فرهیختگان: ماجرای ما و عدالت آموزشی سالهاست که جدیتر از قبل پیش میرود و حالا روزبهروز و دفعهبهدفعه، مراسم، نشستها، گزارشها و گفتارهای متنوعی در این باب فراگیر میشود. حضور در همه نشستها و هماندیشیها و گعدههایی که حول این مساله شکل میگیرد، حتما میسر نیست، اما هر گامی در مسیر عدالت آموزشی، شایسته تقدیر و پیگیری است. از این جهت 6 مهرماه سالجاری یک جلسه هماندیشی توسط اندیشکده حکمرانی اسلامی مجمع عالی علوم انسانی اسلامی تحت عنوان «هماندیشی عدالت آموزشی در حکمرانی آموزشوپرورش» برگزار شد که چهرههای شاخص و متخصص در این حوزه در آن به ارائه آرا و نظرات خود پرداختند. در ادامه بخشی از گفتارها و آرای صاحبنظران این حوزه را با هم میخوانیم.
مهدی نویدادهم، عضو هیاتعلمی دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی، دبیرکل سابق شورای عالی آموزشوپرورش و از فعالان نظام تعلیم و تربیت: بحث عدالت آموزشی، بحث بسیار مهم و بحث روز آموزشوپرورش است. از زوایای مختلف میشود به این بحث پرداخت. موضوع بحث من، بحث تنوع فرهنگی و عدالت آموزشی است. عدالت آموزشی موضوع بسیار جدی است و اگر امروز برای حل این مساله راهحلی پیدا نکنیم فردا به دلیل مشکلات جدی که از این زاویه متوجه آموزشوپرورش شده است دیر خواهد شد اما بحث فرهنگی به چه دلیل مهم هست؟ من چند دلیل را برای آن ذکر میکنم: کشور ما کشور چندفرهنگی است. اقوام مختلف در ایران وجود دارند، مذاهب مختلف در نتیجه هویتهای مختلف و فرهنگهای مختلف. روزگاری تصور بر این بود که اگر یک کشوری تکفرهنگی باشد زمینه توسعهیافتگی آن راحتتر و بهسهولت انجام خواهد شد اما این نگاه وجود ندارد. این چندفرهنگی اگر خوب مدیریت شود میتواند زمینهساز توسعهیافتگی باشد. این چندفرهنگی و اقوام مختلف در مرزهای ما و از مرکزیت دور هستند. این دور بودن از مرکزیت یعنی دور بودن از مراکز سیاستگذار و تصمیمگیرنده و برنامهریز و تخصیص منابع؛ خود این هم آفتی است. در نتیجه بهزعم من این تنوع فرهنگی و قومی که موضوع بحث ماست هم فرصت و هم تهدیدی برای کشور است اگر مدیریت شود زمینهساز توسعهیافتگی است و اگر مدیریت نشود آفت جان خواهد شد به نظر میرسد الان در این مقام هستیم و متاسفانه آسیبهایی دیدیم. این یکسوی قضیه است، سوی دیگر قضیه بحث عدالت است. همانطور که اشاره کردم شواهد متعددی وجود دارد که عدالت در کلان کشور، عدالت اجتماعی و عدالت اقتصادی آسیبدیده است؛ در نتیجه عدالت آموزشی هم آسیبدیده است. اینطور نیست که در سایر بخشها وضع ما خوب باشد و فقط مشکل ما عدالت آموزشی باشد. شاید عدالت آموزشی بخشی از آن متاثر از ناعدالتیهایی است که در سایر حوزهها و عرصهها وجود دارد. اینجا نقطهای است که دشمن روی آن دست گذاشته و این شکافها را بزرگنمایی کرده و انسجام ملی ما را تضعیف میکند. اگر برای بسط عدالت و درمان ناعدالتیها و بیعدالتیها نتوانیم چارهاندیشی کنیم در گام اول وحدت ملی، انسجام ملی و فرهنگی ما آسیب خواهد دید. آخرین دلیل که چرا این بحث مهم است و در آموزشوپرورش مطرح میشود این است که سنین کودکی هویتیابی است و آموزشوپرورش اگر فعال و اثربخش باشد در تقویت هویت و انسجام و در تقویت وحدت ملی میتواند اثربخش باشد و نقش کلیدی ایفا کند. اگر به دنبال وحدت ملی هستیم از دبستانها و از پیشدبستانیها باید شروع کنیم و برخلاف تصوری که عدهای میگویند با نیروی نظامی و انتظامی و امثال آن میتوان وحدت ایجاد کرد و وحدت ملی را حفظ کرد، این پدیده فرهنگی است و باید از دستگاههای فرهنگی کمک گرفت و بهترین دستگاهی که میتواند نقشآفرینی کند، آموزشوپرورش است. پدیده تلخی که امسال هم مقاممعظمرهبری از آن نام بردند کوچکانگاری آموزش و پرورش است. اگر این مساله برطرف شود، سیاستگذاران، برنامهریزان آموزشوپرورش را کوچک نبینند و ظرفیتها و قابلیتهای آن را به رسمیت بشناسند بسیاری از مشکلات کشور از جمله آسیبدیدگی عدالت، آسیبدیدگی وحدت و انسجام ملی را میشود از طریق آموزشوپرورش حل کرد و چارهای برای آنها اندیشید. عنوان بحث تنوع فرهنگی و عدالت آموزشی است. در این سازه تعریف و مفهوم واژگان اعم از فرهنگ و تنوع فرهنگی، عدالت، عدالت آموزشی و درنهایت مناسبات تنوع فرهنگی با عدالت آموزشی باید تبیین شوند. یک تعریف از فرهنگ تعریف شهید مطهری است، ایشان فرهنگ را روح جامعه میبینند. خیلیها فرهنگ را به محصولات و مولفههای فرهنگی فرومیکاهند اما این نگاهی که در تعریف بسیاری از صاحبنظران و جامعهشناسان هم مطرح است این است که فرهنگ را روح جامعه دانستن، یعنی تمام فعلوانفعالات جامعه بهصورت مستقیم و غیرمستقیم از فرهنگ تاثیر میپذیرد و ریشه در فرهنگ دارد. چرا؟ چون مجموعه باورهاست که باورها، رفتارها، اندیشهها، کنشها و واکنشها همه را متأثر میکند. این نگاه به فرهنگ مدنظر است. یک تعریف هم شورایعالی انقلابفرهنگی دارد که در آنجا واژه نظامواره بودن آن برای من قابلتأمل است، یعنی فرهنگ را نظامواره دیدن، همه این عناصر، همه این مولفهها، همه باورها و مفروضات است. ارزشها، آدابورسوم همه اینها تاثیروتأثر برهم دارند. یکی نظامواره است، این دو ویژگی، روح حاکم بر جامعه و نظامواره دیدن سبب میشود که کل فعل و انفعالاتی که در جامعه اتفاق میافتد از منظر فرهنگی قابلمطالعه باشد. هر سیاستگذاری اقتصادی قطعا کارکرد فرهنگی دارد، بهصورت آشکار یا پنهان، هر سیاستگذاری اجتماعی، سیاسی، نظامی و انتظامی قطعا بهصورت آشکار یا پنهان کارکرد فرهنگی دارد و ما وقتی به دنبال عدالت آموزشی هستیم و از منظر فرهنگی میخواهیم به عدالت آموزشی نگاه کنیم این نگاه و ملاحظه را باید داشته باشیم. درمورد تنوع فرهنگی؛ در ایران اقوام مختلف زندگی میکنند. بحث امروز و دیروز نیست. ۷۰۰۰ سال، ۱۱۰۰۰ سال این اقوام در این سرزمین بودهاند و در کنار هم زندگی کردهاند. قوم بلوچ ما حداقل ۵۰۰۰ سال قدمت دارد. قوم کرد ما ۳۵۰۰ سال، آذری حداقل ۳۵۰۰ سال تاریخی بیان شده است. خب اینها فرهنگ و کارکردهای خاص خودشان را دارند. ایران کشور چندفرهنگی است. اقوام مختلف با فرهنگهای مختلف در کنار هم زندگی میکنند. به نظر میآید برخی از این فرهنگها ظرفیت اجرای عدالت یا فهم عدالت و بعد اجرای عدالت را به معنای عام کلمه ندارند؛ یعنی اگر ما به دنبال عدالت آموزشی هستیم یکی از کارهای ما باید پالایش و پیرایش خردهفرهنگها باشد. شاهد مثال من مواجهه برخی از اقوام با دخترانشان بود که تحصیل دختران را برنمیتابیدند و اجازه نمیدادند که دخترانشان درس بخوانند، یعنی آموزشوپرورش آماده بود، مدرسه و معلم داشت اما دانشآموز نداشت. چرا دانشآموز نداشت؟ چون پدر و مادر اجازه نمیدادند که بچه دختر از ششم به بالا درس بخواند، البته این قضیه برای ۳۰ سال پیش است و الحمدلله رشد فرهنگی پیدا کردهایم. چندین سال پیش وقتی ما به برخی از استانها میرفتیم حداکثر مطالبه آنها یک دبستان بود و الان دبیرستان و دانشگاه مطالبه میکنند و بلوغ فرهنگی و اصلاح فرهنگی که در فرهنگ عمومی ایجاد شده است زمینه اجرای عدالت آموزشی را فراهم میکند یعنی لازمه تحقق عدالت، اصلاح فرهنگ است. درست است که در کشورمان اقوام مختلف داریم اما خوشبختانه به دلیل هوشیاری و غنای فرهنگی این اقوام، در طول تاریخ اینها با هم زندگی مسالمتآمیز داشتهاند. ما قومکشی در ایران نداشتیم؛ چیزی که در اروپا و کشورهای دیگر داشتیم که یک قومی به حکومت و حاکمیت میرسد و اقوام دیگر را به دلیل قومیتمحوری از بین ببرد. این هم از اصالتها و زیباییهای فرهنگی ایران ماست. در ایران ما دولت قومیمحور تاکنون نداشتهایم. آذربایجانیها، لرها، سیستانیها، خراسانیها به حکومت رسیدهاند اما هیچکدام قوممحور نبودند. ما از یک تمدن دیرینه برخوردار هستیم. بیش از اینکه قومیت موضوعیت داشته باشد، محلهها و مُدُن موضوعیت داشتهاند. ابومسلم خراسانی، خراسان موضوعیت داشت. خواجه رشیدالدین فضلالله همدانی، حافظ شیرازی، صائب تبریزی، این شهرها، این محلههای مُدُن موضوعیت داشتند. اینها خب به دلیل اینکه مدنیت داشتند قومیت افراد را تحتتاثیر قرار میدادند و به قوم شناخته نمیشدند بلکه به محل زادگاهشان شناخته میشدند. حال، اقوام و فرهنگهای مختلف را داریم و مشکل ما مشکل مدیریت فرهنگی است. چه باید کرد؟پیشنهاد من در این بخش این هست که استراتژی که باید در حکمرانی کشور اتخاذ کنیم در همه ابعاد منجمله آموزشوپرورش، از جمله عدالت آموزشی، استراتژی وحدت در کثرت است؛ یعنی تفاوتها را ببینیم و به رسمیت بشناسیم اما وحدت ملی و آن انسجام فرهنگی هم محور بحث ما باشد. برداشت من از بیانات مقاممعظمرهبری، امام و قانون اساسی همین است. وحدت در کثرت، هرچند در عمل در بعضی از مواقع به این اصل وفادار نبودیم اما این موردنظر نیست. برای مثال اصل 15 قانون اساسی یکی از مصادیق بحث فرهنگ که موضوع بحث ما و عدالت است، بحث زبان و خط است. قانون اساسی در اصل 15 هر دو را با محوریت وحدت ملی یعنی خط فارسی بیان کرده است. زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است. این اصل است، کتاب فارسی، مکاتبات و متون رسمی باید با این زبان و خط نباشد اما توجهی به زبانهای محلی کرده است؟ خیر، ولی استفاده از زبانهای قومی و محلی در مطبوعات و رسانههای بومی و تدریس ادبیات آنها در مدارس در کنار زبان فارسی آزاد است. این بخش، بحث من از تنوع فرهنگی است. بخش دوم، عدالت آموزشی است. برای عدالت تعاریف مختلفی مطرح شده است. سادهترین تعریف دسترسی یکسان و برابر همه به آموزش است. یک مقدار دقیقتر و عمیقتر آموزش باکیفیت موردنظر است و عدالت این است. صرف دسترسی به آموزش مبنا نیست بلکه آموزش باکیفیت موردنظر است. الان در کشور از منظر دسترسی یکسان، تقریبا دستاوردهای قابل دفاعی داشته است. روزگاری در کشور ما 37 درصد از دانشآموزان دختر بودند. الان 55.5 درصد از دانشآموزان دختر هستند. روزگاری 76درصد بچههای لازمالتعلیم دسترسی به مدرسه نداشتند اما الان پوشش تحصیلی ما بالای ۲/۹۸ درصد است. ما در کشور ۵۰۵ مدرسه تک دانشآموزی داریم. این به معنای دسترسی به آموزش است؛یعنی هزینهکردن نظام در راستای آموزشوپرورش. این افتخارآمیز و دستاورد است. اما کیفیت چگونه است؟ ما در جلسهای وضعیت سیستانوبلوچستان را بررسی میکردیم. یکسوم معلمان امسال سیستانوبلوچستان غیررسمی هستند؛ یعنی یا سربازمعلم یا حقالتدرسی یا شرکتی یا خدماتی هستند؛ یعنی دارای کیفیت حداقلی هستند. این را اگر با این تعریف ببینیم این بیعدالتی است. اگر با این تعریف ببینیم عدالت یعنی دسترسی، این عدالت است. در سند تحول دو هدف جدی وجود داشت، ارتقای کیفیت و عدالت که قابلتبیین است. الان شواهد متعددی وجود دارد که در این جهت ناموفق بودیم. نکته مهم من این بیعدالتی، آسیبدیدگی عدالت آموزشی به دلیل تنوع فرهنگی نبوده است. اینگونه نبوده که چون اینها ترک یا لر یا کرد بودهاند ما به اینها نپرداختهایم. با این دلیل به بیعدالتی دامن زده نشده است. برحسب آمار سرانه فضای فیزیکی کشور که یک شاخص است بالاترین سرانه فضای آموزشی را کدام استان دارد؟ ایلام (2.8) درصد. بعد از آن یزد، سوم کهگیلویه، چهارم چهارمحالوبختیاری، کمترین استان البرز 3.2 دهم درصد، میانگین کشور 3.5 مترمربع است، البرز، سیستان بلوچستان و بعد از آن تهران است. این بیعدالتی که شما میبینید، میانگین 2.5، بیشترین 2.8دهم و کمترین 3.2 دهم، در این هیچ ردپایی از قومیت و فرهنگ و تنوع فرهنگی نمیبینید بلکه ناشی از ضعف مدیریت و عواملی از این دست است. باور من این است که نهاد آموزشوپرورش یک نهاد فرهنگی-تربیتی است، یعنی تعلیم و تربیت در بستر فرهنگ جامعه جریان پیدا میکند و با فرهنگ جامعه دادوستد دارد. اگر این عقیده را بپذیریم یادگیری و آموزش با فرهنگ جامعه ارتباط تنگاتنگ دارد، آن تنوع فرهنگی را باید ببینیم و به آن توجه کنیم. نمیتوان آموزشوپرورشی داشت که تنوع فرهنگی نداشته باشد و نبیند، یک کتاب برای کل کشور داریم. یکی از احکام سند این است که ما به چندتالیفی برسیم که در آن چند تالیفی استانها بتوانند خودشان را نشان دهند. طرح بومی که با آن آشنا هستید میدان را برای این باز کرده است که تفاوتهای فرهنگی و اقلیمی دیده شوند. علیرغم تمام تلاشها و برنامهریزیهایی که کردیم تا عدالت را تعمیم دهیم چرا موفق نشدهایم؟ یکی از دلایل آن این است که تنوع فرهنگی را ندیدیم. چه باید کرد؟ مجموعهای از سیاستها و برنامههای آموزشی – تربیتی، مبتنیبر همان راهبرد وحدت در کثرت فرهنگی، با رویکرد کاهش تمرکز باید راهبرد ما باشد. تا زمانی که این مقدار تمرکز است و همه سیاستگذاریها و تصمیمگیریها در مرکز است این اتفاق نمیافتد. با رویکرد کاهش تمرکز و توجه به اقتضائات تنوع فرهنگی ضمن التزام به حفظ وحدت ملی، اگر بتوانیم این کار را انجام دهیم میتوانیم بخشی از این آسیبدیدگی عدالت آموزشی یا بیعدالتی آموزشی را مدیریت کنیم.
