تنظیمات
اندازه فونت :
چاپ خبر
حجت‌الاسلام والمسلمین قاسم ترخان، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی: مهم‌ترین چالش علوم انسانی مدرن/ علوم انسانی مدرن از دو چالش معرفتی حداقلی و حداکثری رنج می‌برد/ یافته‌های علوم انسانی موجود در حوزه تجربه هم دقیق نیست و با نقص معرفتی مواجه است عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی با بیان اینکه برای تولید علوم انسانی قرآن‌بنیان در ابتدا باید مبانی قرآنی را استخراج کنیم، گفت: مبنای علوم انسانی مدرن امروز، «طبیعت‌گرایی هستی‌شناختی یا طبیعت‌گرایی روش‌شناختی» است.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری - تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی؛ حجت‌الاسلام والمسلمین قاسم ترخان، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در چهارمین نشست علمی از سلسله‌ نشست‌های سیزدهمین همایش بین‌المللی پژوهش‌های قرآنی با موضوع «تأثیر مبانی جهان‌شناسی قرآنی در علوم انسانی» که به همت دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم برگزار شد، بیان کرد: موضوع روش‌شناسی استخراج علوم انسانی از قرآن دارای ابعاد مختلفی است و یکی از ابعادی که می‌تواند در این موضوع ما را یاری کند آن است زمانی که به سراغ قرآن می‌رویم باید کدام عناصر را پیدا کنیم که با آن‌ها علوم انسانی قرآن‌بنیان خواهد شد؟ از این جهت موضوع اصلی این نشست به این چگونگی پاسخ می‌دهد.

وی با اشاره به اینکه تولید علوم انسانی قرآن‌بنیان تک‌گذاره نیست، افزود: اگر بخواهیم از قرآن استفاده کنیم این پرسش اساسی مطرح می‌شود که چه عناصری در قرآن‌بنیان کردن علوم انسانی تأثیرگذار است؟ آیا موضوع و روش و اهداف از قرآن تأثیر می‌پذیرد؟ آیا نظریه‌های علوم نظری از قرآن استخراج می‌شود؟ این پرسش‌ها ما را به اینجا رساند که باتوجه به اینکه مبانی نقش اساسی در تولید علوم انسانی قرآن‌بنیان دارد، باید اول به آن بپردازیم.

مهم‌ترین چالش علوم انسانی مدرن

ترخان با اشاره به مهم‌ترین چالش علوم انسانی امروز، اظهار کرد: اندیشمندان این حوزه برخی چالش‌های معرفتی و چالش‌های دینی را مطرح کردند؛ علوم انسانی مدرن از دو چالش معرفتی حداقلی و حداکثری رنج می‌برد.

عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی اضافه کرد: چالش حداقلی به این معناست که علوم انسانی هم مانند هر علمی یک مبانی متافیزیکی دارد و علوم انسانی موجود در حوزه‌ای اظهار نظر می‌کند که تخصص ندارد و در واقع محل بحث اصلی این است؛ برای مثال علوم انسانی درباره اثبات وجود خدا اظهار نظر می‌کند در حالی که این موضوع تجربی نیست که علوم انسانی به آن ورود کند.

وی با اشاره به چالش حداکثری معرفتی علوم انسانی موجود گفت: یافته‎‌های علوم انسانی موجود در حوزه تجربه هم دقیق نیست و با نقص معرفتی مواجه است زیرا آن‌ها مدعی طبیعت‌گرایی روش‌شناختی هستند که جهان فراماده و غیب را منکر می‌شوند و عده‌ای دیگر آن را انکار نمی‌کنند بلکه گزینش می‌کنند و بدون در نظر گرفتن عوامل فرامادی و معنوی به ابعاد مادی می‌پردازند.

عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی ادامه داد: چالش اصلی اینجاست که علوم انسانی از آن‌جا که به عوامل فرامادی و سنت‌های الهی و معنوی بی‌توجهی می‌کند اساسا نمی‌توانند این ادعا را داشته باشند که درباره جهان مادی نظریه و استدلال کند.

ترخان تصریح کرد: علوم انسانی براساس مبنای طبیعت‌گرایی روش‌شناختی بدون توجه به عناصر فرامادی و جهان غیب و عوامل معنوی، درباره جهان مادی نظریه صادر می‌کند، چالش اصلی اینجاست که این کار امکان‌پذیر نیست زیرا روابطی میان جهان مادی با جهان فرامادی وجود دارد که امکان تفکیک آن وجود ندارد.

