به گزارش پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه؛ به مناسبت سالروز شهادت امام موسی بن جعفر (ع) با دو تن از کارشناسان تاریخ اسلام درباره سیره آن حضرت و شرایط تاریخی دوره آن امام همام و تلاش ایشان در مبارزه با انحرافات اعتقادی و هدایت فکری شیعیان گفتگویی صورت گرفته است که در ادامه میخوانید؛
حجت الاسلام امیرعلی حسنلو، استا حوزه علمیه قم در این گفتگو بیان کرد: در دوره امامت امام موسی بن جعفر (ع) به جهت شرایط خاص سیاسی و اجتماعی حاکم بر آن، شاهد انحرافات متعددی در جامعه اسلامی هستیم. در این زمان برخی از شیعیان از جریان اصیل امامت منحرف شدند و معتقد به امامت اشخاص دیگری غیر از ائمه دوازده گانه شیعه بودند. از طرفی شاهد حضور فرقههای انحرافی ای چون، مرجئه، معتزله، قدریه، غالیان، واقفیه و معتقدان به تشبیه و تجسیم هستیم. علاوه بر این برخی از شیعیان در خصوص خلق یا قدم قرآن ابهاماتی دارند و عدهای معتقد به مجبور بودن انسان در اعمال بودند. امام موسی بن جعفر (ع) به عنوان رهبر جریان اصیل شیعی با تمامی این انحرافات مبارزه کرد و تلاش کرد با روشنگریهای خویش جریان اصیل شیعی را هدایت کند.
استاد حوزه علمیه قم افزود: در دوران ائمه (ع) سیاست تقیه در مواردی سبب شد برخی از شیعیان در تشخیص امام بعدی دچار مشکل شوند و نتوانند امام واقعی را بشناسند. در زمان امام موسی بن جعفر (ع) دقیقاً همین شرایط حکم فرما بود. در چنین موقعیتی امام موسی بن جعفر (ع) تلاش داشت امام واقعی را به شیعیان خویش معرفی کند. روایتی که شیخ مفید نقل کرده میتواند نشان دهنده انحراف برخی از شیعیان و موضع امام موسی بن جعفر (ع) باشد. او مینویسد: محمد بن قولویه (به سند خود) از هشام به سالم روایت کرده که پس از وفات امام صادق (ع) من و محمد بن نعمان (مؤمن الطاق) در مدینه بودیم، مردم دور عبدالله بن جعفر (فرزند امام صادق (ع) معروف به عبدالله افطح) اجتماع کرده بودند. ما وارد مجلس او شدیم و از او درباره نصاب زکات پرسیدیم که او نتوانست جواب دهد. حیران و سرگردان از نزد او بیرون آمدیم و در جایی نشسته و گریه کردیم و با خود میگفتیم به سوی چه کسانی باید برویم؟ مرجئه، قدریه، معتزله یا زیدیه؟ ناگهان شخصی آمد و از ما خواست که به دنبال او راه بیفتیم. من به دنبال او رفتم تا به در خانه امام موسی بن جعفر (ع) رسیدیم. داخل خانه شدم و دیدم موسی بن جعفر (ع) آنجاست. بدون اینکه حرفی بزنم فرمود: نه به سوی مرجئه، نه به سوی قدریه و نه به سوی معتزله و نه به سوی زیدیه؛ بلکه به سوی من. عرض کردم جانم فدای شما، برادر شما عبدالله گمان میکند که پس از پدرتان امام است. حضرت فرمود عبدالله میخواهد خدا را بندگی نکند. پرسیدم آیا برای شما امامی هست؟ فرمود نه. سپس از ایشان پرسیدم اجازه میدهید جریان امامت شما را به آنان برسانم و آنها را به سوی شما دعوت کنم؟ حضرت فرمود هر که را رشید و رازدار یافتی به او برسان و پیمان بگیر که فاش نکند و اگر فاش کند سرش بر باد است. در آن زمان برخی از شیعیان معتقد به امامت افرادی چون عبدالله بن جعفر بودهاند و امام موسی بن جعفر (ع) شیعیان را از پیروی از این فرقههای انحرافی باز میداشت. یکی از جریانهای منحرف و خطرناک در دوره ائمه (ع) که آسیبهای فراوانی به جریان اصیل شیعی وارد کرد جریان فکری غلو است که از همان دوران امام علی (ع) تا پایان دوره امامان (ع) و حتی در دورههای بعد تداوم یافته است.
