تنظیمات
اندازه فونت :
چاپ خبر
گفتاری از استاد علی‌کبر رشاد در باب «پیوند فقه و علوم انسانی»؛ ما می‌خواهیم بین علوم انسانی و فقه پیوند بزنیم و به غیر از این نه اجتهاد میسر است و نه اجتهاد کارآمد و روزآمد است/ تولید علوم انسانی اسلامی فقط از فقیه مجتهد برمی‌آید نه فقیه مقلد رئیس شورای حوزه‌های علمیه تهران معتقد است: تولید علوم انسانی اسلامی فقط از فقیه مجتهد برمی‌آید نه فقیه مقلد و نیز بدون علوم انسانی فقه کارآمد و روزآمد به دست نخواهد آمد. استاد رشاد می‌گوید: اگر فقه ما از زمانه عقب هست، علت این است برخی موضوعات علوم انسانی را نمی‌دانند و فتوا نمی‌دهند.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری - تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی؛ می‌خواهم نگره‌ای را در زمینه تحول «فقه آموزی» و «فقه پژوهی» و «ارتقاء تفقه و اجتهاد» مطرح ‌کنم و آن مساله «پیوند فقه و علوم انسانی» است. این نگره‌ و نظریه‌ بر ده اصل و پیش‌فرض متکی و احیانا مبتنی است، اول با عبارات کوتاه آن ده پیش‌انگاره را عرض می‌کنم سپس آنها را تفصیل می‌دهم:

۱. «قِمّه و قُلّه‌ی علوم حوزوی»، فقه است.

۲. علت این انگاره، کارکرد بی‌بدیل فقه (در کنار دیگر رانشگر‌های معرفتی و غیرمعرفتی تمدنی) در «هویت‌سازی» و «تولید سبک زندگی» است.

۳. «سبک زندگی خاص»، «گرانیگاه تمدنها»ست.

۴. «علوم انسانی رایج»، به عنوان رقیب بالفعل و آماده یراق فقه، مدعی «اداره‌ی انسان از گهواره تا گور» است.

۵. بدون علوم انسانی، فقه «کارآمد» و «روزآمد» فراچنگ نمی‌آید.

۶. «علوم انسانی رایج»، سکولار و أحیانا إلحادی است. به لحاظ هستی‌شناختی و کارکردی، سکولار است به دلیل غفلت از: «علت فاعلی» و «علت غائی» متعلق/موضوع احکام (یعنی: انسان) و ارزش‌شناختی مانند التعامل مع الله و التعامل مع الدنیا، إلحادی است، به دلیل مبانی ناصواب هستی‌شناختی مثلا سیطره‌ی فیزیکالیسم و نفی نفس مجرد در دانش روان‌شناسی و بجهت هستی‌شناختی و روش‌شناختی مثلا بجهت یطره‌ی پوزیتیویزم معرفتی و منطقی.

۷. حصیله‌ی اجتهاد متاثر از علوم انسانی سکولار، «فقه سکولار» و عرفی شده خواهد بود. مثلاً: فقه مبتنی بر نظریه‌ی «عدل، عبارت است از عرف و هنجارهای پسند زمانه» و مثلاً پذیرش «الگوی حقوق بشر غربی به عنوان مبنای استنباط و رویکرد فقهی» مانند برخی معاصرین.

۸. برای «تمشیت شؤون امت» و نیز بهره‌برداری از آن در تولید فقه کارآمد و روزآمد، نیارمند «تولید علوم انسانی اسلامی» هستیم.

۹. «تولید علوم انسانی اسلامی» فقط از «فقیه مجتهد» (نه فقیه مقلد) برمی‌آید.

۱۰. برای تولید علوم انسانی اسلامی و نیز جهت تحصیل توان اجتهاد «کارآمد و روزآمد»، آشنایی فقیه با علوم انسانی رایج و نقدهای وارد بر آن لازم است.

اما توضیح بندهای دهگانه:

نکته نخست: فقه، قله و قمه‌ی علوم حوزوی است؛ و درس خارج در واقع نهایت دروس حوزه در همه علوم خاصه فقه و اصول است. «محصل» به معنای دقیق سنتی آن (که به فلاسفه و حکمای برجسته محصل می‌گفتند) می‌خواهد کسب قوه اجتهاد کند می‌گویند درس خارج می‌خواند.

