تنظیمات
اندازه فونت :
چاپ خبر
حجت الاسلام محمدجواد ارسطا استاد حوزه و دانشگاه در نشستی با عنوان «ظرفیت‌های فقه برای دفاع از ولی امر مسلمین و جامعه اسلامی» مطرح کرد؛ فقه فردی در مقابله با مدرنیسم راه به جایی نخواهد برد/ دشمنی صهیونیسم و غرب با ایران، امتداد جنگ‌های صلیبی است حجت‌الاسلام محمدجواد ارسطا با بررسی تهدیدهای اخیر علیه رهبران دینی، ریشه این تحرکات را نه در مسائل سیاسی مقطعی بلکه در امتداد تاریخی پروژه جنگ‌های صلیبی دانست. وی با اشاره به ناکارآمدی فقه سنتی در برابر هجوم تمدنی غرب، تنها راه مقابله مؤثر را «بازتعریف فقه در بستر تمدن‌سازی» و تلاش برای ایجاد تمدن نوین اسلامی معرفی کرد.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی، حجت الاسلام محمدجواد ارسطا استاد حوزه و دانشگاه در نشستی با عنوان «ظرفیت‌های فقه برای دفاع از ولی امر مسلمین و جامعه اسلامی» 18 تیر ماه در دانشگاه باقرالعلوم قم براگزار شد، تهدید علیه رهبر انقلاب را از منظر فقهی و تاریخی مورد بررسی قرار داد و ریشه تحولات منطقه را از زمان جنگ های صلیبی دانست. در ادامه به متن بیانات ایشان اشاره می شود. [audio mp3="https://ihkn.ir/wp-content/uploads/2025/07/حجت-الاسلام-دکتر-ارسطا.mp3"][/audio] در روزهای اخیر، موضوع تهدید رهبران دینی و سیاسی کشور، از منظرهای مختلفی مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است. بر خلاف رویکرد رایجی که این تهدیدات را ذیل عنوان فقهی محاربه یا در حکم محاربه تحلیل می‌کند ـ هرچند که تهدید رهبران دینی مصداق بارزی از تجرید سلاح و ایجاد خوف بوده و از این منظر قابل انطباق با محاربه است ـ در اینجا هدف آن است که از زاویه‌ای دیگر، ریشه‌ها و ابعاد این مسئله واکاوی شود.  

تحلیل تاریخی؛ تداوم پروژه‌ صلیبی در هیئت جدید

  به نظر می رسد آنچه امروز در سطح منطقه‌ای و جهانی در قبال رهبران دینی، جمهوری اسلامی و محور مقاومت رخ می‌دهد، در حقیقت ادامه‌ای از جنگ‌های صلیبی است که از قرون گذشته علیه جهان اسلام آغاز شده است. در این خوانش تاریخی، فاز نخست این پروژه با حملات نظامی صلیبی‌ها و سپس فروپاشی امپراتوری عثمانی در سال ۱۹۱۷ آغاز شد. قدرت‌های استعماری اروپایی که قادر به تحمل نفوذ یک امپراتوری اسلامی تا قلب اروپا نبودند، با برنامه‌ای حساب‌شده، تجزیه‌ی عثمانی را رقم زدند. نتیجه‌ی این تجزیه، شکل‌گیری کشورهای چون عراق، سوریه، اردن و فلسطین بود. این کشورها اغلب با اختلافات داخلی و مرزی روبه‌رو بوده‌اند که نمی توان این وقایع را بدون برنامه ریزی طولانی مدت تصور کرد.   در گام بعد، شکل‌گیری رژیم صهیونیستی در سال ۱۹۴۷ در قلب جهان اسلام، به‌مثابه یک نطفه‌ی نامشروع و برنامه‌ریزی‌شده، به عنوان ابزار پیشبرد این پروژه وارد عمل شد. از آن زمان تاکنون، این رژیم با پشتیبانی قدرت‌های غربی، مأموریت خود را در تقابل دائمی با اسلام و جوامع اسلامی دنبال کرده است.  

