به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی، مناظره ای با موضوع «بررسی جایگاه عقل و مقاصد در استنباط احکام شرعی» ۱۷ بهمن ماه در مرکز فقهی ائمه اطهار با حضور آیت الله ابوالقاسم علیدوست و آیت الله علیرضا اسلامیان برگزار شد که در ادامه به نخستین بخش از آن اشاره می شود .
آیت الله علیرضا اسلامیان
آغاز ماه مبارک شعبان و اعیاد بزرگ شعبانیه را تبریک عرض میکنم و همچنین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی را تبریک میگویم. انعقاد این جلسه که با فراز و نشیبهایی انجام شد، مصادف با ایام انقلاب اسلامی و دهه فجر است که به فال نیک میگیریم.
من به عنوان یک طلبه معمولی صحبت میکنم. به نظر من، این روش صحیحی نیست و توالی فاسد زیادی دارد. من در ابتدا با اشکالاتی مواجه شدم که برخی از آنها را به ترتیب عرض میکنم.
نخست:
حضرت استاد علیدوست، هم در کتاب «فقه و عقل» و هم در کتاب «فقه و مصلحت»، تصریح فرمودهاند که احکام شریعت به دو قسم تقسیم میشوند: احکام مکشوف و احکام غیرمکشوف. مرادشان از احکام مکشوف، احکامی است که دلیل عام یا خاص در کتاب و سنت بر آنها وجود دارد، در حالی که احکام غیرمکشوف، آنهایی هستند که نه دلیل خاصی و نه عامی، و نه مطلقی و نه خصوصی در کتاب و سنت برای آنها وجود ندارد.
ایشان تصریح فرمودهاند که نمیتوانیم ملاکات احکام غیرمکشوف را همیشه بفهمیم، ولی در احکام مکشوف عقل میتواند در بسیاری از موارد ملاکات و مصالح و مفاسد را درک کند. تعبیر ایشان این است که در اینجا عقل سند مستقلی است. یعنی بدون اینکه از آیات و روایات استفاده شود، عقل مصالح و مفاسد را درک میکند. از سویی دیگر به دلیل اینکه ما قاعده تبعیت از حسن و قبح عقلی را قبول داریم و احکام الهی تابع مصالح و مفاسد هستند، عقل میگوید که مطالعه این کتاب، مثلاً، مصلحت ملزمه دارد. وقتی به مصلحت ملزمه رسید، چون تبعیت احکام از مصالح و مفاسد است، پس شارع مقدس نیز مطالعه این کتاب را واجب کرده است.
بعد ایشان در این مسئله به استدلال عقلی و نقلی میپردازند. ایشان میفرماید ۵۰ مورد در قرآن شریف از ریشه عقل (نه لفظ عقل، مثل «حجر» و «اولوا الباب» و …) مطلب وجود دارد. پس از اشاره به مضامین این آیات، مانند «صم بکم عمی فهم لایعقلون»، استاد محترم میفرماید با وجود این نگاه خداوند به عقل، که قرآن آن را بیان کرده است، چگونه میتوان پذیرفت که شارع مقدس درک قطعی عقل را نسبت به مصالح و مفاسد مطلقاً نپذیرد. به نظر این بیان پذیرفتنی نیست.
سوال من از ایشان این است لطفاً یک آیه در قرآن نشان بدهند که در آن خداوند متعال فرموده باشد در حوزه شناخت احکام، به عقل مراجعه کنید. تمام مواردی که در قرآن آمده، حدود ۲۰۰ مورد است، که یا در اصول اعتقادی هستند یا در مورد عبرتها از داستانهای انبیا. تنها یک آیه در این زمینه وجود دارد سوره انعام، آیه [۱]۱۵۰ که در ابتدا احکام را بیان می کند و سپس میفرماید: «قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ… لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (۱۵۱)».