فرق «درس خارج» و «دروس سطوح» در این است که دروس سطوح «آموزشی» است اما درس خارج «پژوهشی» است؛ یعنی دیگر بنا نیست استاد درس خارج اصول یا فقه آموزش بدهد و فرض بر آن است که مثلا در وضع فعلی الموجز و اصول فقه و برخی از حلقات شهید صدر و رسائل و کفایه طی شده و چند دوره اصول خوانده شده است و طلبه و از سایر علوم بهره‌ی لازم را برده و حالا می‌خواهد در مواجهه با آرای گوناگون «خارج از کتاب خاص» و «نظرات مؤلف معین» و حتی «خارج از یک مکتب فقهی و اصولی مشخص» و به تعبیر امروزین «خارج از یک گفتمان معرفتی مشخص» تحقیق کند و می‌خواهد از آراء رایج و موجود عبور کند و به رای جدید برسد و لازمه آن، «پژوهشی بودن روش دروس خارج است؛ و این است تفاوت اصلی درس خارج با سطوح.

تحقق این تفاوت و التزام به آن، تفاوت نیز یک لوازمی دارد که باید آن را فراهم کرد وگرنه درس خارج، درس خارج نخواهد بود و اجتهاد، اجتهاد نخواهد بود.

نکته دوم اینکه فقه در علوم حوزوی، قله علوم است هر چند دیگر علوم نیز همچون فلسفه به اعتبار موضوع که الاهیات است و اشرف علوم است اما این منافات را ندارد که در نظام آموزشی دانش فقه بجهتی اولویت و اعتبار و اهمیت خاص دارد. اینکه فقه، قله علوم حوزوی است، این که گفته شود در عرف حوزه و روند تعلیم و تعلم حوزوی، فقه قمه و قله علوم حوزوی است منافات ندارد.

نکته سوم اینکه عبارت امام را می‌خوانیم که معروف است فقه تئوری واقعی کامل اداره انسان از گهواره تا گور است این همان دلیل است که چرا فقه در حوزه، قله است چون همه ابعاد زندگی را اداره می‌کند حتی در حوزه عقاید، این فقه است که تکلیف ایجاد می‌کند ولو فلسفه مهم و اشرف علوم است اما اگر مثلا استحقاق تعلیم فلسفه و کلام و تفسیر را بگوییم و یا در شرایطی به نحوی بگوییم واجب کفایی است مساله فقهی می‌شود عبارت کامل امام این است.

امام فرموده است: «حکومت در نظر مجتهد واقعی فلسفه‌ی عملی تمامی فقه در تمامی زوایای زندگی بشریت است. حکومت نشان‌دهنده‌ی جنبه‌ی عملى فقه در برخورد با تمامى معضلات اجتماعى و سیاسى و نظامى و فرهنگى است. فقه، تئورى واقعى و کامل اداره‌ی انسان از گهواره تا گور است‏»(۱) امام در عبارت «حکومت در نظر مجتهد واقعی…» دو جور مجتهد قائل اند: «مجتهد واقعی» و «مجتهد ظاهری»! مجتهدانی داریم که مطالبی را بلد هستند، محفوظاتی دارند و یک مشت علوم اصولی و فقهی را در ذهن شان انباشته‌اند و ذهنشان، انبان علوم اصولی است این‌ها به اعتباری مجتهد هستند چون تلاش می‌کنند و حکمی را می‌خواهند کشف کنند اما به جهاتی مجتهد ظاهری هستند. امام می‌فرمایند: «حکومت در نظر مجتهد واقعی، فلسفه عملی همه فقه در تمام زوایای زندگی بشری است». این بیان بلند امام را اگر به لحاظ ارزش، معادل همه عبارات بلند امام است عجیب نیست، بیراه نگفته ایم؛ بسیار عبارت عجیب و کلام عمیقی است؛ مع الاسف تجزیه و تحلیل نکرده‌‌ایم به آن اهتمام نکرده ایم، نه حوزه و نه دانشگاه و نه نظام مدیریت کشور. هر یک از واژه این عبارات یک دنیا معناست.