مبانی جهان‌شناسی قرآنی

وی با بیان اینکه برای تولید علوم انسانی قرآن‌بنیان در ابتدا باید مبانی قرآنی را استخراج کنیم، ادامه داد: اندیشمندان این حوزه نباید بیش از اندازه در مبانی بمانند زیرا علوم انسانی قرآن‌بنیان زمانی تولید می‌شود که این مبانی در عرصه مقالات و کتب دانشگاهی جاری و کاربردی باشد.

ترخان با اشاره به مبانی جهان‌شناسی قرآنی گفت: جهان دارای مراتب و از عوالمی برخوردار است؛ عالم اسماء و صفات (لاهوت)، عالم تجرد تام (عالم عقل روح و جبروت)، عالم مثال (عالم خیال، عالم مثل، برزخ و ملکوت) و عالم طبیعت (عالم ناسوت) از انواع عوالم جهان است.

وی با اشاره به عالم جهان غیب (عالم عقل و جبروت) و شهادت (برزخ و ملکوت) ادامه داد: علامه طباطبایی(ره) در استدلال این دو عالم به  سه آیه اشاره می‌کنند، «وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»(حجر/ آیه ۲۱)، «كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ، وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ»(الرحمن/ ۲۶ و ۲۷) و «اللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَحْمِلُ كُلُّ أُنْثَى وَمَا تَغِيضُ الْأَرْحَامُ وَمَا تَزْدَادُ وَكُلُّ شَيْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدَارٍ»(رعد/ ۸) از این آیات استنباط می‌شود که ما دو گونه وجه داریم. یک وجه مجرد است و از اندازه و مقدر است و یک عالم دیگر هم داریم که مقداری، پایدار و جاودان است و پس از آن عالم طبیعت است.

ترخان با اشاره به مصادیق عالم غیب گفت: ملکوت عالم، ملائکه، روح انسانی به جهت تجرد آن، عوامل معنوی و رفتاری اعم از تقوا و سنت‌های الهی همگی از مصادیق عالم غیب هستند، بنابراین پذیرش این مبنا مهم‌ترین چالش را برای علوم انسانی ایجاد می‌کند.

وی با بیان اینکه از ویژگی‌های جهان غیب می‌توان به طول‌انگاری اسباب مادی و فرامادی، حکومت اسباب فرامادی بر اسباب مادی، تأثیر اسباب فرامادی در جهان طبیعت از طریق استخدام اسباب مادی و ایفای نقش در قالب سنت‌های الهی اشاره کرد، افزود: از سومین ویژگی جهان غیب می‌توان به شفابخش بودن تربت امام حسین(ع) اشاره کرد، اینکه می‌گوییم تربت امام حسین(ع) شفابخش است یک عامل فرامادی و معنوی است، اما نکته اینجاست برای شفابخش شدن این تربت قطعا معلول یک عامل مادی است.

ترخان با اشاره به ۱۱ مورد از مبانی قرآنی علوم انسانی، اظهار کرد: جهان مخلوق است و در حدوث و بقا به خداوند نیاز دارد، جهان به دست خداوند تدبیر می‌شود و در تدبیر عناصر و چینش منطقی وجود دارد، عالم براساس نظام اسباب و مسببات اداره می‌شود پس این اسباب می‌توانند مادی یا فرامادی باشند.

عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی گفت: جهان حق است، جهان یک واحد زنده است و شعور و آگاهی دارد، جهان فعلی با همه بخش‌های آن بهترین جهان است؛ جهان طبیعت هم وجه ثابت و هم متغیر دارد و در رفع نیازهای انسان با کمبود منابع زیستی مواجه نیست، جهان از ماهیت به سوی اویی برخوردار است؛ در واقع نه تنها از او هستیم بلکه به سوی او حرکت می‌کنیم؛ جهان مادی در خدمت انسان و بستری برای تکامل اوست و جهان طبیعت جهان گذر است که همه این موارد از مبانی قرآنی است.

پارادایم‌های مدرنیته

وی با اشاره به اینکه موضوع، روش، هدف و نظریه از عناصر علوم انسانی است، درباره کاربرد مبانی قرآنی در عناصر علوم انسانی، بیان کرد: آیا علوم انسانی می‌تواند تنها به بعد مادی انسان توجه کند و به تأثیرگذاری روح بر زندگی انسان بی‌توجه باشد؟ همان‌گونه که گفتیم مبنای علوم انسانی مدرن امروز، «طبیعت‌گرایی هستی‌شناختی یا طبیعت‌گرایی روش‌شناختی» است.

ترخان با بیان اینکه دنیای مدرنیته سه نوع پاراداریم در روش‌های تحقیقی دارد، گفت: یکی از آن‌ها پارادایم پوزیتیویسم یا اثبات‌گرایی است؛ در نظریه اثبات‌گرایی، اثبات از طریق شیوه‌های تجربی مطرح نیست و برای مشخص کردن یک موضوع باید از روش‌های علمی استفاده شود.

عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی ادامه داد: اثبات‌گرایان این روش را برای درک جهان هستی مدنظر قرار داده و تمام توجه خود برای کشف یک موضوع با استفاده از روش‌های علمی می‌دانند؛ در بین پیروان مشهور این نظریه می‌توان از نیوتن و دکارت نام برد.

ترخان اضافه کرد: رکن هستی‌شناسی در پارادایم اثبات‌گرایی، قوانین و حقایقی را مدنظر دارد که توسط جهانیان مورد قبول باشد و در رکن شناخت‌شناسی، پژوهش عینی است و از همین رو روش انجام این‌گونه تحقیقات به‌صورت کمی خواهد بود.

وی با اشاره به اینکه براساس این پارادایم «وحی» و «عقل» به‌عنوان منبع معرفتی انکار شد و تجربه تنها منبع معرفتی اندیشمندان شد، اما بسیاری از محققان در جهان بر این باور بودند که انسان با ربات فرق می‌کند، بیان کرد: درباره موضوعات جهان بشر نباید صرفا به دنبال علت بود بلکه باید رسیدن به معنا را اولویت قرار دهیم؛ برهمین اساس بعدها پارادایم تفسیری و انتقادی شکل گرفت.

عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی ادامه داد: یکی دیگر از انواع پارادایم‌های تحقیق، پارادایم تفسیری است که در این روش، پژوهشگر و انگیزه‌های درونی وی از اهمیت بالاتری برخوردار بوده و دلیل انجام یک پژوهش با توجه به ارزش‌های گروهی از افراد یا زمان، قابل تفسیر است. در روش تفسیری همان‌گونه که از نامش پیداست، موضوعش شاخ و برگ دادن به آن با استفاده از داده‌های به‌دست آمده و در نهایت حل مسئله است و استفاده از اعداد و اثبات علمی، جایگاه بالایی در پارادایم تفسیری نخواهد داشت. رکن هستی‌شناسی در پارادایم تفسیری از واقعیت‌های چندگانه جهان استفاده می‌کند و شناخت‌شناسی آن به‌صورت ذهنی است.

ترخان با اشاره به تعریف پارادایم انتقادی گفت: براساس این پارادایم انسان می‌تواند با رهایی و فراغ بال بیشتری، تغییر ایجاد کند؛ تمام این پارادایم‌ها عقل غیر تجربی و وحی به هیچ عنوان کارساز نیست و تنها منبع معرفتی آنان، روش تجربی است.

پارادایم‌های پسامدرنیته

وی با بیان اینکه پس از مدرنیته پارادایم‌های دیگری پدیدار شد و یکی از آن‌ها پارادایم دیسکورس(گفتمان) است، تصریح کرد: پارادایم‌های دوران پسامدرن بر این باور هستند که معرفت مستقل تجربی وجود ندارد و با این پارادایم به‌طور کلی تمام باب‌های معرفتی بسته شد زیرا پارادایم‌های سه‌گانه عقل و وحی را به‌عنوان منبع معرفتی نمی‌پذیرفت و تنها منبع معرفت را تجربه می‌دانست و پاراداریم پسامدرن هم روش تجربی را به‌عنوان منبع معرفت نمی‌پذیرد.

عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی تصریح کرد: از آنجا که نقد پُست‌مدرن‌ها ملازم با دفاع از هویت علمی وحی و شهود و عقل نظری و علمی نبود، معرفت و آگاهی مدرن را پس از چندماه به سیطره فراگیر شکاکیت، نسبیت و تاریخی‌نگری محض افکند.

ترخان تصریح کرد: علوم انسانی اسلامی با معتبر شمردن همه روش‌های چهارگانه تجربی، عقلی، وحیانی و نقلی و شهودی، از سویی با نقص معرفتی پیش‌گفته مواجه نیست و از سویی دیگر در دام شکاکیت و نسبیت گرفتار نمی‌آید. در نتیجه باور به دستگاه معقول قانونمندی که تحقق آن در گرو عمل به تکلیف اسلامی و شرعی و ورای محاسبات معمولی است، موجب خواهد شد در علوم انسانی نگاه توأمان به عقل و نقل داشته‌ باشیم و در تبیین پدیده‌های انسانی به سراغ منباع وحیانی نیز برویم.

وی اظهار کرد: این راهکار برخلاف پندار برخی به علم طبیعی اختصاص ندارد و در علوم انسانی هم جریان دارد، اگرچه نکته دوم کارایی قابل توجهی در دینی کردن علوم انسانی دارد، این نکته نتیجه فهم صحیح از نکته اول است؛ به عبارت دیگر پشتوانه نگاه توأمان به عقل اعم از تجریدی و تجربی و نقل را باید در سلسله‌مراتبی دیدن عالم و باور به جهان غیب جست، وگرنه دلیلی بر رد این گفته نخواهیم‌ داشت که علوم تجربی فقط با عالم ماده سر و کار دارد و ما می‌توانیم این عالم را منقطع از عوالم دیگر، حتی در صورت پذیرش وجود این عوالم مورد مطالعه قرار دهیم.