صادق ترابزادهجهرمی، پژوهشگر مرکز رشد دانشگاه امام صادق(ع): ما یک سیاست مستمر بیش از ۵۰ ساله بهعنوان کنکور داشتیم که حالا با تغییراتی همچنان هست، بحث معدل هم هست که الان متمرکز شده. بحث ما بررسی این مقوله است. خب سوال ابتدایی این است که عدالت چیست؟ من قطعا معتقد به برابری نیستم و اساسا برابری را یک سود خالی از محتوا میدانم. در جایی اقتضای برابری ممکن است باشد و در جایی ممکن است این اقتضای برابری وجود نداشته باشد. بنابراین ممکن است جایی نیاز به برابری باشد و جایی نباشد، پس نقطه شروع بحث ما در مبنای بحث عدالت، برابری نیست. من معتقد به نظریه توازن هستم. شش کلوچه را در بین دو نفر تقسیم کنید، یکی کلوچه بیشتر و دیگری کمتر دوست دارد. شما به چند حالت میتوانید این کار را انجام دهید، در یک روش کلوچهها را سهبهسه تقسیم کنید و عدد بین آنها را برابر کنید. دیگر اینکه به کسی که کمتر دوست دارد بیشتر دهید و به کسی که بیشتر دوست دارد کمتر دهید، مطلوبیتهای آنها را برابر کنید. هر دوبرابری است حالا به تعبیر مایکل والزر در مقاله برابری ساده- پیچیده، نقد میکند تصور ساده از برابری که هیچوقت محقق نخواهد شد. میخواهم بگویم که باید اخذی موضعی کرد و وقتی میخواهیم هر مسالهای را در نسبت عدالت نقد و بررسی کنیم، باید بگوییم که موضع ما چیست. برابری، تناسب، انتخاب یا توازن است، هرکدام که میخواهد باشد. در حوزه آموزشوپرورش مبنای بحث من این است که ما بهتناسب افراد و البته اشتراکات افراد و بهتناسب هویتهای جمعی متفاوت و متکثری که افراد داخل آن هستند و البته اشتراکاتی که اینها با هم دارند و بهتناسب نیازهای متکثری که در اجتماع است و البته زندگی اجتماعی مشترکاتی دارند و بهتناسب اینکه غایت کمالی انسانها واحد است، بهتناسب اینها قائل به نوع هستم؛ اما تنوعی که در تناسب با نیازهای افراد و بهتناسب هویت جمعی آنها، البته دعوا در هویت جمعی افراد قاعدتا بر سر مجاز و غیرمجاز آنهاست، باید برای این یک مایزی تعریف کرد. آموزش باید متناسب با این مساله تعریف شود، تنوعی در عین همگرایی اجتماعی که البته بهسمت نقطه تعالی میرود، نه صرفا یک تنوع و همگرایی که بخواهد در سطح حیات مادی ما را در کنار هم نگه دارد. بر این اساس حال میتوان وارد شد. ما در مورد مساله کنکور یکبار میتوانیم بگوییم علیالمبنا نسبت به کنکور چه موضعی داریم، کنکور و سنجش و پذیرش دانشجو؛ یکی اینکه آنچه هست چه آثار و فوایدی دارد مثل یکی از ارائههایی که انجام شد، نهایتا چه اتفاقی درحال رخ دادن است. ببینید بنده نه قائل به این هستم که نسخه کنکور نسخه عادلانهای است، نه نسخهای که الان شورای عالی انقلاب فرهنگی تصویب و تایید کرده؛ چون آن مبنای ما در حوزه عدالت را علیالمبنا تامین نمیکند. حالا نقدهایی که در این زمینه میشود، من هیچوقت در مورد نقد کنکور به سراغ این نرفتم که بگویم بله الان کسانی که وارد دانشگاه میشوند و رتبههای زیر ۳۰۰۰ کسب میکنند عموما استعداد درخشان هستند، درصد بالای زیر صد استعداد درخشانند که مربوط به مدارس دولتی خاص و چند درصدی هم غیردولتی هستند و مدرسه دولتی ساده هم که تقریبا هیچ درصدی ندارد. بعد بگوییم چون دسترسی ما به دانشگاه کم شده، پس بیعدالتی وجود دارد. من هیچوقت از این استدلال استفاده نمیکنم، چون کنکور ترکیب آزمون و معدل، هیچکدام را ملاکی برای احراز نمیبینم و مسابقه در این مسیر را هم مسابقه درستی نمیبینم که الان بگوییم ما باید کاری کنیم که مناطق محروم بیشتر به دانشگاه بروند، به چه منظور باید این اتفاق بیفتد؟! چرا؟ چون ما در یک کانتکس و یک جامعه مدرک زدهای صحبت میکنیم که مواهب اجتماعی از مسیر دانشگاهی میگذرد و این بندگان خدا اگر دانشگاه نروند به آن نمیرسند. ما در تلاشی برای رفع بیعدالتی درحال توسعه بیعدالتی هستیم. این گفته یکی از صاحبنظران را در مورد اینکه میگوید که Schooling و تحصیل اساسا در دوران مدرن شکل گرفت و انحصاراً یک پدیده مدرن است و نهتنها کمکی برای تحقق عدالت نکرد؛ چراکه اساسا برای تحقق عدالت شکل نگرفته بود، بلکه به بیعدالتی هم دامن میزند را فرض بگیرید، حالا شما این را به پیشدبستان توسعه دهید، کار غلطی که بیشتر بر انجام آن پافشاری میکنید. برگردیم و ببینیم که اساسا چگونه میتوان تحلیل کرد. من از منظر منطق عملیاتی و آثار و پیامدهای فعلی آن صحبت نمیکنم. مساله ما این است که افراد با سطوح نیازی متفاوت و متکثر و خاستگاههای متفاوتی وارد میشوند و نیاز به یک مباحث آموزشی، نیاز به آموزش متنوع و درعینحال اشتراکات آموزشی هم دارند. منطقی که وجود دارد این است که هر کسی در هر مرحلهای که میخواهد به مراحل بالاتر برود و نیاز خود را بیشتر تامین کند قاعدتا باید شایستگی برخورداری از مرحله بعد را داشته باشد یعنی یک طرف داستان نیاز و طرف دیگر شایستگی است. منطق نیاز و شایستگی اجازه تحرک و تنوع در طبقات مختلف را میدهد، هر تنوعی که شما متصورید بدون درنظر گرفتن مجاز یا غیرمجاز بودن آن، رعایت میکند. با این منطق دانشآموز اول دبستان، جمع و تفریق را یاد میگیرد و میخواهد وارد مقطع دوم ابتدایی شود، شما میگویید کسی که مثلا جمع را یاد نگرفته است شاید تفریق را بهدرستی متوجه نشود و حتما نیاز است که جمع و تفریق را بداند تا ضرب را در پایههای بالاتر یاد بگیرد؛ ممکن است چنین تصوری داشته باشیم. بههیچوجه اجازه نمیدهیم کسی که مبحث جمع و تفریق را یاد نگرفته است ضرب را یاد بگیرد. کسی که عدد را یاد نگرفته ما به او جمع را یاد نمیدهیم و کسی که اعداد را یاد نگرفته، اندازهگیری را با او کار نمیکنیم تا بگوییم در اینجا بیعدالتی انجام میدهیم. خیر، دقیقا این نیاز به یادگیری دارد و باید جمع را یاد بگیرد، اگر این نیاز تامین شد یک شایستگی برای ارتقای بعدی و برای ورود به لایه بعدی نیاز ایجاد شده است. شما فرض کنید الان پایه دوازدهم تمام شده و عدهای بهدرستی میخواهند وارد مسیر آموزش عالی شوند و عدهای میخواهند وارد مسیر دیگری شوند، لزومی هم برای ورود همه به دانشگاه نیست. حالا کسی که میخواهد وارد دانشگاه شود چه چیزی میسنجد که ایشان شایستگی ورود به دانشگاه را دارد؟ سوال اصلی اینجاست. ببینید پدیده کنکور محصولی است از یکسری علل مُعدِّه مختلفی که اینجا وجود دارد. برای مثال عدهای فکر میکنند برای ما مدرسه پیشادانشگاه است، دبستان و مدرسه هم پیشدانشگاهی است و همه باید این مسیر را طی کنند تا به مرحله بعد یعنی دانشگاه برسند. نکته بعدی این است که موفقیت صرفا از مسیر دانشگاه میگذرد. این هم یک انگاره قوی است. حال بهخاطر پول، بهخاطر مدرکگرایی یا اقتصاد یا هر چیز دیگری است. بالاخره این موج تقاضا وجود دارد. از سربازی فراری است یا بیکار است و ازدواج نکرده و مسیر اجتماعی دیگری هم در جامعه ندارد. ما کویری از نهادهای مشارکت در ایران داریم یعنی نهادهای مشارکتی که نداریم. خوب راه کجاست؟ باید به دانشگاه رفت. یک مدتزمان میگذرد. اینها چه چیزی تولید میکنند؟ حجم تقاضایی که بنا بر دلایلی نامتعادل هم شکلگرفته است. عموم نسخهپردازان ما درحال حل این حجم تقاضای نامتعادل هستند، میخواهند کاری کنند که متعادل شود و این حجم را شکسته و از حجم آن بکاهند. سوال من این است حالا اگر حجم تقاضا متعادل شده و یک نفر میخواهد وارد دانشگاه شود، چیزی که شما میسنجید صلاحیت ایشان برای این کد رشته محل را تایید میکند یا نمیکند؟ هیچ ربطی ندارد و طراحی برای این کار نشده است و لو اینکه شما یک نفر دانشجو داشته باشید. مساله ما علیالمبنا حجم تقاضا برای ورود به دانشگاه نیست که شما میخواهید آن را متعادل کنید. میگویید 85 درصد را بدون کنکور وارد دانشگاه میکنیم، اینها مساله نیست؟ مساله این است که اگر یکنفر یا یک میلیون نفر بخواهند وارد دانشگاه شوند، شما چگونه میسنجید. پس ما نیاز به یک نظام غربالگری داریم که شایستگی داوطلبان برای ورود به دانشگاه؛ دانشگاه هم یک مکان مکعبمستطیل یکسان و همگن نیست و اشکال نسخهها این است که اتفاقا تنوع را کم میبینند. شما حداکثر تنوع مجاز و مشروع را درنظر بگیرید. یک کد رشته محل در دانشگاه تهران مدیریت تدریس میکند و در جای دیگر هم مدیریت تدریس میکند. اینها میخواهند یک کار انجام دهند؟ مگر خم رنگرزی است؟! خب این دانشگاه برای یک کاری و دانشگاه دیگر برای کار دیگری دانشجو میپذیرد. خب این دانشگاه شایستگیهایی میخواهد و دانشگاه دیگر شایستگیهای دیگری را اقتضا میکند. بههرحال ما نیاز به غربالگری داریم که بتواند افراد را جایابی کند. چه چیزی را و چگونه میسنجیم و از آن عبور میکنیم. در دنیا هم انواع راهکارها وجود دارد، آزمون، سراسری، محلی، متمرکز توسط موسسات چندگانه، آزمون پایان دوره متوسطه باشد، آزمون ورودی باشد، آزمون استاندارد شایستگی باشد، سوابق دوره تحصیلی باشد در قالب یکپایه یا چندپایه، ترکیبی از دروس، شرححال باشد، تقاضانامه باشد، عوامل جمعیتی باشد همه نوع داریم. نکته این است که کسی نیاید به استناد اینکه در فلان کشور فلان کار را میکنند ما هم همان کار را انجام دهیم. ربطی ندارد. نیاز ما چیست؟ برای نیاز با استفاده از درسآموزی که از آن تجارب میکنیم برای خودمان خلق فناوری میکنیم و پیش میرویم. ببینید نه توسعه رشتهها و دانشگاهها که فکر میکردند با این کار ظرفیت و تقاضا را پوشش میدهند نه این توانست مشکل ما را حل کند و نه حذف آزمون برای رشتههای کممتقاضی توانست مشکل ما را حل کند؛ چون تقاضا برای یک تعداد رشته است بنا به همان دلایلی که گفتیم، فرقی نمیکند. این تقاضا هست و هر قدر آن را سرکوب کنید در یک جای غیررسمی سر بیرون میآورد و بعد اسم آن را مافیا میگذاریم. مافیا محصول ناتوانی سیاستگذار است یعنی خود ما سیاستی را درست کردیم و تقاضا هم در بیرون وجود دارد بهجای اینکه برویم تقاضا را تدبیر کنیم، اینجا ایستادیم و کاری نمیکنیم و اسم آن را هم مافیا میگذاریم و هیچ کاری هم در مورد آن نمیتوانیم انجام دهیم. نسخه افزودن معدل؛ به این هم انتقادهایی وارد است. براساس آن نکتهای که عرض کردم سنجش شایستگیهای پایه برای ورود به دانشگاه، این هم نمیسنجد نه اینکه ظرفیت ندارد تا بسنجد، بلکه چیزی که الان هست را نمیسنجد. واگذاری اختیار به دانشگاهها؛ کنکور زاییده سیاست واگذاری اختیار به دانشگاهها بود. همانطور که مدارس غیردولتی زاییده سیاست مدارس دولتی خشک هستند. نکته این هم همین است و دارد خود را باز تولید میکند. بازگشت به آن هم مشکل را حل نمیکند. شروع نه از شورای عالی انقلاب فرهنگی و نه مجلس و نه دانشآموز و نه توصیه به خانوادههاست اینکه فرزندان خود را خراب نکنید و نه اسم آن را بازار کمکآموزشی بگذارید و مافیا، مشکلش حل میشود و نه با فشار آوردن به آموزشوپرورش مشکل حل میشود. راهحل این است که الان موج تقاضا وجود دارد، به تعبیر ورزشکاران از زور حریف علیه خود او استفاده کنید. حجم تقاضا که درخواست ورود به دانشگاه را دارد شما از این علیه خود آن استفاده کنید؛ یعنی چه؟ یعنی حجم تقاضا را معقول و درست کنید. دانشگاهی که میخواهید داوطلب جذب کنید بر اساس آن چیزی که در آموزشوپرورش وجود دارد و باید تدریس و آموزش داده شود، بگویید شایستگی دانشجویی که میخواهد وارد دانشگاه شود، چیست؟! شما اگر فردا بگویید هرکس فردا از دیوار پرید وارد رشته پزشکی دانشگاه شهید بهشتی میشود تمام موسسات کنکور و خانوادهها تغییر جهت میدهند. مساله این است، یک دریچه تعریف کردیم که این دریچه غلط است. باید دانشگاهها درمورد نوع پذیرش خودشان تجدیدنظر کنند.