صهیونیسم، بازیگر اصلی در پروژه‌ی اسلام‌ستیزی غربی

  تردیدی ندارم که صهیونیسم تنها یک رژیم سیاسی نیست، بلکه یک کنشگر ایدئولوژیک است که در طراحی و اجرای پروژه‌ی اسلام‌زدایی نقش محوری دارد. شواهد فراوانی در تأیید این ادعا وجود دارد؛ برای نمونه، نخست‌وزیر آلمان در روزهای گذشته در اظهارنظری صریح اعتراف کرده است که اسرائیل اکنون به نیابت از اروپا، همان کار کثیفی را انجام می‌دهد که اروپایی‌ها باید خود به انجام می‌رساندند.   بنابراین، نخستین نکته قابل استنتاج آن است که آنچه در حال حاضر میان جمهوری اسلامی ایران و اسرائیل یا محور مقاومت در جریان است، صرفاً یک منازعه سیاسی یا منطقه‌ای نیست، بلکه ادامه‌ی یک نبرد تمدنی است که ریشه‌های آن به جنگ های صلیبی بازمی‌گردد.  

فراتر از ایران خصومت تمدنی با اسلام

  نکته‌ی دوم این است که دشمنی با ایران نه به دلیل نظام جمهوری اسلامی، بلکه به دلیل ماهیت اسلامی آن است. حتی اگر جمهوری اسلامی نیز وجود نداشت، صرف مسلمان بودن مردم ایران ـ به‌ویژه با مذهب اهل‌بیت (ع) ـ برای غرب و صهیونیسم غیرقابل‌تحمل بود. تجربه‌ی تاریخی جنگ‌های صلیبی خود گواه آن است که این دشمنی مسبوق به سابقه‌ای پیش از تشکیل جمهوری اسلامی است.   در تأیید این دیدگاه، می‌توان به آیه‌ای از قرآن کریم استناد کرد که می‌فرماید: «وَلَن تَرضى عَنكَ اليَهودُ وَلَا النَّصارى حَتّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم». آیه تعلق ندارد به یک زمان خاص زیرا با «لن» خداوند متعال با تأکید نفی عبد می‌کند. یعنی یهودیان و مسیحیان هرگز از شما راضی نخواهند شد، مگر آنکه آیین خود را رها کرده و از آیین آن‌ها پیروی کنید. بنابراین، نه صرفاً نظام جمهوری اسلامی بلکه اصل پایبندی به اسلام، همواره با مقاومت و دشمنی تمدن غرب روبه‌رو خواهد بود. حتی اگر در ایران، جمهوری اسلامی برقرار نبود، باز انتظار داشتیم که شاهد چنین اتفاقی باشیم.  