وی سپس گفت: مهمترین نماینده فکری جریان انحرافی غلو در دوره امام موسی کاظم (ع)، محمد بن بشیر از موالی بنی اسد و ساکن کوفه بود. وی عقاید غالیانه و بسیار خطرناکی را در میان پیروانش پراکنده کرد و تلاش کرد با ترفندهایی خاص مانند شعبده بازی آنها فریب داده و به سوی خویش جذب کند. اعتقاد به الوهیت امام موسی بن جعفر (ع) و نبوت خویش، توقف در امام موسی بن جعفر (ع) و اعتقاد به غیبت و مهدویت آن حضرت و تلاش در معرفی خویش به عنوان جانشین وی و بیان عقاید غلو آمیز دیگری چون ثنویت و ازلی بودن باطن انسان، عقایدی است که به این غالی نسبت داده شده است.
امیرعلی حسنلو عنوان کرد: امام موسی بن جعفر (ع) در راستای مبارزه با اندیشههای غالیانه، از محمد بن بشیر برائت جست، در موارد متعددی او را لعن کرد، وی را در ادعاهایش دروغ گو خواند و برای راحت شدن از شر او دعا کرد. خطر این غالی منحرف به حدی بود که حضرت خون او را نیز حلال شمرد و به یکی از اصحابش دستور داد تا در صورت امکان او را به قتل برساند. هر چند محمد بن بشیر در زمان امام ت آن حضرت به قتل نرسید، اما دعای امام موسی بن جعفر (ع) در حق او سبب شد وی به بدترین وضعی در زمان امام ت امام رضا (ع) به هلاکت برسد.
وی در ادامه گفت: به جز محمد بن بشیر که در امامت امام موسی بن جعفر (ع) توقف کرد و امام ت امام رضا (ع) را نپذیرفت، زیاد بن مروان قندی و افراد بسیار دیگری نیز امام ت آن حضرت را انکار کردند. دست آویز توقف کنندگان در امامت امام موسی بن جعفر (ع) برخی از روایات جعلی یا روایاتی بود که در آنها یکی از ائمه (ع) به عنوان «قائم» معرفی شدهاند. به عنوان نمونه واقفیه روایتی را به امام صادق (ع) نسبت میدادند که حضرت فرموده است: نام قائم نام صاحب تورات، یعنی موسی (ع) است. در روایتی دیگر به حضرت نسبت میدادند که فرموده است: روزها را از یک شنبه تا شنبه بشمر! هفت روز است، شنبه شنبهها، خورشید روزگار و نور ماهها، کسی که اهل لهو و لعب نیست همو هفتمین امام و قائم شماست.
امیرعلی حسنلو همچنین اظهار داشت: طرح این اندیشههای انحرافی در زمان امامت امام موسی بن جعفر (ع) سبب تردید در میان شیعیان شد و امام موسی کاظم (ع) به منظور رفع این تردید و مبارزه با این اندیشه انحرافی و در پاسخ کسانی به که از آن حضرت پرسیدند آیا شما «قائم» هستید؟ فرمودند: تمام ائمه (ع) در زمان خود قائم به امر امام ت هستند تا اینکه این امانت را به بعدی بسپارند و جانشین و قائم به امر امامت بعد از من فرزندم علی (ع) است. امام موسی بن جعفر (ع) در این روایت علاوه بر رفع شبهه در خصوص معنای قائم، به امام پس از خویش نیز اشاره کرده و در حقیقت اندیشه توقف بر خویش را باطل اعلام کرده است.
وی افزود: از دیگر باورهای انحرافی دوره امام موسی بن جعفر (ع) که به نحو بسیار گستردهای در این دوره نمود داشت عقیده تشبیه و تجسیم است. تشبیه یعنی مانند کردن خداوند به صفات مخلوقات و موجودات محسوسی همانند انسان. قائلان به تشبیه عمدتاً خدا را به انسان تشبیه کرده و برای او اعضا و جوارح و مکان تصور کردهاند و صفات مخلوقات را برای خدا ذکر میکردند. هر چند اتهام تشبیه به برخی از بزرگان اصحاب ائمه (ع) همانند هشام بن سالم و هشام بن حکم قابل پذیرش نیست و از سوی علمای شیعه و محققان انکار شده است، اما وجود عقیده انحرافی تشبیه و تجسیم در این دوره به نحو چشم گیری در جامعه جریان داشته است و در موارد متعددی سبب عکس العمل امام موسی بن جعفر (ع) شده است.