مرحوم طبرسی رضواناللهعلیه در ذیل این آیه میفرمایند: «ای لکی تعقلوا ما أمرکم الله تعالی و تحلوا ما حلل لکم و تحرموا ما حرمه علیکم». این جمله بین معنای است که احکام حرام را به شما گفتم تا تعقل کنید، نه اینکه فکر کنید تا به حکم خدا برسید.
ایشان در کتابهای خود به نکات زیادی اشاره کردهاند، اما به طور صریح نمیفرماید که آیهای وجود دارد که حکم عقل را در احکام شرعی پذیرفته باشد. بلکه فرمودند که پذیرفتنی نیست که خدایی که اینقدر به عقل توصیه کرده، حکم عقل را در احکام شرعی نپذیرد.
عرض من این است که خداوند در هیچ حوزهای حکم شرعی را به عقل واگذار نکرده است. به عبارت دیگر، نمیتوانیم از اعتبار بخشی که خداوند به عقل داده است، نتیجهگیری کنیم که عقل میتواند به تنهایی حکم شرعی را تعیین کند. به نظرم در یک حوزه خاص، خداوند به عقل دستور داده است، اما این حوزه بهطور کلی نمیتواند ملاک تعیین احکام شرعی باشد.
دوم:
ایشان از روایات، بهویژه در کتابهای «فقه و مصلحت» و «فقه و عقل» استفاده کردهاند. اولین روایتی که میآورند، روایت معروفی است که در آن آمده: «لما خلق الله العقل استنطقه ثم قال له: أقبل فأقبل، ثم قال له: أدبر».
ایشان به این روایت استدلال میکنند که عقل میتواند در شناخت مصالح و مفاسد کمک کند تا ما از این طریق به حکم خدا برسیم. اما سوال من این است که آیا عبارت «أیاک أثیب» به این معناست که عقل میتواند به حکم خدا برسد؟ خیر، بلکه به این معنا است که ثواب و عقاب مخصوص انسان عاقل است و نه انسان دیوانه. آیا «أیاک أثیب و أیاک أعاقب» به این معناست که مردم باید از طریق عقل خود به احکام خداوند دست یابند؟ به هیچ وجه نمیتوان از آن نتیجه گرفت.
در مرحله بعد، ایشان به روایتی اشاره میکند که در هر دو کتاب «فقه و عقل» و «فقه و مصلحت» آمده است. این روایت از کافی مرحوم کلینی است که در آن امام علیهالسلام عقل را مطرح کرده و خصوصیات آن را توضیح میدهند. متن روایت به این شرح است: ««عَرَفَ اَلْعِبَادُ خَالِقَهُمْ وَ أَنَّهُمْ مَخْلُوقُونَ وَ أَنَّهُ اَلْمُدَبِّرُ لَهُمْ وَ أَنَّهُمُ اَلْمُدَبَّرُونَ…»
استاد علیدوست در اینجا میفرماید که عقل میتواند حسن و قبح اعمال را تشخیص دهد. وقتی امام میفرماید انسانها به وسیله عقل میتوانند فعل حسن و قبیح را بشناسند، آیا میشود از عقل برای شناخت احکام الهی استفاده نکرد؟ بنابراین استدلال میکند که با استفاده از عقل میتوانیم مصالح و مفاسد افعال را تشخیص دهیم.
