تنظیمات
اندازه فونت :
چاپ خبر
دکتر علی هادوی در نشست «ایدۀ ایران چیست؟» در پژوهشکدۀ فرهنگ و هنر اسلامی در حال ارائه طرح آمونیل و تبیین مفهوم کجاستیِ ایران از منظر فلسفۀ مکان. رویداد «ایدۀ ایران چیست؟»، با ارائه طرحی از سوی دکتر علی هادوی، دانش‌آموخته دکتری فلسفه، با عنوان «آمونیل؛ طرحی برای توسعه و منطقه‌گرایی در غرب آسیا» برگزار شد؛ بازگشت به کجاستیِ ایران/ از فلسفۀ مکان تا طرح آمونیل محسن دنیوی: وقتی شما قصد دارید اندیشۀ افرادی چون هابز، لاک و امثالهم را بررسی کنید، آیا سطح دانش شما به عنوان یک دانشجو یا پژوهشگر ایرانی در این حوزه با دانشجوی ساکن انگلستان قابل مقایسه است؟ تجربۀ سالیان اخیر به وضوح نشان داده است که ما دستاورد ویژه‌ای در عرصۀ تولید دانش در علوم انسانی و علوم اجتماعی در سطح جهانی ارائه نکرده‌ایم. این امر را به هیچ‌وجه نمی‌توان به کم‌هوشی یا فقدان استعداد ذاتی ما نسبت داد، چرا که در حوزه‌های دیگری مانند علوم پایه، مهندسی و پزشکی، وضعیت کاملاً مناسبی داریم.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری علوم انسانی مفتاح، به نقل از روابط عمومی پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی، رویداد «ایدۀ ایران چیست؟»، با ارائه طرحی از سوی دکتر علی هادوی، دانش‌آموخته دکتری فلسفه، با عنوان «آمونیل؛ طرحی برای توسعه و منطقه‌گرایی در غرب آسیا» و نقد و بررسی از سوی مهندس مجید ضیائی، پژوهشگر تاریخ و جغرافیای سیاسی، و میزبانی دکتر محسن دنیوی، مدیر گروه سیاست‌گذاری و مدیریت فرهنگ و هنر پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی، دوشنبه ۱۲ام آبان‌ماه در سرای آوینی پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی برگزار شد. محسن دنیوی، مدیر گروه سیاست‌گذاری و مدیریت فرهنگ و هنر پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی، در ابتدای نشست با اشاره به موضوع جلسه و اهمیت پرداختن به مفهوم ایران گفت: امروز قصد داریم دربارۀ موضوعی به گفت‌وگو بنشینیم که خود عنوان آن برای بسیاری عجیب به نظر می‌رسد. فارغ از تعلق ملی و دغدغه‌هایی که به عنوان یک ایرانی نسبت به آینده میهن خود داریم، حتی از منظر منفعت‌گرایانه نیز برای دانشجویان و پژوهشگران علوم انسانی، چه موضوعی در دسترس‌تر، بااهمیت‌تر و آشناتر از «ایران» وجود دارد تا دربارۀ آن بیندیشند، پژوهش کنند و فعالیت نمایند؟ وقتی شما قصد دارید اندیشۀ افرادی چون هابز، لاک و امثالهم را بررسی کنید، آیا سطح دانش شما به عنوان یک دانشجو یا پژوهشگر ایرانی در این حوزه با دانشجوی ساکن انگلستان قابل مقایسه است؟ تجربۀ سالیان اخیر به وضوح نشان داده است که ما دستاورد ویژه‌ای در عرصۀ تولید دانش در علوم انسانی و علوم اجتماعی در سطح جهانی ارائه نکرده‌ایم. این امر را به هیچ‌وجه نمی‌توان به کم‌هوشی یا فقدان استعداد ذاتی ما نسبت داد، چرا که در حوزه‌های دیگری مانند علوم پایه، مهندسی و پزشکی، وضعیت کاملاً مناسبی داریم. آیا واقعاً ممکن است بخشی از ذهن یک ملت فعال و بخش دیگر آن غیرفعال باشد؟ مسلماً چنین نیست. به نظر می‌رسد دلیل اصلی، فقدان پیوند و انس عمیق و وثیق ما با جغرافیا، تاریخ و مفاهیم بومی خود باشد. ما در این عرصه نه موفق به کسب جایزه نوبل شده‌ایم و نه نظریۀ چشمگیری ارائه داده‌ایم. در مقابل، حتی جریان روشنفکری ما که قرار بود طلایه‌دار تحولات اجتماعی باشد، عمدتاً دنبال‌رویِ ایده‌های غربی یا اندیشه‌های مطرح در کشورهای منطقه بوده است. نگاه آنان معطوف به این بوده که نصر حامد ابوزید یا فلان روشنفکر مراکشی یا مالزیایی چه مسیری را پیموده است. از این رو، تأکید می‌کنم که نگریستن به ایران از هر دو زاویۀ ملی و منطقه‌ای، آن را به موضوعی بسیار مهم و راهبردی برای اندیشیدن تبدیل می‌کند. علی هادوی، دانش‌آموخته دکتری فلسفه، اولین سخنران این نشست درباره ایده خود که به نام آمونیل نام‌گذاری کرده است، گفت: ایدۀ «آمونیل؛ طرحی برای توسعه و منطقه‌گرایی در غرب آسیا» ادامۀ ایدۀ «ایران‌راه» است. ایدۀ ایران‌راه به ما می‌گوید که وقتی می‌خواهیم دربارۀ یک کشور بیندیشیم و پژوهش کنیم، پیش از پرداختن به «چیستی» آن، ویژگی‌هایش و چگونگی شکل‌گیری‌اش، باید از پرسش «کجاستی» آغاز کنیم؛ یعنی پیش از هر چیز باید بپرسیم که ایران کجاست؟ او با اشاره به تقسیم‌بندی سهروردی در مورد شرق و غرب افزود: این تقسیم‌بندی تنها یک تقسیم‌بندی جغرافیایی صرف نیست، بلکه تلاش می‌کند به آن محتوای فکری اضافه کند. سهروردی می‌گوید که حضور و وجود در شرق با حضور و وجود در غرب تفاوت می‌کند. وقتی که به فرهنگ اندیشۀ غربی هم رجوع می‌کنیم، می‌بینیم که دوگانه‌ای مثل دریا و خشکی توسط اندیشمندانی مانند ماکیاولی، هابز، گوته و به طور جدی‌تر توسط اشمیت مورد توجه قرار گرفته است. این دانش‌آموختۀ فلسفه در ادامه اظهار داشت: از اواسط دوران قاجار و هم‌زمان با نهضت مشروطه و شکل‌گیری گفتمان ناسیونالیستی توسط منورالفکران، این روند با تفکیک خود از عرب‌ها آغاز شد و به تدریج به سایر همسایگان مانند ترکیه، ناحیه قفقاز، آسیای میانه، افغانستان و پاکستان تسری یافت. این رویکرد، ایران را به موجودی مجزا، خالص و منفک از این مناطق تبدیل کرده و ما را به وضعیت «بی‌مکانی» دچار ساخته است. منظور بنده در اینجا از «مکان» همان «place» است، نه «فضا»، که با «جغرافیا» هم تفاوت دارد که در ادامه توضیح خواهم داد. در تاریخ فلسفه، از ارسطو به بعد، مکان یک محیط فیزیکال است؛ ما به یک ظرف، مکان می‌گفتیم. یعنی لیوان را مکان در نظر می‌گرفتیم؛ ظرفی که با یک مظروف پر یا خالی می‌شود و مظروف مدام تغییر می‌کند. نسبتِ مکان و مکان‌مند در تاریخ اندیشۀ فلسفی همواره نسبت ظرف و مظروف بوده است. بنده تلاش کردم به این مسئله قدری عمق ببخشم‌. یعنی بگویم این‌گونه نیست که نسبت ما و مکان، نسبتِ ظرف و مظروف باشد. ما یک مکان‌مندی‌ای داریم که بسیار فراتر از ظرفی است که الان در آن حضور داریم. مکان یک ظرف است که ما در آن حضور داریم که می‌توانیم ظرف را عوض کنیم. از آن طرف ظرف هم می‌تواند مظروفش تغییر کند. اما «مکان» و «مکان‌مندی» این‌طور نیست. این‌گونه نیست که اگر من از ظرفِ ایران خارج شوم، از مکان ایران هم خارج شده‌ام. مکان دارای پیشینه، تاریخ و رخدادهایی است که ما در آن «پرتاب» شده‌ایم و به سادگی نمی‌توانیم مناسبات، معادلات و ویژگی‌های شکل‌دهنده آن را تغییر دهیم. اساس مسئله هم این است که به دنبال مکان‌مند شدن باشیم. او با اشاره به نظر ارسطو درباره مکان گفت: ارسطو می‌گوید امکان ندارد که ما در این جهان باشیم و مکانی نداشته باشیم. چون ارسطو مکان را یک ضرورت منطقی و به عنوان یک ظرف می‌دید. ما می‌خواهیم بگوییم این یک ضرورت منطقی نیست بلکه یک ضرورت هستی‌شناسانه است. ضرورت هستی‌شناسانه بدان معناست