سنت توماس آکویناس» (۱۲۲۵–۱۲۷۴م)، فیلسوف نامدار ایتالیایی و از بزرگان مسیحیت در اروپا ـ هم‌عصر با سعدی و مولوی ـ مباحث عمیقی دربارهٔ «قیمت عادلانه» ارائه داد که بعدها مبنای شکل‌گیری مفهوم «تقابل دوگانۀ قیمت و ارزش» شد؛ یکی از پایه‌های رشد مطالعات اقتصادی در دو قرن اخیر. جالب‌تر آنکه سنت توماس، که نخستین‌بار استدلال عقلی را به‌صورت منسجم در تعالیم کلیسا وارد کرد، خود را صراحتاً مدیون فلاسفۀ بزرگ اسلامی می‌دانست.

نمونۀ دیگر: همگان می‌دانند انقلاب صنعتی نقطۀ عطفی در سبک زندگی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی اروپا و آمریکا بود. اما اینکه انقلاب صنعتی دقیقاً چیست، چه عواملی موجب آن شد، در چه مقطعی آغاز گردید و چرا رخ داد، هنوز محل اختلاف است. برخی اقتصاددانان، حتی جعلِ واژۀ «انقلاب صنعتی» را اشتباهی تاریخی می‌دانند. گروهی دیگر آن را نتیجۀ اختراعات و ابداعات اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم می‌دانند؛ در حالی‌که برخی دیگر، انقلاب صنعتی را حاصل تغییرات بنیادین در روابط و ساختارهای اقتصادی و اجتماعی می‌دانند و شواهد تاریخی متعددی نیز برای این ادعا ارائه کرده‌اند.

اکنون به این پرسش توجه کنید: چه شد که اروپای غربی از اوایل قرن نوزدهم مسیر پیشرفت اقتصادی را در پیش گرفت و تا امروز ادامه داده است؟ چرا کشورهایی که به‌اصطلاح غربی‌ها «در حال توسعه» و از نگاه ما «سلطه‌پذیر»اند، نه‌تنها عقب‌ماندگی صنعتی خود را جبران نکردند، بلکه شکاف میان آنان و کشورهای صنعتی پیشرفته بیشتر شد؟

این پرسش‌ها نزدیک به دو قرن است که اندیشمندان، سیاستمداران و دولتمردان کشورهای در حال توسعه را به خود مشغول کرده است. عباس‌میرزا، ولیعهد فتحعلی‌شاه قاجار، در دیدار سال ۱۸۰۵ خود با «ژوبر»، فرستادۀ ناپلئون در اردبیل، پرسید:
«علت ترقی روزافزون شما و ضعف مداوم ما چیست؟ شما فنون حکومت، پیروزی و بهره‌گیری از استعدادهای بشری را نیک می‌دانید، اما ما در جهل و بی‌خبری غوطه‌وریم. آیا مشرق‌زمین از لحاظ جمعیت، حاصل‌خیزی و ثروت کمتر از اروپاست؟ یا آنکه شما در درگاه خداوند مقرب‌ترید؟ من چنین باوری ندارم. پس بگویید، برای بیدار کردن ایرانیان از خواب غفلت چه باید کرد؟»

او در دیداری دیگر گفت:
«آیا ایرانیان هرگز قادر به برابری با اروپاییان نخواهند شد؟ ما، برخلاف عثمانی‌ها که با هر روش تازه‌ای مخالفت می‌کنند، با اشتیاق از اختراعات مفید استقبال می‌کنیم و خواهان بهره‌گیری از همۀ ابزارهای فنی و صنعتی هستیم.»

