به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی؛ حسین حقپناه، معاون کودک و نوجوان مؤسسۀ تبیان در گفت وگویی به تشریح الزامات تربیتی حکمرانی فضای مجازی برای کودکان و نوجوانان پرداخته که متن آن بدین شرح است؛
سؤال: اجازه بدهید بحث خود را با این سؤال آغاز کنم: اساساً آیا جدای از بحث عام دربارۀ حکمرانی فضای مجازی، اضافهکردن مضافالیه جدیدی باعنوان «تربیت» به آن و درنتیجه تأمل دربارۀ «حکمرانی تربیتی فضای مجازی» ضرورتی دارد؟
پاسخ: وقتی ما از «حکمرانی فضای مجازی» صحبت میکنیم باید ابتدا مشخص کنیم که منظور ما «حکمرانی بر فضای مجازی»، «حکمرانی با فضای مجازی» یا «حکمرانی در فضای مجازی» است. هریک از این سه، اقتضائات متفاوتی را در بحث حکمرانی ایجاد میکند. حال اضافهکردن هر مضافالیه دیگری به بحث حکمرانی مستلزم این است که نسبت خود را با این سهگانه مشخص کنیم. در بحث حکمرانی تربیتی، یا فضای مجازی را فضایی میبینیم که به اعمال الزامات تربیتی بر آن نیاز مبرمی وجود دارد که در این صورت درحال صحبت دربارۀ «حکمرانی تربیتی بر فضای مجازی» هستیم؛ یا فضای مجازی را ابزار مناسبی برای پیشبرد اهداف تربیتی میدانیم و معتقدیم استفاده از آن ما را در مسیر تربیتیمان یاری خواهد کرد که در این صورت در حیطۀ «حکمرانی تربیتی با فضای مجازی» قرار خواهیم گرفت؛ یا برای فضای مجازی، محاسن و معایبی قائل هستیم و تلاش میکنیم در دنیای مجازی، اهداف تربیتی خود را محقق کنیم که در این صورت درحال صحبت از «حکمرانی تربیتی در فضای مجازی» هستیم.
ما ایمان داریم که کارکرد اصلی فضای مجازی، «تربیت» نیست. اساساً دربارۀ هریک از رسانههای ارتباطجمعی میتوان این بحث را مطرح کرد که هدف اصلی از آن چه بوده است؟ مثلاً آیا قرار بوده که هدف از تلویزیون، آموزش مخاطبان باشد؟! یا هدف اصلی «سرگرمی» بوده و در کنار آموزش با رعایت ملاحظاتی، «آموزش» هم ممکن است؟ الان هم که دربارۀ فضای مجازی صحبت میکنیم، کارکرد اصلی آن، «رشد و تربیت» نیست بلکه میتوان با توجه به دیدگاههای مختلف، کارکردهای متفاوتی برای آن قائل شد؛ از نگاههای کاملاً چپ گرفته که معتقدند کارکرد اصلی فضای مجازی، «بازتولید نظام سرمایهداری» است تا نگاههای راست که قائل به «دسترسی به جامعۀ آزاد اطلاعاتی، رفع تبعیض و…» هستند. پذیرش هریک از این دو در این اصل که کارکرد اصلی فضای مجازی، چیزی غیر از «رشد و تربیت» است، تفاوتی ایجاد نمیکند.
امامخمینیe فرمودند: «انبیای خدا برای این مبعوث شدند که آدم تربیت کنند؛ انسان بسازند»؛[۱] یعنی هدف از بعثت انبیا، تربیت انسان بوده است؛ درحالی که فضای مجازی اینطور نیست و هدف اولی از آن هرچه بوده، تربیت انسان نبوده است؛ پس ما وقتی میخواهیم ملاحظات تربیتی خود را در فضایی مدنظر قرار دهیم که هدف از بهوجودآمدنش چیزی غیر از تربیت است، نیازمند مداخلۀ تربیتی هستیم. صحبت از مداخلۀ تربیتی در فضای مجازی، لاجرم بحث حکمرانی آن را پیش میکشد؛ چون هنگامی امکان مداخلۀ تربیتی در فضای مجازی وجود خواهد داشت که حکمرانی بر آن محقق شده باشد. در اینصورت است که ما میتوانیم یا جهت فضای مجازی را بهسمت تربیت ببریم یا حداقل آن را طوری سامان دهیم که کمترین موانع را در مسیر تربیت ایجاد کند.
