به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی؛ محمد جواد ایزدپناه در مطلبی نوشت؛ یکی از دو دشمن اصلی پیامبر اسلام که پس از تشکیل حکومت نبوی در مدینه به مقابله ناجوانمردانه و فتنهانگیرانه با گسترش اسلام پرداختند، یهود ساکن در یثرب، پیش از ورود حضرت رسول به مدینه بودند. بهطور طبیعی یهود به جهت این که نسبت به مشرکین حجاز و در فضای جاهلیت آنروز از سواد و دانش برخوردار بودند، دارای نفوذ فکری در میان مردمان آنجا بودند. حال پرسش ما این است که این قوم چه تفکری داشتند و نسبت آن تفکر با امروز ما چیست؟
یکی از قبایل یهود در مدینه، قبیله بنیقینقاع بود. بنىقینقاع همپیمان قبیله خزرج بودند. ریختهگرى در میان آنها رواج داشت. یکى از بازارهاى عمده یثرب، بازار بنىقینقاع بود. این قبیله بیش از دو قبیله دیگر یهودى به مسلمانان نزدیک بودند و با آنها ارتباط داشتند. در میان بنىقینقاع عالمان بسیاری بودند. مفسرین در شأن نزول جمعی از آیات، موضعگیریهای ایشان را در قبال دعوت پیامبر اسلام بیان میکند. (دایره المعارف قرآن کریم، مدخل بنی قینقاع (http://quran.isca.ac.ir/fa/Cyclopedia/240/64854)) با تدبر در این آیات میتوان به شاکله تفکر ایشان نزدیک شد و در آن تدبر نمود. مروری بر روایت قرآن کریم از تفکر سران یهود یثرب، هر خوانندهای را از این خط فکری در شگفتی و تأسف فروخواهد برد:
شاید نقطه ثقل تفکر این قوم را بتوان ادعای فرزند خدا بودن و دوستی و رفاقت ایشان با خدا دانست! ادعایی که باب هر گونه ادعای مستکبرانه دیگر را برای ایشان باز کرده است. (نَحْنُ أَبْنَاءُ اللَّه) مائده (۵) ۱۸ ادعای بنوت الهی برای خود، اگر چه یک ادعای تشریفی و نه حقیقی باشد، ادعایی است که در قرآن کریم تنها به یهود نسبت داده شده است؛ نه مشرکین. قرآن در مقابل این ادعا میفرماید: «… بل أنتم بشر ممن خلق» و دعوی ایشان را مبنی بر برتر بودن از مردم و فرا بشربودن را نفی میکند.
مصونیت از مجازات الهی لازمه چنین تلقی و شناختی از خود بود. «یهود گفتند که هیچ وقت آتش عذاب به ما نرسد؛ مگر چند روزی معدود» بقره(۲) ۸۰
این ادعای نابجا، ایشان را در مقابل پدر خود! (خداوند متعال) نیز شورانده بود تا با این زمینه فکری، جرأت کنند به ساحت قدس پروردگار نسبت ناتوانی دهند: «یهود گفتند: دست (قدرت) خدا بسته است!» مائده (۵) ۶۴ معلوم است که چنین خدایی ناتوان از حضور و تدبیر جامعه و جهان خواهد بود و نمیتواند حضور مؤثری در معادلات اجتماعی داشته باشد.
ثروت تاریخی یهود که آن را از مسیر تداوم ربا در شرایط فقدان قسط در جامعه فراچنگ آورده بودند، باعث شده بود که خداوند را بابت رعایت بینوایان و انفاق به آنها سرزنش کنند: «… خدا شنید سخن آن کسان را که مىگفتند: خدا بینواست و ما توانگریم.» آلعمران (۳) ۱۸۱
اقتضای طبیعی خود برتربینی و توهم بزرگِ فرابشر بودن خود و جایگزینی خود برای توانگری و غنای خداوند این بود که نزول وحی الهی بر بشر دو پا را که از نژاد خدا! نباشد انکار کنند: «و آنگاه که [یهودیان] گفتند: «خدا چیزى بر بشرى نازل نکرده»، بزرگى خدا را چنانکه باید نشناختند.» انعام (۶)۹۱؛ وسعت هستی و ملک خداوند متعال بیشتر از آن است که یهود بخواهد دعوی انحصار خداوند را برای خود مطرح کند.
این استکبار و انحصارطلبی بزرگ، باعث اصلی بود برای این که انبیای الهی و کسانی را که به دادخواهی و مساوات و قسط امر میکردند را به قتل برساندند. «إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَیَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ» آل عمران (۳) ۲۱
به واسطه همین عقاید بسته و نگرش محدود در خود، برای ایشان منطقی جز منطق زور و حقیقت ثابتشدهای، جز آنچه ایشان را از لحاظ حسی مغلوب و منکوب کند وجود نداشت و بدین دلیل از پیامبر تقاضای معجزات غریب و محسوس داشتند: «همانان که گفتند: «خدا با ما پیمان بسته که به هیچ پیامبرى ایمان نیاوریم تا براى ما قربانیى بیاورد که آتش [آسمانى] آن را [به نشانه قبول] بسوزاند.»…» بقره (۲) ۱۸۳
این مبادی فکری، ایشان را در سطحی از آمال، آرزوها و توهمات قرار میداد که خود را فراتر از احکام الهی قرار دهند؛ به گونهای که به خود حق میدانند برخی از احکام الهی را در راستای مطامع خود کتمان کرده یا به برخی عمل نکنند. مائده (۵) ۶۸
مجموعه این ویژگیها و بروندادهای متناسب با آن باعث شد تا این قوم تفکر اسلامی را دشمنترین دشمن خود به حساب آورند؛ تفکر مردمی که اولا شخص اول و پیامبر اعظم خود را بشری از میان خود میداند و برای او عبودیت خدای بیهمتا و بینقص را افتخار میداند و ثانیا آرمان خود را زندگی جمعی عادلانه و همراه با قسط، در پرتو تلبس به صفات حمیدهی الهی و التزام به احکام او در سایه حاکمیت رسولش میداند.
در سدههای اخیر تفکر خودخداپندار، در صورتهای پیچیده انسانگرایی بروز کرد تا خدا و احکام الهی را با انسان و قوانین بشری جایگزین کند؛ اما نه بشری که خدا آفریده؛ بلکه بشر خود بنیاد؛ که شخصیت تاریخی خویش را از مسیر تبدیل آیات الهی و تحریف کلام او و جایگزینی احکام او به جای احکام دین پدید آورده است و اکنون این بشریت تحریفشده در چنگ تفکر فرابشری!، در تداوم این مسیر به جهانی میاندیشد که در آن اثری از خدا و انسان نباشد و دین و اندیشه نباشد؛ ناکجاآبادی که توهم فراانسان در آن زیست کند.
امروز و در شرایط تحولات جدید منطقه، دوباره یثرب به بازگشت مدینه میاندیشد؛ بازگشت بشری که ارتقا به قلههای کمال انسانی را منوط به سفیدی و سیاهی و نژاد برتر الوهی یا انسانی نداند و تنها معیار برتری را معنویت و انسانیت تحت هدایت و اشراف الهی داند.
انتهای پیام/
https://ihkn.ir/?p=37237
نظرات