به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی؛ حجتالاسلام دکتر عبدالحسین خسروپناه، عضو هیأت علمی گروه فلسفه پژوهشگاه در نشست علمی «آسیبشناسی سده اخیر حوزه و آیندهپژوهی فلسفه حوزوی قم»، گفت: حوزه قم از بزرگترین حوزههای علمیه شیعه هست که مرحوم عبدالکریم حائری در سال ۱۳۰۱ شمسی به تأسیس آن پرداختند؛ البته تعبیر تأسیس صحیح نیست و باید گفت به احیای حوزه پرداختند.
وی افزود: قبل از اینکه ایشان به عنوان مُجدِد حوزه به قم مُشرٌف شوند، عدهای از بزرگان مانند مرحوم بافقی یزدی، شریعتمدار ساوجی و … مشغول زمینهسازی برای احیای حوزه شده بودند. البته عامل و بستر اصلی که نقش داشت تا حوزه قم مجددا احیا شود، تعطیلی حوزه تهران توسط رضاشاه بود. او از وقتی وزیر جنگ بود تلاش کرد تا به حوزه تهران آسیب بزند و موفق هم شد و علما برای جبران این آسیب حوزه قم را احیا کردند.
خسروپناه بیان کرد: در آخرین سال خلافت خلیفه دوم، قم به دست مسلمین فتح شد و طبیعتا قمیها اسلام را پذیرفتند و وقتی اشعریون در سال ۸۳ به قم آمدند تشیع را هم به این شهر آوردند و مردم قم هم به راحتی تشیع را پذیرفتند. فرزندان سعدبن عبدالله که ۱۲ نفر بودند وارد قم شدند، اینها عمدتاً راویان امام صادق(ع) بودند. همچنین امام رضا(ع) هم در ورود به مرو از قم عبور کردند و بعد حضرت معصومه(س) هم در انتهای عمر شریفشان به قم آمدند و در اینجا دفن شدند.
وی افزود: حضور حضرت معصومه(س) بستر و زمینه شد تا علما و شیعیان در اینجا جمع شوند و به تدریج در دوره سلجوقیان مدارس دینی قم فعال و در عهد صفویه مدرسه فیضیه ساخته شد. بزرگانی چون ملاصدرا، فیض کاشانی و علامه لاهیجی حضور یافتند و تا دوره قاجار توجه ویژهای به قم وجود داشت ولی در دوره پهلوی اول حوزه تهران تعطیل شد و بعد هم ماجرای بازتأسیس و دوره مراجع ثلاث و آیت الله بروجردی و امام خمینی(ره) شروع شد. بنابراین در حقیقت حوزه قم از سال ۸۳ قمری توسط اشعریون تأسیس و در دوره شیخ عبدالکریم احیا شد و با انقلاب بالندگی ویژه پیدا کرد.
خسروپناه با بیان اینکه حوزههای شهرهای دیگر در دو سه دهه اول این قرن، نسبت به قم حداقل در بحث فلسفه جلوتر بودند و به تدریج قم سرآمد آنها شد، افزود: علمایی که از ۱۵۰ سال تا ۵۰ سال پیش مرحوم شدند، اکثرا در اصفهان، تهران، شیراز، سبزوار و … بودند و فقط تعداد محدودی در قم ساکن شدند. مثلاً مرحوم اشکوری که در سال ۱۳۳۲ قمری وفات کرد؛ میرزا حسن کرمانشاهی که در سال ۱۳۳۶ وفات کرد، میرزا عباس شیرازی دارابی و … سال ۱۳۰۰ در شیراز بودند. جهانگیر خان هم در شیراز حضور داشت و در سال ۱۳۲۰ وفات کرد.
وی افزود: شیخ عبدالنبی نوری، میرزا حسن علوی سبزواری که شاگرد میرزای شیرازی و حاجی سبزواری بود در سبزوار حضور داشت، ملامحمد هیدجی زنجانی، عباسعلی فاضل خراسانی، میرزا عسکری شهیدی و …. هم در شهرهای مختلف بودند، یعنی اگر فلاسفه سده اخیر بررسی شوند فلسفه در مشهد و تهران و اصفهان پررنگتر از قم بوده است. حتی حوزه نجف در سده اخیر یعنی دو سه دهه اول این صد سال اخیر در فلسفه موفقتر بوده است.