با درنظرگرفتن این مقدمات، میتوان ادعا کرد که بحث از حکمرانی تربیتی فضای مجازی ضرورت دارد.
سؤال: با این توضیحات شما میتوان نتیجه گرفت که حتی اگر قوانینی مثل طرح «نظام تنظیم مقررات خدمات فضای مجازی» هم تصویب شود، ما هنوز از جهت تربیتی در اول راه هستیم؛ درست است؟
پاسخ: بله درست است؛ مضافاً اینکه اگر در فرایند تدوین و اجرای قانون، درست رفتار نشود، بهجای اثرات مثبت، تأثیرات منفی خواهد داشت. یکی از نکات مهم در فرایند قانونگذاری این است که فقط از یک زاویۀ دید به مسئله نگاه نشود؛ بلکه دیدگاه همۀ ذینفعان حوزۀ قانونگذاری لحاظ شود در غیر اینصورت ذینفعانی که نظراتشان در قانون لحاظ نشده، به هر طریقی سعی میکنند قانون را اجرا نکرده یا به طریقی آن را دور بزنند تا مشمول جریمههای قانونی نیز نشوند. مثال این نکته در نظام ردهبندی سنی آمریکا، MPAA، دیده میشود که وقتی در دهۀ ۶۰ و ۷۰ میلادی بازطراحی میشود، Golden age of porn in America (عصر طلایی فیلمهای مستهجن در آمریکا) را به دنبال دارد؛ چرا؟ چون این نظام قرار بود با ردهبندی سنی محتواهای رسانهای با ایجاد آگاهی در مخاطبان و همچنین وضع محدودیتهایی برای تولیدکنندگان، محتوای سالمتری را به مخاطبان خود برساند؛ درحالی که چون مخاطبان به دیدن فیلمهای مستهجن علاقه داشتند و حاضر بودند هزینۀ مادی و معنوی تخطی از قانون را نیز بپردازند، تهیهکنندگان فیلمها را به این سمت سوق میدادند که روی این فیلمها سرمایهگذاری کنند و آنها را بهصورت محدود و در سینماهای خاص اکران کنند؛ اتفاقاً پر فروشترین فیلمهای مستهجن در تاریخ آمریکا برای این دوره است.
وقتی مانند مثال یادشده ذینفعان – تهیهکنندگان، بازیگران، مخاطبان، سینمادارها، تبلیغاتیها – در قانونگذاری درنظر گرفته نشوند؛ قطعاً قانون، در اجرای خود شکست خواهد خورد.
سؤال: حال بهنظر شما گرۀ اصلی کجاست؟ در قانونگذاری؟ اجرای قانون؟ فرهنگسازی؟ و یا… ؟
پاسخ: در مسئلۀ تربیت و رسانه با «مسئلۀ شریر»[۲] مواجه هستیم. این مسائل ویژگیهای خاصی دارند؛ چندبُعدی و سیالاند و هر لحظه به شکلی درمیآیند، مثل کلاف درهمپیچیدهای هستند که یک سر نخ هم ندارد تا از آنجا بخواهیم کلاف را باز کنیم. پس گام اول ما این است که کاملاً متوجه شویم با مسئلۀ بسیار پیچیدهای مواجه هستیم که هم بُعد تربیتی دارد، هم اقتصادی، هم سیاسی، هم اجتماعی، هم فرهنگی. نباید مسئله را با نگاه مهندسی تقلیل داد؛ چیزی که متأسفانه امروزه در کشور ما زیاد دیده میشود. یکی دیگر از ویژگیهای مسائل شریر این است که هر لحظه به جعبۀ ابزار حل مسائل نیاز دارد و ممکن است به اقتضای زمانی خاص از ابزاری خاص استفاده شود که برای زمان دیگری مناسب نباشد. فرایند حل این مسائل نیز بدون خونریزی و درد ممکن نیست؛ لذا باید برای حل آنها هزینه داد.
پس گام اول ایجاد خودآگاهی در مسئولان جمهوری اسلامی ایران به مثابه کسانی است که میخواهند بر فضای مجازی اعمال حکمرانی کنند.