امیرعلی حسنلو خاطرنشان کرد: به نظر میرسد در این دوره اهل حدیث و برخی از شیعیان معتقد به تشبیه بودهاند و یا شبهات و مشکلاتی در باب توحید داشتند. احتمالاً وجود احادیثی چون حدیث نزول خداوند به آسمان دنیا که ابوهریره از رسول خدا (ص) نقل کرده و حدیثی که از ابن عباس نقل شده که پیامبر (ص) فرمود: خدا را به صورت جوانی تازه بالغ و … دیده است، سبب رواج و پراکندگی این عقیده در میان مردم بوده است. وجود این احادیث در میان مردم سبب شده شیعیان به صورت مکرر از ائمه (ع) درباره این احادیث سوال کنند.
وی ادامه داد: ابراهیم بن محمد همدانی میگوید نامهای به امام موسی بن جعفر (ع) نوشتم که پیروان شما که نزد ما هستند، در توحید اختلاف دارند برخی میگویند او جسم است و برخی دیگر میگویند او شکل و صورت است. امام در پاسخ وی به خط خود نوشت: خداوند منزه از این صفات است. او حد و اندازه ندارد و قابل وصف با این صفات نیست. او شنوا و داناست. علاوه بر این به نظر میرسد این افراد با تمسک به ظواهر آیاتی چون «ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی» و آیه «وَ جاءَ رَبُّک» و آیه «الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی» چنین عقیدهای را ابراز کردهاند.
امیرعلی حسنلو سپس گفت: در حقیقت همان گونه که یکی از محققان اشاره دارد دلایل واهی طرف داران این عقیده بیشتر نشأت گرفته از ظاهرگرایی بوده است. فردی به نام عبدالغفار سمی که در حضور امام موسی بن جعفر (ع) از آیه «ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی» سوال کرد، خود معتقد به حرکت خداوند از مکانی به مکان دیگر بوده است. او میگفت من خدا را آن گونه وصف میکنم که خودش وصف کرده، چون فرموده: «دَنا فَتَدَلَّی». امام موسی بن جعفر (ع) در پاسخ به عبدالغفار سمی فرمود: «دنی فتدلّی» به معنی آن است که چون محمّد (ص) به آن مقام آرام گرفت، به خداوند نزدیک گردید. نزدیکی در اینجا به معنای قرب معنوی است. ذات خداوند از هیچ موضع و مقامی زایل نیست و در همه جا حاضر است. این نوع سخن گفتن در لغت قریش استفاده میشود که هر گاه شخصی بخواهد بیان کند که من فلان سخن را شنیدم میگوید من به فلان سخن نزدیک شدم. تدلّی به معنی فهم است.
وی افزود: در روایت دیگری که شیخ صدوق از یونس بن عبدالرحمن نقل کرده وقتی وی از آن حضرت سوال میکند چرا خداوند پیامبر اکرم (ص) را برای معراج به آسمانها برد در حالی که خداوند دارای مکان خاصی نیست؟ حضرت ضمن تأیید این سخن که خداوند دارای مکان خاصی نیست علت این کار را تشرف ملائکه و ساکنین آسمانها خدمت آن حضرت و نشان دادن آیات عظمت خویش در آسمانها به پیامبر معرفی کرد و در ادامه به نادرستی تصورات مشبهه در این باره تأکید کرد. این روایت نشان میدهد در این زمان عدهای تصور میکردند علت عروج رسول خدا (ص) به آسمانها وجود جسم خداوند در آسمان بوده است. وقتی امام موسی بن جعفر (ع) متوجه شد که عدهای معتقد به نزول خداوند به آسمان دنیا هستند، به منظور مقابله با این عقیده انحرافی فرمود خداوند نمیآید و نیازی ندارد که فرود آید. دور و نزدیک برای خداوند یکسان است.