نکته چهارم را از لسان رهبر معظم انقلاب عرض می‌کنم، ایشان فرموده‌اند: «فقه، محور تلاش علمی حوزه‌های علمیه بوده و همواره نیز باید باشد البته تطور شرایط زندگی بشری مانند همیشه در استباط احکام الهی تاثیراتی گذاشته و از این پس نیز خواهد گذاشت با این حال دونکته باید مورد توجه کامل قرار بگیرد نخست اینکه دیگر علوم اسلامی مانند تفسیر و حدیث و کلام و فلسفه و رجال و …باید مورد اهتمام کامل و در متن اصلی برنامه‌های حوزه باشد و برای آنها مدارس تخصصی تشکیل گردد تا این علوم که حوزه علمیه زادگاه و پرورشگاه آن است از مهد خود بیگانه نگردد و در آن‌ها حوزه به بیرون خود نیازمند نگردد؛ دیگر اینکه مجموعه‌‌ای از علوم انسانی و غیره که دارای تاثیر در استنباط و تنقیح موضوعات فقهی هستند باید مورد عنایت قرار گیرند و فقیه این دوران …» یعنی همان مجتهد واقعی، البته اگر صاحب جواهر در عهد خود مجتهد دوران بود، صاحب جواهر امروز فرق می‌کند با آن روز و شیخ انصاری امروز با شیخ انصاری آن روز فرق می‌کند و شیخ طوسی امروز با شیخ طوسی هزار سال قبل فرق می‌کند، شیخ طوسی در فقه انقلاب کرد چرخش کامل در فقه ایجاد کرد، فقه حدیثی را به فقه اجتهادی و عقلی تبدیل کرد.

اما شیخ طوسی اگر امروزه بود با همان دریافت‌ها و معلومات، فقیه دوران معاصر نبود، شیخ طوسی امروز باید یک شیخ طوسی دیگری شود وگرنه اجتهاد متوقف می‌شود؛ اصلا اجتهاد، اجتهاد نیست! اجتهادی که با زمان پیش نرود تقلید است، رساله فقهای قبلی را می‌بینیم فقهای عصر ما کدام با صاحب جواهر و شیخ طوسی به لحاظ شخصی یکی است؟ خوب حرف آنها را بخوانیم اگر اجتهاد واقعی را کنار بگذاریم دیگر نیاز نیست اجتهاد کنیم چون اجتهاد آنها خیلی قوی تر از ماست تفاوت نسل حاضر با گذشته در این است که ابزارهای جدید و علوم جدید و نگاههای نو و مسائل روز را فهم کنند.

مجموعه‌‌ای از علوم انسانی و غیره که دارای تاثیر در استنباط تنقیح موضوعات فقهی است باید مورد عنایت قرار گیرند و فقیه این دوران با همه ابزارهای استنباط صحیح از جمله تشخیص درست موضوعات است مجهز گردد، بدیهی است که شناخت درست موضوع در تصحیح شناخت حکم الهی دارای تاثیر تمام است.

فقها و بزرگان ما بحث‌هایی را به عنوان مقدمات اجتهاد مطرح می‌کنند شرایط مجتهدی که هدایت جامعه را برعهده گیرد مطرح می‌کنند یک مقدار مبسوط تر می‌تواند به عنوان اوصاف ولی امر مطرح شود که ما یک سالی است درباره فقه و سیاست و ذیل فقه الولایه داریم اوصاف ولی امر را بحث می‌کنیم و ما ۴ دسته این مواصفات را تقسیم کردیم.

از صفات الذاتی هست به ذات برمی‌گردد مانند بلوغ و طهارت و عقل و رشد است الصفات النفوسیه چیزی که در درون باید پدید آید اما اکتسابی است جنبه عقیدتی و علمی و عملی دارد مانند ایمان و عدالت و اجتهاد و اینکه به امور زمانی و مکانی آشنایی داشته باشد یک سری ویژگی روحی بالایی داشته باشد مثل شجاعت و صلابت و صداقت و تواضع و زهد در دنیا داشته باشد همچنین صفات جسمی است و حواس داشته باشد و از جهاتی در جسم سالم باشد.