گام بعدی پروبلماتیزه شدن مسئلۀ تربیت رسانهای است. در دهۀ هفتاد، اعتیاد به مسئلۀ عمومی کشور تبدیل شد و همۀ دستگاههای کشور از آموزشوپرورش گرفته تا صداوسیما و نیروی انتظامی و وزارت امور خارجه و… بسیج شده بودند تا مسئلۀ اعتیاد را در کشور حل و فصل کنند. این پیوستگی از کلانترین ساختارها تا خردترین ساختارها و از رسمیترین تا غیر رسمیترین را دربرمیگرفت. چطور چنین اتفاقی افتاد؟ اینطور نبود که فقط با کار علمی و پژوهش دانشگاهی بخواهیم مسئله را بشناسیم و آن را حل کنیم؛ بلکه به مسئلۀ عمومی و اجتماعی تبدیل شد به صورتی که همه خود را در ایجاد و رفع این مسئله، مسبب و سهیم دیدند.
موضوع مهم بعدی در پروبلماتیزه کردن موضوع، طراحی سازوکارهایی برای تحقّق آن است. مثال نهضت سوادآموزی مثال درستی است از این جهت که سازوکارهای عمومی برای تحقق آن طراحی شد.
مثال دیگری نیز میتوان مطرح کرد؛ سالهاست روی همۀ محصولات خوراکی استاندارد، جدول حقایق تغذیهای و جدول انرژی چاپ میشود که امکان جهتدهی سلامتی مردم را فراهم میکند؛ ولی عموم مردم دربارۀ این جدولها بیتوجه هستند؛ کِی بدانها توجه میشود؟ هنگام رژیمگرفتن؛ کسی که میخواهد رژیم بگیرد، به همۀ این جدولها دقت میکند؛ چون به آنها احساس نیاز میکند.
این مثال اخیر این نکته را برجسته میکند که تا چیزی را مردم نخواهند و به آن احساس نیاز نکنند، در بلندمدت محقق نخواهد شد.
در موضوع تربیت رسانهای نیز باید بهسمتی پیش برویم که هرکس خود را مسئول و مسبب وضع موجود بداند تا تربیت، مسئلۀ پروبلماتیک جامعۀ ایرانی شود و سازوکارهای عمومی برای تحقق آن طراحی شود؛ همۀ اینها وقتی اتفاق خواهد افتاد که مردم دربارۀ موضوع تربیت رسانهای احساس نیاز کرده باشند.
همان طور که گفته شد، عملیشدن هر سیاستی در بلندمدت از جمله سیاستهای حفاظت از کودکان و نوجوانان در فضای مجازی منوط به این است که مردم آن را بخواهند؛ ولی منظور این نیست که در کوتاهمدت باید دست روی دست گذاشت و کاری نکرد. در کوتاهمدت میتوان از «فیلترینگ» بهعنوان فرصت کوتاه موقتی استفاده کرد؛ در این فرصت کوتاهی که علیرغم خواست مردم، فیلترینگ انجام شده است، باید تلاش شود که هرچه زودتر خواست عمومی مردم محقق شود؛ پس فیلترینگ فرصتی را برای ما مهیا میکند که سیاستهای اصلی خود را به خواست عمومی مردم تبدیل کرده و به تدریج آن را محقق کنیم. ولی متأسفانه ما معمولاً در قدم اول که فیلترینگ است، میمانیم و آن را به مثابه راهحل قطعی و نهایی خود میانگاریم.
سؤال: چرا کشورهایی که ادعای لیبرالیسم دارند، بسیار بیشتر و زودتر از ما به وضع قوانین و تأسیس مؤسساتی اقدام میکنند که برای حمایت از خردسالان در فضای مجازی است؟
پاسخ: دو نکته در اینجا وجود دارد: اول اینکه مسئلۀ ما جهانی است و جزء معدود مواردی است که میتوان بر سر آن توافق جهانی ایجاد کرد. اگر ما تا الان از این ظرفیت جهانشمولی مسئلۀ تربیت رسانهای خردسالان بهدرستی استفاده نکردیم، بهخاطر این بوده است که احساس مسبببودن نکردهایم. وگرنه برای تشکیل ائتلافهای منطقهای و جهانی در راستای کاهش خطرات این فضا برای کودکان و نوجوانان راه بسیار هموار است.
دوم اینکه ما با بحرانی واقعی مواجه هستیم که تقریباً همۀ کشورها را درگیر خود کرده و آنها را به تکاپو واداشته است.