پرسش عباس‌میرزا در سال ۱۸۰۵ هنوز هم معتبر است. آیا شما مشتاق شنیدن پاسخ آن نیستید؟

نمونۀ دیگر: آیا پیشرفت اقتصادی اروپا نتیجۀ «انقلاب علمی» بود که هم‌زمان با حکومت صفویان در ایران، با انقلاب کپرنیکی (۱۵۴۳م) آغاز شد و نظام بطلمیوسی را کنار زد؟ سپس با انتشار کتاب نیوتن در سال ۱۶۸۷ و کشف قوانین حرکت و جاذبۀ عمومی به اوج رسید؟ دربارۀ چیستی انقلاب علمی نیز اختلاف نظر فراوان است. برخی، فرانسیس بیکن (۱۵۶۱–۱۶۲۶م) فیلسوف انگلیسی را به‌سبب طرح «روش علمی» عامل اصلی انقلاب علمی می‌دانند. آنچه مسلم است، پیشرفت‌های قرون شانزدهم و هفدهم در رشته‌هایی چون ریاضیات، فیزیک، شیمی، نجوم، زیست‌شناسی و پزشکی نگرش انسان به طبیعت را دگرگون ساخت. برخی این دگرگونی را «انقلاب علمی» و آغاز «عصر مدرنیته» می‌نامند.

همچنین این پرسش مطرح است که آیا پیشرفت اقتصادی اروپا نتیجۀ جنگ‌های صلیبی بود که از سال ۱۰۹۵ میلادی به فرمان کلیسای کاتولیک برای تصرف سرزمین‌های مقدس فلسطین آغاز شد و تا سال ۱۲۹۱ ادامه یافت؟ از نگاه ما، هرچند مسیحیان در میدان نبرد شکست خوردند، اما فاتح واقعی این جنگ‌ها بودند؛ زیرا با تمدن اسلامی آشنا شدند، علوم و فنون مسلمانان را فراگرفتند و دریافتند که به‌جای جنگ، تجارت با مسلمانان سودآورتر است. آنان موفق شدند انحصار تجاری مسلمانان را در هم بشکنند و پایه‌های اقتصاد نوین اروپا را بر محور تجارت داخلی و خارجی استوار سازند. ایتالیا و اسپانیا به دروازۀ تجارت اروپا با جهان اسلام، چین و هند تبدیل شدند.

اما چرا انقلاب صنعتی در انگلستان روی داد و نه در فرانسه یا آلمان؟ آیا بازرگانان مسلمان در آن دوران در خواب غفلت بودند؟

ده‌ها پرسش مشابه دیگر در نگرش تاریخی به اقتصاد وجود دارد که هر یک از دیگری عمیق‌تر است. مهم‌تر آنکه پاسخ به این پرسش‌ها می‌تواند در تحلیل مسائل جاری اقتصادی کشور و جهان کاربرد داشته باشد.

آیا نگرش جهانی دارید؟

اگر شما نگرش جهانی داشته باشید، مطمئن باشید که رشتۀ اقتصاد نه‌تنها بهترین رشتۀ تحصیلی برایتان است، بلکه با تحلیل عوامل و علل اقتصادی، می‌توانید عمیق‌ترین تفسیرها از تحولات جهانی ارائه دهید.

چرا برخی کشورها از نظر صنعتی، اقتصادی و مالی پیشرفته‌اند، اما بسیاری دیگر توسعه‌نیافته یا سلطه‌پذیر باقی مانده‌اند؟ آیا برتری کشورهای پیشرفته در کیفیت نیروی انسانی و سرمایۀ اجتماعی آن‌هاست؟ یا نتیجهٔ قرن‌ها استعمار، غارت منابع طبیعی، استثمار انسان‌ها و فریب روشنفکران در کشورهای شرقی و جنوبی است؟

اگر چنین باشد، این پرسش پیش می‌آید که خودِ قدرت استعمارگران چگونه شکل گرفت؟ چه عواملی موجب توسعۀ نظامی، مالی و صنعتی آنان شد؟ آیا تقلید از الگوی پیشرفت غرب می‌تواند کشورهای در حال توسعه را به سطح آنان برساند؟