اسماعیل بحریزاده، مشاور مطالعات و برنامهریزی معاون پرورشی و فرهنگی وزیر آموزشوپرورش؛ یکی از اصلیترین اهداف نظام مقدس جمهوری اسلامی رفع فقر و تبعیض و توزیع عادلانه درآمد از ثروت است که در اسناد بالادستی و در اصول متعدد قانون اساسی به آن پرداخته شده است. مقاممعظمرهبری هم فرمودند: «گفتمان عدالت یک گفتمان اساسی است و همهچیز گفتمان عدالت است؛ یعنی منهای آن، جمهوری اسلامی هیچ حرفی برای گفتن نخواهد داشت.» کلام مقاممعظمرهبری را درخصوص نگاه غیرعدالتمحور و هشداری که دادند را میبینید که فرمودند ما نباید در مناطقی از کشور مدارس پیشرفته مجهز به بهترین تجهیزات و مدارس محروم کپری یا شبهکپری در مناطق دیگر داشته باشیم و معلم ممتاز برجسته برای تعدادی از مدارس و معلمان خسته یا کمسواد برای تعداد دیگری از مدارس داشته باشیم که این درست ضد نگاه عدالتمحور است. بعد پیرامون پیامدهای چنین نگاهی تذکراتی دادند و تاکید فرمودند که نباید بگذاریم استعدادی ضایع شود و ملاک در عدالت آموزشی باید استعدادها باشد و لاغیر. در مورد مفهوم عدالت آموزشی؛ در یک تعریفی که به نظر جامع به نظر میرسد چنین آمده است که: عدالت آموزشی عبارت است از یک فرآیند، نه یک برونداد که به دنبال توزیع یا بازتوزیع منابع فرصتها و امکانات است، به دنبال ریشهها و عوامل محدودیتهای تربیتی و ناعدالتیهای تربیتی که اینها را به چالش بکشد و همینطور به دنبال تقویت تواناییهای افراد است تا بتوانند با کشف استعدادهای خود، به خودمختاری برسند. درخصوص مفهوم عدالت آموزشی آوردهاند که عدالت آموزشی شامل عدالت در منابع یا درونداد و عدالت در فرآیند و عدالت در پیامد فعالیتهای یاددهی و یادگیری است. درواقع عدالت آموزشی به مهیاسازی فرصتهای برابر و متناسب با نیازهای ویژه هر فرد اشاره دارد. در سند تحول بنیادین آموزشوپرورش، بندهای ۱۶ و ۱۸ فصل دوم بیانیه ارزشها، به بحث عدالت آموزشی و تربیتی پرداخته و در بند ۱۶ ارزشها، عدالت تربیتی در ابعاد کمی، همگانی و الزامی و عدالت کیفی با رعایت تفاوتهای فردی، جنسیتی، فرهنگی و جغرافیایی مورد اشاره قرار گرفته است. در فصل سوم نیز فراهم نمودن زمینه دستیابی دانشآموزان لازمالتعلیم طی ۱۲ پایه، به مراتبی از حیات طیبه در ابعاد فردی، خانوادگی، اجتماعی و جهانی بهصورت نظاممند و همگانی و عادلانه و الزامی در ساختاری کارآمد و اثربخش مورد تاکید قرار گرفته است. در فصل پنجم درواقع در راهبردهای کلان توسعه به نهادینهکردن عدالت آموزشی در مناطق مختلف کشور و تقویت آموزشوپرورش مناطق مرزی با تاکید بر توانمندسازی معلمان و دانشآموزان این مناطق با تمرکز بر کیفیت فرصتهای تربیتی هماهنگ با معیار نظام اسلامی مورد اشاره قرار گرفته است. تعمیم دوره پیشدبستانی برای مناطق محروم، پوشش کامل دوره آموزش عمومی برخوردار از کیفیت مناسب در تمام مناطق کشور، توانمندسازی تمامی دانشآموزان ساکن در مناطق محروم، روستاها، حاشیهها و عشایر و کوچنشین و ایجاد فرصتهای آموزشی متنوع و باکیفیت، اولویتبخشی به تامین و تخصیص منابع مادی و معنوی برای دانشآموزان مناطق محروم و مرزی و معرفی حرفهها، هنرها و جغرافیا و آیین و رسوم و شرایط اقلیمی و جغرافیایی روستا بهویژه مناطق روستایی و عشایری در حداقل 10 درصد و حداکثر 20درصد برنامههای آموزشی، تدوین برنامه آموزشی متناسب با نیازها و نقشهای پسران و دختران، طراحی و تدوین برنامه تعلیموتربیت انعطافپذیر و متناسب بهمنظور شکوفایی استعدادهای خاص و نهایتا بهکارگیری بهینه و اثربخش منابع انسانی و توزیع عادلانه آن، مباحثی است که درخصوص ابعاد و مولفههای عدالت آموزشی و تربیتی در سند تحول مورد توجه قرار گرفته است. در دستهبندی عدالت آموزشی، دو دستهبندی انجام شده است؛ یکی عدالت افقی و دیگری عدالت عمودی. منظور از عدالت افقی؛ یعنی تعداد صندلیها، کلاس، معلم و سایر امکانات آموزشی در همهجا، شهر و روستا و حاشیه شهر، مناطق محروم یا برخوردار بهطور برابر توزیع شود. در عدالت عمودی، تفاوتهای فردی بین افراد مدنظر است که در واقع میتوان گفت عدالت افقی پیشنیاز عدالت عمودی است و وسیلهای برای کمرنگ کردن بیعدالتی اقتصادی و اجتماعی در بیرون مدرسه محسوب میشود که زمینه را برای عدالت آموزشی ایجاد میکند. برخی از موارد الزامات تحقق عدالت آموزشی عبارتند از:
- یادگیرندگان باید در مدرسه از طریق دروندادها و فرآیندها بتوانند اهداف علمی – اعتقادی و آموزشی را کسب کنند. بهرهمندی کلیه یادگیرندگان از منابع بدون درنظرگرفتن طبقه اجتماعی، اقتصادی، جغرافیایی، نژاد، قومیت، زبان، مذهب و خانواده.
- توزیع منابع به شکل عادلانه و با توجه به شرایط کلیه یادگیرندگان انجام شود.
- منابع انسانی کارآمد و ماهر در تمامی مناطق توزیع شود.
- نیازها و شرایط همه یادگیرندگان در توزیع و تخصیص منابع باید در نظر گرفته شود.