اتفاقاتی از قبیل ورود فیلمهای با محتوای صریح همجنسبازی به جشنوارۀ اسکار[۳] و فراتر از آن، اینکه اگر شما در فیلمهایت مروج همجنسبازی نباشی، در جشنوارۀ اسکار پذیرفته نخواهی شد! یا اتفاقاتی که در نتفلیکس و هالیوود میافتد، نشان میدهد که سیلی شروع شده؛ ولی ما در اینجا احساس خشکی میکنیم!
سؤال: در کشور ما برای تحقق حکمرانی تربیتی فضای مجازی تلاشهایی شده است؛ ولی تقریباً همۀ آنها عقیم بوده و به نتیجه نرسیده است؛ از این دست تلاشها میتوان به سایت هدایت مصرف اَسرا، سیمکارت انارستان، کتاب سواد رسانهای آموزشوپرورش و… اشاره کرد؛ چرا این تلاشها به نتیجه نرسیده است؟
پاسخ: از این دست موارد زیاد است؛ یکی از پروژههای بزرگی که با سرمایهگذاری چنددهمیلیاردی قرار بود کمکحال خانوادهها در دوران فراگیری رسانهها باشد، «درسا» بود. جالب و غمانگیز است که بعد از حدود ۱۰ سال، سایت این پروژۀ عظیم ملی خطای ۴۰۴ میدهد! یعنی اساساً از بین رفته و دامنۀ آن هم حذف شده است! چرا؟ چون اگر این سایت مخاطب میداشت، همان مخاطبان بههیچوجه اجازه نمیدادند که این سایت تعطیل شود و به این روز بیفتد. اشکال کار ما اینجاست که مدام راهحلهایی ایجاد میکنیم که یا اساساً حلکنندۀ مشکل مخاطب نیست یا اینکه مخاطب آن را مسئلۀ خودش نمیداند.
نکتۀ بعد اینکه در کشور ما با مسئلۀ کودک و نوجوان با اولویت اقتصادی، امنیتی و سیاسی برخورد میشود. چرا در سالهای اخیر بحث نوجوان اهمیت پیدا کرده است؟ بهخاطر حضور جدی نوجوانان در اغتشاشات. چرا بحث کودک مهم شده؟ یکی از دلایل اصلی، بحث اقتصادی است؛ چون راحتتر میشود به او ترافیک اینترنتی فروخت و از طرفی هم او بهراحتی و بهسرعت، حجم خریداریشده را مصرف میکند. پس اگر من سیمکارت کودک فراهم میکنم، شبکۀ اختصاصی vod برای کودکان ایجاد میکنم، مسئلهام این نیست که میخواهم او محتوای سالمتری استفاده کند؛ بلکه مسئله این است که او بیشتر ببیند تا بیشتر حجم اینترنتی استفاده کند تا سود من بیشتر شود.
علت ناموفقبودن کتاب سواد رسانهای هم این است که بودجۀ کافی برای بهروزرسانی و تربیت معلم تخصصی برای آن وجود نداشته است! این کتاب با تلاشهای خانم «میترا دانشور» تدوین شد که در زمان تألیف این کتاب، رئیس گروه تفکر و سبک زندگی دفتر تألیف کتب درسی بودند؛ ولی به دلیل مشکلات مالی قسمتهای دیگر سازمان آموزشوپرورش، چرخۀ تحقق هدف آن ناقص ماند. این کتاب تألیف شد؛ ولی مدرّسی برای تدریس آن وجود نداشت، مدیرها دربارۀ اهمیت این کتاب توجیه نبودند و مهمتر اینکه مطالب این کتاب در کنکور مطرح نمیشد. وقتی نظام آموزشی مبتنیبر کنکور است، بسیار طبیعی است درسی که در کنکور از آن سؤال طرح نمیشود، بهراحتی از جانب دانشآموزان، والدین آنها و اولیای مدرسه کنار گذاشته میشود. این اشکالات برای کتابهای درسی دیگری مثل هنر، کار و فناوری، انسان و محیط زیست نیز صادق است.
خلاصه اینکه اگر بخواهیم علتی را برای ناکامی تلاشها در این عرصه یادآور شویم، باید بگوییم که «تربیت، اولویت حکمرانان جمهوری اسلامی نیست.»
