تنظیمات
اندازه فونت :
چاپ خبر
حجت‌الاسلام محسن صبوری فیروزآبادی، پژوهشگر حوزه علمیه قم، در گفت‌وگو با خبرگزاری حوزه درباره مبانی فقهی استکبارستیزی و نقش فقه شیعه در مواجهه با نظام سلطه جهانی سخن می‌گوید. حجت‌الاسلام‌والمسلمین محسن صبوری فیروزآبادی، پژوهشگر و استاد حوزه علمیه قم، در گفت و گو با خبرگزاری حوزه مطرح کرد؛ ریشه و شالوده اصلی مسئله استکبارستیزی در توحید است حجت‌الاسلام‌والمسلمین محسن صبوری فیروزآبادی: پس از انقلاب، یکی از خلأهای علمی که در حوزه احساس می‌شد، این بود که مبانی انقلاب اسلامی—چه آن دسته از مبانی مرتبط با مسائل داخلی و چه آن‌هایی که با سیاست خارجی ارتباط دارند—نیازمند مباحثه‌ای علمی و بحثی فقهی بودند. دلیل آنکه فقها در گذشته به این موضوعات چندان نپرداخته بودند، تا حدی به فضای تقیه و خفقانی بازمی‌گردد که در آن زمان حاکم بود.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری علوم انسانی مفتاح، به نقل از خبرگزاری حوزه، حجت‌الاسلام‌والمسلمین محسن صبوری فیروزآبادی، پژوهشگر و استاد حوزه علمیه قم، در گفت و گو با خبرگزاری حوزه، به بررسی مبانی فقهی استکبارستیزی می‌پردازد و با اشاره به خلأهای علمی پس از انقلاب در حوزه فقه سیاسی، خصوصاً در بُعد سیاست خارجی، توضیح می‌دهد که چرا فقه شیعه در گذشته کمتر به مباحث استکبار و روابط بین‌الملل پرداخته است. وی سپس به معرفی اثر علمی خود- رساله‌ای در سطح چهار که به کتابی با عنوان «ادله فقهی استکبارستیزی» تبدیل شده- می‌پردازد و قواعد فقهی محوری را در این زمینه برشمرد. تأکید اصلی این استاد حوزه بر این است که ریشه استکبارستیزی در توحید قرار دارد و هرگونه تبعیت از نظام‌های سلطه‌جو، حتی در یک بُعد جزئی از زندگی، با ایمان واقعی منافات دارد. همچنین جهاد کبیر را معادل مقاومت در برابر استعمار فرانو -یعنی سلطه فرهنگی، اقتصادی و مفهومی استکبار معاصر- می‌داند و بر نقش حوزه علمیه در تولید و تبیین علوم استکبارستیز تأکید می‌کند. در پایان، روند رو به رشد آموزش فقه سیاسی در حوزه را نشانه‌ای از توجه به نیازهای زمانه و تحقق سخنان رهبری درباره ناظر بودن فقه به واقعیات جامعه می‌داند. برای آشنایی هرچه بیشتر با این موضوعات توجه شما را به مشروح این گفت و گو جلب می کنیم:

پرسش

سیزده‌ام آبان روز ملی استکبارستیزی است؛ با توجه به اهمیت مقوله مبارزه با استکبار از دیدگاه امامین انقلاب و اینکه تا به امروز، حتی در جنگ دوازده‌روزه نیز مشخص شد که ما در محور مقابله با استکبار قرار داریم، از حوزه‌های علمیه انتظار می‌رود که بیش از پیش در مورد مبانی فقهی و دینی استکبارستیزی کار کنند. الحمدالله متوجه شدیم که جنابعالی یک رساله سطح چهار داشتید که به کتاب تبدیل شده است و به این موضوع اختصاص یافته است؛ ابتدا اطلاعاتی درباره مشخصات این اثر علمی‌تان ارائه دهید و سپس وارد بحث مبانی فقهی استکبارستیزی گردیم. پس از انقلاب، یکی از خلأهای علمی که در حوزه احساس می‌شد، این بود که مبانی انقلاب