تحلیل تهدید تمدنی غرب و ضرورت تحول در فقه اسلامی

  نکته‌ی سوم این است که با اندکی تأمل می‌توان به این نتیجه رسید که آنچه در حال حاضر در جهان اسلام جریان دارد، ادامه‌ای از همان جنگ‌های صلیبی تاریخی است، هرچند این جنگ‌ها اکنون در اشکال نوین فرهنگی، رسانه‌ای و تمدنی بروز یافته‌اند. بر این اساس، باید به نتیجه‌ دست یابیم، و آن اینکه حتی در فرض تحقق یک صلح پایدار میان ایران، ایالات متحده و رژیم صهیونیستی، و حتی در صورت توقف کامل جنگ‌های نظامی و منازعات مستقیم، باز هم جهان اسلام نباید از اقدامات خصمانه اروپاییان که با کمک صهیونسیم جهانی علیه کشورهای اسلامی انجام می شود، غافل ماند.   زیرا در چنین شرایطی، بدون تردید، تمدن غرب تلاش خواهد کرد با بهره‌گیری از ابزارهایی چون «جنگ نرم»، «تغییر سبک زندگی»، «نفوذ فرهنگی»، و «هجوم مدرنیته» به درون جوامع اسلامی، آنها را به‌تدریج از درون دچار استحاله کند. مقام معظم رهبری نیز سال‌ها پیش به این موضوع اشاره کردند و تأکید نمودند که آنچه در برابر ما قرار دارد، یک سبک زندگی غربی است که هدف آن تسخیر تمام ابعاد زندگی بشر است.   اگر این تحلیل را بپذیریم—تحلیلی که به باور من شواهد بسیاری در تأیید آن وجود دارد—آنگاه باید اذعان داشت که صرف پرداختن به فقه در حد مباحث رایج در حوزه‌های علمیه، و یا حتی اکتفا به تشکیل یک حکومت اسلامی در حد جمهوری اسلامی ایران، نمی‌تواند در برابر سیل بنیان‌کن مدرنیسم مقاومت مؤثری از خود نشان دهد. تنها زمانی می‌توان در برابر این هجمه ایستادگی کرد و آن را از میان برداشت که هدف ما ایجاد یک تمدن نوین اسلامی در مقیاس جهانی باشد. به‌جز این مسیر، راه دیگری متصور نیست.   متأسفانه در وضعیت کنونی، فعالیت‌های فقهی ما در حوزه‌های علمیه، هرچند در برخی موارد شامل مباحث مستحدثه نیز می‌شود، نمی‌تواند پاسخگوی نیازها و تهدیدات گسترده‌ای باشد که تمدن غرب در قالب علم، هنر، سینما، تئاتر، ادبیات، و سایر حوزه‌های زندگی اجتماعی بر جهان اسلام تحمیل می‌کند. دلیل این است که غربیان پیوسته برای ما مسئله‌آفرینی می‌کنند. مسائل متنوعی را در برابر ما قرار می‌دهند و ما صرفاً در نقش پاسخ‌دهنده‌ای منفعل ظاهر می‌شویم. حتی اگر موفق شویم تمامی این مسائل را حل کنیم، در نهایت با تغییراتی که در سبک زندگی، روحیات، و علائق مردم رخ می‌دهد، باز هم نمی‌توانیم ادعا کنیم که از هویت اسلامی خویش محافظت کرده‌ایم.   در حال حاضر، با نگاهی به نظام آموزش عالی کشور و به‌ویژه در حوزه‌ی علوم انسانی، مشاهده می‌شود که ارجاع به منابع غربی نوعی افتخار تلقی می‌شود. دانشجویان و اساتید ما بر آنند که با ذکر دیدگاه‌های متفکران غربی، عمق علمی خود را نشان دهند. در مقابل، به‌ندرت دیده می‌شود که اندیشمندان غربی اهتمامی به بررسی آرای اندیشمندان مسلمان یا ایرانی داشته باشند. آیا تاکنون متفکری غربی آراء فقهای بزرگ ایرانی همچون دکتر کاتوزیان، دکتر شهیدی، یا دکتر لنگرودی را مورد بررسی و نقد قرار داده است؟ پاسخ این پرسش به‌روشنی منفی است.   این واقعیت گواهی است بر آنکه ما—آگاهانه یا ناخودآگاه—پیشگامی علمی غرب را پذیرفته‌ایم، و این نگاه رایج و نافذ است. بر این اساس، حتی در صورت برقراری صلحی همه‌جانبه و طولانی‌مدت میان کشورهای اسلامی و قدرت‌های غربی، تهاجم آرام ولی مؤثر فرهنگ و علم غربی، در بلندمدت می‌تواند هویت اسلامی را تهی از محتوا کرده و تنها نامی از آن باقی بگذارد.   نتیجه‌ی نهایی آن است که ما باید فقه را در یک زمینه تمدنی مشاهده کنیم و بر اساس آن مسائل فقهی را استخراج کنیم. باید فقه را از حالت علم پیرو بودن بیرون بیاریم. الان در میان ما، علم پیرو است. یعنی منتظر طرح یک مسئله‌ای هستیم، آنگاه سعی می‌کنیم آن را پاسخ بدیم. به این صورت، اصلاً نمی‌توانیم ما در برابر این هجمه‌ی غربیان مقاومت بکنیم.   در این راستا، می‌توان به فرمایش حضرت امام خمینی (ره) اشاره کرد که فرمودند: فقه، تئوری واقعی و کامل اداره‌ی انسان از گهواره تا گور است. فقهی که بتواند نه‌فقط امور شخصی، بلکه تمام شئون زندگی فردی و اجتماعی انسان را دربرگیرد، و نه در یک مقطع محدود، بلکه در طول حیات انسان از آغاز تا پایان. من بر این باور هستم که چنین فقهی، با تکیه بر منابع دینی، قابل استخراج است. تلاش‌های محدود انجام‌شده در این زمینه نشان می‌دهد که با یک برنامه‌ریزی بلندمدت و جدی در حوزه‌های علمیه، می‌توان این مسیر تمدنی را به‌صورت عملیاتی پی گرفت.  

© 2025 تمام حقوق این سایت برای پایگاه خبری مفتاح انسانی اسلامی محفوظ می باشد.