امیرعلی حسنلو عنوان کرد: در روایتی دیگر آن حضرت با این استدلال که جسم و صورت محدود و متناهی هستند در نتیجه احتمال زیاده و نقصان در آنها هست و وقتی احتمال زیاده و نقصان در آنها باشد مخلوق خواهند بود، قول به تجسیم خداوند را رد کرد و از معتقدین به جسمیت خداوند برائت جست. وقتی محمد بن حکیم قول به تجسیم را از سوی برخی از شیعیان برای امام موسی بن جعفر (ع) نقل کرد، حضرت ضمن تأکید بر عدم شباهت چیزی به خداوند، قول به جسمیت خداوند و مشابهت خداوندی که هیچ چیز همانند او نیست را به نوعی بی احترامی به خداوند و کوچک انگاری ذات باری تعالی دانستند.
وی در ادامه اظهار داشت: اندیشه خلق یا قدم قرآن عمدتاً در دوره امام جواد (ع) و امام هادی (ع) مطرح شده به گونهای که این زمان به جهت سخت گیری هایی که معتزله و در رأس آنان مأمون و معتصم و واثق داشتهاند در تاریخ به عصر محنت نام گذاری شده، اما آغاز چنین اندیشهای به فردی به نام لبید بن اعصم یهودی که در زمان رسول خدا (ص) بوده و قائل به خلق تورات بوده نسبت داده شده و گفته شده که این اندیشه از این فرد به دیگران منتقل شده است. امامان شیعه (ع) با مطرح شدن این اندیشه در جامعه بعضاً ضمن اشاره به واقعیت امر، شیعیان را از ورود به چنین بحثهای فتنه انگیزی منع کرده و قرآن را صرفاً کلام خدا معرفی کردهاند.
امیرعلی حسنلو افزود: امام موسی بن جعفر (ع) در مقابله با اندیشه انحرافی جبر نیز فرمودهاند: خداوند انسانها را آفرید و از افعال آینده آنها آگاهی داشت. آنها را امر و نهی کرد. هرجا به آنها امر کرد، راه انجام آن را برای آنها باز گذاشت و هر جا نهی کرد راه ترک را برای آنها باز گذاشت. انجام امر خدا و اطاعت آنها از نهی خدا به اذن خداست. خداوند هیچیک از مخلوقاتش را مجبور به نافرمانی نکرده است. بلکه آنها را با وسایلی امتحان کرده است. چنان که فرموده: «لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا». تا بیازماید که کدام یک از شما نیکوکارتر است. در این حدیث امام موسی بن جعفر (ع) صراحتاً عقیده جبر را رد کرده و بر اختیار انسان در انجام اوامر و نواهی الهی تأکید کرده است.
وی سپس گفت: برحسب گواهی بیشتر مورخان در اصلِ شهادت امام کاظم (ع) تردیدی وجود ندارد، اما از آنجا که شهادت آن حضرت مخفیانه صورت گرفته و حاکمان عباسی فریبکارانه به مردم اعلام کردند که آن بزرگوار به مرگ طبیعی از دنیا رفته، برخی از مورخان تحت تأثیر قرارگرفته و در کتابهای خود مرگ آن حضرت را طبیعی گزارش کردهاند. درباره کیفیت شهادت آن امام همام سه روایت مختلف نقل شده است. یکی اینکه شهادت آن حضرت به سبب مسمومیت صورت گرفته است. این مسئله در روایتی از امام رضا (ع) آمده است. همین طور در روایات دیگری که یحی بن خالد را به قتل آن حضرت متهم میکند این نکته آمده است. در گزارش تاریخی دیگر آمده است که آن حضرت را در فرشی پیچانده و چنان فشار دادهاند که به شهادت رسیده است. روایت دیگر آن است که حمدالله مستوفی نقل کرده که میگوید به فرمان هارون الرشید سرب گداخته درحلق او ریختند.
امیرعلی حسنلو ادامه داد: روایتی که بیش از همه شهرت دارد مسموم کردن امام است. اسناد تاریخی بر حبس طولانی و زندانی بودن حضرت، همه گواه بر کشته شدن او دارد. به دستور هارون و با سمی که سندی بن شاهک یهودی درست کرده بود.
وی در پایان به نقل روایتی از امام کاظم (ع) پرداخت و گفت: حضرت موسی بن جعفر (ع) میفرمایند: «مَن أرادَ أن یکنَ أقوَی النّاسِ فَلیتَوکل عَلی الله». هر که میخواهد که قویترین مردم باشد بر خدا توکل نماید.