وقتی برای مرحوم آیت‌الله اراکی پس از ارتحال امام موضوع مرجعیت مطرح شد نمی‌پذیرند ارجاع می‌دهند به دامادشان. بعد از صد سالگی به ایشان مراجعه شد و باید می‌پذیرفت. من زمانی از ایشان وقت گرفتم بین صحبت دیدم آیت‌الله شبیری آمدند و وقت گرفته بودند در خلال بحث چند سوال از آیت‌الله اراکی کردند معلوم شده بود که آمدند ببینند حواس ایشان جمع است. سه مطلب را پرسید ایشان با همه جزییات تعریف کرد. خاطرات را کامل گفتند. اقای شبیری آمده بود ببیند بالای صد سال حواس آیت‌الله اراکی جمع است. البته فقط حواس جسمی نیست باید حواس ما به مسائل اجتماعی نیز باشد، همچنین صفات افاقی یعنی محل رجوع مردم و مقبول جامعه باشد.

امام در رسائل و در تقریرات می‌گوید مجتهد باید ۹ مشخصه داشته باشد در ادبیات عرب قوی باشد دوم با محاورات عرفی انس داشته باشد بسیاری از موضوعات عرفی است مسائل خارجی را بفهمد و تشخیص دهد آگاهی به منطق داشته باشد علم به رجال و معرفت به کتاب و سنت باشد اخیرا دارد توجه می‌شود قبلا کمتر در حوزه اهتمام بود امروز نیز خیلی کافی نیست ولی توجه مختصری می‌شود تفریع فروع بر پایه اصول و توان ارجاع فروع به اصول، جستجو و تفحص در احوال فقیهان شیعه است، طلبه یک دور جواهر را مرور کند، ۱۵۰ باب فقه شده است. لمعه نیز نیمه استدلالی است استدلال تام نیست قبلا طلاب زیر ۲۰ سال لمعه را می‌خواندند، سه چهارم مسلمانان که سنی هستند آنها نیز کتاب‌های سی جلدی فقهی دارند.

فقه ما ذیل بر فقه عام است همیشه عامه حاکم بوده‌اند فقهای ما ناظر به آنها نظر می‌دادند برخی از مسائل از اصول عامه آمده است منبع مهم شده مانند اجماع یک عده منبع عامه است اولین اصول نویسان ما مانند مرحوم سید رضی و شیخ طوسی و شیخ مفید، همان اوایل اصول می‌فرمایند اجماع سنی تبار است و ما مبانی شیعه برای آن درست کرده‌ایم. نمی‌شود از اصول عامه اطلاع نداشت. فقیه عصر حاضر خیلی سخت‌تر است. فقیه مجتهد شدن سخت است، فقیه مقلد شدن آسان است، اینکه بتوان فقه را متحول کرد دشوار است، تحول فقه اهمیت زیادی دارد که بتواند نیازهای روز را در بربگیرد.

امروز به انسان شناسی نیاز داریم، به فلسفه دانش اصول نیاز داریم، به قواعد اصولی فقه را نیاز داریم، در مبانی اگر دیگران گفتند بپذیریم مجتهد نیستیم، فلسفه حکم خیلی بحث دارد، شناخت حکم مباحث زیادی دارد یا دانش فقه بسیار مهم است، فلسفه اخلاق و دانش اخلاق مهم است، فلسفه اخلاق و دانش اخلاق. مگر می‌توان بدون ملاحظه اخلاق، فتوا داد، دین یک منظومه است اگر همه ابعادش لحاظ شود شفابخش است، اخلاق از فقه نمی‌تواند جدا شود. آشنایی با دانش‌های معرفت شناسی و زبان شناسی و علوم شناختی و فراتر از آن آشنایی با علوم انسانی اهمیت زیادی دارد.