آیا تقابل قدرت‌های بزرگ صنعتی چون آمریکا، روسیه و چین، ریشه در اقتصاد دارد یا در ساختارهای بلندمدت تمدنی؟ این رقابت به کجا خواهد انجامید؟ آیا رشد سریع اقتصادی چین و شکاف طبقاتی ناشی از آن، سرانجام به انقلاب سیاسی در این کشور منتهی خواهد شد؟ آیا فروپاشی امپراتوری نظامی، اقتصادی، مالی و فرهنگی آمریکا و متحدان اروپایی‌اش حتمی است؟

این پرسش‌ها و ده‌ها مورد مشابه، هر پژوهشگر علوم انسانی و اجتماعی را شیفتۀ مطالعۀ اقتصاد با نگرش جهانی می‌سازد.

آیا نگرش فناورانه دارید؟

اگر هر یک از شما عزیزان نگرش فناورانه دارید و معتقدید که پیشرفت فناوری شرط لازم برای رشد و توسعۀ اقتصادی است، آنگاه رشتۀ اقتصاد بهترین قلمرو علمی است که می‌توانید گمشدۀ خود را در آن بیابید. آیا پیشرفت فناوری علت اصلی رشد اقتصادی در طول تاریخ بوده است، یا پدیده‌ای است که به دوران پس از انقلاب صنعتی تعلق دارد؟ آیا فناوری اساساً پدیده‌ای انتقال‌دادنی است یا باید آن را کسب کرد؟ برای رسیدن به سطوح بالای فناوری، آیا باید سرمایه‌گذاری‌های خارجی را تشویق کرد یا به توسعه‌ی دانشگاه‌ها و مراکز علمی و پژوهشی پرداخت؟ آیا توسعۀ علوم پایه شرط لازم برای توسعۀ فناوری است و اگر چنین است، شرط کافی کدام است؟

کشورهایی که از نظر فناوری پیشرفته‌اند از چه الگویی تبعیت کرده‌اند؟ نقش روابط اجتماعی و اقتصادی، سبک زندگی و جهان‌بینی مدیران ارشد اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در پیشرفت فناوری یک کشور چیست؟ آیا پدیدۀ «فرار مغزها» از کشورهای در حال توسعه در چارچوب الگوی «جذب مغزها» در کشورهای پیشرفته صورت می‌گیرد؟ اساساً آیا اصطلاح «فرار مغزها» مفهومی گمراه‌کننده نیست؟

آیا علم و فناوری، پدیده‌ای جهانی است که همکاری اندیشمندان در سطح بین‌المللی را می‌طلبد؟ اگر پاسخ مثبت است، آیا نخست ثمرات این همکاری‌های علمی و فناورانه به‌طور عادلانه میان کشورها توزیع می‌شود؟ و دوم، چه عواملی افزون بر فناوری می‌تواند در رقابت‌های اقتصادی میان کشورهای پیشرفته نقش اصلی را ایفا کند؟ جایگاه کشورهای در حال توسعه در این رقابت‌ها و همکاری‌های فناورانه کجاست؟ این‌ها و ده‌ها پرسش دیگر، هر روشنفکری را به تحصیل دانشگاهی در رشتۀ اقتصاد ترغیب می‌کند.

آیا نگرش راهبردی دارید؟

اگر هر یک از شما عزیزان به مسائل راهبردی یا استراتژیک علاقه‌مندید، مطمئن باشید که در رشتۀ اقتصاد با ده‌ها موضوع جدی، سرنوشت‌ساز و مرتبط با منافع ملی روبه‌رو خواهید شد؛ موضوعاتی که تحلیل و تصمیم‌گیری دربارهٔ آنها نیازمند رویکرد راهبردی است.