سعید طاووسی مسرور، کارشناس تاریخ اسلام در گفتوگویی، با اشاره به دوران حیات امام موسی کاظم (ع)، اظهار کرد: حضرت از عمر شریف ۵۵ ساله شأن حدود ۷ سال زندان بودند، یعنی حدود یک هشتم عمر خود را که حدود سه سال در دوره خلافت مهدی عباسی و حدود ۴ سال در دوره هارون الرشید بوده است. ثانیاً به نحو مختصر و بر اساس منابع موجود، در هفتم صفر (بنا بر نظر امین الاسلام طبرسی در اعلام الوری) سال ۱۲۸ هجری قمری در «ابواء» از خاندان رسول خدا (ص) فرزندی متولد شد که او را موسی نامیدند. این نام یادآور پیامبر بزرگ الهی حضرت موسی کلیم الله (ع) است و امام موسیبنجعفر (ع) مانند پیامبر همنامش با فرعون روبه رو شد؛ فرعونی به نام هارون الرشید.
استاد دانشگاه علامه طباطبایی ادامه داد: ابواء، یعنی محل تولد آن حضرت منزلی است بین مکه و مدینه و به نظر میرسد که بیش از سایر اماکن واقع در راه مکه تا مدینه، قافلههای حجاج اهل بیت (ع) و دوستدارانشان را به سوی خود جلب میکرد، زیرا آرامگاه مادر پیامبر (ص)، حضرت آمنه (رضی الله عنها) در آنجا قرار داشته است. پدر بزرگوار امام کاظم (ع) پیشوای هدایت صادق آل محمد (ص) و مادر آن حضرت حُمَیده بربریه است که احتمالاً اهل مغرب یا اندلس بوده است. در کتاب شریف کافی در روایتی از امام صادق (ع) درباره همسرشان حمیده خاتون آمده است: «حمیده از پلیدیها پاک است مانند شمش طلا، فرشتگان همواره او را نگهداری کردند تا به من رسید به جهت کرامتی که خدا نسبت به من و حجت پس از من فرمود».
طاووسی مسرور گفت: امام موسی بن جعفر (ع) در سال ۱۴۸ هجری قمری در ۲۰ سالگی به امام ت رسید و دوره ۳۵ ساله امامت حضرت، با سالهای آخر خلافت «منصور دوانیقی»، ۱۰ سال خلافت مهدی عباسی، یک سال خلافت هادی عباسی و ۱۳ سال از دوره خلافت هارون الرشید مقارن بود. بیشتر دوره امام ت امام هفتم (ع) در زمان خلافت هارون سپری شد. حکومت هارون در بهترین موقعیت اقتصادی به سر میبرد اما این ثروت انبوه اغلب در راه ارضای تمایلات شخصی خلیفه مصرف میشد تا آنجا که نوازندگان، شاعران و چاپلوسان، اموال را میچریدند. هارون سوگند خورده بود خاندان علی (ع) و پیروان آنان را از ریشه برکند.
وی افزود: در زمان خلافت هارون، امام (ع) خشم و نارضایتی خود را از حکومت وقت پیاپی ابراز میفرمود و همکاری با حکومت جور را به هر صورت و شکل حرام میدانست چنان که از ایشان روایت شده است: «به آنان که ستمکارند تکیه مکنید که گرفتار دوزخ می گردید»، اما امام کاظم (ع) برای این حکم کلی استثنایی نیز قائل بود، چنان که به «علی بن یقطین» یکی از بزرگترین یارانش اجازه داد که وزارت مهدی و هارون را بپذیرد. هدف امام کاظم (ع) از این کار نفوذ در حکومت و تلاش برای حفظ جان، مال و ناموس شیعیان بود.
این پژوهشگر تصریح کرد: همچنین در زمان امام موسی بن جعفر (ع) و به دست آن حضرت، نهاد وکالت پدید آمد. اگر چه برخی قائلند که شکل اولیه این نهاد در زمان امام صادق (ع) ایجاد شده است. این نهاد زنجیره ارتباطی گستردهای بود که از طریق آن همه شیعیان با امام در ارتباط بوده و وجوهات شرعی و حقوق و واجبات مالی از طریق وکلا از همه شیعیان دریافت و برای امام (ع) ارسال میشد. بدین وسیله جامعه شیعه در سراسر دنیای اسلام با امام به طور نظام مند مرتبط میشد.
