تنظیمات
اندازه فونت :
چاپ خبر
حجت‌الاسلام و المسلمین دکتر علی نهاوندی، رئیس مرکز تحقیقات اسلامی مجلس شورای اسلامی، مطرح کرد؛ علوم انسانی وارداتی مجرای ورود فرهنگ غربی/ تغییر شاخص‌های آزادی و حقوق بشر در جوامع اسلامی علوم انسانی به‌عنوان محصول عقل و تجربه بشری دارای دستاوردهایی مثبت و ارزشمند است، اما برخی از مفاهیم و مبانی آن ممکن است با اصول تمدنی و تفکر ما هم‌خوانی نداشته باشد. به همین دلیل، نمی‌توان علوم انسانی را به‌طور مطلق درست یا نادرست دانست، بلکه باید آن را بر اساس ارزش‌ها و نیازهای فرهنگی خود مورد ارزیابی قرار دهیم.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی، چهاردهمین روز آبان ماه به عنوان روز «فرهنگ عمومی» نامگذاری شده است؛ عنوانی که از هرجهت و در هر موضوعی جای کار و بحث دارد به ویژه در ساحت علوم انسانی که زیرساخت فکری کشور را تشکیل می‌دهد. در واقع اگر علوم انسانی منبعث از تفکری وارداتی باشد، حتی اگر نگوییم سریع و آنی اما تدریجا منجر به تغییر فرهنگ عمومی کشور خواهد شد تا جایی که دیگر فرهنگ پدید آمده با آنچه که در گذشته بومی آن ملت بود تفاوت اساسی خواهد داشت. حجت‌الاسلام دکتر «علی نهاوندی»، رئیس مرکز تحقیقات اسلامی مجلس شورای اسلامی و استاد دانشگاه در گفتگویی با خبرگزاری شبستان، در پاسخ به پرسشی در مورد علوم انسانی وارداتی و تاثیر آن بر فرهنگ عمومی کشور، اظهار کرد: پاسخ به این سوال نیاز به طرح چندین مساله مقدماتی دارد؛ از جمله اینکه رواج آرا و افکاری که بومیِ فرهنگ اسلامی ایرانی نیستند در حوزه‌هایی نظیر اقتصاد، مدیریت، روانشناسی و جامعه‌شناسی چقدر می تواند فرهنگ عمومی را از واقعیت و هویت خود دور کند و در این بین تولید علم دینی و علوم انسانی اسلامی تا چه اندازه در غنای فرهنگ عمومی و تحقق کارکردهای اصیل آن موثر است؟ رئیس مرکز تحقیقات اسلامی مجلس شورای اسلامی ادامه داد: اولین موضوعی که باید در پاسخ به این مباحث به آن توجه داشت این است که ما علوم انسانی را قضاوت و داوری پیشین نمی‌کنیم که بگوییم علوم انسانی به طور کلی غلط و از اساس باطل یا کلا تمام گزاره هایش صحیح و درست است؛ علوم انسانی فرآورده عقل و تجربی بشری است و طبیعتا یک سری دستاوردهای مثبت دارد و در این میان یک سری آورده‌هایی داشته باشد که با منظومه فکری و مبانی تمدنی ما سازگار نباشد.  وی افزود: از سوی دیگر علوم انسانی قطعا خنثی نیست و بار ارزشی دارد به همین دلیل می‌توان آن را به دو دسته کلی تقسیم کرد؛ یک سری علوم انسانی که برگرفته از فکر و فرهنگ غربی یا شرقی است؛ بیگانه به معنای آنکه تمدن مغایر و مخالف با تمدن اسلامی و دینی آن را پشتیبانی کرده و فاقد نگاه توحیدی و دینی و نیز ادبیات الهیاتی است؛ به تعبیر دیگر اگر علوم انسانی خنثی نباشد آنجا که مشرب‌اش تمدن غرب و فاقد بنیاد دینی و توحیدی است نظرگاهی مخالف با نظرگاه ما دارد، البته در مقابل علوم انسانی را داریم که ریشه در تمدن اسلامی دارد یعنی فاصله از تمدن غرب دارد.