نظریه پیوند فقه و علوم انسانی

بین فقه و علوم انسانی پیوندهای زیادی است طلبه‌‌ای که با علوم انسانی آشنا نباشد نمی‌تواند مجتهد شود و فتوا بدهد. نظریه پیوند فقه و علوم انسانی را براساس ده بند توضیح می‌دهم:

اول قله علوم حوزوی فقه است؛

دوم علت اینکه فقه را قله می‌انگارند این است که فقه کارکرد بی‌بدیلی در هویت سازی و تولید سبک زندگی دارد. فقه را از زندگی مسلمانان برداریم مسلمانی با غیر مسلمانی فرق نمی‌دهد فقه به مسلمان هویت می‌دهد در زندگی و آداب معاشرت.

فقه سبک زندگی می‌سازد اینکه بعد از انقلاب فقه این قدر دشمن دارد برای این است که غرب و غرب زده‌ها می‌خواهند سبک زندگی غربی را بر ما مسلط کنند و فقه مانع است چون فقه سبک زندگی خاصی را برای مسلمانان ایفا می‌کند، این نقش بی‌بدیل فقه باعث شده در قله دروس حوزه قرار بگیرد، باید به شان دیگر علوم نیز بپردازیم ولی در حق فقه نیز کم گذاشته‌ایم.

سوم سبک زندگی خاص گرامی گاه تمدن‌هاست، تمدن یعنی مدنیت و شهرنشینی و آداب و طرز زندگی. تمدن، صنعت و فناوری نیست فناوری هم در تمدن است اما هسته سبک زندگی است. در حال حاضر چین پیشرفته‌تر است یا انگلستان و فرانسه. چین این‌گونه است چون تمدنش هنوز شرقی است و به این جهت اروپا و آمریکا حاضر نیستند علمشان را به شرق بدهند اما می‌خواهند سبک زندگی و تمدن را بدهند. فقه تمدن ساز است اگر دنبال تاسیس تمدن نوین اسلامی هستیم باید فقه تمدن ساز را بیاوریم.

چهارم علوم انسانی رایج به عنوان رغیب بالفعل فقه مدعی اداره انسان از گهواره تا گور است. از ایران، اسلامی‌تر نداریم ولی چه قدر علوم انسانی تا چه میزان ما را اداره می‌کند و علوم انسانی سکولار ۷۰ درصد ما را اداره می‌کند، بانک‌ها و مدیریت ما را فقه کمتر اداره می‌کند شاید لازم باشد وزرا و رئیس جمهور مجتهد باشند اگر عملی بود این درست می‌شد وزیر اقتصاد که مسائل مالی را باید مدیریت کند باید مجتهد این کار باشد وزیر ارشاد باید مجتهد باشد عهده دار ارشاد جامعه است، ما فقط گفته‌ایم در وزیر اطلاعات قریب الاجتهاد باشد در وزارت خانه‌ها نیز باید این گونه باشد تا بتوانند جامعه را اداره کنند. اگر عمل می‌کرد این طور نیست نوجوانان ۱۳ تا ۱۷ ساله خیابان‌ها را به آشوب بکشند. آدم خوب با بلد فرق دارد. کسانی که قانون می‌نویسند باید به آمورش و پرورش توجه می‌کردند مجتهد و اجرایی باشد بعد نتیجه را این طور می‌بینیم چنین نسلی تربیت می‌شوند سرشان در بازی‌های خشونت بار بوده است.

پنجم بدون علوم انسانی فقه کارآمد و روزآمد به دست نمی‌آید، ما که در فقه از زمانه عقب هستیم علت این است برخی موضوعات علوم انسانی را نمی‌دانند و فتوا نمی‌دهند اگر فهرست مسائلی که در مورد آن فتوا ندادیم به همان تعداد است که فتوا داده‌ایم. بنده از آیت‌الله سبحانی که فقیه برجسته‌‌ای است شنیدم فقه ما شامل ۴۰ هزار فرع فقهی است و اگر من عرض کنم در مورد ۴۰ هزار فرع فقهی دیگری است که ما اصلا عرضه نکردیم. یکی از مشکلات ما این است که موضوعات را نمی‌دانیم؛ یکی از بزرگان اوایل کرونا به دیدارشان رفتم بحثی در مورد مالکیت فکری داشت ایشان کتاب خوبی را می‌خواند به ایشان گفتم: این از کتاب‌های پژوهشگاه است، ایشان گفت: ما مساله مالکیت فکری را نمی‌دانیم اگر بدانیم می‌توانیم حکم دهیم، مالکیت فکری وادی عظیمی است، زیست فناوری و مسائل دیگر همین طور است، همه شریان‌های حیات بشر معاصر را محاصره کرده ولی یک خارج فقه زیست فناوری یا خارج فقه مالکیت فکری نداریم. ما در موسسه گروه مالکیت فکری داریم بسیاری این بحث‌ها را رها می‌کنند ۷۴۰ درس خارج در ایران برگزار می‌شود حتی یکی در مورد مالکیت فکری و یا زیست فناوری و یا فقه الاقتصاد نداریم چون یکی از جهات مهم این است موضوع را نمی‌دانیم و مطالعه نکرده‌‌ایم تا ندانیم موضوع چیست.