در راستای تحقق عدالت آموزشی من به دو رویکرد بهصورت عمده اشاره کردم. در واقع انواع نظریههای یادگیری را میتوان بر مبنای مفروضات فلسفی در قالب این دو رویکرد تقسیم کرد و در طیفی قرار میگیرند که ابتدای آن عینیتگرایی و انتهای آن رویکرد سازندهگرایی است. درواقع سالهای سال است که عینیتها بر حوزه آموزشوپرورش سیطره داشتند و رویکردهای سنتی به یادگیری و تدریس را براساس نظریههای رفتارگرایی و شناختگرایی در برمیگیرند و این رویکرد زیربنای رویکرد واقعگرا محسوب میشود. سازندهگرایی در تقابل با عینیتگرایی و در آن روی این طیف قرار گرفته است و در واقع فرض اساسی و بنیادی در رویکرد سازندهگرایی، آن است که دانش بهطور مستقل در یادگیرنده وجود ندارد و ماهیتی بناشدگی دارد. پارادایمهایی در نظام آموزشی در راستای تحقق عدالت آموزشی مبنا قرار گرفته است و من به دو پارادایم اشاره میکنم.
- پارادایم اثباتگرایی و پوزیتیویستی که با تاکید روی اکثریت جامعه، بدون توجه به استعدادهای ویژه افراد، همان رویکرد سنتی را دارد که در واقع سیطره میانگین بر سلایق میانگین را اصل قرار میدهد و برای تفاوتهای فردی اهمیت کمتری قائل است. فردیت انسانی در این نظامهای آموزشی بهعنوان ظرفیت یا توانایی پیوستن به جمع تعریف میشود که به دنبال یافتن قوانین عام و تامینپذیر آموزشی، استانداردسازی فضاهای تربیتی و تهیه هدفهای رفتاری و استفاده از روشهای عینی و علمی است و مرتب و منظم کردن محتوای آموزشی با ترتیب خطی، استفاده از کتابهای درسی آموزشی – برنامهای و بهکارگیری الگوی کارایی از ویژگیهای این پارادایم است.
اینها تلاش کردهاند که سلیقه و درخواست عام مردم را در واقع برآورده کنند و به عدالت آموزشی با این نگاه پرداختهاند. اما این رویکرد نوعی بیعدالتی در آموزش را رواج میدهد و سیطره میانگین باعث میشود تا به خواستههای افرادی که از خواست میانگین دور هستند، پاسخ داده نشود و نهایتا این افراد به کرانههای جامعه رانده شوند. در نگاه ظاهری اولیه این رویکرد، خود را دموکراتیک نشان میدهد اما به دلیل اینکه در حقیقت در رفتار و تفاوتهای فردی انسانها رقم میخورد، این دموکراتیک بودن نشانه ظاهری محسوب میشود و درواقع کامل نیست.
- پارادایم دوم که در مقابل پارادایم قبلی قرار دارد، پارادایم انتقادی است که با پشتیبانی از رویکرد سازندهگرایی در واقع درصدد برآمده تا عدالت آموزشی را بهطور کاملتری تحقق بخشد. عقاید سازندهگرایان درمورد یادگیری کاملا مخالف عقاید سنتی است. مهمترین پیشفرض اینها این است که معنا تابعی از چگونگی ساختن آن براساس تجربههای فردی است؛ یعنی دانشآموزان را بهصورت یک لوح سفید در ظرف خالی که باید پر شوند در نظر نمیگیرد و معتقد است که ایدههای از پیش موجود دانشآموزان بهسادگی با اطلاعات جدیدی که بهوسیله معلم ارائه میشود، تعویض نخواهد شد. اولین بحثی که به آن پرداختهام تنوع مدارس در کشور است. براساس گزارش مرکز پژوهشهای مجلس در سال ۹۷ و مذاکراتی که اعضای کمیسیون داشتند، تنوع مدارس در کشور به بیش از ۲۰ نوع رسیده و مبنای شکلگیری آنها خیلی مهم است و جالب است که مبنای شکلگیری این ۲۳ نوع مدرسه، مجلس شورای اسلامی، شورایعالی اداری، شورایعالی فناوری، شورایعالی انقلابفرهنگی، شورایعالی آموزشوپرورش و شخصیت حقوقی خود وزیر و وزارتخانه بوده است. یعنی براساس همین اطلاعات برخی تحلیل میکنند که درواقع ما با یک از هم گسیختگی در تصمیمگیری در حوزه تنوع مدارس و مجوزهایی که صادر شده مواجه بودیم و پیامد این تبعیض، تقسیم ناعادلانه بودجه آموزشی کشور، محرومیت مطلق برخی مدارس و در عوض بودجههای کلان برخی مدارس دیگر است.
ایجاد شکاف اصلی میان مدارس دولتی و غیردولتی در خود مدارس دولتی باز دوباره ورود پیدا کرده است؛ یعنی در خود مدارس دولتی هم ما شکاف طبقاتی داریم که نشان از ریشهدار بودن بیعدالتی آموزشی در ۱۲ سال تحصیل قبل از کنکور بهحساب میآید. براساس آنچه که عرض شد در ۱۲سال قبل از کنکور دانشآموزان در سیستم آموزشوپرورش هستند و در شرایط عادلانهای قرار نگرفتهاند و فرصتهای برابری برای استفاده نداشتهاند ولی وقتی در مقابل سد گزینش کنکور قرار میگیرند باید در یک آزمون بهصورت برابر شرکت کنند بر همین اساس هست که برخیها معتقدند برای رهاشدن از این نابرابری چارهای جز این نیست که تنوع مدارس از بین برود و این شعبدهبازی کنکور جمع شود و کنکور بهعنوان سد و گزینش اصلی محسوب نشود تا هم بودجه خانوادهها به سمت تقویت دانشآموزان در زمان تحصیل روانه شود و هم تعیین سرنوشت فرد تنها در یک روز واحد در سال انجام نشود. بررسی وضعیت عدالت آموزشی در مدارس البته نیازمند این است که ما مجموعهای از شاخصهای دروندادی فرآیندی و بروندادی و پیامدی نظام آموزشی را بسنجیم و براساس آن تحلیل کنیم؛ ولی چه کنیم که درحال حاضر در کشور ما جز نتایج کنکور و آزمونهای نهایی و آزمونهای تیم پرلز ابزار و سنجشهای ملی، استاندارد دیگری برای سنجش عملکرد نظام آموزشی کشور وجود ندارد. در حقیقت هرچند نتایج تیم پرلز میتواند کیفیت آموزش را پایش کند اما جنبههای مختلف نظام آموزشی بهویژه موضع عدالت را نمیتوان صرفا براساس نتایج رتبهبندی متقاضیان ورود به آموزش عالی بهعنوان بخش کوچکی از خروجی آموزشی ارزیابی کرد. اول اینکه این محدودیت ابزار وقتی وجود دارد نمیتوانیم این تحلیل را کامل و جامع بدانیم و به آن خدشه وارد است و این باید حتما مورد توجه قرار بگیرد. دوم اینکه وقتی ما به این شکل به بحث عدالت آموزشی میپردازیم و بحث کنکور و سهمیه مدارس سمپاد و اینها را مطرح میکنیم نباید این بررسیها به ابزاری علیه نخبهپروری و تربیت نخبگان تبدیل شود. توجه ویژه به استعدادهای درخشان همچون سایر گروههای بااستعداد و با ویژگیهای خاص عین عدالت است و آنچه مهم است چگونگی این اعمال توجه سازوکار آن است که باید تدابیر اندیشمندانه راجع به آن اتخاذ شود. شاخص عمده عدالت که در زمینه دسترسی و در زمینه دستیابی مورد بررسی قرار گرفته است به دو گروه تقسیم شده است. دسترسی به نرخ با سوادی، نرخ بازماندگی، عدم برخورداری از مدرک ابتدایی در سنین ۱۲ تا ۱۷ سال. عدم برخورداری از مدرک تحصیلی متوسطه افراد ۱۸ تا ۲۴ سال. در زمینه دستیابی، خب استحضار دارید ممکن است که بسیاری دسترسی به آموزش داشته باشند ولی دستیابی واقعی تحقق پیدا نکند. میانگین نمرات آزمون نهایی و کمبهرهمندی تحصیلی براساس آزمونهای تیم پرلز در واقع شاخصهایی هستند که در این دستهبندی، مورد توجه قرار گرفتهاند. درصد بالایی از مردم کشور ما تحصیلات رسمی دارند و فقر مطلق آموزشی و بیسوادی در این بحث موضوعیتی ندارد. نرخ با سوادی افراد ۱۵ سال به بالا 87.6درصد است با میانگین کشورهای با درآمد متوسط روبهبالا که 96درصد در سال۲۰۱۹ بوده فاصله دارد اما در حدود متوسط جهانی که 48.86هست قرار داده و از آن هم بالاتر هست. کمترین مقدار استان سیستانوبلوچستان و بالاترین مقدار استان تهران هست که با 93.8 درصد در رتبه اول قرار گرفته است. در بررسی نرخ عدم برخورداری از مدرک ابتدایی هم وضعیت کشور ما راضیکننده است فقط ۹۹ صدم درصد فاقد مدرک هستند. سیستانوبلوچستان و یزد، قزوین و زنجان و خراسان نرخ بازماندگی از تحصیل 1.3درصد است و مقداری بسیار کمتر از 8درصد جهانی و 4درصد هم از کشورهای بالاتر از درآمدهای متوسط در واقع کمتر است. سیستانوبلوچستان باز متاسفانه رتبه برتر را در اینجا دارد و تحلیل شاخص عدالت آموزشی و دسترسی به تحصیلات متوسطه را هم مورد توجه قرار داریم که به دلیل ضیق وقت بیان نمیکنم و بدترین استانها باز سیستانوبلوچستان، هرمزگان، کردستان، گلستان و بهترینها مازندران و سمنان و تهران هستند. بهاینترتیب در زمینه ارزیابی در سواد و دسترسی به آموزش پایه ابتدایی عملکرد ما نسبتا مطلوب است اما در آموزش متوسطه و کیفیت تحصیلی که دو زمینه مهم در تعریف تحول آموزشی است وضعیت نامطلوبی داریم. یکسری از عوامل مربوط به خانوار و یکسری عوامل مستقیم مربوط به مدرسه است. دوزبانه بودن و سواد اولیا و کمبود منابع آموزشی در منزل مربوط به خانواده میشود. دسترسی به مدرسه خوب، اتصال به شبکه اطلاعات و ارتباطات، نسبت دانشآموز به یارانه و نسبت مدارس مناسب برای دانشآموزان استثنائی، تراکم کلاسها، نسبت دانشآموز به معلم و تحصیلاتشان اینها موضوعاتی است که در این مقاله به آن توجه شده است. در میانگین پنجساله نتایج کنکور از سالهای ۹۸ تا ۱۴۰۲ نیز 67.8 درصد دانشآموزان سمپاد رتبههای برتر دانشگاه را داشتهاند. مدارس غیردولتی 4.18درصد و مدارس نمونهدولتی 10.1درصد و مدارس دولتی 7.3درصد.۶۰ درصددانشآموزان ابتدایی در تراکم شلوغ و بالای ۲۶ تحصیلکردهاند 87درصد در مدارس دولتی و 13درصد در مدارس پولی؛ همین ۱۳ درصدی که در مدارس پولی تحصیل میکنند 96درصد از مواهب مادی و معنوی تحصیلات برخوردار هستند. قریب به 3.96 درصد از رتبههای برتر کنکور در پنج سال اخیر مربوط به مدارس غیردولتی و خاص پولی است.۸۷ درصدی که در مدارس دولتی تحصیل میکنند کمتر از چهاردرصد توانستند برخوردار شوند در کنکور ۹۸ تمام رتبههای برتر کنکور از مدار خاص و غیردولتی بوده است. مدارس دولتی حتی یک نفر هم سهم نداشتند. در کنکور ۱۴۰۲، ۱۰ نفر برتر از کنکور تجربی همگی از سمپاد بودند؛ یعنی هیچ مدرسه غیرسمپادی حق نداشته از این موارد برخوردار شود. بیش از ۴۰ نفر از نفرات برتر ۱۴۰۲ که ۱۳ نفر را شامل میشود تهرانی و 32.5 و یکسوم تهرانی بودند و ۱۰ درصد اصفهانی و 5.7 درصد هم یزدی و 8درصد فقط مدارس دولتی سهم داشتند.