اما در ادامه، ایشان روایت را به طور کامل نقل نمیکنند و فقط بخشهایی از آن را مطرح میکنند. در ذیل روایت، امام علیهالسلام تصریح میکنند که عقل نمیتواند احکام الهی را بشناسد. بعد از آن که امام علیهالسلام در مورد «به عرف الحسن من القبیح» صحبت میکنند، از ایشان سوال می شود که آیا عقل میتواند فقط برای شناخت حسن و قبح کافی باشد؟» امام علیهالسلام پاسخ میدهند: « قَالَ إِنَّ اَلْعَاقِلَ لِدَلاَلَهِ عَقْلِهِ اَلَّذِی جَعَلَهُ اَللَّهُ قِوَامَهُ وَ زِینَتَهُ وَ هِدَایَتَهُ عَلِمَ أَنَّ اَللَّهَ هُوَ اَلْحَقُّ وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّهُ وَ عَلِمَ أَنَّ لِخَالِقِهِ مَحَبَّهً وَ أَنَّ لَهُ کَرَاهِیَهً وَ أَنَّ لَهُ طَاعَهً وَ أَنَّ لَهُ مَعْصِیَهً فَلَمْ یَجِدْ عَقْلَهُ یَدُلُّهُ عَلَى ذَلِکَ» .این یعنی عقل به انسان کمک میکند تا بفهمد که خدایی هست، خداوند تکالیفی دارد و انسان باید از آنها اطاعت کند و معصیتها را ترک کند. سپس امام علیهالسلام میفرماید: «فلم یجد عقله یدله علی ذلک»، یعنی عقل نمیتواند انسان را به احکام الهی هدایت کند.
آیا این معنا ندارد که اگر انسان عاقل باشد، متوجه میشود که عقل نمیتواند او را به حکم الله هدایت کند و پس باید به دنبال علم و وحی برود تا احکام الهی را بشناسد؟ امام علیهالسلام روشنتر از این نمیتوانستند بیان کنند که انسان باید به کمک وحی، احکام الهی را بشناسد زیرا عقل به تنهایی قادر به این کار نیست.
آیت الله ابوالقاسم علیدوست
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی محمد و آل طاهرین. به مناسبت ایام، دهه فجر را تبریک گفته و گرامی میدارم. بر خود لازم میدانم از امام بزرگوار و شهیدان یاد کنم، کسانی که این سفره را برای ما پهن کردند. همچنین باید به یاد آیتالله العظمی فاضل لنکرانی قدس سره در این مرکز محترم بپردازیم و روح ایشان را شاد کنیم. انشاءالله که روحشان شاد و پربرکت باشد.
استاد اسلامیان اشاره کردند که اگر این مبنا پذیرفته شود، ممکن است انحرافات زیادی به وجود آید. عبارتی که در این زمینه به کار بردند، “توالی فاسد فراوان” بود.
بحث ما در واقع به قاعده ملازمه مربوط میشود؛ به این معنا که “کل ما حکم به العقل، حکم به الشرع”؛ هر آنچه عقل بدان حکم کند، شرع نیز آن را تأیید میکند. در اینجا پرسشی مطرح میشود: آیا این قاعده تنها ادعای من است یا بزرگان نیز به آن اشاره کردهاند؟ آیا اسناد اربعه که یکی از آنها عقل است، مورد قبول علما نیز هست یا خیر؟
اگر ما تبعیت احکام از مصالح و مفاسد را بپذیریم و خود را از مکتب اشاعره جدا بدانیم، باید قاعده ملازمه را نیز بپذیریم. زیرا پذیرش این قاعده به این معناست که هرگاه عقل قاطع به حکمی برسد، شرع نیز همان حکم را تأیید خواهد کرد. اما اگر کسی بگوید که تبعیت از مصالح و مفاسد را قبول ندارد و به مانند اشاعره میاندیشد، در واقع در برابر این قاعده موضع گرفته است. برخی بر این باورند که اعتقاد به اینکه خداوند بر اساس مصالح و مفاسد احکام را تعیین میکند، نوعی شرک به خدا محسوب میشود. این تفکر، تفکر اشاعره است. اما اگر ما مبنای عدلیه را بپذیریم، نمیتوانیم قاعده ملازمه را رد کنیم.
