تنظیمات
اندازه فونت :
چاپ خبر
دکتر رضا غلامی در نخستین نشست تخصصی مطالعات نقدپژوهی در قلمرو علوم انسانی: ما در علوم انسانی چیزی به جز نقد نداریم و باید علوم انسانی را با نقد جلو ببریم/ فلسفه علوم انسانی آمیخته به نقد است میزان خارج کردن احساسات از دل نظریه و گرایش به واقعیت، میزان هماهنگی با یک نظریه با نظریات تقرب یافته به حقیقت، میزان قابل فهم و درک بودن نظریه، میزان جامع نگری نظریه، میزان انسجام درونی نظریه، سطح نواوری نظریه، میزان و گسترده در معرض نقد بودن نظریه، میزان تاب آوری نظریه در برابر نقدهای وارده، میزان مفید بودن نظریه در حوزه خودش و محک نظریه با شبیه سازی از جمله این موارد است.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری - تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی به نقل از روابط عمومی پژوهشگاه مطالعات فرهنگی، اجتماعی و تمدنی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری (پمفات) نخستین نشست تخصصی مطالعات نقدپژوهی در قلمرو علوم انسانی برگزار شد.

دکتر رضا غلامی در این نشست در ابتدا تعریفی از نظریه در علوم انسانی ارائه کرد و گفت: تعاریفی که تا الان از نظریه ارائه شده بسیار به هم شبیه هستند اما تناسبی با ساخت علوم انسانی ندارد و برداشتشان کاملا تجربی است.

او افزود: در فلسفه علم، تعاریف گوناگونی برای نظریه ارائه شده است. از بین این تعاریف، شاید تعریف جامع تر و مانع تر، تعریفی باشد که می‌گوید نظریه در علوم انسانی عبارت است از ارائه روشمند، مبنادار و مستندِ یک یا مجموعه‌ای از فکر و ایده‌های نو در باب کشف یا تفسیر یک واقعیت انسانی و اجتماعی (اعم از نگاه سوبژکتیو و ابژکتیو )، در قالب یک قانون علمی تازه و همچنین ردّ چیزی که پیش از این، به مثابه یک واقعیت اجتماعی، اثبات یا تفسیر شده و البته ارائه جایگزین برای آن در قالب یک قانون جدید.

دکتر غلامی تاکید کرد: در چنین رویکردی، نظریه باید حداقل پنج خصیصه داشته باشد؛ ۱- در ساحت خاص بودن ۲- نو و ابداعی بودن ۳- در حد حدس و گمان بودن و در نتیجه، قابل رد و ابطال بودن ۴- برخورداری از معنای بین اذهانی ۵-قابل فهم بودن

او ادامه داد: بخش مهمی از تحقیقات پژوهشی ارزشمند، تحقیقاتی هستند که در آن، نظریه‌های موجود درباره یک مسئله خاص، با هدف پاسخگویی به یک پرسش مشخص، در سطحی معین،‌ احصاء، طبقه بندی، شرح و تحلیل، نقد و مقایسه می‌شوند. یعنی لزوما در آن تحقیقات‌ نه ارائه نظریه جدید مدنظر است و نه قابلیت و ظرفیت و شرایط نظریه پردازی وجود دارد. این تحقیقات به صورت متراکم زمینه نظریه پردازی را فراهم می‌کنند.

این استاد دانشگاه با بیان اینکه در سال‌ها اخیر برخی تلاش کرده فلسفه علم پوپر را سیاسی تفسیر کنند افزود: نظریه پوپر در علوم انسانی راهگشاست. من این نظریه را سال‌ها پیش طرح کردم گرچه بسیار نقد شدم. پوپر دغدغه اش علوم طبعیت است نه انسانی و بنابراین بیشتر درباره ابطال پذیری حرف زده تا نقد پذیری. بخشی از علوم انسانی نیز ساینس است و به میزانی که علوم انسانی کار علوم طبیعی را می‌کند بحث ابطال پذیری در آن وجود دارد.

دکتر غلامی گفت: فلسفه علوم انسانی آمیخته به نقد است. مگی درباره پوپر می‌گوید او در نوشته‌هایش تاکید می‌کند نقد موتور محرکه علم است اما خودش مواجهه گشوده با نقد ندارد. پوپر می‌گوید تمایز علم با شبه علم در همین نقطه است. در علم یا کار می‌کند یا حذف می‌شود اما در شبه علم این چنین است. در  علوم انسانی به قول آقای ملکیان نظریه‌ها پررو هستند و می‌مانند چه نقد بشوند و چه ابطال. اما در علم این طور نیست.

به گفته او، پوپر درباره ابطال پذیری بحث مهمی دارد. ما می‌توانیم از بحث ابطال پذیری در نقد پذیری الهام گرفته و آن را از لاغری دربیاوریم. می‌توان این را از مسیرهای دیگری وارد علوم انسانی کرد. مقاومت یک نظریه در علوم انسانی به معنای تقرب بیشتر به حقیقت است. البته ما چیزی به نام حقیقت مطلق نداریم حتی در علوم انسانی اسلامی هم این را مطرح کردم که ما فقط قادر به تقرب به حقیقت هستیم. البته در فلسفه امور شبه یقین وجود دارد ولی در علوم انسانی ما به سوی حقیقت می‌رویم.

رئیس پژوهشگاه مطالعات فرهنگی، اجتماعی و تمدنی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری (پمفات) عنوان کرد: پوپر می‌گوید هر چه میزان مقاومت یک نظریه در علوم انسانی به معنای تقرب بیشتر به حقیقت است. در علوم انسانی اسلامی وقتی پیامبرو ائمه حضور ندارند ما امور شبه یقین فقط داریم.  مسئله نسبیت اینجا مطرح می‌شود و من معتقدم در معرفت شناسی به سختی می‌شود هسته مرکزی که شبه یقین باشد پیدا کرد. پوپر هم درست است که سعی می‌کند مبنا را رد کند اما در نهایت مجبور است بخش‌هایی از آن را در علم نگه دارد و که علم و معرفت را به آن تکیه داد. بنابراین ما نباید نسبیت را کنار بگذریم و از آن اژدها بسازیم.

دکتر غلامی گفت: معیارهای عمومی نقد نظریه را مطرح کرد و گفت: میزان خارج کردن احساسات از دل نظریه و گرایش به واقعیت، میزان هماهنگی با یک نظریه با نظریات تقرب یافته به حقیقت، میزان قابل فهم و درک بودن نظریه، میزان جامع نگری نظریه، میزان انسجام درونی نظریه، سطح نواوری نظریه، میزان و گسترده در معرض نقد بودن نظریه، میزان تاب آوری نظریه در برابر نقدهای وارده، میزان مفید بودن نظریه در حوزه خودش و محک نظریه با شبیه سازی از جمله این موارد است.  ما در علوم انسانی چیزی به جز نقد نداریم و باید علوم انسانی را با نقد جلو ببریم.

انتهای پیام/

© 2024 تمام حقوق این سایت برای پایگاه خبری مفتاح انسانی اسلامی محفوظ می باشد.