راهکارهایی برای توسعه عدالت آموزشی
- عملیاتیکردن هشت راهکار آماده در سند تحول بنیادین آموزشوپرورش
- بازنگری در نشانگرهای ارزشیابی وزارت آموزشوپرورش با تاکید بر دو عنوان کلی شاخصهای عدالت آموزشی و تربیتی و عوامل موثر بر عدالت آموزشی و تربیتی و ارائه گزارش تفصیلی سالانه از آنها
- طراحی ابزارهای و آزمونهای سراسری استاندارد داخلی بهمنظور سنجش عملکرد ملی بر مبنا شاخصهای مهم عدالت آموزشی و تربیتی در کنار استفاده از چهارچوب پایشهای استاندارد بینالمللی مثل تیزاب
- رصد و ارائه مستمر دادههای آموزشی کودک و خانوار با هدف بهبود سیاست و مداخلات حمایتی لازم از جمله تقویت منابع یادگیری با آموزش در خانه
- رتبهبندی مدارس از منظر شاخصهای عمده عدالت آموزشی و تربیتی و اتخاذ سیاستهای متناسب با هرکدام از شاخصها
- بازنگری در شیوه جذب و توانمندسازی معلمان توجه متوازن و متعادل به تواناییها و صلاحیتهای همهجانبه معلمان معلمی که قرار است شش ساعت تربیت انجام دهد چقدر در این ساحتها توانایی دارد و چقدر ما تلاش کردیم که او را توانمند کنیم.
- بازنگری در منابع درسی و کتابهای آموزشی دانشگاه فرهنگیان و مراکز تربیتمعلم
- اگر تربیت اسلامی میخواهیم معلمان ما چقدر در مبانی محتوای آموزشی با این مسائل آشنا میشوند و اطلاعات و دانش و مهارت پیدا میکنند.
- رعایت عدالت در توزیع منابع از قبیل هزینه سرانه، برنامهها، متون و روشهای آموزشی، امکانات کمکآموزشی که برای درونداد در اختیار نظام آموزشی قرار میگیرند و افزایش سرانه مدارس.
حمید نیکزاد، مشاور وزیر و دبیر ستاد همکاریهای حوزه علمیه و آموزشوپرورش: ابتدا باید رویکرد و نگاه اسلام به بحث تنوعات فرهنگی را بیان کنیم. ما یک نگاه اسلامی و یک نگاه غیراسلامی داریم؛ البته اینکه میگوییم مطلق نیست، نسبیتی هم در وجود آن هست. در نگاه غیراسلامی که حالا به معنای تام و مطلق عرض نمیکنیم؛ اما چیزی که امروزه ما در غرب مشاهده میکنیم، رویکردی که از گذشته تا به امروز دررابطهبا ارتباط و برخورد با رنگینپوستان، سیاهپوستان، سرخپوستان و… موجود بوده است؛ امروز هم شاهد این هستیم که چگونه برخورد میکنند. رویکرد اسلام را از طریق قرآن خدمت شما عرض میکنم؛ «یا أَیها النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکمْ مِنْ ذَکرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاکمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا ان أَکرَمَکمْ عِنْدَ اللَّه أَتْقَاکمْ ان اللَّه عَلِیمٌ خَبِیرٌ» در این آیه شریفه به وضوح ما رویکرد اسلام را دررابطهبا تنوعات فرهنگی میبینیم. حالا شاید در اینجا برخی از دوستان بگویند اینجا به بخشی از تنوعات فرهنگی اشاره شده است. ما وقتی تاریخچه این روایت را مورد بررسی قرار میدهیم میبینیم که نسبت به مباحث مختلف این آیه کاربرد دارد. پس در قرآن و در اسلام اختلاف فرهنگی را یک مبنا و مبادی برای شناخت، رشد، معرفت و فهم بیشتر معرفی میکنند؛ رویکرد اسلام رویکرد ارتقا و تکامل نسبت به اختلافات و تنوعات فرهنگی است. ما جامعهمحوری، خانوادهمحوری و جمعگرایی و در نقطه مقابل آن فردمحوری را داریم. اینجا نظر اسلام مشخص است و اینکه اسلام توجهش بیشتر به کدام است. در جامعه اسلامی که ما زندگی میکنیم، در اینجا، رویکرد اسلام مشخص است که بیشتر به سمت جامعهمحوری و جماعت و خانوادهمحوری است تا فردمحوری. از جهت دیگر که ما نگاه میکنیم، ایمان، تقوا و تعبّد و در نقطه مقابل آزادی و لیبرالیسم اینها به نحوی در بعضی از جاها در مقابل هم قرار میگیرند و ارتباطی هم در بحث تنوعات فرهنگی دارند. نتیجهگیری اول ما این بود که اختلافات فرهنگی میتواند مبدأ و مبنای رشد و تحول و تکامل باشد. از جهت دیگر این است که با این تنوع و اختلافات فرهنگی ما چگونه مواجهه کرده و به آنها بپردازیم. امروزه ما در سطح جامعه خودمان میبینیم که در تنوعات فرهنگی به نسبت گویشها، نگرشها، بینشها و همچنین سرفصلهای دیگری که موجب افتراق میشود، کثرت وجود دارد. برای مثال در کلاس درسی ما تنوعات فرهنگی وجود دارد و اینها از حیث فرهنگی تفاوتهایی با هم دارند و این یک بُعد آن است. در بعد دیگر یکی از دوستان ما در وزارت علوم و در یکی از دانشگاهها کار جالبی را انجام داده بودند که من امروز میخواهم به این بحث بپردازم. در جامعه ما از ابتدا دررابطهبا بحث محتوای آموزشی یا برنامهریزی درسی، باتوجهبه تنوع فرهنگی که در کشور داریم باید به سمت چندگانه نگاهکردن برویم. البته اصول ثابت است؛ ولی نحوه بیان، ارائه و نحوه شاهد مثالها میتواند متفاوت باشد. این کاری که توسط دوستان انجام شده بود بسیار جالب بود. در این کار نوجوان ایرانی را بهعنوان یک شخصیت مورد تحلیل قرار داده بودند. علایق و سلایق او را دیده بودند که چه چیزی را دوست دارد و چه چیزی را دوست ندارد. از این افراد شناختهشده طرفدار چه کسی است و طرفدار چه کسی نیست. مدل برخورد، پوشش، خوراک او را مورد بررسی قرار داده بودند که به ۹ پرسونا یا ۹ شخصیت رسیده بودند که اینها باهم متفاوت هستند و برای هر کدام از این شخصیتها حالا به نسبت آن جهتگیری که داشت اسم گذاشته بودند؛ اما وقتی روی این افراد دقیق میشدیم به نتایج جالبی میرسیدیم. برخی از این افراد نسبت به خیلی از شخصیتها هیچ شناختی نداشتند. برخی از این نوجوانان اصلا اسم سردار شهید سلیمانی را نشنیده بودند؛ البته در بین این شخصیتها، شخصیتهای ملی و مذهبی سردار سلیمانی و مقاممعظمرهبری بیشترین ضریب نفوذ را داشتهاند و شخصیتهای مختلف هم دیده شده بود مثل خوانندهها، بازیگران -چه داخلی و چه خارجی- و سلبریتیهایی که وجود دارد. اینها تکتک دیده شده بودند. من از زمانی که روی این مطلب کار کردم، بیشتر به این مساله توجه کردم و دقیق شدم که ما اصلا با بخشی از بدنه ارتباط نداریم؛ منظور از ما آموزشوپرورش است. امروز بهعنوان بخشی از بدنه حاکمیت و جامعه میگویم، این بزرگترین خسران برای ماست. حالا شما این را به معلمان ما تعمیم دهید. بالطبع شاید میزان تنوعات فکری و اعتقادی بین معلمان ما به این وسعت نباشد؛ اما بالاخره اینجا ۹ نگرش بود و آنجا قطعا چهار پنج نوع نگرش هست. آیا برنامهای برای این مساله در وزارت آموزشوپرورش داریم یا نه؟ از زمانی که ما این کار را شروع کردیم، جلسات منظمی با کانون پرورشی فکری گذاشتیم و این پروژه را به کانون وصل کردیم. کانون بهعنوان یک مجموعه وسیع و گسترده از گذشته تاکنون فعالیتهای خوبی انجام داده است البته از سیر زمان جا ماند. در زمان نوجوانی ما کانون بیرقیب بود. ولی امروز کانون رقبای قدرقدرتی پیدا کرده است که شاید اگر بخواهد دوباره مثل قبل عرضاندام کند باید خیلی تحولات اتفاق بیفتد که دوستان ما دارند تلاش میکنند و این حرکت را سرعت میبخشند، به نسبت سیر تنوعات فرهنگی که دارد اتفاق میافتد و مسائلی که دارند با آن دستوپنجه نرم میکنند. یک مساله جدی که در اینجا وجود دارد، علیرغم اینکه تنوعات فرهنگی ما در کشور زیاد است، نحوه گویشها، نگرشها، اعتقادات، افکار نسبت به مسائل مختلف فراوان است و اینها میتواند موجب رشد و تکامل برای انسان شود که به نوبه خود به هرکدام از اینها پرداخته شده است. مباحثی که دوستان کار کردهاند و مباحثی که بنده کار کردم که جای پرداخت دارد. در بحث شش زیرنظام سند تحول بنیادین، من پیشنهادهایی دارم که میخواهم بیان کنم.
