به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی به نقل از ایکنا؛ غلامحسین ابراهیمی دینانی، در کنگره فارابی در سخنانی درباره فارابی گفت: فارابی فلسفه یونان را مطالعه کرده بود چراکه این فلسفه از اهمیت زیادی برخوردار است و اگر کسی افلاطون و ارسطو را نفهمد اصلا فیلسوف نیست اما نه فارابی و نه ابن سینا، در فلسفه افلاطون و ارسطو متوقف نشدند بلکه از این مرحله فرا رفتند و حرفهایی زدند که در مکتب افلاطون و ارسطو پیدا نمیشود.
وی ادامه داد: فارابی کتابهای متعددی نوشته است که «الحروف» از مهمترین کتابهای فلسفه است. کسی که مسائل ابتدایی طلبگی را بلد باشد میداند که حروف به تنهایی معنایی ندارند لذا فارابی اسم کتاب را «کتاب الحروف» گذاشته یعنی وابستگی به هیچ چیز ندارد. البته وی درباره ربط هم صحبت کرده و جهان هستی و جهان ماده را جهان ربط میداند.
رابطه فارابی و حکمت مغانی
دینانی یادآور شد: ابن سینا هم به میزان زیادی از فارابی استفاده کرده است. وی مقلد افلاطون و ارسطو نبوده است. ابن سینا برهان صدیقین را بنیانگذاری کرده است اما این موضوع اصلا به فکر افلاطون و ارسطو نرسیده بود. اینها مسائل مهمی هستند که افرادی که فلسفه را به خوبی بلد باشند باید بر آن تسلط پیدا کنند.
استاد پیشکسوت فلسفه درباره رابطه فارابی با حکمت مغانی گفت: حکمت مغانی همان حکمت ایران باستان است. خودِ افلاطون را برخی مورخان گفتهاند که مدتی به ایران آمده و تحت تأثیر حکمت مغانی بوده است لذا آثاری از این حکمت در فارابی و ابن سینا هم وجد دارد. فارابی مرد بزرگی است اما یکی از خسرانها برای مردم ایران این است که فارابی را به میزان کافی نشناختهاند و لازم است به میزان بیشتری وی را بشناسند.
اهمیت وجود جریان تأسیس در فلسفه اسلامی
همچنین مسعود امید، عضو هیئت علمی دانشگاه تبریز، در این نشست با موضوع «پرسش از سوبژکتیویته فلسفه فارابی» سخنرانی کرد و گفت: وقتی وارد تفکر فلسفی میشویم یکی از نکات جالب این است که پرسش فلسفی به اندازه پاسخ فلسفی ارزش دارد. در تاریخ معرفتشناسی شاهد هستیم که ادموند گتیه، فقط با سه صفحه کاغذ و نوشته، توانسته انقلابی را در معرفت شناسی معاصر ایجاد کند و آن هم اشکال وی به معرفتشناسی رایج بوده است. در تاریخ فلسفه جهان اسلام با شخصیتی به نام فارابی مواجه هستیم که وی را موسس یک جریان فلسفی جدید میدانیم. حال سؤال این است که آیا میتوانیم در درون این تأسیس، تأسیس دیگری انجام دهیم یعنی اگر الگوی تفکر ما افکار فارابی باشد ما باید عزم تاسیس در تاریخ فلسفه خودمان داشته باشیم یا باید روال وی را تقلید کنیم؟
وی ادامه داد: به نظر میرسد اگر بخواهیم شاگردان خوبی برای فارابی باشیم باید جریان تأسیس را ادامه داد و پیوسته عمل بنیادگذاری را تکرار کنیم. در این راستا نیازمند طرح پرسش اساسی در تاریخ فلسفه هستیم اما این پرسش اساسی چیست؟ سؤال این است که آیا امکان برقراری فلسفه کلاسیک وجود دارد یا خیر و آیا میتوانیم سرمایه عظیم فلسفه یونانی و قرون میانه را با تاریخ فلسفه مدرن پیوند دهیم و یک زبان و اندیشه فلسفی را طراحی کنیم که اینها دست در دست هم بگذارند؟ با چه مبنا و ایدهای میتوانیم چنین کاری انجام دهیم؟ ایدهای که به ذهن بنده رسیده سوبژکتیویته است.