اسلامی—چه آن دسته از مبانی مرتبط با مسائل داخلی و چه آن‌هایی که با سیاست خارجی ارتباط دارند—نیازمند مباحثه‌ای علمی و بحثی فقهی بودند. دلیل آنکه فقها در گذشته به این موضوعات چندان نپرداخته بودند، تا حدی به فضای تقیه و خفقانی بازمی‌گردد که در آن زمان حاکم بود. هنگامی که فقیه بخواهد وارد مباحث سیاست اسلامی شود، اولین بازخوردی که با آن مواجه می‌شد، درگیری با نظام حاکم نامشروعِ زمان خودش بود؛ و از این رو تلاش می‌کرد تا از ورود مستقیم به این حوزه خودداری نماید. یکی دیگر از دلایل نیز عدم نیاز بود؛ فقه اهل سنت در مباحث فقه سیاسی پیش‌تر از ما قرار گرفته‌اند؛ زیرا معمولاً حاکمیت در دست آنان بوده، در حالی که فقهای شیعه از حکومت کنار گذاشته شده بودند. به همین دو دلیل، معمولاً کمتر به این بحث‌ها پرداخته شده است. در نتیجه، بحث‌های مرتبط با فقه سیاسی شیعه در میان آثار، جست‌وگریخته یافت می‌شود؛ اما آثار منسجم و پژوهش‌های یکپارچه در این زمینه کمتر دیده می‌شود. یکی از مهم‌ترین محورها نیز محور استکبارستیزی است. هنگامی که وارد بحث روابط بین‌الملل و سیاست خارجی می‌شویم، یکی از اساسی‌ترین محورهای بحث، همان مسئله استکبار است؛ یعنی رابطه‌ای که ما با آن نظام استکباری حاکم بر جهان داریم—که همیشه هم وجود داشته، هم امروز هست و انشاءالله تا ظهور حضرت امام زمان (عج) نیز باقی خواهد بود. در این زمینه، ما بحث‌های بینشی فراوانی داریم؛ یعنی کتاب‌هایی نوشته شده که معضلات ناشی از وجود استکبار را بیان کرده‌اند؛ اما بحث دانشی آن—از منظر فقه، با بیان ادله به‌صورت مستوفی—چیزی نبود که سراغ داشته باشیم. معمولاً هنگامی که بحث استکبارستیزی مطرح می‌شود، تنها قاعده «نفی سبیل» بیان می‌گردد؛ در حالی که ما در این پژوهش که در ابتدا به‌صورت پایان‌نامه‌ای علمی و سپس به‌صورت کتاب تدوین شد چند قاعده فقهی را در مباحث مرتبط با استکبارستیزی بررسی کردیم و تحت هر یک از این قواعد، آیات و روایات متعددی را نیز ارائه نمودیم.

پرسش

با توجه به اینکه در عرصه فقه سیاسی که شامل فقه سیاست خارجی و مباحث بین‌المللی می‌شود فعالیت دارید، در سال‌های اخیر روندی امیدوارکننده در زمینه آموزش فقه سیاسی شکل گرفته است. از دیدگاه شما، وضعیت و جایگاه فقه سیاسی چگونه ارزیابی می‌شود؟ همچنین چه پیشنهادها و راهکارهایی دارید تا بر اساس آنچه مقام معظم رهبری فرموده‌اند، یعنی ناظر بودن فقه به نیازهای زمانه و برآوردن احتیاجات نظام اسلامی در مباحث فقهی این بحث فقه سیاسی کارآمدتر، پخته‌تر و بیش‌ازپیش ناظر به مباحث روز جامعه شود؟ همان‌گونه که در مورد پیشینه این بحث عرض شد، باید عرض کنم که وضعیت فقه سیاسی نسبت به سایر فقه‌های مضاف، بهتر است. به هر دلیلی، فقیهان هم‌دوره ما و بزرگان حوزه‌های علمی بسیار زود این احساس نیاز را متوجه شدند و شروع به ارائه بحث‌های خوبی کردند. امروز ما چندین درس خارج فقه سیاسی در حوزه‌ها داشته و داریم و کارها نیز به‌صورت پیوسته پیگیری می‌شود. البته این موضوع در حیطه تولید علم قرار دارد و بحث‌های مفصلی در این زمینه وجود دارد. چنانچه بخواهیم به سمت تدوین نظامات فقهی—از جمله نظام سیاسی اسلام—حرکت کنیم، کارهای متعددی در حوزه‌های آموزش، پژوهش، تدوین متون و غیره باید انجام شود. برخی از این اقدامات آغاز شده و برخی دیگر در دست انجام است. از آنچه اطلاع دارم، آیت‌الله اعرافی مدیر حوزه های علمیه تلاش‌های خوبی در این زمینه داشته‌اند تا این کارها پیش‌رو باشد. بخش بزرگی از این اقدامات همین درس‌هایی است که در حال شکل‌گیری است. این درس‌های فقه سیاسی باعث می‌شوند که طلاب جوان در آن‌ها شرکت کنند—پژوهشگران و مدرسان آینده که باید تولید علم را در این حوزه انجام دهند—همان طلاب جوانی هستند که اکنون در این درس‌ها و برخی از مؤسساتی که رشته‌های فقه سیاسی را دارند، آموزش می‌بینند.

پرسش

به بحث استکبارستیزی برگردیم. شاخص‌ها و مؤلفه‌های فقه استکبارستیز را بفرمایید و همچنین در کنکاش علمی که داشتید، اساساً چه تناسب یا تضاد و تباینی یا ارتباطی بین بحث «استکبار» و «دشمن» وجود دارد؟ این تمایزات در مباحث فقهی، چگونه به درد امروز جامعه ما می‌خورد؟ در بحث استکبار، در این کتاب ابتدا به واژه‌شناسی پرداختیم؛ از نظر لغت به چه معناست و سپس از نظر اصطلاحی در علوم سیاسی. واژه «استکبار» در ادبیات سیاسی معاصر به‌ویژه توسط انقلاب اسلامی به کار گرفته شد و به این معنا وارد شد. چنین واژه‌ای پیش از آن—با همین بار معنایی که حضرت امام (ره) به آن بخشید—وجود نداشت. البته در ادبیات انبیای الهی و اولیای خدا و نیز در قرآن کریم، مصادیقی از آن یافت می‌شود؛ اما در علوم سیاسی رایج، چنین واژه‌ای—و به‌ویژه با این بار معنایی—وجود نداشت. این واژه خود بسیار بار معنایی دارد. در این کتاب نیز در بخش واژه‌شناسی، بهترین تعریفی که از استکبار دیده‌ام، تعریفی است که از زبان رهبر انقلاب اسلامی بیان شده است؛ تعریفی که در آن سخنرانی، حالت سخنرانی نداشته، بلکه در همایش اجلاس سران کشورهای اسلامی بیان گردیده است. مقام معظم رهبری می‌فرمایند: «در فرهنگ ما یعنی فرهنگ اسلامی ایرانی استکبار به آن مجموعه قدرت گفته می‌شود که با تکیه بر توانایی‌های سیاسی، نظامی، علمی و اقتصادی خود و با الهام از نگرش تبعیض‌آمیز به نوع بشر، مجموعه‌های بزرگ انسانی یعنی ملت‌ها، دولت‌ها و کشورها را با سیطره‌ای قلدرانه و تحقیرآمیز به سود خود زیر فشار و استثمار می‌گذارد؛ در کار آنان دخالت می‌کند، به ثروت آنان دست‌اندازی می‌کند، به دولت‌ها زور می‌گوید، به ملت‌ها ستم می‌ورزد و به فرهنگ‌ها و سنت‌های آنان اهانت می‌کند.» این تعریف که در آن اجلاس بیان شد، بسیار کامل و جامع است. با توجه به این تعریف که مبتنی بر همان نگاه واژگانی است که در قرآن کریم و روایات وجود دارد، دولت مستکبر یا نظام مستکبر، آن نظامی است که به تعبیر قرآن «أَبَی وَ اسْتَکْبَرَ»؛ یعنی از آن حدی که خدای متعال بر او تعیین کرده، پا فراتر می‌گذارد، طغیان می‌کند، طلب سلطه می‌نماید و طلب برتری می‌ورزد. در مباحث