- ساخت مدارس متناسب با زیستبوم منطقه که در دستورکار نیست. ما در مجموعه ستاد همکاری خودمان با دوستانی که معماری اسلامی کار میکنند چند پژوهش تعریف کردیم که بیایند هم به بحث معماری اسلامی و هم به بحث معماریهای منطقه توجه ویژه داشته باشند که این مساله مهمی است و میتواند کمک کند.
من معتقدم در مساله کودک و نوجوان اگر بخواهیم اثرگذاری مداوم اتفاق بیفتد، باید جنبههای بصری را به نسبت جنبههای بیانی و گویشی تقویت کنیم که جنبههای بصری نسبت به این گفتنها بیشتر برای کودک و نوجوان مانایی دارد؛ چون با تکرار آنها بهخودیخود اتفاق میافتد؛ ولی وقتی ما چیزی را میگوییم شاید تکرار به آن حجم و ضریب اتفاق نیفتد.
- باید به زیباییشناسی، رنگها و تزیینات در بحث فضا توجه کنیم.
- باید به مدیریت مدارس در مناطق توجه شود؛ خصوصا در شهرهایی مثل تهران و در شهرهای دیگر که تنوعات فرهنگی زیادی وجود دارد باید به این مساله توجه شود؛ در آن مناطق افرادی باید بهعنوان مدیر قرار بگیرند که نسبت به آن دانشآموزان مربوط به آن زیستبوم و اینکه با چه گویش، نگرش و با چه دیدگاههایی هستند، شناخت داشته باشند.
- تربیت معلم، از نظر من اختصاص واحد درسی با توجه به تنوعات فرهنگی وجود داشته باشد.
- ضمناخدمتها در استانها به نسبت مسائل فرهنگی باید متفاوت باشد.
- به بحث تفاوت پوششها و گویشها خیلی باید توجه کنیم که از نظر من یک مقدار کوتاهی شده است.
- از نظر مالی باید آن درآمدهایی که اتفاق میافتد یا بخشی از آن درآمدها برای همان منطقه و برای همان مدرسه اختصاص داده شود.
- در بحث صنایعدستی یک موضوع مهم این است که هنرستانهای ما پویا و فعال نشدهاند. اتفاقا من با چند نفر از افرادی که فعال در عرصه تولید هستند صحبت کردم و گفتم شما که دارید تولید میکنید بیایید هنرستانهایی که داریم و فضا و امکانات لازم را هم دارند، یک مقدار تقویت کنید و کارهایتان را به این مجموعه هنرستانهای ما بسپارید شاید؛ در اوایل آنقدر قوی نباشند، ولی کمکم کار تقویت میشود و برای شما سودآوری بالایی خواهد داشت.
- در بحث پژوهش و ارزشیابی باید دررابطه با تقویت گویشها و زبانهای مختلف پژوهشکدههایی ایجاد شود.
- در بحث برنامهریزی، باید بهعنوان مهمترین عنصر در راستای آموزش زبان و گویشهای بومی و آموزش آدابورسوم در کتابها برنامهریزی کرد.
وقتی کتابها را میبینیم درست است که به نگرشها و تنوعات فرهنگی میپردازد، ولی از جهتی میپردازد که علقه ایجاد نمیکند. احساس میکنیم فردی که غریبه است این را بیان میکند، نه، باید کسی این مبحث را از درون مطرح کند. به نظر من این مباحث را باید کسی بنویسد که خود در درون تنوع فرهنگی و گویشها و نگرشها باشد، نه اینکه فردی از بیرون این مسائل را ازاینجهت که برای خود او یک باوری ایجاد شده است بیاید و بیان کند، پس خود آنها باید بیان کنند تا بتواند جذابتر و دلنشینتر باشد. در قسمت پرسش و پاسخ، دکتر صادقی، دیگر مدعو این نشست با اضافه کردن توضیحاتی به سخنان دکتر نیکزاد به بعد دیگری از مساله چندفرهنگی بودن کشور پرداختند: «همانطور که شما بهدرستی اشاره کردید کشور ما یک کشور چندفرهنگی است. در کشور چندفرهنگی، منابع درسی مبتنیبر چند فرهنگ باید آماده کرد. برای مثال من به شما بگویم پنج کبوتر روی دیوار نشستند و سه پرنده دیگر به آنها اضافه شدند. ریاضی ساده همه الان میگوییم هشت پرنده روی دیوار است. این کاملا بحث فرهنگی است. شما در کرمان این را مطرح کنید، همه میگویند نمیشود. چنین چیزی اتفاق نمیافتد برای اینکه میگویند پرنده نمیتواند روی دیوار بنشیند؛ بلکه باید بالای دیوار بنشیند؛ یعنی اینها روی را پشت میدانند، این یکی از مباحث مبتنیبر فرهنگ است؛ یعنی آنجا معلم تلاش میکند که بگوید ۵+۳، نمیفهمند چرا، چون مبتنیبر فرهنگ است. ما سالهاست که داریم میگوییم که آموزشها باید مبتنیبر فرهنگ و چندفرهنگگرایانه باشد. ما در انگلیسی مباحثی داریم که اگر آن را در کلاسهای ما ترکزبانان بگویید؛ بحث جنسی است و معلم نمیتواند تدریس کند و این را باید معلم بداند مطلبی که تدریس میکند در زبان ترکی دلالت بر اندام جنسی انسان میکند. دقیقا اختلاف فرهنگی و آموزش فرهنگی همین است که دوستان این همه مخالفت میکردند. الان خوشحال هستم که آموزشوپرورش در این حد پیشرفت کرده است و به این مسائل توجه دارد. ما در کشور متخصص داریم، در این حوزه کار کردهاند. در بحث چندفرهنگی ما میگوییم که دانش اندک مخربتر از بیدانشی است. آدمهایی در این کشور داریم که در این زمینه کار نظری و کار میدانی کردهاند. چالش دانش در مباحث چندفرهنگی ایران، مهمترین اصل است. ما دانش اندکی داریم و کسانی هم که دانش اندکی دارند آمدهاند روی این موضوعات کار میکنند. بهجای اینکه کانون فکری کودکان و نوجوانان این کار را بکند شما میتوانستید یک کارگروه درست کرده و از افراد متخصص در این زمینه دعوت کنید. آن وقت میدید که چه اتفاقی میافتد. متاسفانه، برنامهریزیهای فرهنگی ما بعد از انقلاب عرضی بوده تا طولی. عرضی هم تا توانستیم آن را کشیدیم؛ یعنی در یک موضوع مشخص برنامه گرفتیم و مدام آن را کشیدیم و چاقش کردیم؛ ولی چقدر در طول زندگی افراد برنامهریزی فرهنگی و پیوستنگاری درستی داشتیم؟ میبینیم که در اینجا خوب پیش نرفتهایم. نگاه اسلام به مقوله فرهنگ نگاه طولی است، یعنی هر چیزی را بادقت در طول زندگی افراد و بسته به نیازهای فرد دیده است که درست نقطه مقابل نگاه ماست. غرب هم دقیقا با رویکرد اسلامی پیش میرود؛ یعنی آمده و روی نیازهای انسان نشسته و برای نیازهای انسان برنامهریزی کرده و میگوید انسان نیاز به تفریح دارد و برای تفریح انسان برنامهریزی کرده است؛ حتی من مسلمان با برنامهریزی او پیش میروم. کودک و نوجوان ما با برنامهریزی او بازی میکند. آموزش ما و مدل آموزشی ما آیا مبتنیبر فرهنگ اسلامی است یا مبتنیبر فرهنگ غربی است؟ با درست یا غلطبودن آن کاری ندارم. آنها آمدند و برای نیاز به آموزش برنامهریزی کردند و ما چون کمکاری کردیم این برنامهها را از آنها میگیریم. آنها برای تفریح، برای خواب، خوراک و غذای ما، برای سینمای ما و حتی همه مقولات برنامهریزی دارند. الان همه ما یک موبایل در دست داریم -با خوب یا بد بودن آن کاری ندارم- ولی این فرهنگ ما را ترویج نمیدهد مگر اینکه پیوست فرهنگی درستی برای آن داشته باشیم؛ یا مقولات متعدد دیگر. بنابراین دغدغه من این است که متاسفانه ما در راستای برنامههای طولی فرهنگی مقولات مختلف، آنگونه که باید کار نکردهایم.
