تنظیمات
اندازه فونت :
چاپ خبر
آیت الله علیرضا اعرافی، مدیر حوزه های علمیه کشور، در درس خارج «فقه عدال» مطرح کرد؛ حق طاعت و قاعده شکر منعم مبنای عدل الهی آیت الله اعرافی: عدل و ظلم هر دو دو معنا دارن: معنای عام و معنای خاص. در فقه، بیشتر وقت‌ها عدل رو به معنای عام و ظلم رو به معنای خاص می‌گیرند. به همین خاطر هم هست که وقتی کسی یه کار مستحبی رو ترک می‌کنه، نمی‌گیم ظلم کرده؛ چون اون «سلب حق الزامی» نیست. در واقع، حقوقی که پایه عدل و ظلم‌اند، مراتب دارن؛ بعضی مراتب الزام‌آورن و عقل میگه باید رعایت بشن، بعضی نه.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری علوم انسانی مفتاح، به نقل از مدرسه مطالعات فقه نظام؛ آیت الله علیرضا اعرافی در نخستین جلسه از درس خارج «فقه عدال» که در تاریخ  01 مهر ماه سال 1404 برگزار شد، به تعریف عدالت و مبانی آن پرداخت که در ادامه به آن اشاره می شود. تعریف عدل و ظلم: تعریفی که می‌تونیم روش اعتماد کنیم، تعریفی است که در کلمات بزرگان از قدیم اومده: «العدل إعطاء کلّ ذی‌حقٍ حقَّه» و «الظلم سلبُ حقٍ عن ذی‌حقّه». این تعریف هم با لغت سازگاره، هم با تحلیل‌های عرفی و عقلایی. بنابراین، برای تشخیص عدل و ظلم باید مبنای حق و حقوق رو بشناسیم. در مورد حق هم گفتیم که حق دو نوعه: طبیعی و وضعی؛ و همین حقوق پایه، ملاک تشخیص عدل و ظلم هست. در جمله‌ی «إعطاء کلّ ذی‌حقٍ حقَّه» باید توجه کنیم که خود «حق» دو گونه معنا پیدا می‌کند؛ نخست حق به معنای عام؛«إعطاء کلّ ذی‌حقٍ حقَّه» یعنی شامل همه‌ نوع حقوق، حتی حقوق مستحسن و غیرالزامی. دوم حق به معنای خاص؛ یعنی همون حقوق قطعی و الزامی. با توجه به همین نکته عدل نیز دو معنا پیدا می‌کند: اگه عدل رو به معنای (اعم از لازم و غیرلازم) بگیریم، ترک عدل همیشه ظلم نیست و هر عدلی نیز واجب نیست. اما اگه عدل رو به معنای اعطای حق را الزامی بدانیم، در این صورت ترک عدل میشه ظلم. فقها وقتی می‌گویند ظلم حرام است ولی هر عدلی واجب نیست، مرادشان این است که: عدل به معنای اعم «إعطاء کلّ ذی‌حقٍ حقَّه»، واجب نیست اعم از لزوم و ندم ولی ظلم، چون مربوط به حق الزامی میشود، قبیح و حرام است. پس عدل و ظلم هر دو دو معنا دارن: معنای عام و معنای خاص. در فقه، بیشتر وقت‌ها عدل رو به معنای عام و ظلم رو به معنای خاص می‌گیرند. به همین خاطر هم هست که وقتی کسی یه کار مستحبی رو ترک می‌کنه، نمی‌گیم ظلم کرده؛ چون اون «سلب حق الزامی» نیست. در واقع، حقوقی که پایه عدل و ظلم‌اند، مراتب دارن؛ بعضی مراتب الزام‌آورن و عقل میگه باید رعایت بشن، بعضی نه. حالا اینکه ما عدل و ظلم رو در اصطلاح کدوم‌طور بگیریم، به انتخاب و اعتبار بستگی داره. چهار احتمال مطرح است: ۱. هر دو رو به معنای عام بگیریم. ۲. هر دو رو به معنای خاص بگیریم. ۳. عدل رو عام و ظلم رو خاص بگیریم (که این رایج‌تره). ۴. برعکسش. غالباً احتمال سوم رو پذیرفته می شود، زیرا وقتی گفته می شود «ظلم»، ذهن به سلب حق قطعی می‌رود، ولی عدل معنای وسیع‌تری دارد. بر این اساس، می‌رسیم به بحث اصلی محور پنجم: بررسی حقوقی که مبنا و اساس عدل می شود. اولین حق، «حق خداوند» یا «حق طاعت» است. یعنی خداوند بر ما حقی دار که اطاعت مهمترین آنها است. این بحث پایه همه‌ بحث‌های کلامی و فقهی است. دلیل این وجوب، قاعده معروف «وجوب شکر منعم» می باشد. عقل می‌گوید وقتی کسی نعمتی داده، شکر او لازم است. چون خدا منعم حقیقیه، پس شکر او واجبه و اطاعت، مصداق شکر می باشد. در کتاب‌های کلامی هم این قاعده از قدیم مطرح بوده، مثلاً معتزله و امامیه در ابتدای مباحث کلامی‌شون رویش تأکید کردن. حتی گفتن: اگر احتمال بدهید که منعم وجود دارد، باید در پی شناخت و یافتن آن باشید؛ زیرا احتمال به وجود چنین چیزی هم منجّز است و نمی‌تونی بی‌تفاوت ماند. عده ای در رابطه با این قاعده اشکال دارند.