مرتبط با روابط بین‌الملل، در حوزه خارج فقه، بحث‌هایی داریم. دولت‌هایی که ما به‌عنوان یک حکومت اسلامی با آن‌ها ارتباط برقرار می‌کنیم، متفاوت‌اند؛ ممکن است کشوری مسلمان یا غیرمسلمان باشد؛ و هر یک از آن‌ها نیز در رابطه با ما ممکن است از موضع برابری با یک کشور مستقل رفتار کنند یا نه. هر نوع ارتباطی که بخواهند با ما داشته باشند، ممکن است از موضع بالا صورت گیرد. اگر بخواهیم خلاصه بگوییم، «روحیه استکباری» در یک نظام به آن روحیه اشاره دارد که طبق آن، در تعاملات خود با دیگر کشورها، دولت‌ها و ملت‌ها، همواره به‌دنبال سلطه است. رکن استکبار، در واقع همان سلطه‌جویی اوست. بنابراین، اگر بگوییم «نظام سلطه»، همان معنا را دارد که «نظام استکبار» دارد. لذا، ادله‌ای که در وجوب استکبارستیزی بیان می‌شود، بر همین اساس بنا می‌شود؛ یعنی ادله ما از آن‌سوی استکبار می‌خواهد که سلطه پیدا کندچه سلطه اقتصادی، سیاسی، فرهنگی یا نظامی و امنیتی. اسلام در مقابل این سلطه، برخورد می‌کند. در مباحثی که داشتیم، چند قاعده فقهی را آوردیم. اجازه دهید فهرست آن‌ها را عرض کنم و شاید به یکی از آن‌ها اشاره‌ای داشته باشم، زیرا بحث ما در رابطه با جایگاه استکبارستیزی در فقه شیعه است. معمولاً هنگامی که سخن از استکبارستیزی به میان می‌آید، تنها قاعده «نفی سبیل» مطرح می‌شود. در حالی که بحث‌هایی که انجام شده به‌صورت منسجم نبوده؛ به دلایلی که در ابتدای سخن عرض شد یعنی عدم امکان بیان مستقل در برابر مستکبرین زمان خودشان. بین‌الهلالین عرض کنم که در ادبیات دینی ما، «مستکبر» می‌تواند طاغوت داخلی یا طاغوت خارجی باشد؛ یعنی هر دو را شامل می‌شود. اما در اینجا، بحث ما خصوصاً به طاغوت خارجی و مستکبر به معنای خاص سیاسی آن یعنی یک دولت خارجی که می‌خواهد سلطه پیدا کند مربوط است. بنابراین، مسئله دولت یا حاکمیت نامشروع داخلی در این بحث مطرح نشده است؛ هرچند ادله اعم از آن باشند. قواعدی که در اینجا آوردیم عبارت‌اند از: ۱. قاعده «شمول عبادت خدا» ۲. قاعده «اصالت عدم ولایت احدٍ علی احد» ۳. قاعده «وجوه تحکیم شرع الله» (که برخی پژوهشگران اهل سنت نیز بر آن تأکید کرده‌اند) ۴. قاعده «وجوب نفی الطاغوت والکفر بها» ۵. قاعده «نفی سبیل» ۶. قاعده «تبلیغ» ۷. قاعده «علو اسلام» مسئله استکبارستیزی، پیش از آنکه در فقه مطرح شود، در مباحث کلامی ما مطرح گردیده است. ما معتقدیم که توحید، شعبه‌هایی دارد: توحید در پرستش که همه ما با آن آشنا هستیم، یعنی اینکه انسان غیر از خدا را نپرستد. اما در کنار آن، توحید در اطاعت، توحید در تبعیت و توحید در تشریع و قانون‌گذاری نیز وجود دارد. یکی از قواعد ما، «قاعده شمول عبادت خدا» است که می‌گوید: عبادتی که هدف از خلقت انسان است و لازمه توحید-یعنی اینکه انسان تنها بنده خدا باشد- تنها مختص پرستش خدا نیست، بلکه تمام ابعاد زندگی انسان را در بر می‌گیرد. بنابراین، ممکن است افرادی وجود داشته باشند که در مسئله پرستش دچار شرک نباشند و تنها خدا را بپرستند؛ اما از آنجا که در