بسیاری از اقتصاددانان جدید، اقتصاد را «علم مدیریت ریسک» در موضوعات اقتصادی می‌دانند؛ چه در سطح کلان (دولت و سیاستگذاری‌های ملی)، و چه در سطح خرد (بنگاه‌های تولیدی، مؤسسات مالی و بانک‌ها). امروزه تحلیل، بررسی و اندازه‌گیری ریسک بخشی جدایی‌ناپذیر از برنامه‌ریزی‌ها و سیاستگذاری‌های اقتصادی است. هر جا ریسک وجود دارد، ضرورتِ نگرش راهبردی نیز مطرح است؛ و این مسئله تنها مختص کشورهای در حال توسعه نیست، بلکه در کشورهای صنعتی نیز اهمیت بیشتری دارد.

بحران بزرگ مالی سال ۲۰۰۸ میلادی که از آمریکا آغاز شد و به کشورهای صنعتی اروپا و برخی کشورهای در حال توسعه سرایت کرد، نمونه‌ای بارز از ریسک‌های مالی و فقدان ابزارهای مناسب برای مدیریت آن بود. بازارهای مالی، بخش‌های کلیدی هر اقتصاد به‌شمار می‌آیند و مدیریت ریسک در آنها، به‌ویژه در سطح کلان، مستلزم سیاستگذاری و تصمیم‌گیری دقیق در زمان مناسب است. سیاست‌های پولی و بانکی نیز در زمرۀ مقولات راهبردی‌اند و بانکداری و نقش بانک مرکزی در نظارت بر شبکۀ بانکی کشور، نیازمند نگرشی راهبردی است.

یکی از فرضیه‌های بنده این است که خصوصی‌سازی بانک‌ها و مؤسسات اعتباری در کشورمان خطای بزرگ راهبردی بوده است. این سیاست از حدود دو دهه پیش، با این استدلال آغاز شد که خصوصی‌سازیِ بانک‌های دولتی موجب افزایش رقابت و ارتقای کارایی شبکۀ بانکی خواهد شد. اما اکنون آثار زیان‌بار این سیاست بر اقتصاد ملی آشکار شده و بار سنگینی بر دوش کشور نهاده است که به‌سادگی قابل رفع نیست.

مسائل مربوط به «اقتصاد انرژی» نمونه‌ای دیگر از اهمیت نگرش راهبردی است. انرژی، به معنای واقعی کلمه، سوختِ موتور محرکۀ نظام اقتصادی است. سال‌ها شنیده‌ایم که ایران از نظر منابع انرژی یکی از غنی‌ترین کشورهای جهان است و بنابراین هیچ‌گاه نگران کمبود انرژی داخلی نبوده‌ایم؛ بلکه بیشتر کوشیده‌ایم صادرکنندۀ بزرگ انرژی باشیم و درآمد ارزی حاصل از آن را صرف واردات و مصرف کنیم. اما اگر نگرشی راهبردی داشتیم، درمی‌یافتیم که بیش از ۷۰ درصد گاز طبیعی کشور از تنها یک میدان ــ پارس جنوبی ــ تأمین می‌شود؛ و آنان که با الفبای مسائل راهبردی آشنا هستند، می‌دانند که چنین وابستگی‌ای به یک منبع، فاجعه‌ای راهبردی است.

ابعاد این فاجعه زمانی آشکارتر می‌شود که بدانیم عمر تولیدی پارس جنوبی محدود است. بنده بیش از پانزده سال پیش هشدار داده بودم که تولید این میدان از حدود ۶۰۰ میلیون مترمکعب در روز در سال ۱۴۰۰، روندی کاهشی خواهد یافت و تا سال ۱۴۲۰ به حدود ۱۰۰ میلیون مترمکعب در روز خواهد رسید؛ که این بزرگ‌ترین بحران در تاریخ اقتصادی کشور خواهد بود. متأسفانه مسئولان نفتی که فاقد نگرش راهبردی بودند، این هشدار را جدی نگرفتند؛ اما اکنون، پس از گذشت سال‌ها، به همان نتیجه رسیده‌اند.