منعم

برای بررسی این قاعده، چند بحث باید مطرح بشه. نخست کلمه «منعم»؛ منعم یعنی کسی که نعمت می‌دهد.. همچنین مراد از منعم در اینجا منعم ذی شعور قاصد می باشد؛ بنابراین قاعده شامل عوامل غیری طبیعی و غیر قاصد نمی شود. نکته دیگر اینکه انعام دارای درجاتی است. یه وقت انعام در حد کوچک هست، مثل اینکه کسی دستمالی به دیگری بدهد، یه وقت هم انعام در حد اعطای وجود است یعنی خداوند که هستی می‌بخشد. این درجات در حکم اثر دارد. پس اگر ما قائل به اصل وجوب برای شکر منعم باشیم، باید میان وجوب و انعام مقایسه ای صورت بگیرد. زیرا مطمئن هستیم که درجات خفیفه ای از انعام وجود دارد که شکر آن حتما واجب نیست. از این رو باید وجود شکر منعم را مقید بسازیم. باید گفته شود وجود شکر منعم در انعام های برجسته است. لذا قاعده اطلاق ندارد. در مقابل گفته می شود قاعده اطلاق داردو باید شکر منعم انجام داد لکن شکر دارای مراتبی است. عقل در مقابل انعام کوچک حکم به شکر کردن می کند اما متناسب با خود انعام است.

درجات منعم

نکته سوم این است که که خودِ «منعم» هم درجاتی دارد. یه وقت خدا منعم است، یه وقت یه انسان معمولی. آیا تفاوت درجه‌ منعم در وجوب شکر تأثیر دارد آیا در منظر عقل تفاوتی وجود دارد؟ برخی می‌گویند نه. فقط خودِ نعمت مهم است. بعضیا می‌گویند تفاوت دارد، منعم هم اثر داره؛ مثلاً اگر یه شخص بزرگ یا عالم نعمتی بدهد، حتی کوچک، ارزش بیشتر و شکرش بالاتر است. البته احتمال سومی هم هست که بگوید، نعمتهای کوچک از منعم بزرگ، ارزش کمتری دارد؛ زیرا برای او راحت بوده است. منعم دو نوعه: یکی منعم حقیقی، یعنی خداوند که «اعطاء وجود» می‌کنه و یکی منعم‌های غیرحقیقی، مثل انسان‌ها که واسطه‌ی نعمت‌ هستند. منعم حقیقی که در قله مصادیق این قاعده قرار می گیرد و گاهی قاعده به گونه ای تفسیر شده است که فقط شامل او می شود، منعمی است که حقیقت وجود را پدید آورده است. بعضیا گفتن منعمی شکر دارد که نیاز کسی را برطرف می کند و منعمی که حقیقت وجود را اعطا کرده است، لطفی است از سوی او زیرا ما قبل از وجود هیچ نیازی حس نمی‌کردیم به بیان دیگر انعام ابتدایی شکر ندارد. عده‌ای گفتن نه، همین که خدا وجود رو داد، نعمت داده و شکر واجبه. به نظر می رسد نعمت شامل اعطای وجود ابتدایی و اعطای کمالات وجود می شود. از سوی دیگر شامل مواردی می شود که انعام مسبوق به تقاضا است و هم جایی که مسبوق به تقاضا نیست.

© 2025 تمام حقوق این سایت برای پایگاه خبری مفتاح انسانی اسلامی محفوظ می باشد.