اطاعت و تبعیت دچار مشکل هستند، قرآن کریم آنان را مؤمنان واقعی نمی‌داند. لذا، قاعده «شمول عبادت خدا» بیان می‌کند که مسئله عبادت و عبودیت، یک مسئله جامع است و تمام عرصه‌های زندگی انسان را دربر می‌گیرد. به عبارت دیگر، چنانچه ما کسانی باشیم که در نماز خواندن، روزه گرفتن و سایر مسائل فردی، تابع خدا باشیم اما برای مثال در اقتصاد خود بخواهیم از غیر خدا تبعیت کنیم در حالی که خداوند متعال بایدها و نبایدها و برنامه‌هایی را در اقتصاد تعیین کرده است و آن‌ها را کنار بگذاریم و به‌جای آن، برنامه‌های بشری یا به عبارتی ضدبشری دیگران را بپذیریم که بر اساس منافع خودشان و عمدتاً بر اساس منافع استکبار تعیین شده‌اند، قرآن می‌فرماید که در آن‌جا، شما دیگر ایمان واقعی ندارید و از توحید فاصله گرفته‌اید. در اینجا تنها چند آیه را نقل می‌کنم که قرآن کریم تأکید فراوانی به این معنا دارد. دوباره تأکید می‌کنم که اساس و پایه مسئله استکبارستیزی بر توحید بنا شده است. لطفاً به آیه اول عنایت فرمایید: در آیه ۶۰ سوره نساء، خداوند می‌فرماید: «أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ؟» ای پیامبر! به آنان نگریستی که گمان می‌کنند که به آنچه بر تو و آنچه پیش از تو نازل شده، ایمان آورده‌اند؟ «یَزْعُمُونَ» یعنی گمانی دارند که غیر واقعی است؛ فکر می‌کنند که به دین تو و ادیان پیشین—ادیان الهی و ابراهیمی—ایمان دارند، اما ایمان ندارند. مشکل آنان چیست؟ چرا ایمان ندارند؟ بلافاصله می‌فرماید: نه اینکه نماز نخوانند، نه اینکه روزه نگیرند؛ بلکه: «یُرِیدُونَ أَن یَتَحَاکَمُوا إِلَی الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَن یَکْفُرُوا بِهِ...» همین‌قدر که در امور خود—حتی در یک مسئله قضایی یا منازعه فردی—بخواهند به طاغوت مراجعه کنند، قرآن می‌فرماید که آنان ایمان واقعی ندارند. در تفسیر این آیه‌، روایت معروف «عمر بن حنظله» آمده است که در آن، سؤالی مطرح شده: دو شیعه با هم اختلاف دارند؛ آیا می‌توانند به قاضی منصوب حکومت نامشروع زمان خود مراجعه کنند؟ امام (ع) با استناد به همین آیه، پاسخ منفی دادند. آیه به‌وضوح بیان می‌کند که اگر حتی در برخی ابعاد زندگی خود، از غیر خدا تبعیت کنید، از حیطه ایمان خارج هستید. حال، استکبار چه می‌گوید؟ استکبار می‌گوید: در همین مسائل قضایی و جزایی، حقوق و مجازات‌های اسلامی را کنار بگذارید. آن مجازات‌هایی که برای برخی گناهان تعیین شده، باید کنار گذاشته شوند؛ و بر اساس آن، ما را تحریم می‌کنند. آیا ما می‌توانیم در چنین مواردی از آنان تبعیت کنیم؟ قرآن می‌فرماید: اگر حکم خدا را رها کردید و از طاغوت اطاعت نمودید، نمی‌توانید ادعا کنید مؤمن واقعی هستید. در انتهای کتاب، بحث مفصلی درباره تزاحم بین قاعده وجوب استکبارستیزی و برخی قواعد ثانویه—مانند تقیه و مصلحت—انجام دادم. ممکن است بر اساس مصلحت، حاکم اسلامی در برخی موارد جزئی تشخیص دهد که گاه تنزلی رخ دهد یا همراهی‌هایی صورت گیرد؛ اما اینکه ما در نظام سلطه هضم شویم و خطوط قرمز را فراموش کنیم—همان خط قرمزی که امامین انقلاب بر پایه آیات، روایات و مبانی فقهی ما بر آن تأکید داشتند—قابل قبول نیست. بنابراین، منشأ، ریشه و شالوده اصلی مسئله استکبارستیزی در توحید است. آیات دیگری نیز در این زمینه وجود دارد. یکی دیگر از قواعد، «اصل عدم ولایت» است. تمام فقها قبول دارند که در جایی که تردید داشته باشیم که آیا کسی حق ولایت، سرپرستی و فرمانروایی بر دیگران را دارد یا خیر، قاعده‌ای داریم به نام «اصل عدم ولایت». آیا طاغوت—طاغوت خارجی و مستکبر—می‌تواند در مسائل مختلف، سلطه پیدا کند؟ آیا ما می‌توانیم از او اطاعت کنیم؟ آیا آن نظام سلطه حق دارد بیاید و بایدها و نبایدهایی را بر ما وضع کند؟ قاعده «عدم ولایت» پاسخ منفی می‌دهد. قاعده دیگر، «پایه وجوب تحکیم شرع الله» است که همان‌گونه که عرض شد، مشترک بین اهل سنت و شیعه نیز هست. این قاعده بیان می‌کند که در هر زمانی، باید احکام الهی را مبنای کار قرار داد. آیات متعددی در این زمینه وجود دارد؛ از جمله آیه ۴۱ سوره حج: «الَّذِینَ إِن مَّکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ...» علامه طباطبایی می‌فرمایند که «اقامه نماز و زکات» که در کنار هم آمده‌اند، به معنای «اقامه کل دین» است. همچنین آیه ۱۳ سوره شوری می‌فرماید: «شَرَعَ لَکُم مِّنَ الدِّینِ مَا وَصَّیٰ بِهِ نُوحًا وَالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَمَا وَصَّیْنَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَیٰ وَعِیسَیٰ ۖ أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ...» بر مسلمانان واجب است که دین را اقامه کنند. علامه طباطبایی می‌فرماید: «اقامه دین» یعنی چه؟ یعنی در هر زمان، به احکام دین توجه داشت؛ و نه تنها در نماز و روزه، بلکه در اقتصاد، سیاست و هر جایی که دین چارچوبی یا جزئیاتی را بیان کرده و بایدها و نبایدهایی تعیین نموده است. قاعده بعدی، «وجوب نفی الطاغوت و الکفر بها» است که آیات و روایات فراوانی دارد که مصداق اتم آن، همان دولت کافر سلطه‌جو است. قاعده بعدی، «نفی سبیل» است: «وَلَن یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا». قاعده بعدی، «قاعده تبلیغ» است. ما قاعده‌ای داریم به نام «تبلیغ» که در واقع همان «ارشاد جاهل» است. همان‌گونه که مشاهده می‌فرمایید، حضرت آقا تلاش می‌کنند که گفتمان استکبارستیزی را صادر کنند و می‌فرمایند که صدور انقلاب نیز بخشی از آن است؛ و این امر مبتنی بر قاعده تبلیغ است. بر ما واجب است که ملت‌های جهان را—نه تنها مسلمانان—که نسبت به مسئله استکبار و مضرات ناشی از آن جاهل هستند، آگاه کنیم. پایه این قاعده و هدف فراملی ما—صورت‌گیری گفتمان مقاومت و صدور انقلاب—مبتنی بر همین قاعده تبلیغ است. و در پایان، «قاعده علو اسلام» است که می‌فرماید: «الإسلامُ یَعْلو و لایُعْلی عَلَیه»؛ و لازمه آن این است که ما تحت سلطه دیگران قرار نگیریم. این خلاصه‌ای بود از مباحث استکبارستیزی و ادله‌ای که در این زمینه اقامه می‌شود.