اسدالله اسدیگرمارودی، عضو هیاتعلمی دانشگاه فرهنگیان: یکی از مهمترین بحثها در حوزه عدالت آموزشی تربیت معلم است. بحث ما هم در حوزه عدالت آموزشی است. بنده ادعا دارم عدالت آموزشی در بین قلمروهای عدالت حکمرانان اسلامی دارای مرجعیت است و این مرجعیت توسط سیاستگران و مسئولان اصلی نظام مورد توجه قرار میگیرد. این مرجعیت و تقدم و اولویت در تحقق دیگر عرصههای حکمرانی نقش زیربنایی دارد؛ زیرا هر اقدام و عملی نیازمند به معرفت و دانش و آگاهی است و این دانش و معرفت و آگاهی در ساحت آموزشی بروز پیدا میکند. من از سخن مقاممعظمرهبری دو سه نکته را وام میگیرم. ایشان در بند دو ابلاغ سیاستهای کلی ایجاد تحول در نظام آموزشوپرورش فرمودند آموزش و پرورش بهمثابه مهمترین نهاد تربیت نیروی انسانی و مولد سرمایه اجتماعی بهعنوان امر حاکمیتی تلقی میشود و در فراز دیگر فرمودند که قوت، قدرت و آبروی یک کشور، بیش از همهچیز به نیروی انسانی آن کشور است؛ و نیروی انسانی را چه کسی درست و چه کسی نقل و چه کسی فعلیت میبخشد؛ معلم. مع الوصف این مرجعیت، مادامی که مسئولان اصلی نظام به باور نرسند قطعا در حکمرانیهای دیگر عرصهها نیز با مشکل مواجه خواهیم بود. بیبدیل بودن نقش معلم در مجموعه اجرای عدالت آموزشی در سند تحول بهروشنی قابل توجه و نمایش است. چالشهای بسیار مهم و تاثیرگذاری را در ساختار نظام آموزشی میبینیم؛ چون بحث هم بر تربیت معلم است من به این بخش میپردازم. بنده معتقدم در ساختار نظام آموزشوپرورش و نیز در ساختار نظام آموزش عالی بهشدت و بهطور جد، میبایست یک نوسازی دیگری صورت بگیرد. بحث ما در راستای بازسازی در وزارت و خاصه در بحث تربیت معلم است. بهعنوان مقدمه باید عرض کنم ما در گذشته با مشکل کتاب، کتابخانه و دسترسی به کتاب و کتابخانه و با مشکل فقر و با مشکل تعداد مدارس و دانشگاه و نظامهای آموزشی و فضای مجازی مواجه بودیم. مرحوم آیتالله بهجت میفرمودند من فقیر بودم، کتاب را از امام قرض میگرفتم و در تاریخ برمیگرداندم. چنین وضعی بود. من خودم کتاب نداشتم و آن کتاب را گرفتم و از صفر تا صد نوشتم. امروز با توجه به دسترسی به علم، فرصتهای فراوانی برای کتابخوانی و کتاب فراهم شده است. یک زمان اگر میخواستید بحارالانوار را تهیه کنید باید از بیروت میآمد. میخواستید لغتنامه دهخدا را تهیه کنید باید میرفتید و جلد جلد برای شما میآمد. امروز با 5 هزار تومان، تمام بحارالانوار با ترجمه و اعرابگذاری در فضای مجازی در اختیار شماست و میتوانید فیشبرداری کنید. اینکه چهارسال تحصیل در دوره کارشناسی در ساختار دانشگاهها مطرح بود، موجه تلقی میشده است. امروز چرا چهارسال؟ یکی از دلایلی که جوانان امروز گرفتار تفریحات ناسالم هستند و وقتشان به هدر میرود، دوره طولانی تحصیل است. بهطور جدی بهترین سرمایه دوره جوانی این است که این وقت میبایست فشرده شود. اختیار امتحانات فراهم شده است و میتوان نظام آموزشی وزارت علوم در مقطع کارشناسی را سهساله و سهترمه کرد. پیشنهاد من در بحث تربیت معلم همین است. ما اینک چالشهایی مهم در بحث معلم داریم که به برخی از آنها اشاره میکنم.
- نامتناسب بودن ساختار نظام آموزشی و تربیتی در همین بخش
- عدم لذتآفرین بودن کار تعلیم و تربیت در مجموعه دروس آموزشی
- عدم تحقق مطلوب درونیسازی عشق و ارزش معلمی و چشیدن لذت ایفای نقش معلمی
- عدم تحقق مطلوب صلاحیتهای معلمی؛ در باور به حرفه معلمی هر عالمی که معلم نیست.
- ضعف شدید رویکرد تربیتی و فرهنگی به دلیل فقدان فضای استاندارد دانشگاه شبانهروزی؛ که مقاممعظمرهبری در آخرین پیام گفتند دانشگاه فرهنگیان، دانشگاه فرهنگساز و در شمار اقیموا الصلاه است.
- در حاشیه قرار گرفتن و رنگ باختن زندگی شبانهروزی و هدفمند دانشجویان در دانشگاه شبانهروزی
- عدم تناسبِ نسبت استاد به دانشجویان
- حاکمیت رویکرد آموزش صرف با بهکارگیری استادان دانشگرا و حقالتدریس و حقالتدریس ناآشنا به کار
- عدم درک صحیح از تاثیر تعهد دبیری در عدالت آموزشی و لطمه به معیشت و منزلت دانشجومعلمان
- تلقی و اتخاذ روشهای نادرست در جذب دانشجو
- طرح احیای جذب فوقدیپلم
- طرح جذب نخبگان
- طرح دانش از دانشگاه مهارت دانشگاه فرهنگیان
حال با التفات به این مباحث چه باید کرد؟ حکمرانان اسلامی بهعنوان یک ضرورت، به بهسازی نظام تربیت معلم اهتمام بورزند. بالاخره میبایست هرگونه برنامهریزی برای آموزش و تربیت معلم، اصلاح امور، بهسازی و تغییر آن به صورت پویا و کارآمد و باورمند ایجاد شود. مقاممعظمرهبری انرژی و ابتکار در دوره جوانی را بزرگترین پتانسیل و داشته میداند؛ اما امروز متاسفانه در نظام آموزشی، چیزی که میبینیم این است که جوانان دیدن، شنیدن، احساس خوب داشتن، درست پوشیدن، به موقع خوردن و به موقع خوابیدن، دعا و نیایش و مطالعه و حل مساله، نظافت و انضباط فردی و اجتماعی و لذتی در خور شان خودشان ندارند، اینها درک درستی از ایثار و گذشت و خدمت به همنوعان ندارند؛ چه میبایست کرد؟ برای ما بین لذتهایی که مطرح است -به تعبیر لذتگرایان و حکمایمان- انتخاب لذت برتر و حذف لذات دونتر چنانچه اتفاق بیفتد و این معرفتشناسی صورت بپذیرد و درک درستی از نیاز به این حد معرفتشناسی صورت بگیرد، آن وقت ما این نقش انبیایی را بهعنوان یک لذت برتر در بین معلمان آینده خواهیم داشت؛ لذا تجلی عدالت آموزشی در سنجه جذب بسیار ضروری است. ما معتقدیم بذرهای لذت ساحتهای ششگانه در آغاز ورود میبایست مورد توجه و سنجه واقع بشود. در استلزامات عدالت آموزشی در تربیت معلم، مجموعهای که در سند تحول مطرح است بحث فضا، بحث انجمن اولیا و دانشآموزان، امکانات و بودجه است. این مجموعه میبایست در تربیت معلم مطابق سند تحول، جایگاه خودش را در عدالت آموزشی پیدا کند. الگویی که در اینجا در راستای تجلی عدالت آموزشی ارائه میدهم مبتنیبر موارد زیر است.
- صلاحیتهای تربیتی، آموزشی و مهارتی تحت عنوان فضیلتآموزی، دانشآموزی و مهارتآموزی با استلزامات تحولآفرین
- تحول بنیادین در برنامهریزی درسی دوره کارشناسی؛ در دوره سهساله و هرسال سهترم
- تحقق ملازمات استاندارد یک دانشگاه شبانهروزی تقویتی و مهارتی که در اساسنامه آمده است
- بسترسازی رشد و تعالی برای نقشآفرینی مشارکت همه دانشجویان؛ هر دانشجویی یک همکار تلقی میشود.
- جذب استاد مطابق اساسنامه و رعایت استاندارد نسبت استاد به دانشجو، ایجاد پرونده مهارتی در کنار پروندههای آموزشی و تاثیرگذار