خسروپناه با بیان اینکه امام خمینی(ره) امام وقتی فلسفه را در قم آغاز کرد فقط دو شاگرد اصلی داشت و بعدا هم علامه طباطبایی و مرحوم شهید مطهری به صورت عمیقتر به فلسفه پرداختند، گفت: قبل از علامه طباطبایی، عمدتاً فلاسفه مانند فاضل تونی و … شارح و تعلیقهنویس بودهاند ولی علامه دو کار مهم کرد؛ اول اینکه کتاب بدایه را نوشت و فلسفه اسلامی را به صورت خلاصه در اختیار طلاب قرار داد همچنین فلسفهای ناظر به فلسفه مارکسیست نوشت و روش رئالیسم هم به دنبال این تفکر شکل گرفت و مباحث جدی فلسفی طرح شد. علامه همچنین برخی مباحث فلسفی را با موضوعات اجتماعی در المیزان پیوند زد.
خسروپناه با بیان اینکه شاگردان علامه طباطبایی چون شهید مطهری و علامه مصباح یزدی هم به تبعیت از استادشان کارهای خوبی در زمینه فلسفه انجام دادند، اظهار کرد: مباحث معارف قرآن، خداشناسی، انسانشناسی و روانشناسی در قرآن از جمله آثار آیتالله مصباح است که در این راستا نوشته شد. از ویژگیهای شهید مطهری و علامه مصباح این بود که فلسفه اسلامی را در تناظر با فلسفه غرب نوشتند و درگیر کردند؛ البته علامه شعرانی هم کارهایی در این زمینه انجام داد ولی افرادی چون علامه حسنزاده آملی دغدغهای در مباحث فلسفی خود نسبت به فلسفه غرب نداشتند.
وی با بیان اینکه میتوان فلسفه را به دو دوره قبل و بعد از علامه طباطبایی تقسیم کرد، افزود: بی توجهی و ناآگاهی از فلسفه غرب مهمترین آسیب در دوره قبل از علامه است و عمدتاً مباحث آنها متوجه ملاصدراست در حالی که فلسفه کانت و هگل و دکارت …بروز و ظهور زیادی داشت، البته کسانی مانند علامه شعرانی در حوزه تهران تا حدودی توجه داشت ولی کار جدی و عمیقی انجام نشد و فلاسفه ما عمدتاً از مباحث فلسفه غربی غافل بودند.
خسروپناه با بیان اینکه عدم توجه به کاربست و کارکرد فلسفه از دیگر نقاط آسیب تا قبل از دوره علامه طباطبایی بود، اظهار کرد: اگر اینها به فلسفه غرب توجه داشتند میدیدند چه پیوند وثیقی میان فلسفه و عرصه اجتماعی و سیاسی وجود دارد؛ اگر فلسفه روزآمد شده بود علم هم روزآمد میشد.
عضو هیأت علمی گروه فلسفه پژوهشگاه با بیان اینکه رضاشاه حوزه تهران را تعطیل کرد و این مورد را نیز به آسیبها افزود، گفت: از جمله پیامدهای این کار تعطیلی طب سنتی هم بود؛ کسی هم به دنبال احیای آن نرفت و تا ۱۵ سال پیش هم طب سنتی ایرانی اسلامی راه نیفتاد تا اینکه در نهایت دانشگاه تهران مجدداً وارد این عرصه شد.
وی افزود: البته بعد از علامه طباطبایی هم آسیبهایی داشتیم از جمله اینکه فلسفه با مارکسیست درگیر شد، گرچه آن دوره، مارکسیسم رشد زیادی داشت و نیاز به این کار هم بود ولی آیا ما دائما باید منفعل باشیم تا یک مکتب فلسفی بیاید و چالشی ایجاد کند و بعد به آن پاسخ دهیم؟ اساسا خود مارکسیست هم متأثر از پوزیتیویستهاست و حتی شاگردان علامه مانند مرحوم مطهری هم درگیر آن بودند. ما باید افراد زباندان و عالم داشته باشیم که صرفاً برخورد سلبی نباشد.