ششم علوم انسانی رایج سکولار و الحادی است؛ سکولاریسم مراتب دارد وقتی سکولاریسم به هستی شناسی وصل شود الحاد می‌شود، به لحاظ هستی شناسی سکولار است چون انسان را گریزان از خدا می‌داند و به غایت آفرینش انسان توجه ندارد و لذا سکولارئ بلکه ملحد است، از نظر ارزش شناسی کاری به خداشناسی و اخلاقی ندارد الحادی است چون مبادی هستی شناسی الحادی دارد مثلا روانشناسی ما قائل به نفس مجرد نیست و این الحادی می‌شود و این چالشی بزرگ است، در هستی شناسی نگاه بر روی احساس است و این الحاد است، غیر محسوس را قبول ندارد و الحاد می‌شود و اگر مسائلی را مطرح می‌کند قابل تجربه شدن نیست، می‌گوید علم نیست پس الحادی است و می‌گوید فلسفه علم نیست.

هفتم حصیله اجتهاد متاثر از علوم انسانی سکولار، فقه سکولار عرف شده است فردی که می‌گوید عدل عبارت است هنجارهای پسند زمانه و یا مبنای اجتهاد را حقوق بشر غرب ساخته، فقه‌اش سکولار است. گاهی صریح قرآن را انکار می‌کند، اینکه نص قرآن را کنار می‌گذارد سکولار است، برای اینکه حجیت وحی را کنار می‌گذارد، انکار وحی است می‌شود سکولار و وقتی آمدید براساس اصحاب علوم انسانی غربی فتوا بدهید فقه می‌شود سکولار. فقه نقطه مقابل سکولاریسم است اما در این صورت می‌شود فقه سکولار و این پارادوکس است.

هشتم برای تمشیت شئون امت و نیز بهره‌برداری از آن در تولید فقه کارآمد و روزآمد است، فقه باید این دو صفت را داشته باشد چون ما معتقدیم فقه کارآمد است و باید گره روز را باز کند، اجتهاد در شیعه زنده است، الان یک موج عظیمی علیه حصر اجتهاد در ائمه اربعه اهل سنت بین برخی از علمای روشن فکر شروع شده است و می‌گوید چرا باید در هزار سال، فقه را باید عمل کنند و شیعه کار درستی کرد چون اجتهادش زنده است، پس ما برای فقه زنده و کارآمد و روزآمد به علوم انسانی اسلامی نیازمند هستیم چون مبانی و موضوع و مسائل و منطق و روش‌اش فرق دارد، باید علوم انسانی دیگری را تولید کنیم، دانشگاهیان متدین باید تولید کنند؟ طلاب نمی‌توانند چون مبانی دستشان نیست کار مجتهد است، کار فقیه مجتهد است، فقط حوزه می‌تواند البته با همکاری دانشگاهیان باشد، علوم انسانی اسلامی باید ناظر بر تولید این علم باشد.

نهم تولید علوم انسانی اسلامی فقط از فقیه مجتهد برمی‌آید نه فقیه مقلد؛

دهم آخرین مبدع اینکه برای تولید علوم انسانی اسلامی و در جهت تحصیل توان اجتهاد کارآمد آشنایی فقیه با علوم انسانی رایج و نقدهای وارده بر آن لازم است.