عزیزان من! آیا همین مسئله کافی نیست تا اهمیت نگرش راهبردی در تحلیل مسائل اقتصادی را دریابیم؟ اگر بپرسید چرا مدیران ارشد اقتصادی و متولیان بخش انرژی کشور نگران نیستند، پاسخ را عباس میرزا بیش از دو قرن پیش داده است؛ آن‌گاه که گفت: «ما در جهل غوطه‌وریم، در بی‌خبری و غفلت نشو و نما می‌کنیم و هرگز به آینده نمی‌اندیشیم.» به‌عبارت دیگر، ما همچنان از «رویکرد راهبردی و آینده‌پژوهی» بی‌بهره‌ایم.

آیا نگرش دینی دارید؟

اگر هر یک از شما عزیزان، نگرشی دینی به مقولات انسانی و اجتماعی دارید، بدانید که تأمل در مبانی نظری اقتصاد، دریچه‌ای است برای ورود به بنیادی‌ترین مسائل در رابطۀ دین، اقتصاد و سیاست. آیا رابطۀ میان دین و اقتصاد و سیاست متقابل است؟ چگونه و چرا؟

آیا کشورهای پیشرفتۀ صنعتی، چون ارزش‌های الهی همچون عدالت و اقامۀ قسط را در سیاستگذاری‌های اقتصادی کنار گذاشتند، به رشد دست یافتند؟ یا چون دین را از سیاست جدا کردند، به توسعۀ اقتصادی رسیدند؟ آیا هر رشد اقتصادی به‌معنای رفاه و رضایت مردم است؟ و آیا آن رشدی که به بحران‌های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی منجر می‌شود، همان رشدی است که اسلام آن را تأیید می‌کند؟

آیا جهان‌بینی مادی و مبانی تکاثر سرمایه علت اصلی بحران‌های پنهان در پس چهرۀ زیبا و فریبندۀ نظام سرمایه‌داری نیست؟ چرا بدهی کشوری چون آمریکا بیش از تولید ناخالص داخلی آن است؟ چگونه ممکن است رشدیافته‌ترین کشور جهان از نظر اقتصادی، بدهکارترین کشور از نظر مالی باشد؟ آیا این پدیده نتیجۀ فردگرایی و حاکمیت سرمایه بر اخلاق و اجتماع نیست؟

آیا نمی‌توان از این واقعیت‌ها نتیجه گرفت که لیبرالیسم اقتصادی و بازارهای آزادِ رقابتی، وجه مشخصۀ نظام سرمایه‌داری، خود منشأ بحران‌های ادواری اقتصادی‌اند؟ بحران بزرگ مالی سال ۲۰۰۸، که از آمریکا آغاز شد و به سراسر جهان سرایت کرد، آیا تأییدی بر ناکارآمدی نظام بازار آزاد نیست؟ آیا «اخلاق سرمایه‌داری» با «اخلاق الهی» سازگار است؟

آیا اصل «تقابل دوگانۀ اسلام و استکبار» که مقام معظم رهبری در بیانیۀ گام دوم انقلاب بر آن تأکید کرده‌اند، معادل تقابل میان نظام اقتصاد اسلامی و نظام‌های سرمایه‌داری و سوسیالیستی نیست؟ اگر چنین است، آیا می‌توان با تغییر ظواهر و روبناهای نظام سرمایه‌داری ــ مثلاً اسلامی‌سازی بانک‌ها و بورس‌ها ــ نظامی اسلامی بنا نهاد؟

فرمایش امام خمینی‌(ره) که فرمودند: «مالکیت در اسلام به‌گونه‌ای است که همگان تقریباً در یک سطح قرار می‌گیرند»، آیا با نظام سرمایه‌داری در تعارض نیست؟ و آیا این سخن، آن‌گونه که برخی ناآگاهان می‌گویند، با آموزه‌های سوسیالیستی سازگار است؟ اگر هدف، ساختن نظام اقتصادی بر پایۀ ارزش‌های اسلامی است، چرا از بیانات امامین انقلاب دربارۀ سیاست‌های اقتصادی غفلت می‌کنیم؟