آیا اگر عقل قاطع به حکمی برسد، شرع نیز همان حکم را تأیید میکند، یا خیر و عقل عاجز از درک چنین چیزی است؟ نمیتوان قاعده ملازمه را زیر سؤال برد و بعد استدلالها را نقد کرد. اگر عقل عاجز باشد، بر اساس قاعده ملازمه صحبت کنیم، نباید به عقب برگردیم و قاعده ملازمه را به هم بزنیم و سپس شروع به استدلالها و نقد ادله کنیم. فرض کنید ادلهای که آوردهایم قابل مناقشه است، اما هدف من تسلیم نیست، بلکه میخواهم بحث به جلو پیش برود. در ویراستهای بعدی، باید از آوردن ادله خودداری کنیم، چون اگر قاعده ملازمه را پذیرفتهایم، اصل تفکر پذیرفته شده است. یعنی اگر حکمی از طریق نقل مکشوف نبود، عقل میتواند آن را درک کند.
عزیزان، تمام مواردی که علمای ما مطرح کردهاند، مانند حرمت کذب، حرمت شرعی رشوه و حرمت شرعی غیبت، بر اساس ادله چهارگانه است. این یعنی علمای ما با استناد به این ادله چهارگانه، این احکام را اثبات کردهاند. اساساً اگر قرآن و روایت و اجماع را کنار بگذاریم، عقل بهطور مستقل دلالت میکند. آقایان نیز در برخی موارد عقل را مطرح کرده و استدلال میکنند، همانطور که حضرت آقای اسلامیان اشاره کردند، که مواردی هستند که به استناد عقل حکم صادر میشود. این مبانی در کتاب «تکمله المنهاج» آقای خوئی نیز آمده است. ایشان در صفحه ۴ برای بحث قضا میفرمایند که:
«ان القضاء واجب کفائی لتوقف حفظ النظام علیه و لا شک فی ان نفوذ حکم احد علی غیره انما هو علی خلاف الاصل و القدر المتیقن من ذلک هو نفوذ حکم المجتهد، فیکفی فی عدم نفوذ حکم غیره الاصل بعد عدم وجود دلیل لفظی یدل علی نصب القاضی ابتداءً لیتمسک باطلاقه.» این یعنی ایشان میفرمایند عقل، حفظ نظام را درک میکند.
همچنین علامه حلی نیز اشاره کردهاند که: «ان کل عاقل یحکم بحسن صدق النافع و قبح کذب الذات… حسن رد الردیعه قبح الظلم و تعدی و ایضا الحیوان بغیر فائده.» اگر کسی این موارد را انکار کند، در واقع عقل او نقض شده است.
حضرت آقای سیستانی در قاعده «لاضرر و لاضرار» در موسوعه حضرت آقای خوئی به وجوب کفایی تمسک میکنند که برای حفظ نظام لازم است. من سوال میکنم که اگر یک فقیه به آیه قرآن استدلال نکرد، بلکه به حفظ نظام استدلال کرد و گفت این حفظ نظام روشن است، آیا این استدلال به عقل است یا نه؟
یک بار دیگر میگوییم، یک طلبهای به نام علیدوست در حوزه پیدا شده و میگوید که احکام غیر مکشوف شرعی توسط عقل فهمیده میشود. آیا بزرگان از این به عنوان قاعده استفاده میکنند؟
شما میتوانید سرچ کنید و ببینید که در کجا علمای دین برای اثبات حکم شرعی به عقل تمسک کردهاند. حالا عقل ممکن است در کنار سایر ادله به عنوان یکی از ادله چهارگانه یا به عنوان تنها دلیل باشد. جالب است بدانید که سه نفر از بزرگان ما در دوران متأخر به استدلال عقل مناقشه دارند. یکی شیخ انصاری است که میگوید ما مطمئن نیستیم، یکی آقای خویی و دیگری محقق اصفهانی. من در کتاب «فقه و عقل» از هر سه بزرگوار نمونه آوردهام که در جاهایی تنها به حکم عقل تمسک میکنند.