علوم انسانی چه تعریفی دارد؟ یک تعریف پسینی از علوم انسانی داریم ۲۰۰ سال است از زمان کانت علوم انسانی یک شاخه عظیمی از معرفت بشری قلمداد شده است، من عرض می‌کنم این تقسیم را قبول ندارم که علوم انسانی را شاخه‌‌ای مستقل بدانیم، قبول ندارم ولی وضعیت عمومی در جهان این گونه است. با وضع موجود جهان علوم انسانی چه می‌کند.

علوم انسانی عبارت است از مجموعه دانش‌هایی که عهده‌دار تبیین و صورت‌بندی و تعلیل کنش‌ها و واکنش‌های ارادی آدمیان در ساحات مختلف زیست دنیوی و صدور آموزه‌های دستوری و هنجاری و نیز داوری درباره آنهاست؛ علوم انسانی می‌گوید همه کارهای بشر را تبیین می‌کند، علوم انسانی می‌گوید چه اتفاقی کف خیابان افتاد. گزاره علوم انسانی آن را تبیین می‌کند، ساختار می‌دهد، علت کاوی می‌کند، کنش‌ها و واکنش‌های ارادی آدمان را. فعل غیر ارادی را نمی‌تواند تبیین کند، افعال ارادی انسانها موضوع علوم انسانی است. فقه و علوم انسانی از این رو رغیب هم هستند همین طور داوری در مورد کارهاست اینکه هنجار بود و یا از نظر حقوقی چگونه بود.

اما علوم انسانی که ما باید تولید کنیم، باید نگاه تدبیری و تاسیسی کنیم، علوم انسانی با تعریف پیشینین باید تولید شود، عبارت از مجموعه دانش‌هایی که هر یک از مجموعه قضایای توصیفی و شناخت داری و تجویزی و دستوری و توصیه‌‌ای و هنجاری برساخته مبانی دینی و معتبر معطوف به ابعاد وجودی انسان است، سه دسته گزاره و قضیه دارد، خیلی‌ها تصور نمی‌کنند این گونه است، این جز با اجتهاد و آمیختن به فقه نمی‌شود، نمی‌توان فقه را در علوم انسانی نادیده گرفت، از این رو فقیه باید علوم انسانی را بشناسد، فقهای ما باید متخصص بار بیایند یکی فقیه اقتصاد و یکی فقیه اجتماع و غیره شود.

آنچه در حوزه مدارس دنبال می‌کنیم این مساله است، ما می‌خواهیم بین علوم انسانی و فقه پیوند بزنیم و به غیر از این نه اجتهاد میسر است و نه اجتهاد کارآمد و روزآمد است. کار پرزحمتی است و تلاش کنیم این کار بزرگ را به نتیجه برسانیم، خیلی‌ها غافل هستند و نمی‌خواهند این کار انجام شود، ما باید روز و شب نداشته باشیم و در این باره تلاش کنیم. سعی کنیم طلاب درس خارج شرکت می‌کنند یک سری برنامه‌هایی تنظیم شده است درس خارج مثل جلسه منبری نشود، مباحثه و مراجعه و تقریر نویسی ترک نشود و مباحثات علمی انجام شود و رساله نوشته شود، در زمینه مادی و معنوی کمک می‌شود، شهریه‌ها هدف دار پرداخت می‌شود، اساتید و طلاب می‌توانند با نقد این بحث‌ها را پیش ببرندف توصیه می‌کنیم دانش‌پژوهان و طلاب عزیز کتاب «نظام علمی آموزش و پرورش‌مـآل» و «کتاب فقه تخصصی نظام ساز» را حداقل یک بار مطالعه کنند.

( گفتار فوق سخنان استاد علی اکبر رشاد، رئیس شورای حوزه‌های علمیه تهران و مؤسس و رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی است که در مراسم آیین آغاز دروس خارج حوزه امام رضا(ع) ارائه شده است.)

—————————————

۱- صحیفه‌ی امام؛ ج۲۱، ص۲۸۹

© 2024 تمام حقوق این سایت برای پایگاه خبری مفتاح انسانی اسلامی محفوظ می باشد.