ترخان با اشاره به ترکیبی از بسترگرایی و صورت‌گرایی گفت: علوم انسانی اسلامی ضمن توجه به نظریه‌های اجتماعی بومی، ثابتات انسانی و مسئله فطرت و همچنین سنن الهی را مورد غفلت قرار نمی‌دهد؛ از این‌رو با لحاظ دو دسته از ویژگی‌ها عمومی و اختصاصی جوامع و افراد، روش تلفیقی از صورت‌گرایی و بسترگرایی را ارائه می‌کند. این روش هم واقع‌گرایانه است و تبیین پدیده‌های انسانی و اجتماعی را بدون توجه به بسترهای زمانی و مکانی امکان‌پذیر نمی‌داند و هم از چالشی که رویکردهای ضدطبیعت‌گرایی روش‌شناختی با آن مواجه‌اند یعنی نسبیت مطلق در امان است و کشف قوانین عام پدیده‌های انسانی و اجتماعی را ممکن برمی‌شمارد.

نتایج بحث

وی تصریح کرد: در محور مباحث موضوع «تأثیر مبانی جهان‌شناسی قرآنی در علوم انسانی» این نتایج حاصل شد که اولا دو نگره طبیعت‌گرایی هستی‌شناختی و روش‌شناختی مبنای علوم انسانی رایج به‌شمار می‌آیند، البته می‌توان نگره دوم را حاکم بر همه پارادایم‌ها تلقی کرد. پارادایم‌های تفسیری یا پست‌مدرنیسمی علی‌رغم اینکه با طبیعت‌گرایی روشی مخالفت کردند، علاوه بر اینکه به نسبی‌گرایی مبتلا شدند در همان زمین بازی پارادایم پوزیتیویستی بازی کرده و نتوانستند خارج شوند. دوما رویکردهای ضدطبیعت‌گرایی روش‌شناختی از دو منظر الهیاتی و فلسفه علمی به این حوزه ورود کرده‌اند؛ این موضع اگرچه در پاره‌ای موارد باارزش تلقی می‌شود، نتوانسته‌اند در نقد معرفتی رویکرد طبیعت‌گرایی روش‌شناختی کامیاب باشند.

عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی ادامه داد: ترکیب در روش معرفت اگر واقعیت‌های غیرمادی و غیرآشکار تعیین‌کننده‌تر از واقعیات شهودند و بخشی از سنت‌های لایتغیر الهی به این حوزه مرتبط است و اگر ارتباط علی و معلولی بین جهان غیب و شهادت وجود دارد، برای شناخت جهان غیب و توصیف پدیده‎‌های انسانی و اجتماعی نمی‌توان به روش تجربی و حسی بسنده کرد و منبع کسب دانش را در حس و تجربه خلاصه کرد؛ بر این اساس باید از روش ترکیبی استفاده کرد که در آن استفاده از منابع وحیانی مهم تلقی خواهد شد.

ترخان با اشاره به ترکیب در روش و سطح تحلیل گفت: اگر هستی‌های فرامادی بخش بسیار وسیعی از گستره هستی را تشکیل می‌دهند و بعد حقیقی انسان مجرد و از عالم غیب است؛ اگر عوامل معنوی در پدیده‌های اجتماعی و فردی تأثیر دارند و بر عالم «سنت‌های الهی» حاکم است به‌کارگیری روش‌های کمی و کیفی و تبیینی، تفسیری و انتقادی در تحلیل پدیده‌ها ضرورت دارد؛ در این روش علاوه بر به‌کارگیری روش‌های دلیل‌یابی، فهم معانی رفتار و انگیزه‌های کنشگران تبیین‌های علّی و کارکردی و انتقاد از وضعیت موجود به‌منظور تغییر نیز مطرح می‌شود.

وی در پایان یادآور شد: این روش ضمن آنکه از روش تبیینی غیرتجربی در طول روش تبیینی تجربی استفاده می‌کند و با نقص معرفتی تبیین‌های طبیعت‌گرایانه مواجه نیست، به چالش‌های سایر روش‌ها نیز مبتلا نیست و در واقع تلفیقی از صورت‌گرایی و بسترگرایی را ارائه می‌کند.

انتهای پیام/

© 2024 تمام حقوق این سایت برای پایگاه خبری مفتاح انسانی اسلامی محفوظ می باشد.