آقای خویی از کسانی است که میگوید قاعده ملازمه را قبول داریم، اما کبری است که صغری ندارد. البته همانطور که میدانید، کسی که کبری را قبول کند، صغری دیگر استنباطی و اجتهادی است. در بحث تقدیم اهم بر مهم، میگوید: «ففی مثل ذالک…». مواردی را میشمارد که در آنها اهم داریم؛ مثلاً حفظ جان و حفظ مال. در کتاب “محاضرات فی اصول الفقه”، جلد ۳، صفحه ۲۷۰ آمده است که هیچ اشکالی در حکم عقل برای ترجیح اول بر دوم وجود ندارد.
در کتاب “فقه و مصلحت” من گفتهام که ما در تزاحم نیز نیاز به استنباط داریم. یعنی وقتی فقیه میگوید که اگر طلبکار آمد، نماز خود را بشکن و بدهی او را پرداخت کن، آیا این استنباط نیست؟ در اینجا فقیه دارد استنباط میکند. گاهی در موارد تقدیم اهم بر مهم، نصوصی داریم؛ مثلاً در روایات آمده است که وقتی طلبکار آمد، نماز را بشکن. اما ایشان میگوید که بهترین سنجه و اولین سنج عقل است. در اینجا ما اشکال گرفتیم. حضرت آقای خویی، اگر بنا باشد که قاعده ملازمه کبری باشد که صغری نداشته باشد، پس چرا در کلام خود حضرت عالی، صغری پیدا کردیم؟ در جلد دوازده موسوعه امام خویی صفحه ۱۲۲، و در جلد یک موسوعه امام خویی صفحه ۱۰۱ و ۲۰۱، و در مبانی تکمله المنهاج صفحات چهار و شش، استدلال به عقل ایشان را میبینید.
خب، من چرا دارم یارگیری میکنم؟ برای اینکه این گفته نشود که در حوزه تنها یک نفر قاعده ملازمه را استفاده کرده است. این تالی فاسد فراوان دارد. حضرت آقای اسلامیان، چرا وقتی بزرگان دیگر این نکته را مطرح کردند، تالی فاسد آن بیان نشد، اما وقتی من گفتهام، این مسأله مطرح شد؟
کل حرف من این است که آیا شما قاعده ملازمه را قبول دارید یا نه؟ شما اشکالات این سند را مطرح میکنید و میفرمایید که آیهای بیاورید که بگوید «تمسکو بالعقل فی فروعات الفرعیه». اما تمام آنهایی که ایشان آوردهاند، من نمیگویم که قاعده ملازمه را آوردهام، موقعیت آن را آوردهام و گفتهام که از این اسناد میتوانیم در یک مجموعه استدلال کنیم. دوستانی که شاگرد من هستند، میدانند که ما روش تجمیع ظنون را داریم.
آقای نائینی و دیگران گفتهاند که قاعده ملازمه تصوری است که با تصدیقش همراه است. حال از شما میپرسم: کدام صفحه از مکاسب، رسائل یا کفایتالاصول وجود دارد که در آن مورد اشکال واقع نشده باشد؟ حتی فرض کنید تمام این استدلالها مخدوش و مناقشهبرانگیز است. آیا باید این اندیشه شما تبعیت کند از مقاصد الهی در جعل احکام؟ آیا باید با تمام آقایانی که به عقل استدلال میکنند به عنوان یکی از ادله یا تنها دلیل، درگیر شویم؟آیا باید همه کسانی که در استنباطهای اول و دوم به عقل استناد میکنند را رد کنیم؟
بعضی از بزرگان، از جمله دوستان عزیز ما، میگویند قاعده ملازمه از مزخرفات است. مرحوم آقا مصطفی خمینی، ملازمه را به مسائلی شبیه تعبیر «اضحوکه» تشبیه کرده است. مرحوم نائینی میگوید که تصور آن با تصدیقش همراه است. آقای خویی نیز معتقد است که کبرا درست است ولی صغری ندارد که ما بعدها این سخن را نقض کردیم و مصادیقی از کلام ایشان آوردیم که صغری نیز داشت. که آقای ضیا و آقای آخوند نیز بر این باورند.