دو دسته علوم انسانی

حجت‌الاسلام و المسلمین نهاوندی تصریح کرد: همین علوم انسانی برگرفته از تمدن اسلامی نیز دو دسته است. گروهی فاقدِ امتداد اجتماعی و تاثیرگذار در اداره جامعه دارد، یعنی هیچ نسبتی بین علوم انسانی و اسلامی به معنای منشاء برای ادامه جامعه، حرکت و احیای تفکر دینی ندارند، بلکه ترجمان فرهنگ غرب در علوم انسانی است و صرفا پوسته و صورت تعاملی میان علوم انسانی و علوم اسلامی در آنها شکل گرفته و هیچ مداخله‌ای در امتداد اجتماعی، سیاسی، مدیریتی و اقتصادی پیدا نکرده است و به تعبیر دیگر آن علوم انسانی تبدیل به نظامات نشده است. این پژوهشگر و مدرس درس خارج فقه حوزه علمیه قم، گفت: از سوی دیگر دیدگاه و نظریه‌ای وجود دارد که طی آن علوم انسانی در نسبت با تمدن اسلامی تعریف و رویکردش در افق اداره جامعه و مشارکت در امر سیاسی، فرهنگی و اجتماعی بازتعریف می‌شود که این منظومه، در واقع منظومه فکری جهان تشیع است و می‌تواند باشد؛ بنابراین دو دیدگاهی که اشاره شد ناظر بر چند مولفه‌ است؛ نخست اینکه ما ارزش - داوریِ قبلی نسبت به علوم انسانی نداریم که بگوییم علوم انسانی وارداتی مطلقا خوب یا بد است؛ نکته دوم اینکه ما علوم انسانی را حاوی محتوا و مضامین می‌دانیم و آن را خنثی تلقی نمی‌کنیم بلکه حتما گزاره‌های علوم انسانی واجد مضامین بنیادین و افق معرفتی است. وی تصریح کرد: بسیاری از مفاهیم، مضامین و ادبیات پایه‌ای بعد از جریان مدرنیته و در فضای و با رویکرد معاصرت برای جوامع اسلامی شکل گرفته که از نظریات توحیدی و دینی تبعیت نمی‌کنند، یعنی علوم انسانی که ریشه و مایه خود را از تفکر و تمدن غربی یا تفکر شرقی گرفته اگرچه که دارای برخی مضامین قابل استفاده است اما طبیعتا این دریافت مفاهیم و مطالب حتما باید بازشناسی شود؛ به بیان دیگر شما مفهومی مثل دولت، قدرت، حکمرانی، سیاست و حکومت از منظر غربی را دارید، این مفاهیم که اکنون وارد تفکر ما مسلمانان شده است حتما باید بازشناسی مفهومی و بررسی شود که آیا با مفاهیم پایه و دیدگاه تمدن اسلامی سازگاری دارد؟ آیا واقعا این موارد نظریاتی عمیق و ریشه‌دار هستند یا مفاهیمی نظیر اداره جامعه، دولت، قدرت و حتی مفهومی مثل مردم در هرم فکری جامعه اسلامی که ریشه‌های دینی را دنبال می‌کند با آنچه که در قواعد بازی قدرت و سیاست و حکمرانی در غرب است تفاوت ماهوی دارد؟

ولایت در امتداد اراده الهی

رئیس مرکز تحقیقات اسلامی مجلس شورای اسلامی ادامه داد: به همین دلیل است که می‌بینیم دولت در مفهوم مدرن وارد تفکر جامعه اسلامی (اعم از شیعه و اهل‌سنت) شده و تاثیراتی هم داشته است، برای مثال حتی وقتی ایده‌ای مثل نظام سیاسی مبنی بر ولایت فقیه را مطرح می‌کنیم برخی فکر می‌کنند که منظور همان مفهوم اداره دولت است و همان حکومت به معنای غربی است که صرفا مبتنی بر  قدرت و اداره صرف جامعه و دنیای بشر است، در حالی که وقتی ما از امر ولایت و امامت سخن می‌گوییم همه این موارد از نظر تئوریک در یک امتداد اراده و خواست الهی تعریف می‌شود که هدفش هدایت بشر است. وی افزود: دقیقا به همین دلیل است که می‌بینیم در کتاب «کافی» این وصف نشده که: کتاب امامت، کتاب نبوت، کتاب ولایت فقیه؛ بلکه گفته شده کتاب‌الحجة و مساله امامت و نبوت را به عنوان حجت‌هایی برای اداره زندگی بشر ذکر کرده است، این مثال را گفتم تا بگویم انسان مدرن وقتی می‌خواهد وارد ساحت‌های اجتماعی شود اگر ریشه تفکر و مدل زندگی خود را از علوم انسانی غربی گرفته باشد طبیعتا فرهنگ او غربی می‌شود، اگر مدل اداره و هدایت جامعه را از تفکر خلافت گرفته باشد مدل زندگی‌اش می‌شود همان که اهل سنت انجام داده‌اند، اما وقتی مدل زندگی‌اش بر پایه تفکر و علوم انسانیِ شیعه‌محور باشد این انسان با فهم امروزین در ساحت‌های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی با یک الهیات، اصول و قواعد متفاوت، احکام و مناسبات خاص خودش مبادرت به تحلیل وضع زندگی کرده و دیدگاه متفاوتی خواهد داشت.