خسروپناه با اشاره به بازگشت فلسفه غرب به افلاطون و ارسطو، بیان کرد: در حالی چنین تحولاتی در غرب رخ داده است که ما اساساً به این مباحث در حوزه علمیه توجه نداریم و فلسفه اسلامی با این موضوعات درگیر نیست. آسیب دیگر ما در عرصه فلسفه سوق نیافتن به سمت کاربست اجتماعی است گرچه علامه طباطبایی تلاش کردند و شاگردان ایشان هم ادامه دادند ولی خلأهای زیادی در این عرصه داریم. الان با اینکه ۴۰ نوع فلسفه مضاف هم وجود دارد ولی ما در بسیاری از این زمینهها مانند فلسفه علوم انسانی و … فقط مبانی را مطرح کردهایم و کارهای بر زمین مانده زیادی وجود دارد.
عضو هیأت علمی گروه فلسفه پژوهشگاه افزود: حوزه قم باید مراکزی داشته باشد که فلسفه غرب و شرق دو سه دهه اخیر از جمله فلسفه هند و چین و غرب را بازخوانی و بازبینی کنند، جالب است بدایند مثنوی معنوی به چینی ترجمه شده و تغییراتی در فلسفه خودشان ایجاد کردهاند ولی حوزه ما از این مباحث حتی خبر هم ندارد. عدهای باید زبان هندی، چینی، فرانسوی و آلمانی و … را بیاموزند تا وضع موجود فلسفه در دنیا را بررسی کنند.
خسروپناه با تأکید بر تغییر در ساختار فلسفه و برنامهریزی برای آن و اینکه منتظر مسئلهسازی دیگران نباشیم و خودمان تولید مسئله کنیم، گفت: درگیر کردن فلسفه با علوم مدرن از دیگر کارهای لازم است مثلاً فیزیک کوانتوم. منتظر نمانیم از یک بحث کیهانشناسی فردی تحلیل الحادی داشته باشد و بعد ما بخواهیم آن را جواب دهیم بلکه خودمان از طریق فلسفه، تحلیل خداشناسی و نظام احسن داشته باشیم.
وی اضافه کرد: اگر فلسفه درگیر علوم مدرن شود بسیاری از شبهات تولید نمیشود که بعدا بخواهیم گروه راه بیندازیم تا به آن شبهات پاسخ داده شود، همچنین از دیگر کارهای لازم این است که فلسفه اسلامی را جدی بگیریم و به کارهای موجود بسنده نکنیم. کسانی مانند ابن سینا و شیخ اشراق و حتی علامه طباطبایی نگاه درجه یک به فلسفه داشتند و به نظر بنده اولویت اول همین است که نگاه درجه یک به فلسفه داشته باشیم و نه نگاه درجه دوم.
خسروپناه اضافه کرد: توسعه فلسفه اسلامی در همه عرصهها از دیگر کارهای لازم است به خصوص فلسفه تکنولوژی و علوم مدرن و کاربست فلسفه اسلامی در فلسفه علوم مانند شیمی و زیست و فیزیک و علوم هنری وعلوم انسانی و … است تا نشان دهیم فلسفه چه تحولی در مبانی علوم دارد. الان در غرب اگر فلسفه را از علوم مدرن بگیریم دچار ضعفهای زیادی خواهند شد.
وی تصریح کرد: از دیگر مباحث بسیار مهم کاربست فلسفه در حکومت و حکمرانی است که به نظر بنده از خلأهای مهم نظام بعد از چهار دهه است؛ نهضت و انقلاب اسلامی شکل گرفته ولی دولت اسلامی نداریم و به تبع آن حکمرانی اسلامی نداریم و این کار بسیار لازم است. دولت نباید یک ریال به دانشگاهها و مراکز آموزشی بدهد، مگر اینکه به بحث حکمرانی بپردازند.
انتهای پیام/
https://ihkn.ir/?p=28641
نظرات