توصیه‌های من به شما فرزندان عزیزم

۱- سپاسگزاری و جستجوی دانش
قبل از هر چیز، خداوند متعال را شکرگزار باشید که به دانشگاه راه یافته و «دانشجو» شده‌اید. دانش را جستجو کنید. دانشجویی کار سختی است اما لذت‌بخش بوده و ثمرات مفیدی برای خودتان، جامعه و آیندۀ کشور دارد. جستجوی دانش و به‌کارگیری آن برای رشد و پیشرفت کشور در سایۀ ارزش‌های اسلامی، همت و صبر می‌طلبد. باید مصمم بود و برنامه‌ریزی کرد. جستجوی دانش در راه خدا و برای خدا و خدمت به خلق خدا باید با فرهنگ و سبک زندگی ما عجین شود. مواظب باشید جاذبه‌های اجتماعی و مالی و در یک کلمه، مطامع دنیوی، شما را از مسیر منحرف نکند.

۲- اهمیت زبان‌های خارجی
سعی کنید زبان انگلیسی را به‌خوبی بیاموزید و یادگیری زبان علمیِ انگلیسی را در اولویت قرار دهید. وقت خود را صرف آموزش‌های مکالمه‌ای و مشابه نکنید. مطالعه کتاب‌ها و مقالات علمیِ اقتصادی به زبان اصلی، به‌ویژه آثار اقتصاددانان بزرگ، در دستور کار شما باشد. اگر شرایط شما برای یادگیری زبان فرانسوی یا آلمانی مناسب‌تر است، می‌توانید یکی از آن‌ها را بیاموزید. به یاد داشته باشید که آثار مهم اقتصادی منتشرشده به انگلیسی به فرانسه و آلمانی ترجمه شده‌اند، اما بسیاری از آثار اقتصاددانان بزرگ فرانسوی و آلمانی به زبان انگلیسی موجود نیست.

۳- ریاضیات و اقتصادسنجی
در طول تحصیل در رشته اقتصاد به مطالعات خود در زمینه‌های ریاضیات، آمار و اقتصادسنجی توجه ویژه داشته باشید، زیرا درک نظریه‌های اقتصادی جدید بدون تسلط بر آن‌ها امکان‌پذیر نیست. اگر نقدی بر رویکرد ریاضی در اقتصاد دارید، نخست باید متون اقتصادی به زبان ریاضی را به‌درستی درک کنید تا نقد شما از اعتبار علمی برخوردار باشد. به‌فرمایش مقام معظم رهبری، «نقد کردن بدون ذخیرۀ دانش مهمل‌گویی است».

ریاضیات زیبایی‌هایی دارد که درک آن نه‌تنها خستگی‌آور نیست، بلکه با نظم منطقی تفکر، می‌توان مکتوبات اقتصادی، فلسفی، سیاسی، تاریخی و اجتماعی را بهتر و عمیق‌تر مطالعه کرد و نوآوری‌های ارزشمندی داشت. تسلط بر نرم‌افزارهای کامپیوتری برای انجام محاسبات مدل‌های آماری و ریاضی و اقتصادسنجی، یک الزام در توفیقات علمی شماست.

۴- هدف: اقتصاددان شدن
اقتصاددان کسی نیست که صرفاً مجموعه‌ای از نظریات اقتصادی را حفظ کند، بلکه کسی است که مسائل اقتصادی را درک، ریشه‌یابی و تحلیل کند، روند تحول آن‌ها را در زمان و مکان بررسی و آینده تحولات اقتصادی را پیش‌بینی کند و برای مدیریت آن‌ها برنامه‌ریزی نماید.