پرسش

در سال‌های اخیر مقام معظم رهبری دو یا سه بار به بحث «جهاد کبیر» اشاره فرمودند که به بحث دشمن‌شناسی ناظر است. در شرایط فعلی جامعه—با توجه به مشکلات اقتصادی و معیشتی و نیز سوء مدیریت برخی مسئولین که جای توجیه ندارد و باید نقد شود—دشمن از این وضعیت سوء استفاده می‌کند و شبهاتی در ذهن جوانان جامعه مطرح می‌نماید. از مقوله «جهاد کبیر» چه استفاده‌ای می‌توان در بحث استکبارستیزی کرد؟ در واقع، مسئله «جهاد کبیر» نیز جزو همان ادله استکبارستیزی است. در آیه‌ای که می‌فرماید: «فَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ...»، خداوند می‌فرماید: از این جبهه کفر اطاعت نکن و تابع آنان نشو: «...وَجَاهِدْهُم بِهِ جِهَادًا کَبِیرًا». این جهاد کبیر، در همان عدم اطاعت از جبهه کفر است. یعنی امروز، جامعه اسلامی و مسلمانان جهان، آن جهاد کبیر را انجام می‌دهند که در مقابل آن سلطه‌جویی—سلطه‌ای که نظام استکبار می‌خواهد پیدا کند—بایستند. در این کتاب، توضیحی درباره استعمار کهنه، استعمار نو و استعمار فرانو ارائه شده است. امروز، استکبار به‌دنبال استعمار فرانو است؛ یعنی می‌خواهد با همان نظام‌ها—چه نظام اقتصادی و چه خرده‌نظام‌هایی مانند بانکداری یا علوم انسانی—سلطه خود را گسترش دهد. اطاعت در این مدل، مانند گذشته نیست که استعمار کهنه، یک دست‌نشانده یا یک خارجی را بر ما حاکم می‌کرد—مانند رضاخان که یک دست‌نشانده داخلی بود. نه؛ امروز می‌گوید: «خودتان انتخاب کنید، اما همان کسی را که ما انتخاب می‌کنیم، انتخاب نمایید»؛ زیرا چارچوب‌ها و نظام‌ها، همان نظام‌هایی است که او می‌خواهد؛ و ما خودبه‌خود در مسیر اطاعت از او قرار می‌گیریم. بنابراین، جهاد کبیر امروز، همان عدم اطاعت از آنان است؛ و این یعنی حوزه‌های علمیه باید به وظیفه خود عمل کنند و از منابع غنی خود بهره بگیرند. در جلسات مختلف هرگاه این آیات و روایات مرتبط با استکبارستیزی را مطرح می‌کنم، اظهار می‌دارند: «واقعاً این آیات در قرآن وجود دارد و ما نسبت به آن‌ها غافل بودیم.» درست است که در گذشته دلیلی برای کم‌گفتن آن داشتیم اما امروز که حکومت نورانی اسلامی برپا شده، هیچ بهانه‌ای برای ما باقی نمانده است. این مبارزه، یک مبارزه علمی است که باید در حوزه‌های علمیه—هم در عرصه تولید علم و هم در عرصه تبیین—به‌صورت واقعی رخ دهد؛ و همان‌گونه که عرض شد، قاعده «تبلیغ» نیز همین را می‌گوید: ابتدا خود ما باید مبانی انقلاب—از جمله مسئله استکبار جهانی—را به‌خوبی درک کنیم و سپس بتوانیم آن را در داخل و خارج بیان کنیم. امروز، در دنیا گوش‌های فراوانی برای شنیدن این سخنان بلند وجود دارد؛ و این نیز جزء همان جهاد کبیری است که مقام معظم رهبری فرمودند.

© 2025 تمام حقوق این سایت برای پایگاه خبری مفتاح انسانی اسلامی محفوظ می باشد.