به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی، مسئله اخلاق به عنوان حوزه ای گسترده که در وجوه مختلف جامعه نقشی اساسی در تبیین مسیر هنجاری ایفا میکند، در حوزه مسایل خانواده نیاز به تبیین و موشکافی است. حجت الاسلام مجید دهقان هیأت علمی پژوهشگاه زن و خانواده در نشستی که شورای علمی همایش خانواده مقاوم به این منظور برگزار کرده بود، بیان داشت:
کدام علم اخلاق؟
در سالیانی که به رابطه میان اخلاق و مسائل خانوادگی و حوزه زنان و جنسیت فکر میکردم، این سوال برایم مطرح بود که کدام علم اخلاق میتواند مسائل ما را در حوزه جنسیت و زنان و خانواده حل بکند. بخشی از اخلاق که رویکرد فردگرایی دارد عمدتا رویکرد روش شناختی دارد؛ یعنی توجهی به رابطه ندارد بلکه توجه به فرد دارد؛ از این جهت زمانی که میخواهد مسائل خانوادگی، جنسیتی و نهاد خانواده را تایید اخلاقی بکند، به انتخاب افراد تقلیل میدهد. آیا این رویکرد و این نظریه پردازی و این افراد و علمای اخلاقی میتوانند مسائل خانواده را آنگونه که در واقع وجود دارد نه آنگونه که میفهمند، درک کنند؟ از جمله دغدغهایم این بود که آیا میشود به اخلاقی فکر کرد که از لحاظ روش شناختی فردگرا نباشد و در آن رابطه هم مهم باشد و صرفا عامل اخلاقی را به فرد تقلیل ندهد؟
دوم، اخلاق که موضوعات حوزه خانواده و جنسیت را که موضوعاتی روزمره هستند و با موضوعات انتزاعی فاصله دارند، چطور میتواند حل کند؟ اخلاقی که برایش امور اجتماعی امر اصیلی می باشد، نه اینکه با سرمایه اخلاقی منطقی و استدلالی و تحلیلی به سراغ حل مسائل اجتماعی برود. در این درک، بنظر میتوان در بعضی از نظریه ها و رویکردهای اخلاقی ردپایی پیدا کرد. فرض کنید در بحث اخلاق سازمانی رویکردی که میگوید یک قضاوت اخلاقی صرفا براساس منطق است؛ در مقابل رویکردی که میگوید قضاوت اخلاقی براساس امور غیر منطقی مثل شهود، احساس و عواطف است و رویکردی که میخواهد ادغام بکند و میگوید هر دو تاثیر دارد. آنجا که که ادغام بکنید چقدر به امر اجتماعی و امر منطقی توجه داریم. یا مثلا در اخلاق اجتماعی که خانواده را تحلیل میکنیم چه میزان حواسمان است که خانواده را به مثابه نهاد تحلیل میکنیم یا خانواده.
بحثهایی که درباره اخلاق ازدواج وجود دارد، آیا اخلاقی است کسی وارد ازدواجی بشود که احتمال میدهد نتواند رابطه مبتنی بر عشق و صمیمیت را برقرار بکند؟ وقتی پیش فرض دو طرف را بحث میکنند، خانواده به مثابه گروه است؛ یعنی خانواده جایی است که براساس انتخاب فردی تشکیل میدهم نه خانواده به مثابه نهاد که یک سازمان اجتماعی است که سنت و فرهنگ آمدند و از پیش تشکیل دادند.
اگر به این موضوع خیلی فردی نگاه کنم، فشار فرهنگی اجتماعی نمیگذارد چندان فردی انتخاب کنم. اینکه دو طرف حواسشان به تحولات اجتماعی فرهنگی است مثلا حواسشان است مادری در دوران مدرن و تجدد تغییر کرده؛ زیرا مردانگی به عرصه عمومی رفت و زنانگی به عرصه خصوصی اختصاص پیدا کرد. تدبیر منزل تا قبل از مدرنیته همه مردانه بود. چگونه تحول مفهوم صورت می گیرد به گونه ای که تدبیر منزل امر زنانه و مادرانه میشود؟ توجه به تحولات فرهنگی جنسیتی، عاملیت ساختار تحلیلهای اخلاقی مان عاملیت و … هست یا اینکه به دعوای بین عاملیت و ساختار امور اجتماعی است؟ ثمره این بحث در دعوای اخلاقی ما چه میشود؟
بحث تحلیل تاریخی، چقدر درک اخلاقیهای ما تاریخمند است. یعنی درک اخلاقی فرد در دوران سالمندی، در دوران کودکی و در دوران میانسالی، درک اخلاقی این نسل و درک اخلاقی نسل قبلی چقدر تاریخی است؟ مثلا یک پیرمردی که تجربه خانواده، تجربه نوه و فرزند، تجربه ارتباط فامیل و تجربه دوستی را دارد یک درکی دارد که برای ما این درک در چارچوب فهم علمی ما نمی آید.
چی کار بکنیم که مقدورات علمی ما بتواند فهم بکند درک این مطلب را که خانواده امر اخلاقی است. بنظر میرسد به این موضوعات توجه نکردهایم. شاید بشود با روشهای بین رشته ای حل کرد.
امر اخلاقی و شبکه های اجتماعی
نکته بعدی این است که اگر در مورد سلبریتیها این احتمال را جدی بگیریم که در حال حرکت به سمت جامعه شبکه ای هستیم، رویکرد اخلاقی ما چگونه است؟ آیا بگوییم کلاً ورود به جامعه شبکه ای ممنوع است؟ به این میشود جدی فکر کرد. در غرب افرادی هستند که میگویند تلفنها خاموش و شبکه اجتماعی حذف تا بتوانیم اخلاقی زیست کنیم.
اما این واقعیت را پذیرفتیم که تعداد بالایی از نسل ما داخل شبکههای اجتماعی هستند. در جامعه ای که ساختارها وجود ندارد و رسانه مبتنی بر تصویر از اهمیت بالایی برخوردار است و افراد در آن مرجع میشوند، چرا علمای اخلاقی ما مرجع نمیشوند؟ چرا تاثیر ندارند؟ زیرا آن فضا، مبتنی بر جریان بودن و به روز بودن است و به تولید متوالی محتوا است. خروجی این مجموعه سلبریتی است. حال آیا در جامعه شبکه ای میشود اخلاقی زندگی کرد؟ آیا به سلبریتی اخلاقی میشود فکر کرد؟
بنظرم این را جدی بگیریم که خانواده برای طیف متعددی از سیاستگذاران ما رسمیت ندارد چرا ؟ به نظرم میرسد یکی از دلایل وجود پیش فرض عدم توانایی خانواده در تربیت نسل مدرن برای طیف وسیعی از سیاستگذاران بوده لذا آنها خانواده را به رسمیت نمی شناسند. لذا برای ما خیلی بدیهی است که بچه مان را مدرسه بگذاریم و مدرسه تصمیم گیری کند چی یاد بدهد و این باشد و آن نباشد. شاید خنده دار باشد که فکر کنیم مثلا معلم، وکیل یا اجیر پدر است. این دور از مسئله علمی است و پیش فرض این موضوع این است که دولت به عنوان سیاست گذار به خانواده عنوان نهاد ضعیف نگاه کرده و آن را دارای صلاحیت آموزش نمی داند. اما اگر خانواده توانمند را به رسمیت بشناسیم آن گاه میتوان به پروژه اخلاق و کودک توجه جدی کرد.
https://ihkn.ir/?p=37774
نظرات