تغییر تنظیم مناسبات با علوم انسانی وارداتی

این استاد دانشگاه تصریح کرد: با توجه به آنچه که اشاره شد اولین تاثیر علوم انسانی وارداتی این است که تنظیم مناسبات ما تغییر می کند چراکه وام‌‎دار تفکر آنها هستیم، در واقع وقتی جامعه‌شناسی، روان‌شناسی و مدیریت از نظام غرب که توحیدی نیست، برداشت شود در این صورت فرآیندهایش نیز با ابزارهای کنترلی دینی دنبال نشده و مخاطب به حوزه‌های بیرونی تمسک می‌کند تا حوزه‌های درونی؛ بنابراین میدان‌های رفتاری، انگیزشی، فرهنگی در این گستره فکری متفاوت است. رئیس مرکز تحقیقات اسلامی مجلس شورای اسلامی گفت: اثرات علوم انسانی وارداتی به معنایی که ما گفتیم آن است که محدوده انسان را با شاخص‌های آزادی و حقوق بشر غربی تعریف می‌کند، بنابراین بسیار واضح و بدیهی است که با آن شاخصه‌ها می‌توانید یک نفر را تروریست خطاب کنید حتی اگر آن فرد کودکِ فلسطینیِ بی‌دفاعی باشد که حقوق اولیه انسانی را هم نداشته باشد، با کلیدواژه آزادی غربی، عموم انسان‌های بی‌گناه از حقوق خود محروم هستند چراکه الگوریتم فکری علوم انسانی برگرفته از اندیشه غرب اینگونه است و جایی برای یک انسان موحد با ایدئولوژی اجتماعی در آن وجود ندارد. وی افزود: دین اسلام با ایده‌های «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»، احیای حق و جلوگیری از ظلم بنیان شده و لذا علوم انسانی منبعث از این تفکر متفاوت از ویژگی‌هایی است که علوم انسانی ماتریالیستی و اومانیستی ارائه می‌کند، در نتیجه در اینجا ما با دو فرهنگ و طرز فکر و اساسا اتمسفری متفاوت در سبک زندگی مواجهیم که طبیعتا هر کدام جاری و ساری شود حتی در محصولات فرهنگی نیز متبلور خواهد شد. پیدا نکرده است و به تعبیر دیگر آن علوم انسانی تبدیل به نظامات نشده است. این پژوهشگر گفت: از سوی دیگر دیدگاه و نظریه‌ای وجود دارد که طی آن علوم انسانی در تمدن اسلامی تعریف می‌شود اما رویکردش در حقیقت با ادبیاتی در افق اداره جامعه و مشارکت در امر سیاست قابل تعریف است که من می‌خواهم بگویم این منظومه، در واقع منظومه فکری جهان تشیع است و می‌تواند باشد؛ بنابراین دو دیدگاهی که اشاره شد ناظر بر چند مولفه‌است؛ نخست اینکه ما ارزش و داوریِ قبلی نسبت به علوم انسانی نداریم که بگوییم علوم انسانی وارداتی خوب یا بد است؛ نکته دوم اینکه ما علوم انسانی را حاوی محتوا و مضامین می‌دانیم و آن را خنثی تلقی نمی‌کنیم بلکه حتما برایش یک افق قائل هستیم. حجت‌الاسلام نهاوندی در پایان خاطرنشان کرد: در دوره معاصر مفاهیم مصطلح در حوزه اندیشه سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و مدیریتی برخاسته از مفاهیم رقیب است، در واقع خلطی در این میان اتفاق افتاده مبنی بر اینکه وقتی می‌گوییم علوم انسانی وارداتی است یعنی هیچ نسبتی با اندیشه سیاسی و اقتصادی اسلام نداشته و الگوهای متفاوتی را ارائه می‌کند، برای مثال ما قائل به نظریه امامت و ولایت هستیم و این نظریه با آنچه که در عرصه قدرت در تفکر غربی و یا حتی اندیشه‌ای که مفهوم اداره جامعه  را با مفهوم خلافت توامان بیان می‌کند، تفاوت دارد، در اینجا در واقع سه تفکر مطرح می‌شود که یکی قائل به نظریه امامت و ولایت است، تفکر دوم را اهل‌سنت دارند که قائل به نظریه خلافت هستند، نظریه سوم نیز حکمرانی و قدرت برخاسته از دموکراسی و تفکر و تمدن غربی است؛ طبیعتا این سه نوع نظریه، سه نوع الگوی اداره جامعه و مدل اقتصادی و سه نوع شیوه مدیریتی است که سه مفهوم را تولید می کند.

© 2024 تمام حقوق این سایت برای پایگاه خبری مفتاح انسانی اسلامی محفوظ می باشد.