شرط لازم برای اقتصاددان شدن، تفکر و روحیه نقادی است. معارفی که از مطالعات خود کسب کرده‌اید، ابتدا نقد کرده و سپس در قالب یک مدل تحلیلی منطقی سازمان‌دهی کنید. مسائل اقتصادی را در چارچوب آن مدل تجزیه و تحلیل کنید و با بررسی واقعیات اقتصادی، مدل خود را تکمیل نمایید.

سعی کنید از سیر تحول اندیشه‌های اقتصادی و نظام‌های اقتصادی، درک رضایت‌بخشی به‌دست آورید. این درک باید مبتنی بر تحلیل شخصی شما باشد. الگوی تحلیلی را خود بسازید، از آن عالمانه و منصفانه دفاع کنید و اگر حقیقت جدیدی یافتید، آن را در مدل خود اصلاح و تکمیل نمایید. استقلال فکری داشته باشید، اما دیکتاتور فکری نباشید.

۵- مطالعه مکتوبات اولیه و بومی‌سازی دانش
متأسفانه برنامه‌های آموزشی دانشگاه‌ها عمدتاً مبتنی بر جدیدترین کتاب‌ها و مقالات منتشرشده است و برای دانشجویان با استعداد ایرانی کافی نیست. برای تحلیل مستقل مسائل و ارائه سیاست‌های اقتصادی، باید مکتوبات اقتصاددانان بزرگ و اولیه که مکتب خود را بنیان گذاشته‌اند، با دقت مطالعه کنید.

مطالعه کتاب‌های درسی دانشگاه‌های معتبر جهان به‌تنهایی شما را اقتصاددان نمی‌کند. باید با تشکیل حلقه‌های مطالعاتی و برگزاری جلسات مباحثه، با سبک تفکر و روش اقتصاددانان بزرگ آمریکایی، انگلیسی، فرانسوی و آلمانی در نظریه‌پردازی و سیاستگذاری اقتصادی آشنا شوید و تفاوت‌ها و مغایرت‌های مبنایی نظریات مختلف را درک کنید.

آموخته‌هایتان را در قالب ویژگی‌های تاریخی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی کشور خود بومی‌سازی کنید و در الگوسازی پیشرفت اقتصادی به‌کار گیرید. در تحلیل مسائل اقتصادی، نه بر اساس نظریه اقتصاددانان خارجی، بلکه با درک عمیق از مکتوبات و بومی‌سازی آن‌ها به تصمیم برسید.

درک نقدهای مارکس از نظام سرمایه‌داری نیز بدون مطالعه دقیق آثار شهید محمد باقر صدر، ممکن نیست. این دو کتاب، نقد مارکس به سرمایه‌داری و نظریات سوسیالیسم را با دقت و جامعیت ارائه می‌کنند و مطالعه آن‌ها برای دانشجویان اقتصاد ضروری است.

۶- توصیه اخلاقی و مسئولیت دانشجویی
نخستین گام، پذیرفتن «مسئولیت بزرگ» دانشجویی است. همت مضاعف، پشتکار، دقت نظر، بهره‌گیری بهینه از استعداد و نیروهای جوانی، همراه با عشق به خدمتگزاری به اسلام و ایران و تلاش در ارتقای سطح علمی دانشگاه‌ها و رسیدن به مرجعیت علمی در نظریه‌پردازی‌های اقتصادی، مسئولیتی است که بر عهده شماست.

هماهنگی علم و اخلاق در پرتو روحیه انقلابی و تفکر انقلابی و عملکرد جهادی، ضروری است تا بتوان با تبلیغات و نفوذ دانش‌بنیان سلطه‌گران و «شیاطین تعلیم‌دیده»، شجاعانه مقابله کرد و ارزش‌های اسلامی در تحقق عدالت، مبارزه با ظلم و حمایت از مظلوم را ترویج داد. بیایید صادقانه و صرفاً برای رضایت خداوند متعال، مسئولانه در این مسیر گام برداریم.

© 2025 تمام حقوق این سایت برای پایگاه خبری مفتاح انسانی اسلامی محفوظ می باشد.