یکی دیگر از مشکلات ما این است که برنامهریزیهای ما برای کودکان و نوجوانان، فارغ از خانواده انجام میشود؛ اگر ما میتوانستیم در خانوادهها این نیاز را ایجاد کنیم که تربیت رسانهای برای فرزندانشان لازم و واجب است، خود والدین به مسبب تبدیل میشدند و از ارگانهای دولتی مثل مدرسه، مطالبه میکردند که مثلاً معلمِ درس سواد رسانهای فرزند من در مدرسه کیست؟ چقدر در این حوزه تخصص دارد؟ ولی متأسفانه الان اصلیترین خواستۀ والدین از مدارس، کنکور فرزندانشان است.
سؤال: حال برای خانوادهها چکار میتوان کرد؟!
پاسخ: حکومت باید حداقل ۱۵هزار معلم و مربی تربیت رسانهای را آموزش دهد و از آنها بخواهد که در شهرستان خود، مدارس، مساجد، پایگاهها و… شروع به آموزش تربیت رسانهای کنند.
البته که فراهمکردن بستر فعالیت این معلمان نیز بسیار اهمیت دارد؛ ولی اگر بستر هم فراهم نشد و آموزش آنها بهخوبی انجام شد، این معلم هرجا که باشد، مسبب خواهد شد و خودش راه پیش روی خود را خواهد گشود.
البته که ما مسیری طولانی و سخت در پیش داریم؛ چون با اوضاع موجود خیلی دور بهنظر میرسد که روزی تربیت برای حکمرانان ما به اولویت اصلی تبدیل شود.
سؤال: در خلال صحبتهایتان به اهمیت خودآگاهی مسئولان، تأثیر خانوادهها و مدارس در تحقق حکمرانی تربیتی در حوزۀ فضای مجازی اشاره کردید. حال سؤال اینجاست که بهنظر شما در بین همۀ مؤثران در این حوزه، اولویّت و اوّلیت با کدام است؟ با نهاد خُرد خانواده، نهاد میانی مدرسه یا نهاد کلان دولت؟
پاسخ: بهنظر بنده، اولویت با خانواده است. چون از لحاظ علمی و نظری، مسئول اصلی تربیت، خانواده است. به این معنا که اگر میخواهیم در مسئولان خودآگاهی ایجاد کنیم، باید در جهت تحکیم خانواده باشد؛ به بیان دیگر هدف تمام فعالیتهای تربیتی ما خانواده است.
سؤال: چرا پلتفرمهای خارجی حاضر نیستند در کشور ما دفتر داشته باشند و مسئولیت کارهای خود را برعهده بگیرند؟ درحالی که در بسیاری از کشورها نمایندگی دارند و از قوانین آن کشورها نیز تبعیت میکنند.
پاسخ: پاسخ این مسئله به این سادگی نیست. ما چون با کلیت نظام غرب درافتادهایم، طبیعی است که آنها بیشترین فشار را بر ما بیاورند و حاکمیت ملی را نادیده بگیرند. دوم اینکه مسئلۀ ما «کارآمدی و اقتدار» است و این ورای حکمرانی فضای مجازی است. هرچه ما در کشورمان حکمرانی مقتدرانهتری داشته باشیم، ساخت درونی نظام قویتر باشد و کارآمدی بیشتری داشته باشیم، امکان قدرتنمایی بیرونی ما نیز بیشتر خواهد بود. قطعاً یکی از دلایلی که وضعیت حکمرانی فضای مجازی در کشور به این صورت است، وضعیت بد اقتصادی ماست؛ چون من وقتی میتوانم به خانواده بگویم که برای تربیت رسانهای فرزندت، جایی در سبد مصرف خانوادگی خود باز کن که ملزومات اولیۀ زندگیاش تأمین باشد. نکتۀ سوم را میتوان حول محور نبودن خودباوری ملی مطرح کرد؛ مردم و حکمرانان ما به این حد از خودباوری نرسیدهاند که بتوانند با تمام قوا و انگیزه، جلوی حاکمیت پلتفرمی خارجی بایستند. علت اصلی نبود این قدرت خودباوری، ضعف نظام در کارآمدی خود است.
[۱] کتاب «جهاد اکبر» از امامخمینی(ره)؛ ص۱۲.
[۲] Wicked problem
[۳] مانند فیلم «دو نفر از ما» اثر”فیلیپو منگتی” که نماینده فرانسه در اسکار ۹۳ بود.
https://ihkn.ir/?p=35031
نظرات