بنابراین، باید مشخص کنیم آیا چیزی به نام قاعده ملازمه داریم یا نه. پس از آن میتوانیم به طور دقیقتر به بحث درباره ادلهاش بپردازیم. بحث باید فنی باشد. شما این ادله را مطرح میکنید که مانند «إیاک اثیب إیاک اعاقب» است که یک برداشت از این دلیل است که اطلاق آن را در برمیگیرد.
چرا این را نمیخوانید؟ «لله علی الناس حجتا» آیا حجتها تنها در اعتقادات محدود میشود؟ برخی روایات نیز بر این موضوع تأکید دارند، زیرا فرمودند «علم ان الله» بسیار در این زمینه مانور دادهاند. این دلالت عمیق دارد. گفتهاند «إن له محبّهً و إن له کراههً فلم یجد عقله یدل علی ذلک». باید توجه داشته باشید که این جریان عقلگرای استنباطی در زمان ائمه وجود داشته و ائمه ما وقتی عقل رجال و عقل مردم را محکوم میکنند، در دلایل دیگر این حکم را میدهند. شما که اهل فن هستید، باید در یک نظام مطالعه کنید و دلایل را بررسی کنید. من این کار را کردهام و دلایل حجیت عقل را مورد بررسی قرار دادهام.
بنابراین، این مسئله از قاعده ملازمه تغذیه میکند و شما باید موضع خود را مشخص کنید. آقای اسلامیان، آیا موضع شما این است که احکام تابع مصالح و مفاسد نیستند؟ آیا شما بر این باورید که ما نمیتوانیم عدالت یا ظلم را تعریف کنیم مگر با بیان شارع؟ یا اینکه مبنای شما این است که اگر عقل درک کند، عقل قطعی، نه عقل هر فرد بیاساس و پوپولیستی، در این صورت مقدم میشود بر نص؟
نمیخواهم حساسیت ایجاد کنم، اما اصول کلی این است که عقل در صورت تعارض مقدم بر نقل است. «النص و القانون الکلی یقال لنا اصل و هو ان العقل مقدم علی النقل عند تعارض». این جمله مال یک پوپولیست یا ژورنالیست نیست. این جمله متعلق به علامه حلی است در «مختلف الشیعه»، صفحات ۲۸ و ۲۹. علامه حلی نمیگفت که عقل نمیتواند درک کند، بلکه برای آن حساب و ترتیب قائل بودند.
آقای اسلامیان، بعد از انقلاب باید هنر ما این باشد که عقل را مطرح کنیم و آن را کنار نگذاریم. باید عقل را بهطور منضبط و در چارچوب مناسب ارائه دهیم. در بخش پایانی تمامی کتابهای من، آسیبشناسی وجود دارد. کتاب «فقه و عقل» فصل چهارمش آسیبشناسی است. کتاب «فقه و عرف» نیز همینطور. این به دلیل این است که من میگویم مطرح کردن عقل ضرورت است، اما این ضرورت خطرناک است.
شاید جملهای که زیاد شنیدهاید این باشد: «مطرح کردن مصلحت ضرورت است»، زیرا مصلحت را نمیتوان نادیده گرفت وگرنه نمیتوانیم حکومت اسلامی را توجیه کنیماما ضرورت خطرناک است. مقاصد نیازمند توجه و دقت هستند.
[۱] . « قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ أَلَّا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْـًا وَبِٱلْوَلِدَیْنِ إِحْسَنًا وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَدَکُم مِّنْ إِمْلَقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَإِیَّاهُمْ وَلَا تَقْرَبُوا ٱلْفَوَحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلَا تَقْتُلُوا ٱلنَّفْسَ ٱلَّتِى حَرَّمَ ٱللَّهُ إِلَّا بِٱلْحَقِّ ذَلِکُمْ وَصَّىکُم بِهِۦ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ
https://ihkn.ir/?p=40379
نظرات