طاووسی مسرور در مورد مواجهه امام موسی کاظم (ع) و هارونالرشید گفت: هارون در برابر مردم تظاهر به حفظ احترام آن حضرت می کرده است. البته بعید نیست که خود هارون هم در دل به بزرگواری آن حضرت شهادت می داده چنان که در روایتی در منابع اهل تسنن اشاره شده که هارون به صدق آن بزرگوار یقین داشته، اما حریف قدرت طلبی و دنیاطلبی نفس خود نشده است. «شمسالدین ذهبی» از علمای بزرگ اهل تسنن در مورد امام کاظم (ع) مینویسد: «موسی فرزند جعفر صادق کبیر القدر و بسیار عالم بود و از هارون به خلافت شایستهتر بود».
وی ادامه داد: در همین راستا تحلیل یکی از نویسندگان معاصر خواندنی است: «امام کاظم (ع) شخصاً بسیار شجاع و بیپروا عمل میفرمود و نسبت به حکومت رسماً تعرض میکرد و در حضور خلیفه مقتدر وقت اظهاراتی مطرح میکرد که در حد مبارزهطلبی تلقی میشد و خلیفه نیز به همین معنی میگرفت. تمام شواهد نشان میدهد که آن امام همام، از نظر سیاسی و اجتماعی بر خلاف نظر متداول کاملاً فعال بوده است.
استاد دانشگاه علامه طباطبایی گفت: بسیاری از مردم از جمله بسیاری از اهل سنت، امام کاظم (ع) را به عنوان خلیفه قانونی و رئیس مشروع حکومت اسلامی میشناختند که مرادف با اعلام غیر قانونی بودن خلیفه مستقر در بغداد بود. این وضع طبعاً خلیفه زمان هارون الرشید را بیمناک ساخت. به دستور او، امام (ع) را در مدینه دستگیر کرده و به عراق برده و پس از چند سال زندان سرانجام در سال ۱۸۳ به شهادت رساندند و گروهی از هواداران امام کاظم (ع) نیز دستگیر و بی رحمانه شکنجه و آزار گردیدند».
وی در بخش دیگری از مباحث خود درباره خصلت صبر و کظم غیظ امام موسی کاظم (ع) گفت: در آیه ۱۳۴ سوره آل عمران در وصف مؤمنان آمده: «وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ» (و خشم خود را فرو میبرند و از مردم در میگذرند و خداوند نکوکاران را دوست دارد). بنابراین کظم غیظ از صفات پسندیده است که هر مؤمنی باید به آن آراسته باشد. اینکه امام هفتم (ع) به لقب کاظم شناخته شده به جهت تجلی این صفت در سیره آن حضرت است، زیرا القاب امامان ما مانند القاب تزئینی و تشریفاتی و بیمحتوای خلفای بنی عباس نیست. باید توجه داشت که ائمه (ع) بیش از آنکه با زبان خود دعوت به خیر و خوبی کنند با عمل و سیره خود این کار را انجام میدادند و در روایتی هم که توصیه شده که با غیر زبانتان مردم را به خیر بخوانید منظور همین است.
طاووسی مسرور تصریح کرد: امام موسی کاظم (ع) هم در عمل چنین بوده که کاظم خوانده شده است چنان که در شرح احوال آن حضرت نوشته شده که آن امام همام، با کرم و بزرگواری با دشمنان و مخالفان برخورد میکرد چنان که برخی از آنان به دوستان آن حضرت تبدیل شدند. روایت شده که امام کاظم (ع) زمانی که در زندان بود از زندان برای هارون پیامی فرستاد و فرمود: «هارون، هر روز ناگواری که بر من سپری میگردد از تو نیز همانند آن یک روز خوش به آخر میرسد، تا پایان یابد. سرانجام به روزی خواهیم رسید که من و تو با هم در پیشگاه عدل الهی گرد خواهیم آمد. تفاوت آن روز با این ایام این است که ستمگران و جنایتکاران زیانی آشکار خواهند دید، زیانی که هرگز قابل جبران نباشد». اگر نظری دیگر بر این روایت کنیم، همین پیام یک هشدار و نصیحت خیرخواهانه حتی برای دشمن است اگر چه در دل سنگ وی اثر نکرده است.
انتهای پیام/
منبع: مهر
https://ihkn.ir/?p=15517
نظرات