اهمیت جریان مشترک بین فلسفه مدرن و کلاسیک
امید یادآور شد: پیشنهاد بنده این است که شاید بتوانیم جریانی مشترک بین گذشته و حال را در ذیل سوبژکتیویته پیدا کنیم. در اینجا سوال پیش میآید که امکانات سوبژکتیویته و تاریخ فلسفه ما برای این پیوند چیست؟ آیا بستر و ظرفیتی در دو طرف برای اتصال وجود دارد؟ اساساً چنین کاری چه ضرورتی دارد؟ به نظرم پاسخ ساده این است که ما در جهان مدرن زندگی میکنیم و تفکر و عمل ما تحت تأثیر مدرنیته است بنابراین اگر بخواهیم در این عصر با هوشمندی زندگی و فکر کنیم چارهای غیر از امتزاج افقها و دیدن همه تاریخ فلسفه در یک افق مشترک نداریم. به همین جهت باید فکری به حال تفکر کلاسیک خودمان کنیم.
عضو هیئت علمی دانشگاه تبریز بیان کرد: این اندیشیدن به تفکر کلاسیک به معنا امحای آن نیست بلکه به معنای احیای آن است. درباره ظرفیتهای سوبژکتیویته باید گفت که در اینجا مفهومی به نام هرمنوتیک وجود دارد؛ بدین معنا که سوبژکتیویته تفسیرپذیر است و این تفسیرپذیری، این امکان را فراهم میکند که ما سؤال کنیم سوبژکتیویته فارابی چیست؟ البته الان زمان دکارت نیست که ما فقط یک تفسیر از سوبژکتیویته داشته باشیم بلکه سوبژکتیویتههای مختلف داریم لذا اگر غربیها، دائماً سوبژکتیویته را تفسیر و قرائت میکنند پس ما هم میتوانیم بر اساس مدلهای آنها دائما به تفسیر فلسفه اسلامی بپردازیم. ما وقتی به فارابی برمیگردیم سوبژکتیویته مضمونی او را بیرون میکشیم نه اینکه کپیبرداری کرده و بگوئیم باید حتما در الگوی دکارت یا کانت جا شود بنابراین هدف ما صرفاً قالببندی اندیشههای اسلامی بر اساس اندیشه غربی نیست.
اهمیت توجه به سوبژکتیویته فلسفه اسلامی
وی ادامه داد: اگر به هرمنوتیک سوبژکتیویته توجه کنیم متوجه میشویم که در آن بستری وجود دارد که ما بتوانیم قرائت تاریخ فلسفه خودمان را تکرار کنیم. مفهوم دیگری که به کار ما میآید پایدیای سوبژکتیویته است. مراد از این اصطلاح این است که سوبژکتیویته که بنیاد مدرنیته است فرهنگ و تعلیم و تربیت خاصی ایجاد کرده است. یکی از مواجهات با تاریخ فلسفه و امثال فارابی، مواجهه فلسفی است یعنی هدف آن بررسی صدق و کذب نظرات فیلسوف است. مواجه دیگر، تاریخ فلسفهای است یعنی نقش فیلسوف در تاریخ فلسفه را بررسی میکنیم و میبینیم آیا توانسته تغییری در فلسفه ایجاد کند؛ مثلا فارابی را موسس فلسفه اسلامی میدانیم. این نگاهی تاریخ فلسفهای است.
امید تصریح کرد: سؤال ما از سوبژکتیویته در تاریخ فلسفه جهان اسلام نیز با همین نگاه پیش میرود یعنی ما نیازمند یک مواجه عمیق هستیم و باید همانگونه که فارابی فلسفه اسلامی را بنیانگداری کرد ما هم دنبال تأسیس سوبژکتیویته تاریخ فلسفه اسلامی باشیم تا بتوانیم با زمانه خودمان همزبان شویم و از امکانات این عصر استفاده کرده و اگر با جهان گفتوگو میکنیم به یک زبان مشترک برسیم. این سوبژکتیویته، ظرفیت اعمال در تاریخ فلسفه جهان اسلام را دارد و میتوانیم از این منظر به تاریخ فلسفه خودمان نگاه کنیم.
وی گفت: سؤال این است که آیا فلسفه فارابی و فلسفه جهان اسلام این ظرفیت را دارد و آیا زمینههای امکان پرسش از سوبژکتیویته در فلسفه فارابی وجود دارد یا خیر؟ جواب بنده به این سؤال هم مثبت است و معتقدم وقتی به فلسفه فارابی مراجعه میکنیم سوبژکتیویته فارابی را به خوبی در سطوح مختلف مشاهده میکنیم.
انتهای پیام/
نظرات