که ما به عنوان هستی‌مندِ حاضر در این جهان، ناگزیریم ضوابط هستی را رعایت کنیم، در غیر این صورت، هستی‌مندی ما به خطر می‌افتد. هادوی در ادامه اظهار داشت: ما در معرفت‌شناسی وقتی می‌خواهیم تفاوت‌ها را توضیح دهیم به طور مثال می‌گوییم این میز است، آن صندلی است و… و ماهیاتِ این اشیاء و تفاوت‌های آن‌ها را توضیح می‌دهیم. اما یک‌سری تفاوت‌ها در سطح هستی‌شناسانه مطرح می‌شود. به طور مثال می‌گوییم جهان‌بینی ایرانی و غربی تفاوت دارند؛ این تفاوت، الزاماً تفاوت ماهوی نیست، بلکه پیشینه‌‌ای دارد. ماحصل یک‌سری رخداد‌ها است که معماری ایرانی را از معماری غربی جدا می‌کند. مکان این تفاوت را شکل داده است. هادوی با اشاره به وجود دو تفاوت هستی‌شناسانه در تاریخ فلسفه که یکی وجود و لاوجود و یکی زمان‌مندی و عدم زمان‌مندی است، گفت: هایدگر به نوعی دومی را به تاریخ فلسفه اضافه می‌کند. او می‌گوید تمام موجودات یک طرف، اعداد هم یک طرف؛ موجودات زمان‌دار هستند اما اعداد این‌گونه نیستند. تفاوتی دیگر که به عقیده بنده می‌تواند این اختلافات را توضیح دهد، مکان‌مندی است. این‌که ما در کدام مکان به وجود آمده و حضور داریم مشخص می‌کند که چرا تفاوت داریم. این‌که ما در ایران هستیم مشخص می‌کند که یک‌سری ویژگی‌ها را بایستی رعایت کنیم و اگر رعایت نکنیم به مشکل برمی‌خوریم. او ادامه داد: مکان‌مندی، پیوند «فهم» و «عمل» است. به طور مثال، هنگامی که در خانه خود هستیم، چنان با آن ارتباط وثیق و درهم‌تنیده‌ای برقرار می‌کنیم که دیگر مرزی بین خود و خانه احساس نمی‌کنیم. ما در آن خانه «مکان‌مند» شده‌ایم. هر مشکلی برای خانه پیش آید، ما از موضع یک ناظر بیرونی به آن به عنوان یک بحران نگاه نمی‌کنیم، بلکه آن را به عنوان مشکلی از درون می‌بینیم و سعی در حل آن داریم. در رابطه با کشور نیز باید همین نسبت مکان‌مندانه را برقرار کنیم. علی هادوی در ادامه اظهار داشت: ما با سه گونه روایت مواجهیم؛ فراروایت، خرده روایت و روایت پارادایمیک. فراروایت به صورت عقل‌گرایانه، جهانی و فراتر از زمان و مکان فرض می‌شود (مانند این گزاره که ۴=۲+۲ در همه جا صادق است). فلاسفه کلاسیک می‌گفتند که مباحث عقلی در همه‌جا ثابت است. خرده‌روایت‌ها که پسامدرن‌ها بر آن تأکید داشتند، در نهایت به تک‌تک افراد می‌رسیدند و ضرورتی برای گفت‌وگو و هم‌زیستی بین آن‌ها قائل نبودند. آن‌چه در رویکرد مکان‌مندی مطرح می‌شود، «روایت پارادایمیک» است؛ نه یک فراروایت تحمیل‌گر که صدای دیگری را نمی‌شنود و نه خرده‌روایت‌هایی که امکان رسیدن به یک گفتمان مشترک و دیالوگ سازنده را از بین می‌برند. این روایت، از زاویه مکان به پدیده‌ها می‌نگرد. اگر قصد پرداختن به توسعه را داریم، باید پیشینه‌ها و ویژگی‌های مکان خود را در نظر بگیریم. نمی‌توان صنایع اقیانوسی را یک‌باره به کویر برد. این اتفاق زمانی رخ می‌دهد که ما پرسش «کجاستی» را از خود نپرسیم. مثلاً می‌خواهیم همان‌گونه که آلمان پیشرفت کرده است ما هم همان‌گونه پیشرفت کنیم. برای نمونه، آیا صنایعی مانند پتروشیمی، خودروسازی و فولاد، واقعاً صنایع استراتژیک برای ایران محسوب می‌شوند؟ یا شاید «انبارداری»، «تجارت» و «ترابری» می‌توانند برای ایران صنعت استراتژیک به شمار آیند؟ این پرسش‌ها زمانی پاسخ درخوری خواهند یافت که ابتدا مکان خود را به درستی شناخته و با آن به نتیجه رسیده باشیم. علی هادوی، دانش‌آموخته دکتری فلسفه، در پایان سخنان خود گفت: منطقۀ ما تنها زمانی می‌تواند به موفقیت دست یابد که بار دیگر به «کجاستی» خود بازگردد و با «نگاه منطقه‌ای» به مسائل بنگرد. بدون این رویکرد منطقه‌ای، هرگونه سیاست‌گذاری از پیش محکوم به شکست است و این نه تنها در مورد ایران، که در مورد تمام کشورهای منطقه از جمله ترکیه و عربستان نیز صادق است، چرا که ذات مکان‌مندی در این اقلیم، «منطقه‌ای بودن» است. اساساً آمونیل تئوریزه کردن یک امر پرَکتیک و عملیاتی است. بنده در آمونیل می‌خواهم بگویم ما به صورت پرکتیک آمونیل را زندگی می‌کنیم. مردمان این منطقه، با وجود تمام کشمکش‌ها و زد و خوردهای تاریخی، هیچ‌گاه در سطح اجتماع خویش، نه در سطح دولت و بحث حکمرانی، خصومتی پایدار و ذاتی نسبت به یکدیگر نداشته‌اند. در مقدمه شاهنامۀ ابومنصوری آمده است که ایرانشهر از رود آموی (جیحون) است تا رود مصر. بنده از آن‌جا لفظ آمونیل را برداشته‌ام که یک اقلیم و منطقه به هم پیوسته است. مجید ضیائی، پژوهشگر تاریخ و جغرافیای سیاسی، به عنوان دومین سخنران جلسه در ابتدای سخنان خود گفت: چند سالی است که تلاش می‌کنم به همگان بگویم که جغرافیا اهمیت دارد. برای تأکید بیشتر، حتی می‌توانم ادعا کنم که تنها جغرافیاست که اهمیت دارد. تاریخ و فرهنگ منبعث از وجود انسان هستند. به خاطر وجود انسان، تاریخ و فرهنگ ساخته می‌شود. برای توضیح این مسئله، باید به جریانی اشاره کنم که اکنون در آن قرار داریم. ما در شرایطی هستیم که «اینجا» هستیم اما «اینجایی» نیستیم. من در مباحث تاریخ معاصر ایران بر این باورم که نه از مشروطه و نه حتی پیش از آن، بلکه دست‌کم از دوره کریم‌خان زند، تاریخ معاصر ایران آغاز شده است. در واقع، از یک روز مشخص، ما وارد فرآیندی شدیم که در نموداری با شیب منفی قرار گرفتیم. اگرچه در برخی مقاطع، این روند با مقاومت‌هایی مواجه شد، اما هنوز به طور جدی از این وضعیت خارج نشده‌ایم. دلیل اصلی این است که جغرافیا و اقلیم را به صورت جدی نمی‌شناسیم. او افزود: بنده به کسانی که این شرایط را بر ما تحمیل کرده‌اند، الیگارشی مالک تجاری جهانی می‌گویم که در دوره‌ای به شکل استعمار، در دوره‌ای به شکل کمپانی هند شرقی و… وارد شده‌اند. اولین اقدام آنان، دست‌بردن در جغرافیا و ایجاد تغییرات در آن بود. برای مثال، پس از آن‌که کمپانی هند شرقی فعالیت خود را در اطراف هند آغاز کرد و هلندی‌ها را بیرون راند و جنگ هفت‌ساله به پایان رسید و آنان به قدرت مسلط دریا تبدیل شدند، اولین اقدام آنان جابجایی جمعیت بود؛ از جمله کوچاندن خانواده خلیفه از جنوب عربستان به بحرین؛ بحرینی که کاملاً شیعه بود. مجید ضیائی در پایان اظهار داشت: به نظر بنده درهم‌تنیدگی منطقه‌ای کاملاً درست است و بنده با طرح آقای هادوی تحت عنوان آمونیل کاملاً موافق هستم اما ریشه‌ی آن را منبعث از جغرافیا می‌دانم. بحث جغرافیا را آن‌قدر عمیق می‌دانم که بر این باور هستم که اراده‌ی حضرت رب بر این بوده که در این منطقه انقلاب کشاورزی رخ دهد. یعنی سرزمین به گونه‌ای است که در این‌جا انقلاب کشاورزی رخ داده است. اولین یکجانشینی‌ها در این‌جا صورت گرفته، مدنیت در این‌جا پدیدار شده و پیامبران هم در این جغرافیا مبعوث شده‌اند. به نظر بنده نگاه جغرافیامحور، بهتر می‌تواند پاسخگوی سؤالات ما باشد.

© 2025 تمام حقوق این سایت برای پایگاه خبری مفتاح انسانی اسلامی محفوظ می باشد.